#پایان_ماه_محرم
ای دل! مگر نه خاتمه، ماه محرّم است؟
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟»
گر ماجرای کوفه و کرببلا گذشت
«باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟»
گویا طلوع کرده به شام، آفتاب عشق
«کآشوب در تمامی ذرّات عالم است»
صبح ورود شام چنان تیره بُد کز آن
«کار جهان و خلق جهان، جمله درهم است»
سرهای کشتگان همه بر دوش نیزهها
«سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است»
آن محشری که کرد به پا چوب خیزران
«بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است»
رشک مَلَک خرابهنشین شد که «محتشم»
گفتا: «عزای اشرف اولاد آدم است»
::
ویرانه و دل شب و دردانه و پدر
آری؛ بساط عشق بهخوبی فراهم است
فردا سپیده، چشم در آن بزم تا گشود
بر گِرد شمع دید که پروانهای کم است
✍ #جواد_هاشمی_تربت
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_شام
#حضرت_زینب_س_شام
شامیان خنده به زخم جگر ما نزنید
ساز با نالهی ذرّیهی زهرا نزنید
سر مردان خدا را به سر نیزه زدید
مرد باشید دگر سنگ به زنها نزنید
به زنان بر سر بازار اگر سنگ زدید
دختران را به کنار سر بابا نزنید
علی و فاطمه در جمع شما اِستادند
پیش چشم علی و فاطمه ما را نزنید
به اسیری که بُوَد در غل و زنجیر زدید
به یتیمی که دویده است به صحرا نزنید
رقص شادی جلوی محمل زینب نکنید
پای سرهای بریده به زمین پا نزنید
بگذارید برای شهدا گریه کنیم
خنده بر داغ دل سوختهی ما نزنید
کشتن فاطمه بین در ودیوار بس است
تازیانه به تن زینب کبری نزنید
به تماشای سر پاک حسین آمدهاید
اینقدر دست به هنگام تماشا نزنید
سخن «میثم» دل سوخته را گوش کنید:
دوستان! غیر در خانهی مولا نزنید
✍ #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از ایلیا
🌿🌺🌿🌺🌿🌺توصیف سهل بن سعد از اصحاب رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ) از ورود خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) به دمشق 🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
"در وسیله الدارین از سهل بن سعد در بدو ورود به شهر شام و اوضاع آن در هنگام ورود خاندان عصمت (علیهم السّلام) به شهر شام چنین آمده است:
فی البحار عن سهل بن سعد الشهروزی قال خرجت الی البیت المقدس حتی توسطت الشام فإذا أنا بمدینه مطردة الانهار کثیره الاشجار و قد علقوا الستور و الحجب و الدیباج و هم فرحون مستبشرون و عندهم نساء یلعبن بالدفوف و الطبول فقلت فی نفسی إنّی لأری لأهل الشام عیداً لانعرفه نحن فرأیت قوماً یتحدثون فقلت: یا قوم لکم بالشام عید لا نعرفه نحن؟ قالوا: یا شیخ نراک اعرابیاً غریباً. فقلت: أنا سهل بن سعد قد رأیت محمداً قالوا: یا سهل ما اعجبک السماء لاتقطر دماً و الارض لا تنخسف بأهلها؟ قلت: و لم ذلک؟ قالوا: هذا رأس الحسین و عترة محمد (ص) یهدی من ارض العراق. فقلت: واعجباه یهدی رأس الحسین و الناس یفرحون؟ فقلت: من ایّ باب یدخل؟
فأشاروا الی باب یقال له باب الساعات. قال فبینا أنا کذلک و إذا رأیت یتلو بعضها بعضاً فإذا نحن بفارس بیده لواء منزوع السنان علیه رأس من أشبه الناس وجهاً برسول الله فإذا أنا من ورائه رأیت نسوة علی جمال بغیر وطاء فدنوت من اولادهم فقلت یا جاریة من أنت؟ فقالت: أنا سکینه بنت لحسین فقلت لها أ لک حاجة الیّ؟ أنا سهل بن سعد ممن رأی جدک و سمعت حدیثه. قالت: یا سهل قل لصاحب هذا الرأس أن یقدم الرأس أمامنا حتی یشتغل الناس بالنظر الیه و لا ینظروا الی حرم رسول الله (ص) قال: فدنوت من صاحب الرأس فقلت له هل لک أن تقضی حاجتی و تأخذ من اربعمأئه دینار. قال: و ما هی؟ قلت: تقدم الرأس الامام الحرم ففعل ذلک فدفعت الیه ما وعدته ثمّ اقبلت علی علی بن الحسین و قلت له: مولای هل لک من حاجة؟ فقال لی: هل عندک من الدراهم شیء؟ فقلت: الف دینار و الف ورقه، فقال(ع): خذ منها شیئاً و ادفعه الی حامل الرأس و أمره یبعده عن النساء. قال سهل: ففعلت ذلک و رجعت الیه و قلت له: یا مولای فعلت الذی أمرتنی به فقال لی: حشرک الله معنا فی یوم القیامه. ثمّ إنشأ علی بن الحسین یقول:
اُقاد ذلیلاً فی دمشق کأننی من الزنج عبد غاب عنه نصیر
و جدی رسول الله من کل مشهد و شیخی امیر المومنین امیر
فیا لیت امی لم تلدنی و لم اکن یزید یرانی فی البلاد اسیر(۱)"
"در البحار از سهل بن سعد الشهروزی نقل شده که گفته است: راهی بیت المقدس شدم تا اینکه به مرکز شام رسیدم و وارد شهری شدم که رودهای طولانی و درختان بسیاری داشت و مردم آنجا پردهها و پارچه های ابریشمین آویزان کرده بودند و آنها شاد بودند و تبریک می گفتند و زنانی داشتند که بر دفها و طبلها می زدند. با خود گفتم که من مردم شام را در عیدی می بینم که ما از آن عید اطلاع نداریم. به مردمی دیدم که در حال صحبت کردن بودند، گفتم: ای قوم، شما در شام عیدی دارید که ما از آن اطلاعی نداریم؟ گفتند: ای شیخ، ما تو را یک اعرابی غریبه می بینیم، گفتم من سهل بن سعد هستم که محمد (صلی الله علیه و آله) را دیده ام، گفتند: ای سهل مایه تعجب تو نیست که آسمان خون نمی بارد و زمین مردمش را فرو نمی برد؟ گفتم: برای چه؟ گفتند این سر حسین و خاندان محمد (صلی الله علیه و آله) است که از سرزمین عراق هدیه آورده شده است، گفتم: شگفتا، سر حسین هدیه آورده می شود و مردم شادی می کنند، گفتم از کدام درب وارد می شوند؟ به دری اشاره کردند که به آن باب الساعات گفته می شد، او می گوید: من در این حال بودم و دیدم که پرچمها پشت سر یکدیگر آورده می شد. با اسب سواری مواجه شدم که در دستش پرچم بدون سر نیزه بود که بر روی آن سر کسی قرار داشت که صورتش شبیه ترین مردم به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود. من در پشت سر او بودم که زنان را بر روی شترانی بدون زین دیدم پس به فرزندانشان نزدیک شدم و گفتم ای دختر، تو کیستی؟ گفت من سکینه دختر حسین هستم. به او"
"گفتم آیا خواسته ای از من داری؟ من سهل بن سعد از کسانی هستم که جد تو را دیده و صحبتش را شنیده ام. فرمود: ای سهل، به کسی که این سر را در دست دارد، بگو که سر را در جلوی ما ببرد تا مردم با نگاه به آن مشغول شوند و به خانواده رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نگاه نکنند، سهل می گوید، من به کسی که این سر را در دست داشت نزدیک شدم و به او گفتم آیا تو می توانی نیاز و خواسته من را برآورده کنی و در ازای آن از من چهارصد دینار بستانی؟ گفت: درخواستت چیست؟ گفتم: سر را پیش از زنان ببر، او این کار را کرد و آنچه که به او وعده داده بودم، بخشیدم، سپس به سمت علی بن الحسین (علیه السّلام) رفتم و به او گفتم: مولای من، آیا شما درخواستی دارید؟ به من فرمودند: آیا تو درهمی در اختیار داری؟ گفتم: هزار دینار و اندی دارم.
هدایت شده از ایلیا
ایشان فرمودند: بخشی از آن را بردار و به کسی که سر را حمل می کند، بده و به او امر کن که سر را از زنان دور کند. سهل گفت: من این کار را کردم و به نزد ایشان برگشتم و گفتم: ای مولای من، آن کاری را که فرمودید؛ انجام دادم. ایشان فرمودند: خداوند تو را با ما در روز قیامت محشور گرداند سپس علی بن الحسین (علیه السّلام) شروع به خواندن این اشعار کردند:
با ذلت و خواری در دمشق رانده می شوم، گویی که من از سیاه پوستان هستم و بنده ای هستم که یاوری نداشته است.
جد من رسول خداوند (صلی الله علیه و آله) بر هر مکانی مشرف است و من پیرو امیر المومنین (علیه السّلام) هستم و او چه امیری می باشد.
ای کاش مادرم مرا نزاده بود و یزید من را در سرزمین به عنوان یک اسیر نمی دید
۱)وسیله الدارین، صفحه 382 – 381
هدایت شده از ایلیا
23.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اسارت آل الله در کتب اهل سنت(قسمت اول)حجه الاسلام عباسی
امام صادق علیه السلام:
🔹حقٌّ عَلَى اَلْغَنِيِّ أَنْ يَأْتِيَ قَبْرَ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ، فِي اَلسَّنَةِ مَرَّتَيْنِ وَ حَقٌّ عَلَى اَلْفَقِيرِ أَنْ يَأْتِيَهُ فِي اَلسَّنَةِ مَرَّةً.
🔸این حق بر عهده ثروتمند است كه در سال دو مرتبه و بر عهده فقير است كه در سال يك مرتبه به زيارت قبر حسين عليه السّلام بروند.
📚 وسائل الشیعة (باب الرابع عشر )
جلد ۱۴ صفحه ۴۳۷
#زیارت_اربعین
#حدیث
#امام_صادق علیه السلام
⬅️ با نشر این حدیث در ثواب آن شریک هستید.
🌐 @imamsadegh_ir
🌿🌺🌿🌺🌿🌺سنگ زدن پیرزنی به سر مطهر حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام)🌿🌺🌿🌺🌿🌺
فلمّا و صلوا إلى ذلك الرّوشن و جدوا فيه عجوزا ملعونة يقال لها أم هجام و معها جواريها فلمّا رأت رأس الحسين (عليه السّلام) و هو على قناة طويلة و شيبته مخضوبة بالدّماء قالت: ما هذا الرأس المتقدم و ما هذه الرؤوس التي خلفه؟ فقالوا لها: هذا رأس الحسين بن علي بن أبي طالب (عليه السلام) و هذه رؤوس أصحابه ففرحت فرحا عظيما و قالت لجواريها: ناولوني حجرا لأضرب رأس الحسين، فإنّ أباه قتل أبي و بعلي فناولها بعض الجواري حجرا فضربت به وجه الحسين (عليه السّلام) فأدمته و سال الدم على شيبته، فالتفتت إليه أم كلثوم فرأت الدم سائلا على وجهه و شيبته، فلطمت وجهها و شقت أزياقها و نادت: وا غوثاه وا مصيبتاه وا محمداه وا عليّاه وا حسناه وا حسيناه، ثم غشي عليها، فلمّا أفاقت قالت: من فعل هذا الفعل بأخي و نور عيني؟ فقيل لها: هذه العجوز. فقالت: اللهم اهجم عليها قصرها و احرقها بنار الدّنيا قبل نار الآخرة. قال: فو اللّه ما استتم كلامها إلاّ و سقط عليها قصرها و أضرمت النّار فيه، فماتوا و احترقوا من ساعتهم لا رحمهم اللّه تعالى.(۱)
هنگامی که سرهای مطهر رسیدند به آن دریچه، دیدند در آن پیرزن فرتوت ملعونه ای است که نامش ام هجام بود و همراه او چند کنیز دیگر بودند. هنگامی که سر مبارک امام حسین (علیه السّلام) را دید که بر نیزه ای بلند است و محاسن مقدسش به خونش خضاب شده است، گفت: این سر که جلوتر از سرهای دیگر است و سرهای دیگر پشت نیزه اش می آیند، سر کیست؟ گفتند این سر حسین بن علی (علیه السّلام) است و سرهای دیگر متعلق به اصحاب اوست. آن عجوزه ملعونه بسیار خوشحال شد و به کنیزانش گفت: سنگی به من بدهید تا به سر حسین بزنم، زیرا پدر او، پدر و شوهر مرا کشته است. سنگی به او دادند و با آن سر مقدس را مجروح کرد و خون از صورت به محاسن مبارکش رسید. در این حال ام کلثوم (علیهاالسّلام) دید که خون سرِ آن حضرت بر چهره و محاسن او جاری شده است، لطمه به صورتش زد و گریبان چاک زد و فریاد زد: وا جدا، وا علیا، وا حسنا، وا حسینا، سپس غش کرد. هنگامی به هوش آمد، گفت چه کسی با رأس برادرم و نور چشمانم چنین کرد؟ گفتند: آن عجوزه چنین کرد. گفت: خدایا خانه خرابش کن و آتش عذاب را در این دنیا پیش از آخرت به او بچشان. راوی گوید: به خدا قسم هنوز کلام آن مخدره تمام نشده بود که خانه آن پیرزن خراب شد و آتش گرفت و آن پیرزن و کنیزانش به آتش سوختند و به درک واصل شدند. خدا آنان را رحمت نکند.
و في رواية فلما رأى علي بن الحسين (عليه السلام) فعل العجوز دعا فسقط الروشن فهلكت و من معها.(۲)
در نقلی آمده است که هنگامی که حضرت امام سجاد (علیه السّلام) این کار پیرزن را دید نفرین نمودند پس آن دریچه ریخت و او و هر که با او بود هلاک شد.
در روایتی از سهل بن سعد چنین آمده است:
قال سهل: و رأيت روشنا عاليا فيه خمس نسوة و معهنّ عجوز محدوبة الظهر، فلمّا صارت بإزاء رأس الحسين عليه السلام و ثبت العجوز لعنها اللّه تعالى و أخذت حجرا و ضربت به ثنايا الحسين (عليه السلام) فلما رأيت ذلك من هذه الملعونة قلت: اللهمّ اهلكها و اهلكهنّ معها بحق محمد و آله أجمعين. قال: فما استتم كلامي إلاّ و سقط الرّوشن و هلكت الملعونة و هلكن معها.(۳)
سهل بن سعد گويد: هنگامیكه سر مبارك حسين (عليه السّلام) را در شهر دمشق حمل مىکردند، پنج تن از زنان شام را نگريستم كه از براى تماشا بر دريچه كوشكى بلند برآمده بودند و در ميان ايشان پيرزنى فرتوت و پشت خمیده بود. چون سر حسين (عليه السّلام) را از برابر آن دريچه در مى گذرانيدند، آن عجوز با پشت خميده برخاست و سنگى به دست كرده بر آن سر همايون افكند چنانكه به ثناياى مباركش آمد. چون اين بديدم، از آن ملعونه دست برداشتم و گفتم: «اللّهمّ أهلكها و أهلكهنّ معها بحقّ محمّد و آله صلّى اللّه عليه و آله أجمعين.»
گويد: هنوز اين كلام را تمام نياورده بودم كه آن دريچه فرود آمد و آن ملعونه و آنانكه با وى بودند، به زير سنگ و خاك هلاك شدند
۱) الدمعة الساکبة في أحوال النبي (ص) و العترة الطاهرة، جلد 5، صفحه 84 – 83 - موسوعة الامام الحسين(عليه السلام)، جلد6، صفحه 383 – 382 به نقل از المازندراني، معالي السّبطين، جلد 2 ، صفحه 142- 143
(۲)الامام الحسین (علیه السّلام) و اصحابه، صفحه411
(۳) ) الدمعة الساکبة في أحوال النبي (ص) و العترة الطاهرة، جلد 5، صفحه 83