eitaa logo
اخلاق و اعتدال (کانال علیرضا حسینی عارف)
358 دنبال‌کننده
101 عکس
12 ویدیو
3 فایل
جامعه آرمانی، جامعه‌ای اخلاقی و مبتنی بر اعتدال است؛ وَكَذلِكَ جَعَلناكُمْ اُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاس... این کانال رسمی «سید علیرضا حسینی عارف» است.
مشاهده در ایتا
دانلود
اما آن «بلای عظيم» كه امام وعدهٔ آن را به قاسم داد چه بود؟ شايد نحوهٔ شهادت آن حضرت، راز آن بلا را بر ما آشكار سازد...    برخي از نويسندگان روايت كرده‌اند پس‌ از آنكه علی اكبر(ع) به ميدان رفت و به شهادت رسيد، قاسم بن الحسن به قصد جنگ از خيمه‌گاه بيرون شد.    چون امام حسين(ع) يادگار برادر را ديد كه برای جنگ بیرون آمده، او را در آغوش گرفت و با يكديگر گريستند آنچنان كه از شدت گريه از حال رفتند. هر دو بريدند دل از بود و هست/ هر دو گشودند به يكباره دست هر دو ربودند ز سر هوش هم/ هر دو فتادند در آغوش هم رفت ز تن، تاب و ز سر، هوششان/ سوخت وجود از لب خاموششان   قاسم پس ‌از آنكه آرام شد از عمو اذن جهاد خواست. ای عمو! سينهٔ من تنگ بُوَد/ شيشه‌ام منتظر سنگ بُوَد   نيزه كو؟ تا كه زِ من سينه دَرَد/ تير كو؟ تا كه به اوجم ببرد    آن حضرت اذن میدان نداد. پس‌ قاسم به دست و پاي امام افتاد و وی را می‌بوسيد و التماس می‌کرد تا بالاخره اجازه گرفت و به سوی عرصهٔ جنگ شتافت. اسناد تاريخي از قول يكي از سپاهيان دشمن نقل كرده‌اند كه: پسری از خيمه‌ها به سمت ما بيرون تاخت كه رويش چون پارهٔ ماه، زيبا بود. قاسم در حالی كه اشك بر گونه‌هايش روان بود رجز می‌خواند و می‌گفت: إن تنكروني فأنا ابنُ «الحسن»/ سبط النبي المصطفی المؤتمن هذا «حسين» کالأسیر المرتهن/ بين اُناس لا سُقوا صوب المزن یعنی: اگر مرا نمی‌شناسید، من فرزند امام حسن هستم/ که او فرزند پیامبر برگزیده و امین است و این امام حسین است که همانند اسیر/ در میان قومی است که خدا آنها را از بارانش سیراب نکند    پس با وجود كمی سن و كوچكی بدن، جنگی سخت كرد و تعدادی از لشكر يزيد را به خاک و خون كشيد. سپاهيان دست جمعي دور او را گرفتند و يكی از آنان ضربتی شديد بر او وارد آورد. قاسم با صورت به روی زمين افتاد و فرياد ياری كشيد: «يا عماه!»...    امام(ع) با شنیدن این صدا سر برداشت و چون باز شكاری، تيز به ميدان نگريست؛ آنگاه همچون شيری خشمگين بسرعت به ميدان حمله كرد و ضارب قاسم را با شمشير زد و دست او را از مرفق جدا ساخت. وی از درد عربده‌ای كشيد؛ سواران دشمن تلاش کردند تا او را از دست امام(ع) برهانند. در اين شرايط سخت، جنگی بين امام و كوفيان درگرفت در حالی كه قاسم بر زمين افتاده بود و سم اسبان، استخوان‌های او را نرم می‌کرد... و اين، همان بلای عظيم بود.    آنگاه كه غبار ميدان فرو نشست، امام(ع) را ديدند كه سينه بر سينه‌ي قاسم نهاده و وی را به سوی خيمه‌ها باز می‌گرداند در حالي كه دو پای قاسم ـ شايد از شدت شكستگي‌ها ـ بر زمين كشيده می‌شد؛ و امام(ع)‌ به او می‌فرمود: «اين قوم از رحمت خدا دور باشند و جدت پيامبر، دشمن آنان باشد در روز قيامت». كاش نمی‌دید عمو پيكرت/ تا ببرد هديه بر مادرت كاش نمی‌دید تنت كاين چنين/ جان دهی و پای زنی بر زمين ديده به روی عمو انداختی/ صورت او ديدی و جان باختی     و سپس زمزمه كرد: «به خدا سوگند برای عمويت سخت است كه تو او را بخوانی ولی نتواند تو را نجات دهد» ...    ألا لعنة الله علی القوم الظالمين؛ و سيعلم الذين ظلموا أيّ منقلب ينقلبون.    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✓ منابع اصلی: ۱. سيد بن طاووس؛ اللهوف في قتلی الطفوف؛ قم: منشورات الرضي، ۱۳۶۴. ۲. شيخ عباس قمی؛ نفس المهموم؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعرانی؛ قم: انتشارات ذوي‌القربی، ۱۳۷۸. ۳. محمد بن جرير طبري؛ تاريخ الأمم والملوك؛ بيروت: دارسويدان، بي‌تا ؛ ج پنجم. ۴. شيخ صدوق ؛ أمـالـي؛ ترجمه آية الله كمره‌ای؛ تهران: انتشارات كتابچی، ۱۳۷۰. ۵. شيخ مفيد؛ الإرشاد في معرفة حجج الله علی العباد؛ قم: منشورات كنگره جهانی هزارهٔ شيخ مفيد، ۱۴۱۳ ق.. ۶. اشعار فارسی، زبان حال هستند و برگرفته‌اند از جزوه آموزشی آداب مرثيه‌خوانی با عنوان طنين عشق؛ تهيه و تنظيم مرتضی وافی؛ قم: انتشارات شفق، ۱۳۸۰. ---------- 🍀 اخلاق و اعتدال ؛ کانال سید علیرضا حسینی (عارف) در پیام‌رسان ایتا @alirezahoseiniaref
روضه های مکتوب دههٔ اول محرم 🖤💔 روضه شب هفتم ــ علی اصغر(ع) ؛ داغی بر دل اهل‌بيت امشب و فرداشب را میهمان دو فرزند حضرت امام حسین (علیه السلام) هستیم که در واقعه کربلا، به شکل جانسوزی به شهادت رسیدند: حضرت علی اکبر و حضرت علی اصغر (علیهما السلام). مرسوم است كه شب هفتم محرم، به در خانهٔ "باب الحوائج كوچک كربلا" حضرت علی اصغر(س) می‌روند و روضهٔ آن طفل شهيد را می‌خوانند؛ شهيدی كه بظاهر، كودک، ولی به واقع پير عشق است. حوريان محو رخ مه‌پاره‌ات/ كعبهٔ خيل ملک، گهواره‌ات گردش چشمان تو عشق‌آفرين/ رشته‌ قنداقه‌ات حبل‌المتين زينت آغوش و دامان رباب/ آينه‌گردان رويت، آفتاب عالم و آدم همه محتاج تو/ بر سر دوش پدر معراج تو بسته بر هر تار موی تو نجات/ تشنهٔ لب‌های تو آب حيات كودكی، اما به معنا پير عشق/ روی دستان پدر، تفسيرِ عشق ... تلخ‌ترين لحظات تاريخ نزديک می‌شد؛ تمامی ياران و اصحاب امام حسين(ع) به ميدان رفته و به شهادت رسیده بودند. در اردوگاه حق، تنها دو مرد باقی مانده بود: اباعبدالله الحسين(ع) و امام سجاد(ع) كه آن روز به اراده الهی بشدت بيمار بود تا زنده بماند و رهبری امت را پس از امام حسين(ع) به دست گيرد. امام(ع) چون خويشتن را تنها و بی یاور يديد آخرين حجت را بر مردم تمام كرد و بانگ برآورد: "هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله؟ هل من موحد يخاف الله فينا؟ هل من مغيث يرجو الله بإغاثتنا؟ هل من معين يرجو ما عندالله في إعانتنا؟...". يعنی: "آيا مدافعی هست كه از حريم رسول خدا دفاع كند؟ آيا يكتاپرستی هست كه از خدا بترسد و ما را ياری دهد؟ آيا فريادرسی هست كه به خاطر خدا ما را ياری رساند؟ آيا كسی هست كه به خاطر روضه و رضوان الهی به نصرت ما بشتابد؟...". صدای اين كمک خواهی امام كه به خيمه‌ها رسيد و بانوان دريافتند كه حسين(ع) ديگر ياوری ندارد، صدايشان به شيون و گريه بلند شد. امام روی به خيمه‌ها كرد، شايد كه زنان با ديدن او اندكی آرام گيرند؛ كه ناگاه صدای فرزند شش ماهه‌اش «عبدالله بن الحسين» ــ كه به «علی اصغر» معروف بود ــ را شنيد كه از شدت تشنگی می‌گریست. علی اصغر طفلی شيرخواره بود؛ كه نه آبی در خيمه‌ها بود تا وی را سيراب كنند، و نه مادرش «رباب» شيری در سينه داشت كه به وی دهد. امام(ع) قنداقه علی اصغر را در دست گرفت و به سوی دشمن رفت؛ در مقابل لشكر يزيد ايستاد و فرمود: "ای مردم! اگر به من رحم نمی‌کنيد بر اين طفل ترحم نماييد"... اما گويی كه بذر رحم بر دل سنگ آنان پاشیده نشده و تمامی رذائل دنيا در اعماق وجودشان ریشه دوانده بود؛ زیرا به جای آنکه فرزند رسول خدا(ص) را جرعه ای آب دهند، تيراندازی از بنی اسد (كه گفته شده است «حرملة بن كاهل» بود) تيری در كمان نهاد و گلوی طفل را نشانه گرفت...
ناگاه دستان و سينهٔ امام(ع) به خون رنگين شد... گردن ظريف طفل شيرخواره پاره شده و سر كوچک او از بدن جدا شده بود... آتش عشق تو در من شعله‌ور بود ای پدر/ پيش تير عشق تو، قلبم سپر بود ای پدر شد گلويم روی دستت ذبح، می‌دانی چرا؟/ حجم تير از گردن من بيشتر بود ای پدر امام(ع) دستان خود را از خون علی اصغر پر كرد و به آسمان پاشيد و گفت: "هون عليّ ما نزل بي انه بعين الله ــ تحمل اين مصيبت بر من آسان است چرا كه خداوند آن را می‌بیند"... در همين حال، «حصين بن تميم» تير ديگری افكند كه بر لبان مبارک امام(ع) نشست و خون از دهان حضرت جاری شد. امام بار دیگر روی به آسمان كرد و اینگونه نیایش نمود: "خدايا! سوی تو شكايت می‌کنم از آنچه با من و برادران و فرزندان و خويشانم می‌کنند"... اصغر كه به چهره ز عطش رنگ نداشت/ يارای سخن با من دلتنگ نداشت يا رب! تو گواه باش، شش‌ماهه‌ من/ شد كشتهٔ ظلم و با كسی جنگ نداشت آنگاه از سپاه دشمن دور شد؛ با شمشيرش قبر كوچكی كند؛ بدن علی اصغر را به خون گلوی او آغشته نمود؛ بر او نماز گزارد و جنازه كوچك را دفن كرد... به روايت منابع تاريخی، شهادت علی اصغر(ع) از سخت‌ترين و جانگدازترين مصيبت‌ها در نزد ائمه بوده است. «عقبة بن بشير اسدی» می‌گوید که امام باقر(ع) به من فرمود: "ما از شما بنی اسد خونی طلب داريم!" و سپس داستان ذبح شدن علی اصغر را بر من خواند... همچنين آورده‌اند كه پس از قيام «مختار بن ابی عبيده ثقفی» هنگامی كه خبر انتقام از قاتلان كربلا را به امام سجاد(ع) رساندند آن حضرت سؤال كرد: "بر سر حرمله چه آمد؟"... اين نمونه‌ها، نشان می‌دهد كه اين داغ جگرسوز، چگونه بر دل اهل بيت پیامبر(ص) مانده است... و اين داغ بر دل ما هم هست؛ و بر دل انسانيت نيز؛ تا زمانی كه مهدی آل‌محمد(عج) قيام كند و انتقام از ظالمان بستاند... ألا لعنة الله علی القوم الظالمین؛ و سیعلم الذین ظلموا أيّ منقلب ینقلبون. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✓ منابع اصلی :  ۱. شيخ عباس قمی؛ نفس المهموم؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعرانی؛ قم: انتشارات ذوي‌القربی، ۱۳۷۸. 2. سيد بن طاووس؛ اللهوف في قتلی الطفوف؛ قم: منشورات الرضی، ۱۳۶۴. ۳. شيخ عباس قمی؛ سفينة البحار؛ مشهد: بنياد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۴۱۸ ق. ؛ ج اول. ۴. اشعار، زبان حال هستند و برگرفته‌اند از جزوه آموزشی آداب مرثيه‌خوانی با عنوان طنين عشق ؛ تهيه و تنظيم مرتضی وافی؛ قم: انتشارات شفق، ۱۳۸۰. ---------- 🍀 اخلاق و اعتدال ؛ کانال سید علیرضا حسینی (عارف) در پیام‌رسان ایتا @alirezahoseiniaref
روضه‌های مکتوب دههٔ اول محرم 🖤💔 روضه شب هشتم ــ مصيبت علی اكبر(ع)، شبيه پيامبر براستی كه زمين و زمان، اصحابی باوفاتر از ياران حسين(ع) به خود نديده‌اند؛ كسانی كه تا زنده بودند نگذاشتند كه اهل بيت پيامبر(ع) پای به ميدان جنگ گذارند و قربانی شوند... اما، بعد از آنكه آخرين آنان در خون خويش غلتيد، زمان آن رسيد كه جوانان بنی هاشم نيز به مسلخ عشق روانه شوند... «علي بن الحسين» فرزند آن حضرت از «ليلا بنت ابی مرة بن عروة بن مسعود»، معروف به «علی الاكبر»، اولين نفر از خاندان امام(ع) بود كه اجازه گرفت به ميدان برود. علی اكبر(ع) چه از طرف پدر و چه از طرف مادر، به شريف‌ترين مردم نسب می‌رساند: پدر و اجداد پدری وی كه نياز به معرفی ندارند. اما از جانب مادر، پدربزرگ مادری وی يعنی «عروة بن مسعود ثقفی» كسی بود كه در راه تبليغ دين اسلام به شهادت رسيد و پيامبر(ص) در وصفش فرمود: "من عيسی بن مريم را مشاهده كردم و عروة بن مسعود از همه كس به او شبيه‌تر است»؛ و نيز او را يكی از چهار مهتر عرب برشمرده‌اند. علی اكبر بغايت نيكوسيرت و بسيار خوش‌صورت بود. به دليل شباهت فراوانش به پيامبر(ص)، هر گاه اصحاب دلشان برای آن حضرت(ص) تنگ می‌شد به وی نگاه می‌کردند. در رابطه با کمالات معنوی نیز، تنها دانستن ماجرای زير، معرفت امام‌گونهٔ وی را بر ما معلوم می‌کند: در يكی از روزهايی كه كاروان عشق از مكه به سوی كربلا در حركت بود، هنگامی كه نزديكی ظهر در يكي از منازل اتراق كرده بودند، امام حسین(ع) به خواب سبكی فرو رفت و پس از اندکی سر بر آورد و فرمود: "هاتفی ديدم كه ندا می داد: شما می‌روید و مرگ به دنبال شما در حركت است". علی اكبر(ع) به امام(ع) عرض كرد: "پدر جان! آيا ما بر حق نيستيم؟" امام(ع) پاسخ داد: "چرا پسرم؛ به خدا سوگند كه ما بر حقيم". علی اكبر(س) با رشادت گفت: "پس از مرگ هراسی نداريم". امام(ع) را احساسی از تحسين فرا گرفت و فرمود:‌ "پسرم! خدا بهترين جزايی كه می‌تواند از پدری به فرزندش بدهد را به تو عطا نمايد".‌‌‌‌‌‌   اما روز عاشورا ... سيره امام حسين(ع) آنگونه بود كه از روی رحم و شفقت، به كسانی كه اذن ميدان رفتن می‌گرفتند، در ابتدا اذن نمی‌داد. اما اين بار تفاوت داشت. به محض آنكه علی اكبر اجازه خواست، امام به وی اذن داد... و اين سنت رسول الله(ص) بود. ايشان ــ بر خلاف رهبران ديگر كه نزديكان خويش را از معركه دور می دارند ــ در غزواتش هر كس كه به او نزدیک‌تر بود را قبل از ديگران به جنگ می‌فرستاد. امام(ع) پس از آنکه به فرزندش اذن جهاد داد، نگاهی نااميدانه بر قد و بالای رشيد او كرد؛ و آنگاه چشم به زير انداخت و گريست... گمان مدار كه گفتم برو، دل از تو بريدم/ نفس شمرده زدم همرهت پياده دويدم دلم به پيش تو، جان در قفات، ديده به قامت/ خدای داند و دل شاهد است من چه كشيدم
امام حسین(ع) پس از آنكه علی اكبر را روانه ميدان ساخت، انگشتش را به آسمان بلند كرد و محاسن مبارکش را در دست گرفت و اينگونه با خدای خويش راز و نياز نمود: "ای خدا! شاهد باش كه جوانی برای جنگ با اين قوم به سوی آنان رفت كه شبیه‌ترینِ مردم در خلقت و خوی و گفتار، به رسول الله(ص) است؛ كه هرگاه مشتاق ديدار رسول تو می‌شدیم به صورت وی نگاه می‌کرديم". شه عشاق ، خلاق محاسن/ به كف بگرفت آن نيكو محاسن به آه و ناله گفت: ای داور من/ سوی ميدان كين شد اكبر من به خلق و خوی آن رفتار و كردار/ بُد اين نورسته همچون «شاه مختار» آنگاه اين آيه ها را قرائت كرد: "إِنَّ اللهَ اصطَفى آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إبراهيمَ وَآلَ عِمرانَ علَى العالَمين؛ ذُرِّيَّةً بَعضُهَا مِن بَعضٍ واللهُ سَمِيعٌ عَلِيم" يعنی: به يقين خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است؛ آنها فرزندان (و دودمانی) بودند كه (از نظر پاكی و تقوا و فضيلت) بعضی از بعض ديگر گرفته شده بودند و خداوند، شنوا و دانا است". علی اكبر به سوی سپاه دشمن تاخت و رجزخوانان جنگی سخت كرد و بسياری از سپاهيان يزيد را به خاک انداخت. كم‌كم تشنگی و زخم‌های متعدد، تاب و توان از كف اكبر می‌ربود كه يكی از دشمنان ضربه‌ای بر سر آن حضرت وارد آورد. خون، صورت وی را پوشاند و او را از پای درآورد. علی اكبر برای اینکه بر زمین نیفتد، دستش را دور گردن مرکب حلقه كرد، اما اسب در ازدحام دشنه و دشمن، به جای آنكه وی را به سوی خيمه‌گاه باز گرداند به قلب لشکر اشقیاء برد. دژخيمان يزيدی دور اسب را گرفتند و از هر سو بر پيكر فرزند پیامبر شمشير وارد آوردند، آنگونه كه نوشته‌اند بدنش ريز ريز (ارباً ارباً) گرديد. اينجا بود كه علی اكبر، پدر را صدا كرد كه: "يا ابتاه عليك منّي السلام، هذا جدي رسول الله ... ــ پدرجان، خداحافظ، اين جدم رسول الله است كه به بالينم آمده و جامی پر از آب به من می‌نوشاند"... امام(ع) بسرعت خود را به پيكر اكبر رساند و صورت به صورت وی گذاشت و فرمود: "علی الدنيا بعدك العفا ــ بعد از تو ای پسرم اُف بر اين دنيا باد"... دو چشم خويش بگشا و سؤال كن كه بگويم/ ز خيمه تا سرِ نعش تو من چگونه رسيدم آنگاه ــ مطابق زيارت مروی از امام صادق(ع) ــ مشتی از خون وی را به آسمان پرتاب كرد؛ و شگفت آنكه قطره‌ای از آن به زمين برنگشت... حضرت زينب(س) كه اين صحنه را ديد شتابان از خيمه‌ها بيرون آمد در حالی كه فرياد می زد: "يا اخياه و يابن اخياه ــ وای برادركم و ای وای بر فرزند برادرکم..." و خود را بر پيكر علی اكبر افكند. امام(ع) وی را گرفت و به خيمه‌ها بازگرداند و به جوانان فرمود: "برادر خويش را برداريد و به خیمه‌ها برسانيد"... آری! امام(ع) تمامی شهداء را خود به خيمه‌ها می‌آورد؛ به جز آن دو كُشته كه با شهادتشان كمر او را شكستند؛ پسرش علی اكبر(ع)؛ و برادرش ابوالفضل العباس(ع) ... ألا لعنة الله علی القوم الظالمين؛ و سيعلم الذين ظلموا أيّ منقلب ينقلبون. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✓ منابع اصلی :  ۱. سيد بن طاووس؛ اللهوف في قتلی الطفوف؛ قم: منشورات الرضی، ۱۳۶۴. ۲. شيخ عباس قمی؛ نفس المهموم؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعرانی؛ قم: انتشارات ذوي‌القربی، ۱۳۷۸. ۳. اشعار، زبان حال هستند و برگرفته‌اند از جزوه آموزشی آداب مرثيه‌خوانی با عنوان طنين عشق ؛ تهيه و تنظيم مرتضی وافی؛ قم: انتشارات شفق، ۱۳۸۰. ---------- 🍀 اخلاق و اعتدال ؛ کانال سید علیرضا حسینی (عارف) در پیام‌رسان ایتا @alirezahoseiniaref
یادداشت مهمان 🧕 ‌وضعیت عجیب حجاب در بعضی هیئات عزاداری! مجلس عزای امام حسین(ع) پذیرای همه نوع افکار است، 📛 اما نه همه نوع ابزار. ♨️ شرابخوار هم شاید به مجلس امام حسین بیاید اما نه با شیشه ی شراب، قمارباز هم می‌تواند به مجلس امام حسین بیاید؛ اما نه با آلات قمار. ♨️ سگ‌باز و میمون‌باز هم می‌توانند به مجلس امام حسین بیایند؛ اما نه همراه سگ و میمون! ♨️ طبیعتاً آن کسی هم که کاشف حجاب است و در خیابان‌ها تن‌نمایی می‌‌کند، هم می‌تواند به مجلس امام حسین بیاید ❌ اما وقتی به مجلس امام حسین وارد شد؛ حق ندارد با ابزار_گناه و با تظاهر_به_گناه، یعنی با سر لخت و یا تن لخت وارد شود. بلکه حتماً باید آداب پوشش را رعایت کند. دستگاه امام حسین بزرگ است ‌و پذیرای همه افکار و ادیان است. ولی قاعده و قانون دارد؛ احترام دارد. همه نوع آدمی حق دارد وارد مجلس امام حسین شود، حتی آن گنهکار هم حق دارد، اما ⚠️ هیچکس حق ندارد آداب این مجلس را به سخره گرفته و بی‌حرمتی کند. ⚠️ هیچکس حق ندارد با ابزار گناه و با تظاهر به گناه، وارد این مجلس شود و حرمت این مجلس را بشکند و قبح زدایی کند. ⚠️ مهمان، حرمت دارد به شرط اینکه حرمت صاحبخانه را حفظ کند. 💌 از کانال "خانواده فاطمی؛ جامعه متعالی" ---------- 🍀 اخلاق و اعتدال ؛ کانال سید علیرضا حسینی (عارف) در پیام‌رسان ایتا @alirezahoseiniaref
روضه‌های مکتوب دههٔ اول محرم🖤💔 9⃣ روضهٔ شب نهم (تاسوعا) ــ مصیبت ساقی لب‌تشنگان مرسوم است که شب و روز نهم محرم (تاسوعا) را به «حضرت ابوالفضل عباس بن علی بن ابی طالب علیهم السلام» اختصاص می‌دهند و برای آن جناب عزاداری می‌کنند. ابوالفضل العباس، جوانی زیبا و رشید و دانشمند بود؛ که از جهت زیبایی به او قمر بنی هاشم (ماه هاشمیان) می‌گفتند، از شدت رشادت هنگامی که بر اسب می‌نشست پایش به زمین می‌رسید، و زلال عِلم و ادب و معرفت را نیز بی واسطه از سرچشمهٔ سه امام معصوم(ع) نوشیده بود. ای حَرَمَتْ قبلهٔ حاجات ما/  یاد تو تسبیح و مناجات ما تاجِ شهیدانِ همه عالمی/ دست علی ، ماهِ بنی هاشمی ماه کجا؟ روی دلارام تو؟/ سرو کجا؟ قامت رعنای تو؟ شمع شده، آب شده، سوخته/ روح ادب را ادب آموخته وی به دلیل شجاعت و جنگاوریِ بی همتایی که داشت، عَلَمدار امام حسین(ع) بود و هنگامی که امام(ع) لشکرِ کم تعداد خود را آماده جنگ می‌کرد، پرچم را به او سپرد. شجاعت و دلاوری عباس(ع) ریشه در آباء و اجداد او داشت؛ که پدرش «اسد الله الغالب علی بن ابی طالب(ع)» بود و از جانب مادر به "قبیله بنی کلاب" نسب می‌رساند که شجاع ترینِ عرب بودند. منابع معتبر تاریخی آورده‌اند که حضرت فاطمه زهراء(س) اندکی پیش از شهادتش به امیرالمؤمنین علی(ع) وصیت فرمود که چند روز پس از رحلت وی، ازدواج کند. پس از شهادت حضرت زهراء(س) و اتفاقات تلخ پس از آن، حضرت علی(ع) از برادر خویش «عقیل بن ابی طالب» که مردی نسب شناس بود و خصوصیات خانواده‌های حجاز و نیز اخبار و تاریخ عرب را بخوبی می‌دانست، خواست زنی برای او انتخاب کند که در خاندانی بزرگ و شجاع متولد شده باشد و فرزندانی دلیر و جنگجو برای وی به دنیا آورد. عقیل نیز «فاطمه بنت حزام بن خالد» از بنی کلاب را برای آن حضرت انتخاب کرد و گفت: "در بین عرب، شجاع تر و جنگاورتر از پدران او وجود ندارد". امیرالمؤمنین(ع) آن بانو را از پدرش خواستگاری و با او ازدواج کرد؛ و فاطمه چهار پسر دلاور به نام‌های «عباس»، «عبدالله»، «جعفر» و «عثمان» برای آن حضرت به دنیا آورد؛ و از این روی به «اُمُّ البَنین (مادر پسران)» مشهور گشت. شاید آن زمان، کسی دلیل این تصمیم و انتخاب حضرت امیر(ع) را نمی‌دانست، ولی وقتی که در کربلا، امام حسین(ع) بی یار و یاور شد و این برادران شجاع ــ بویژه علمدار کربلا ابوالفضل العباس(ع) ــ یک به یک در راه او جانبازی کردند، بصیرت علوی آشکار گردید. روز نهم محرم «شمر بن ذی الجوش» از سوی «عبیدالله بن زیاد» مأمور شد که اگر «عمر بن سعد» از دستور وی سرپیچی کرد، خود فرماندهی را برعهده بگیرد و به امام(ع) حمله کند. او نیز از قبیلهٔ بنی کلاب بود و نسبت دوری با مادر حضرت عباس(ع) و برادرانش داشت. لذا امان نامه‌ای از عبیدالله گرفت تا به خیال خود آنان را از حسین(ع) جدا کند؛ و هم، باعث ضعف جبههٔ امام(ع) گردد و هم جان بستگانش را نجات دهد! شمر در واپسین ساعات روز نهم محرم به نزدیکی خیمه‌های امام(ع) آمد و فریاد زد: "خواهرزادگان من کجا هستند؟!". عباس، عبدالله، جعفر و عثمان بیرون آمدند و گفتند: "چه می‌خواهی؟". شمر گفت: "برایتان امان نامه آورده‌ام. شما در امان هستید"! چهار جوان رشید پاسخ دادند: "لعنت بر تو و بر امان تو. آیا ما را امان می‌دهی در حالی که فرزند پیامبر در امان نیست؟!..."  و عباس(ع) بانگ برآورد: "دستت بریده باد که چه بد امانی آورده‌ای! ای دشمن خدا، آیا می‌گویی برادر و سرور خود حسین پسر فاطمه را رها کنیم و در فرمان ملعونان و ملعون زادگان در آییم؟!"...  شمر خشمناک به اردوگاه اشقیاء بازگشت.
عصر عاشورا، هنگامی رسید که تمامی اصحاب و خاندان امام(ع) به شهادت رسیدند و فقط حسین و عباس ــ علیهما السلام ــ باقی مانده بودند، عباس چون تنهایی برادر را دید، نزد امام آمد و گفت: "ای برادر! آیا رخصت می دهی به جهاد روم؟" امام سخت گریست و گفت: "برادرم! تو علمدار منی و اگر بروی، کاروان پراکنده می‌شود". عباس پاسخ داد: "سینه‌ام تنگ شده و از زندگی بیزارم و می‌خواهم از این منافقین خونخواهی کنم"... عباس(ع) به سوی لشکر دشمن رفت و آنان را نصیحت و تحذیر کرد؛ ولی در دل سنگ آنان اثری نگذاشت. آن جناب که این حالت را دید به سوی خیمه‌گاه برگشت تا مجدداً با برادر صحبت کند و اجازهٔ نبرد بگیرد. در همین حین صدای دلخراش کودکان را از داخل خیمه‌ها شنید که از تشنگی فریاد می‌زدند: "العطش... العطش...". پس بر اسب نشست، نیزه و مشک برداشت و رجزخوانان آهنگ رود فرات کرد تا برای کودکان آبی بیاورد: لا ارهب الموت إذا الموت زقا/ حتی اواری فی المصالیت لقا نفسی لنفس المصطفی الطهر وقا/ إنّی انا العباس اغدو بالسقا ولا اخاف الشر یوم الملتقی یعنی: از مرگ نمی ترسم هنگامی که بانگ زند/ تا وقتی که میان مردان کارآزموده افتاده و به خاک پوشیده شوم جان من، بلاگردان جان پاک مصطفی است/ من عباس هستم با مشک می آیم و روز نبرد از شر نمی‌هراسم مقاتل نوشته‌اند که چهار هزار نفر از سپاه دشمن سد راه او شده و به سوی او تیر می‌انداختند و تلاش می‌کردند تا مانع رسیدن وی به آب شوند؛ اما عباس(ع) دلاورانه خود را به شریعهٔ فرات رساند... پس از ساعت‌ها تشنگی و جنگ، عطش بر تمام وجودش چنگ انداخته بود. آب از زیر پای اسب روان بود و عباس را به خود می‌خواند. وی مشت‌ها را پر از آب کرد و به لب نزدیک نمود تا بیاشامد، اما به یاد تشنگی حسین(ع) و اهل بیت او افتاد. آب از کف بریخت، مشک را پر کرد، بر دوش راست انداخت و مرکب را به طرف خیمه‌ها تازاند. لشکر دشمن برای آنکه همین چند جرعه آب به کام کودکان رسول الله(ص) نرسد راه را بر او گرفتند و از هر طرف بر او حمله کردند. عباس با آنها پیکار می‌کرد... تا اینکه یکی از لشکریان با شمشیر، دست راست حضرت را قطع کرد.  عباس قهرمان فریاد برآورد: والله إن قطعتموا یمینی/ إنّی احامی أبداً عن دینی و عن إمامٍ صادق الیقین/ نجل النبی الطاهر الأمین یعنی: به خدا سوگند حتی اگر دست راستم را قطع کنید/ تا ابد از آیینم دفاع خواهم کرد و از امامی که صادق الیقین است/ همان فرزند پیامبر پاک و امین آنگاه مشک را به دوش دیگر انداخت و شمشیر به دست چپ گرفت و از بین دشمن به راه خود ادامه داد که ناگهان، تیغی بر دست چپ حضرت وارد شد و آن را نیز قطع کرد. اما غریو شیر حیدر آسمان را پر کرد که: يا نَفسُ لا تَخشَي مِنَ الكُفّارِ/ وأبشِري بِرَحمَةِ الجَبّارِ مَعَ النَّبِيِّ السَّيِّدِ المُختارِ/ قَد قَطَعوا بِبَغيِهِم يَساري فَأصلِهِم يا رَبِّ حَرَّ النّارِ یعنی: ای نفس! از کافران هراس به دل راه مده/ و مژده باد بر تو که شایسته رحمت خداوند دستگیر شدی در سایه پیامبر بزرگ صاحب اختیار/ (خداوندا) دشمنان، با شقاوت دست چپم را نیز قطع کردند پس ای خدا ، آنان را به آتش خشمت دچار کن عباس با وجود قطع دو دست، نا امید نشد و مشک را به دندان گرفت تا به خیمه‌گاه برساند... ای مشک! تو لا اقل وفاداری کن/ من دست ندارم ، تو مرا یاری کن من وعده آبِ تو به اصغر دادم/ یک جرعه برای او نگهداری کن اما تیر بعدی مشک را از هم درید و آبها را بر زمین داغ کربلا ریخت تا عباس(ع) دیگر مأیوس شود... ای مشک! نگه کن تو به بالای سَرم/ «زهرا»ست نشسته، آبروداری کن اندکی بعد، تیری به سینه مبارک حضرت(ع) نشست و وی را از اسب به زیر انداخت، تا کار تمام شود و لب‌تشنگان، بی ساقی و حسین(ع) بی‌ علمدار گردد... سرانجام یکی از لشکریان دشمن به پیکر نازنین حضرت حمله کرد و با عمود آهنین بر فرق عباس زد؛ که سر او ــ مانند فرق مبارک پدرش علی(ع) ــ شکافت... اینجا بود که حضرت فریاد زد: " یا ابا عبدالله علیكَ مِنّي السلام... برادرم خداحافظ". امام حسین(ع) با شنیدن این فریاد، خود را به پیکر برادر رساند و چون وی را دید که به شهادت رسیده است، فرمود: "الآن انکسر ظهري و قلّت حیلتي... اکنون کمرم شکست و راه چاره بر من بسته شد" ... ألا لعنة الله علی القوم الظالمین؛ و سیعلم الذین ظلموا أيّ منقلب ینقلبون. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✓ منابع اصلی: ۱. سید محسن امین؛ أعیان الشیعة؛ بیروت: دارالتعارف، ۱۴۰۳ ق. ۲. ابن طاووس؛ اللهوف؛ قم: منشورات الرضی، ۱۳۶۴. ۳. شیخ عباس قمی؛ نفس المهموم؛ ترجمه و تحقیق علامه شعرانی؛ قم: ذوی‌القربی، ۱۳۷۸. ۴. اشعار فارسی، زبان حال هستند و و برگرفته‌اند از طنین عشق؛ مرتضی وافی؛ قم: شفق، ۱۳۸۰. ---------- 🍀 اخلاق و اعتدال ؛ کانال سید علیرضا حسینی (عارف) در پیام‌رسان ایتا @alirezahoseiniaref
روضه‌های مکتوب دههٔ اول محرم 🖤💔 🔟 روضه شب دهم (عاشوراء) - ذکر مصائب امام حسین(ع) … و به شب عاشورا رسیدیم… شب عاشورا بود و خیمه گاه حق در تب و تاب… در عصر روز تاسوعا «شمر بن ذی الجوشن» به همراه هزاران نفر نیروی کمکی به صحرای کربلا رسید و «عمر بن سعد» را برای حمله به امام(ع) تحت فشار قرار داد. عمر سعد دستور حمله را صادر کرد. صدای همهمه لشکر دشمن که به گوش امام حسین(ع) رسید برادرش ابوالفضل العباس(ع) را صدا کرد و به همراه چند تن از بزرگان کوفه ــ که خود را به کاروان حق رسانده بودند ــ به نزد دشمن فرستاد تا از قصد آنان آگاه شود. حضرت ابوالفضل(ع) بازگشت و به برادر عرضه داشت که دشمن آمده است تا یکی از این دو کار را انجام دهد: یا "اخذ بیعت" یا "آغاز جنگ"! امام(ع) فرمود: “بیعت با یزید که هرگز؛ اما درباره جنگ، اگر می‌توانی برو و امشب را از آنان مهلت بگیر و نبرد را به فردا موکول کن؛ تا نماز و قرآن بخوانیم. به خدا سوگند که من عبادت خدا را بسیار دوست دارم”. فرماندهان یزیدی، ابتدا پیشنهاد حضرت را قبول نکردند؛ اما یکی از آنان، دیگران را ملامت کرد که: “وای بر شما! اگر در جنگ با کفار، آنان یک شب از ما مهلت بخواهند درخواستشان را اجابت می‌کنیم؛ چگونه است که به پسر پیغمبر شبی را رخصت نمی‌دهید؟”… و اینگونه بود که شب عاشقانِ بی دل آغاز شد… روز تاسوعا گذشت و شب رسید/ تشنه کامان جانشان بر لب رسید گرچه بود  از تشنگی لبها کبود/ مادران را با عطش کاری نبود مادران در ماتم فرزندها/ دل پریشان در غم دلبندها بهر اسماعیل های فاطمه/ هاجران، بی زمزم و بی زمزمه بود چشم مادرانِ پر ز درد/ اشک ریزان، بهر فردایِ نبرد بود گریان، چشمِ پرخونِ «رباب»/ بهر آن شش ماههٔ بی تابِ آب وای اگر فردا، گهِ ماتم شود/ تارِ مویی زین عزیزان کم شود وای اگر «اکبر» سرش گردد جدا/ وای اگر در خون شود «خونِ خدا» ای سپیده! جلوه بعد از شب نکن/ ای فلک! خون بر دل «زینب» نکن اما سپیدهٔ عاشورا دمید… و سواران عشق، یک به یک پای به مسلخ نهادند… و بالاخره می‌رفت که تلخترین لحظات تاریخ فرا رسد… آری! عصر عاشورا شد؛ و زمین کربلا غرق در نیزه و شمشیر و پیکرهای بی‌جان. از سپاه کوچک حق چیزی باقی نمانده بود؛ اما هزاران هزار گرگ گرسنه همچنان در لشکر شیطان منتظر طعمه بودند. دیگر کسی برای حسین(ع) باقی نبود. «حرّ»، «مسلم»، «حبیب»، «زهیر»، «بُریر»، «جون» و دیگر اصحاب به شهادت رسیده بودند. «اکبر»، «قاسم»، «عون»، «جعفر» و بقیه جوانان بنی هاشم ــ و حتی «اصغر شش ماهه» ــ نیز جان خود را فدای اسلام کرده بودند؛ و «عباس»، بی دست و با فرق شکافته، دور از خیمه‌ها به دیدار خدای خویش رفته بود. حسین(ع) به این سو و آن سو نظر افکند… در تمامی آن دشت پهناور، حتی یک نفر نبود تا از او و حریم رسول خدا(ص) دفاع کند… پس به خیمه‌گاه آمد تا با بانوان اهل بیت وداع کند… صحنه‌ای دلخراش و جانسوز بود. کودکان و دخترکان دور امام را گرفته بودند... «سکینه» دختر امام(ع) فریاد زد: “پدر جان! آیا تن به مرگ دادی و دل بر رحیل نهادی؟” امام پاسخ داد: “چگونه تن به مرگ ندهد کسی که یار و یاوری ندارد؟”، پس صداها به گریه بلند شد… امام(ع) بانوان و دختران را ساکت کرد و به آنها وصیت نمود. سپس ودایع امامت و مواریث پیامبران را به علی بن الحسین السجاد(ع) که سخت بیمار بود سپرد و به سوی میدان رهسپار شد. فرزند صاحب ذوالفقار، با وجود تنهایی و تشنگی، با هزاران هزار سپاهی دشمن جنگی دلاورانه کرد. گاه به میمنه لشکر (سمت راست سپاه دشمن) حمله می کرد و می خواند: الموت خیر من رکوب العار/ والعار اولی من دخول النار یعنی : مرگ بهتر از پذیرفتن ننگ است و ننگ سزاوارتر از آتش جهنم است سپس به میسره لشکر (جناح چپ سپاه یزید) حمله می کرد و می خواند: أنا الحسین بن علی/ آلیتُ ان لا انثنی احمی عیالات ابی/ امضی علی دین النبی یعنی: من حسین پسر علی هستم که هیچگاه سازش نخواهم کرد از حریم پدرم دفاع می‌کنم و بر طریقت پیامبر ره می‌سپارم یکی از اهل کوفه روایت کرده است: “در عمرم ندیدم کسی را که اینهمه دشمن بسیار بر او بتازد و فرزندان و یارانش کشته شده باشد اما اینگونه شجاع و پر جرأت باشد. مردان سپاه بر او می‌تاختند اما او با شمشیر بر آنان حمله می‌کرد و لشکر را مانند گله بزی که شیری درنده در آن افتاده باشد پراکنده و تارومار می‌ساخت، سپس به جای خویش باز می‌گشت و می‌گفت: لا حول و لا قوة إلا باللّه العلي العظیم”. آن حضرت نزدیک به ۲۰۰۰ نفر از سپاه یزید را به درک واصل کرد، تا اینکه «عمر سعد» بر لشکریانش فریاد کشید: “وای بر شما! آیا می‌دانید با چه کسی کارزار می‌کنید؟ این فرزند «علی» و پسر کُشَندهٔ قهرمانان عرب است. دسته جمعی و از همه طرف بر او حمله کنید”. وی همچنین به ۴۰۰۰ تیرانداز دستور داد که از هر سوی بر امام(ع) تیر ببارند. عده‌ای نیز با سنگ به حضرت حمله آوردند.
شدت بارش و اصابت تیر بر بدن امام حسین(ع) آنچنان بود که پس از شهادت، بیش از ۱۰۰۰ زخم بر تن امام شمردند که تنها ۳۲ ضربه آن، غیر از زخم تیر بود. به مرکز باز شد سلطان ابرار/ که آساید دمی از رزم و پیکار فلک، سنگی فکند از دست دشمن/ به پیشانیِ وجهُ اللهِ احسن که گلگون گشت رویِ عشقِ سرمد/ چو در روز احد، روی «محمد» به دامان کرامت خواست آن شاه/ که خون از چهره بزداید، بناگاه یکی الماس وش تیری ز لشکر/ گرفت اندر دل شه جای، تا پر که از پشتِ پناه اهل ایمان/ عیان گردید زهر آلود پیکان امام مظلوم(ع) تشنه و مجروح و خسته، اندکی ایستاد تا نفسی تازه کند و دمی از خستگی جنگ بیاساید. در این لحظه یکی  از دشمنان سنگی زد که به پیشانی حضرت اصابت کرد و خون بر صورت وی جاری شد. امام خواست آن خون را با لباسش پاک کند که تیری سه شاخه و زهرآلود بر سینه و قلب حضرت نشست. امام گفت: “بسم الله و باللّه و عَلیٰ مِلّة رسول الله” و سر به سوی آسمان بلند کرد و عرضه داشت: “خدایا! تو می‌دانی این قوم مردی را می‌کُشَند که روی زمین پسر پیغمبری غیر از او نیست”. آنگاه تیر را گرفت و از پشت کمر بیرون کشید. خون مانند ناودان بیرون جست، پس امام دست خود را از آن خون پر کرد و به سوی آسمان پاشید. حاضران گفته‌اند که حتی یک قطره از آن خون به زمین برنگشت… و از آن لحظه بود که آسمان کربلا به رنگ سرخ درآمد… سپس دوباره دست خود را از آن خون پر کرد و صورت و محاسن خویش را با آن آغشته نمود و فرمود: “جد خود رسول الله را اینچنین خضاب شده دیدار می‌کنم و از دست اینان به او شکایت می‌برم”. عده‌ای از پیاده نظام دشمن، دور امام مجروح را گرفتند. یکی از آنان با شمشیر آنچنان ضربتی بر سر آن حضرت زد که کلاهخود امام دریده شد و تیغ به سر مبارک وی رسید و خون روان گشت. در همین هنگامه، «شمر» با عده‌ای از سپاهیان دشمن به سوی خیمه‌گاه حمله کردند و خواستند که آن را آتش زنند. امام(ع) سر برداشت و چون این صحنه را دید بانگ زد و آن جملهٔ تاریخی خویش را بر زبان آورد که: “وای برشما! اگر دین ندارید و از روز رستاخیز نمی‌هراسید، لااقل در دنیا آزاده و جوانمرد باشید”… آنگاه خطاب به فرماندهان لشکر یزید نهیب زد: “اهل و عیال مرا از دست سرکشان و بی خردانِ خود حفظ کنید”. «شبث» خود را به شمر رساند و با تندی او را از تعرض به خیمه‌گاه بر حذر داشت. شمر خجالت کشید و به سپاهیانش دستور داد: “از حرم دور شوید و به سوی خود حسین بروید؛ که حریفی بزرگ و جوانمرد است”. در همین حین، «عبدالله» فرزند امام حسن مجتبی(ع) که نوجوانی نابالغ بود از خیمه‌ها بیرون دوید تا از عموی خویش دفاع کند؛ اما وی نیز با وضعی دلخراش به شهادت رسید (که مصیبت آن در روضهٔ مکتوب شب پنجم گذشت). سپاه دشمن به امام(ع) نزدیک شد و دایره محاصره را بر وی که از شدت زخمها و هُرم تشنگی، تاب و توان نداشت تنگ‌تر و تنگ‌تر کرد. «زرعة بن شریک» به حضرت نزدیک شد و شمشیری به دست چپ آن حضرت زد. سپس شخصی دیگر، از پشت، تیغ بر شانه امام وارد آورد که حضرت از شدت آن ضربت، با صورت بر خاک افتاد. این دو ملعون عقب نشستند، در حالی که امام افتان و خیزان بود؛ گاه به مشقت از جای برمی‌خاست ولی دوباره بر زمین می‌افتاد… «سنان بن انس» بر امام حمله کرد و با نیزه بر پشت امام زد، آنقدر سخت که نوک نیزه از سینه حضرت بیرون آمد. امام در گودال قتلگاه افتاد و واپسین راز و نیاز خود با خدای خویش را آغاز کرد… شگفت اینکه هر چه می گذشت امام حسین(ع) زیباتر و برافروخته تر می شد… یکی از راویان لشکر اشقیاء نوشته است: “به خدا قسم، هیچ کُشتهٔ به خون آغشته‌ای را نیکوتر و درخشنده روی تر از حسین ندیدم. ما برای کشتن او رفته بودیم ولی رخسار و زیبایی‌اش، اندیشهٔ قتل وی را از یاد من برد”…
دژخیمان ، همچون گرگان گرسنه، دور قتلگاه حلقه زدند تا به خیال خود کار را تمام و حق را برای همیشه ذبح نمایند. حضرت زینب(س) که دیگر صدای تکبیر و “لاحول و لاقوة”ی امام را نمی‌شنید فهمید که ماه فاطمه در محاق رفته است؛ پس از خیمه بیرون دوید در حالی که شیون می‌کشید : “وا اخاه، وا سیداه! وا أهل بیتاه! ... ای کاش آسمان بر زمین می‌افتاد! ای کاش کوهها خرد و پراکنده بر دشت می‌ریخت…” زینب(س) خود را به تلّی (تپه کوچکی) مشرف بر گودال قتلگاه رساند و آن صحنه دلخراش را مشاهده کرد… وی با دیدن گرگانی که برای قتل امام حسین(ع) در آنجا جمع شده بودند به «عمر سعد» نهیب زد: “وای بر تو ای عمر! آیا ابا عبدالله را می‌کشند و تو نگاه می‌کنی؟” قطرات اشک عمر سعد بر گونه اش جاری شد اما پاسخی نداد و روی از زینب برگرداند! زینب(س) فریاد زد: “وای بر شما! آیا مسلمانی میان شما نیست؟” هیچکس جواب نگفت. شمر بر سر یارانش فریاد کشید: “چرا این مرد را منتظر گذاشته‌اید؟!” و دستور داد که یکی از آنان کار را تمام کند. «خولی بن یزید» با شتاب از اسب فرود آمد تا سر مبارک آن حضرت را جدا کند، اما تا به امام(ع) نزدیک شد بر خود لرزید و نتوانست. شمر گفت: “بازوی تو ناتوان باد! چرا می‌لرزی؟” آنگاه خود تیغ به دست گرفت و به همراه سنان برای بریدن رأس مطهر امام(ع) رهسپار گودال قتلگاه شد… زیر خنجر بود، اما دیده باز/ اشک او بر گونه، سرگرم نماز اشک او می‌شُست خونِ گونه را/ شرمگین می‌کرد این گردونه را در دل گودال کرد از بس سجود/ شد ز فرط سجده چشمانش کبود یک نفر «پهلو شکسته» در برش/ کیست یارب این، به غیر از مادرش؟ مادرش آمد و لیکن مضطر است/ بر گلوی تشنهٔ او خنجر است خنجر از بس بوسه زد بر حنجرش/ رفت تا گردون صدای مادرش… ألا لعنة الله علی القوم الظالمین؛ و سیعلم الذین ظلموا أيّ منقلب ینقلبون. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✓ منابع اصلی: ۱. سید بن طاووس؛ اللهوف في قتلی الطفوف؛ قم: منشورات الرضی، ۱۳۶۴. ۲. شیخ عباس قمی؛ نفس المهموم؛ ترجمه و تحقیق علامه ابوالحسن شعرانی؛ قم: انتشارات ذوی‌القربی، ۱۳۷۸. ۳. اشعار، زبان حال هستند و برگرفته‌اند از جزوه آموزشی آداب مرثیه‌خوانی با عنوان طنین عشق؛ تهیه و تنظیم مرتضی وافی؛ قم: انتشارات شفق، ۱۳۸۰. ---------- 🍀 اخلاق و اعتدال ؛ کانال سید علیرضا حسینی (عارف) در پیام‌رسان ایتا @alirezahoseiniaref
روضه‌های مکتوب دههٔ اول محرم 🖤💔 1⃣1⃣ روضه روز عاشوراء ـ داغ پیامبر(ص) در مصیبت حسین(ع) ... و به روضه روز عاشورا رسیدیم ...  خبر شهادت جانسوز امام حسین(ع) را خداوند متعال قرن‏‌ها پیش از عاشورا، به فرشتگان و پیامبرانش داده بود. در حقیقت، اولین روضه‏‌خوان‏‌های آن امام شهید، خود «خداوند» و «جبرئیل امین» بودند. در تفسیر آیه ۲۷ سوره بقره (و علَّمَ آدَمَ الأَسمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي باسمَاء هَؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادقین) گفته‌‏اند که این تعلیم اسماء اینگونه بود که جبرئیل به حضرت آدم تلقین کرد که بگو: "یا حمیدُ بحق محمد، یا عالي بحق علي، یا فاطرُ بحق فاطمة، یا محسنُ بحق الحسن و یا قدیمَ الإحسان بحق الحسین" و آدم هم تکرار کرد؛ اما چون نام حسین را آورد دلش خاشع و اشکش سرازیر شد. گفت: "برادرم جبرئیل! چرا به یاد پنجمین نفر، دلم می شکند و اشکم جاری می‌‏شود؟" جبرئیل پاسخ داد: "این فرزندت مصیبتی خواهد دید که همه مصیبت‌ها در مقابل آن کوچک است". نظیر این اِخبار به شهادت امام حسین(ع)، درباره حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت زکریا و حضرت عیسی هم وارد شده است. اما سوزناک‏ترین آنها، خبر دادن به پیامبری است که امام، جگرگوشه و پاره‏ تن و سبط و ریحانهٔ اوست: روزی پیامبر(ص) نزد همسرش «اُمّ سَلَمَة» بود که جبرئیل نازل شد. پیامبر به اندرون رفت و به وی فرمود: "نگذار هیچکس وارد شود". اندکی بعد امام حسین(ع) آمد و خواست نزد پیامبر برود. اُم سلمة او را گرفت و در آغوش کشید. امام حسین(ع) گریه می کرد و ام سلمة با او شیرین‏‌زبانی می‏‌کرد تا آرامش یابد؛ اما گریهٔ حسین(ع) شدت یافت. ام سلمة ناچار رهایش کرد تا آنکه وارد اتاق شد و در دامان پیامبر نشست. جبرئیل با دیدن این صحنه به حضرت گفت: "«امت تو این فرزندت را خواهند کشت". در حدیث دیگری، شیخ صدوق به سند خود از امام باقر(ع) روایت می کند که شاید ادامه حدیث بالا باشد: اُم سلمة بر پیامبر وارد شد، دید که حسین بر سینه رسول الله نشسته است؛ و آن حضرت هم می‏‌گرید و در دستش چیزی است که آن را می‌بوسد. پیامبر با دیدن ام سلمة فرمود: "ای ام سلمة! اینک این جبرئیل است که به من خبر می‏‌دهد که این فرزند کشته خواهد شد. این هم تربتی است که بر آن کشته می‏‌شود. آن را پیش خود نگه دار، هرگاه به خون تبدیل شد، عزیز من کشته شده است". ام سلمه عرض کرد: "ای رسول خدا! از خداوند بخواه که این داغ را از تو بردارد". پیامبر(ص) فرمود: "این کار را کردم، اما از سوی خداوند به من وحی آمد که او را مرتبه‏‌ای است که هیچیک از خلایق به آن نمی‏رسند؛ و او را پیروانی است که شفاعت می‌کنند و شفاعتشان پذیرفته می‌شود؛ و همانا «مهدی» از فرزندان اوست؛ پس خوشا به حال آنکه از دوستداران حسین باشد. به خدا سوگند شیعیان او رستگاران روز قیامت هستند". عبدالله بن عباس نقل می‌کند: در خانه خود (در مدینه) خوابیده بودم که ناگهان از خانه ام سلمة همسر پیامبر صدای شیون بلندی شنیدیم. مردم مدینه از زن و مرد به سوی خانه او رفتند. من نیز به سوی خانه او رفتم و وقتی به آنجا رسیدم گفتم: "ای اُم‏‌ّالمؤمنین چرا ناله و شیون می‏‌کنی؟" ام سلمة رو به زنان هاشمی کرد و گفت: "ای دختران عبدالمطلب! با من همناله شوید و گریه کنید... به خدا سوگند سرور شما، سید جوانان بهشت، فرزند عزیز پیامبر، حسین، کشته شد". پرسیدند: "از کجا دانستی؟" گفت: "اکنون پیامبر را در خواب دیدم در حالی که غبارآلود و پریشان بود و بر سر و صورتش خاک نشسته بود. سبب را پرسیدم، فرمود: فرزندم حسین و خاندان او کشته شدند و من آنان را دفن کردم". از خواب برخاستم و به تربت حسین نگاه کردم که جبرئیل آن را از کربلا آورده بود و من آن را در شیشه‌ای نگه داشته بودم. دیدم که آن خاک به خون تازه تبدیل شده بود و در آن شیشه می‏‌جوشد... ما هم به تو تسلیت می‌گوییم ای رسول خدا ؛ «یا رسول الله! آجَرَكَ الله في مصیبةِ ریحانتِكَ وسبطِكَ الحسین» ... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✓ منابع اصلی: ۱. الطبرانی؛ المعجم الکبیر؛ جلد هشتم؛ صفحه ۲۸۵. ۲. شیخ صدوق، أمالي؛ صفحه ۱۲۰. ۳. شیخ طوسی؛ أمالي؛ صفحه ۳۱۴. ---------- 🍀 اخلاق و اعتدال ؛ کانال سید علیرضا حسینی (عارف) در پیام‌رسان ایتا @alirezahoseiniaref
روضه‌های مکتوب دههٔ اول محرم 🖤💔 2⃣1⃣ روضه شب یازدهم (شام غریبان) ــ مصائب ام المصائب ... عاشورا به پایان رسید... و شام تار غریبان شد... امشب بايد از كدام غربت گفت؟ چه روضه‌ای خواند؟ و مصيبت كدامين غريب را بازگو نمود؟... آيا از بدن پاره پارهٔ حسين(ع) بگوييم كه عريان در گودال قتلگاه افتاده است؟ ... يا از بدن عباس علمدار كه نه سر در بدن دارد و نه دست؟... آيا از علی اكبر بگوييم كه صورت پيامبرگونش را بر نيزه برافراشته‌اند؟ ... يا از علی اصغر شش ماهه كه اينک در گهواره خاكی خويش به خواب ابدی رفته؟... آیا از ياران حسين(ع) بگوييم كه غريبانه در گوشه گوشهٔ ميدان جان باختند؟ ... يا از كودكان حسين(ع) كه غم يتيمی و اسيری و آوارگی، يكجا بر آنان وارد شده است؟... از غريبی بگوييم يا از مظلوميت؟  از وفا بگوييم يا از پيمان‌شكنی؟ از عطش بگوييم يا از آتش؟ از عشق بگوييم يا از زينب؟ ... خوب نامی بر زبان گذشت.. زينب... آري! بگذارید از زينب بگويم؛ كه كربلا، از اينجا به بعد، از‌ آنِ زينب است... و پيام كربلا، مرهون زينب... بگذارید از زينب بگويم و از رنج‌های زينب... از زينب و از غصه‌های زينب... از زينب و از قصه‌های زينب... از زينب و از حماسه‌های زينب... و از زينب و از دل زينب ... و امان از دل زينب ... اما از كدامين غم زينب بگويم؟ از برادرانی كه از دست داد؟ يا از برادرزادگانش كه يک به يک به ميدان رفتند و باز نگشتند؟ يا از پسرانش كه جلوی چشمان گریان او ذبح شدند؟ اگر چه زينب «ام المصائب» است و از كودكی داغ‌های فراوان ديده ــ در خردسالی داغ بزرگ رحلت جدش پيامبر خدا(ص) و مصيبت شهادت مادر جوانش، و در جوانی فرق شكافتهٔ پدرش علی(ع) و سپس جگر پاره پارهٔ برادر معصومش امام حسن مجتبی را ــ اما روزی مانند عاشورا نبود، و داغی مانند كربلا... قصهٔ بی سر و سامانیِ من گوش کنید/ دوستان، غصهٔ تنهایی من گوش کنید گر چه این قصهٔ پر غصه به گفتن نتوان/ نه به گفتن نتوان، بلکه شنفتن نتوان دختر دخت نبی، «اُمِّ مصائب» نامم/ کرده لبریز ز غم، ساقیِ گردون جامم صبر، بی تاب شد از صبر و شکیباییِ من/ ناتوان شد خِرَد از درک و توانایی من باغبانم من و یک سر شده غارت باغم/ چرخ بگذاشته بس داغ به روی داغم نه که چون جد عزیزی چو پیمبر دادم/ پدر و مادر و فرزند و برادر دادم پیشِ من، در پسِ در ، مادرِ من آزردند/ ریسمان بسته، به مسجد، پدرم را بردند من هم اِستاده و این منظره را می‌دیدم/ مات و وحشت زده می‌دیدم و می‌لرزیدم بود در سینه هنوز آتش داغ مادر/ که فلک، زهر دگر ریخت مرا سوخت جگر دیدم آن تاج سرم را که دو تا گشته سرش/ بسته خونِ سر او هاله به دورِ قمرش بعد از آن بود دلم خوش که برادر دارم/ به سرم سایهٔ دو سرو صنوبر دارم غافل از آنکه غم و دردِ من آغاز شده/ به دلم تازه درِ غصه و غم باز شده رفت از دست حسن، گشت دلم خوش به حسین/ شد مرا روح و روان، قوت دل، نور دو عین بعد از آن واقعهٔ کرب و بلا پیش آمد/ راه جانبازیِ در راه خدا پیش آمد... حضرت زینب (س) از صبح تا عصر عاشورا، داغ پنج برادر، پنج برادرزاده، چهار پسرعمو و سه پسر (یا پسر خوانده) را مشاهده کرد و شهادت ده‌ها تن دیگر از بستگان و یاران برادرش را دید... و شاید آنها همه، در برابر رنج اسیری و در به دری ــ که تازه از امشب آغاز شد ــ بسیار اندک بود... روز طی گشت و نگویم که چه بر ما آمد/ شب جانکاه و غم افزا و محن ‏زا آمد آن زمان کو که بگویم چه بدیدم آن شب/ خارها بود که از پای کشیدم آن شب چه بگویم چه شبی را به سحر آوردم/ کوهِ غم شد دل و چون کوه به پای استادم...
چون جنگ به پايان رسيد و رأس مطهر حسین(ع) را از بدن جدا كردند؛ به لباس‌های پارهٔ آن حضرت نيز رحم نكردند و عمامه، پيراهن و كفش‌های امام(ع) را نیز ربودند… اسب امام، با سر و مويی خون آلود به سوی خيمه‌ها رفت... زنان و دختران اهل بيت (ع) با ديدن اسب خونين و بی‌سوار، فهميدند كه ديگر بی‌کس و يتيم شده‌اند و صدا به گريه و شيون بلند كردند... «ام كلثوم» خواهر امام(ع) فرياد كشيد: "يا محمد! يا علی! يا جعفر! يا حسن! كجاييد كه ببينيد با حسين چه كردند؟"... پس لشكر اشقیاء به سوی حرم پيامبر(ص) حمله كرد... از يک سو خيمه‌ها را آتش می‌زدند و از سوی ديگر هر آنچه می‌ديدند غارت می‌کردند. آنان حتی به حجاب زنان نيز رحم نمی‌کردند و لباس‌های بانوان اهل بيت(ع) را می‌کشیدند... زنان و دختركان، هراسان از خيمه‌ها فرار می‌کردند در حالي كه خار و خس بيابان، پایِ برهنه آنان را می‌درید… بانوان حرم، كه از خيمه‌ها به سوی بيابان دويده بودند، ناگاه با گودال قتلگاه و پيكر بی‌سرِ حسين(ع) روبرو شدند... راوی می‌گوید: به خدا فراموش نمی‌کنم زينب دختر علی(ع) را كه زاری می‌کرد و به آواز سوزناک می‌گفت: "يا محمداه! صلّیٰ عليكَ مليكُ السماء، هذا حسينٌ مُرمّلٌ بالدِّماء مقطّع الاعضاء... و بناتك سبایا، و إلی الله المشتكیٰ ..." عقیلهٔ بنی هاشم با سوز و گداز نوحه می‌کرد که: "يا محمد! فرشتگان آسمان بر تو درود فرستند! بنگر كه اين حسین توست، به خون آغشته، با اعضايی از هم جدا گشته... بنگر كه اين دختران تو هستند، اسير شده... به خدا شكايت بريم، و به علی مرتضی و فاطمه زهرا و حمزه سيدالشهداء... يا محمد! اين حسين توست كه در اين دشت افتاده، به دست زنازادگان كشته شده و باد صبا گرد و غبار بر پيكر او می‌پراكند... ای اصحاب محمد! برخيزيد و ببينيد كه اين‌ها فرزندان مصطفی هستند كه اينگونه اسير شده‌اند…" مویهٔ زینب آنقدر دلخزاش بود که دشمنان و دژخیمان را نيز گريان کرد. آنگاه «سكينه» پيكر مبارك پدرش حسين(ع) را در آغوش گرفت و شروع به زاری ‌كرد؛ تا اينكه جماعتی از زنان اعرابی چادرنشين ريختند و او را كشيدند و از بدن پدر جدا كردند، تا جان ندهد... لشكريان يزید كه به غارت خيمه‌ها مشغول شده بودند، به خيمه‌ای رسيدند كه علی بن الحسين السجاد(ع) در آن بيمار و تب آلود افتاده بود. «شمر بن ذي الجوشن» شمشير كشيد تا حضرت را بكشد، اما عده‌ای از همراهانش به او نهيب زدند: "آيا شرم نمی‌کنی و می‌خواهی اين جوان بيمار را هم بكشی؟" شمر لعین گفت: "فرمان امير است كه همه فرزندان حسين را بكشم". همراهان با شدت مانعِ آن پلید شدند تا سرانجام دست از اين كار برداشت… و خداوند در زرهی از بيماری، جان ولیّ خويش را حفظ فرمود. سپس دشمن دنی، رذالت و پستی خويش به منتها رساند؛ «عمر سعد» در بين لشکريانش فرياد كشيد: "چه كسی حاضر است كه بر پيكر حسين، اسب بتازاند؟!" ده نفر ـ که راویان شهادت داده‌اند هر ده، حرامزاده بودند ــ حاضر شدند كه اين جنايت و وقاحت بزرگ را انجام دهند. پس اسب‌ها را آماده كردند و آنان را بر پيكر بي‌سر و قطعه قطعهٔ امام(ع) تازاندند؛ آنگونه كه استخوان‌های سينهٔ امام شكست و نرم شد… (ای قلم! چگونه اين جملات را می‌نگاری و از شدت مصيبت، خشک نمی‌شوی؟‍ ای دست! چگونه می‌نویسی و نمی‌شکنی؟!) ... اينک، حال زينب را تصور كنيد… از يک سو ، شاهد اين مصيبت‌های پی در پی و جانسوز است؛ از دیگر سو بايد مراقب فرزند بيمار برادر باشد؛ و از سوی ديگر بايد دختران و زنان حرم را از بيابان‌ها جمع نماید و زير خيمه‌های نيم سوخته گرد آورد… آفتاب عاشوراء غروب کرد؛ و صحرای كربلا می‌رفت كه تاريک و تاریک‌تر شود ؛ و گرگان گرسنه، در جای جای آن به دنبال دختركان و طفلان می‌دویدند تا شايد گوشواره‌ای از گوش آنان بكشند یا خلخالی از پای آنان بربايند… زينبا! چه كشيدی آن شب، در آن شام سیاه غريبان… ألا لعنة الله علی القوم الظالمين؛ و سيعلم الذين ظلموا أيَّ منقلب ينقلبون... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✓ منابع اصلی: ۱. سيد بن طاووس ؛ اللهوف في قتلي الطفوف؛ قم: منشورات الرضي، ۱۳۶۴. ۲. شيخ عباس قمی؛ نفس المهموم؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعرانی؛ قم: انتشارات ذوي‌القربی، ۱۳۷۸. ۳. شيخ صدوق ؛ أمـالـي؛ ترجمه‌ آية الله کمره‌ای؛ تهران: انتشارات کتابچی، ۱۳۷۰. ۴. اشعار فارسی، زبان حال هستند و برگرفته‌اند از جزوه آموزشی آداب مرثيه‌خوانی با عنوان طنين عشق؛ تهيه و تنظيم مرتضی وافی؛ قم: انتشارات شفق، ۱۳۸۰. ---------- 🍀 اخلاق و اعتدال ؛ کانال سید علیرضا حسینی (عارف) در پیام‌رسان ایتا @alirezahoseiniaref
🚩 از عاشوراء 🏴 تا اربعین؛ با چهل قطعهٔ عاشورایی از چهل کتاب 1⃣ منزل اول - کتاب اول - قطعهٔ اول [اسلام] مى‌رفت با کجروى‌هاى تفالهٔ جاهلیت و برنامه‌هاى حساب شدهٔ احیاى ملی‌گرایی و عروبت با شعار «لا خبر جاءَ و لا وحيٌ نَزَل» محو و نابود شود و از حکومت عدل اسلامى یک رژیم شاهنشاهى بسازد و اسلام و وحى را به انزوا کشاند؛ که ناگهان شخصیت عظیمى که از عصارهٔ وحى الهى تغذیه و در خاندان سید رسل «محمد مصطفى» و سید اولیاء «على مرتضى» تربیت و در دامن «صدیقهٔ طاهره» بزرگ شده بود قیام کرد و با فداکارى بى‌نظیر و نهضت الهى خود، واقعه بزرگى را به وجود آورد که کاخ ستمکاران را فرو ریخت و مکتب اسلام را نجات بخشید... حال اى ملت اسلام و امت محمد! بر ماست که از امام بزرگمان پیروى کنیم و با فداکارى از انقلاب اسلامى پاسدارى کنیم و براى ادامه این مکتب عزیز که رهایى مستضعفان جهان و سرکوبى مستکبران است، از هواهاى نفسانیه که میراث شیطان است بر حذر باشیم و توطئهٔ دشمنان کشور اسلام را که ایجاد یأس و سستى است، در نطفه خفه کنیم... بهوش باشید که دشمن در کمین است و طرفداران شیطان بزرگ و رژیم غاصب، دست‌اندرکار توطئه. صحيفه امام، ج ۱۲، ص ۴۴۱ 📚 مشخصات کتاب ✓ نام: ‏‏صحیفه امام؛ مجموعه آثار امام خمینی‏‏(س)‏‏ ✓ موضوع: بیانات، پیام‌ها، مصاحبه‌ها، احکام، اجازات‏‏ شرعی و نامه‌های امام خمینی(ره) ✓ نویسنده: آیت‌الله العظمی سید روح الله موسوی خمینی ✓ تعداد مجلدات: ۲۲ جلد ✓ ناشر: تهران - مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی‏‏(س)‏ ---------- 🍀 اخلاق و اعتدال ؛ کانال سید علیرضا حسینی (عارف) در پیام‌رسان ایتا @alirezahoseiniaref
🚩 از عاشوراء 🏴 تا اربعین؛ با چهل قطعهٔ عاشورایی از چهل کتاب 2⃣ منزل دوم - کتاب دوم - قطعهٔ دوم [هدف قیام امام حسین(ع) «حکومت» بود یا «شهادت»؟] کسانی که گفته اند هدف «حکومت» بود، یا هدف «شهادت» بود، میان هدف و نتیجه، خلط کرده‌اند. هدف، اینها نبود. امام حسین(ع) هدف دیگری داشت؛ منتها رسیدن به آن هدف دیگر، حرکتی را می‌طلبید که این حرکت، یکی از دو نتیجه را داشت: حکومت یا شهادت. البته حضرت برای هر دو هم آمادگی داشت... هرکدام هم می‌شد، درست بود و ایرادی نداشت؛ اما هیچ کدام هدف نبود، بلکه در نتیجه بود. هدف چه بود؟ هدف، «بازگرداندن جامعهٔ اسلامی به خط صحيح» بود. منتها وقتی انسان به دنبال این هدف راه می‌افتد و می‌خواهد علیه حکومت و مرکز باطل قیام کند تا اسلام و جامعه و نظام اسلامی را به مرکز صحیح خود برگرداند، یک وقت است که این قیام به حکومت می‌رسد؛ یک وقت است که به حکومت نمی‌رسد، به شهادت می‌رسد؛ آیا در این صورت، واجب نیست؟ چرا، به شهادت هم برسد واجب است. آیا در صورتی که به شهادت برسد، دیگر قيام فایده‌ای ندارد؟ این قیام و این حرکت در هر دو صورت فایده دارد چه به شهادت برسد، چه به حکومت. انسان ۲۵۰ ساله، ج ۱، صص ۱۴۵ - ۱۵۳ 📚 مشخصات کتاب ✓ نام: ‏‏انسان ۲۵۰ ساله ✓ موضوع: زندگی یکپارچه سیاسی - مبارزاتی ائمه معصومین(ع) بمثابهٔ یک انسان واحد در طول ۲۵۰ سال ✓ پدیدآورنده: آیت الله العظمی سید علی خامنه‌ای ✓ تعداد مجلدات: ۳ جلد ✓ ناشر: قم - مؤسسه فرهنگی ایمان جهادی (صهبا) ✓ شابک: 9786006275215 ---------- 🍀 اخلاق و اعتدال ؛ کانال سید علیرضا حسینی (عارف) در پیام‌رسان ایتا @alirezahoseiniaref
🚩 از عاشوراء 🏴 تا اربعین؛ با چهل قطعهٔ عاشورایی از چهل کتاب 3⃣ منزل سوم - کتاب سوم - قطعهٔ سوم گذر از شهر توره یک ساعتی طول کشید. بعد از آن به روستای نهرمیان رسیدیم. من هنوز پشت تریلی بودم. مردم یا حسین گویان، انگار که بخواهند تریلی را فتح کنند سمت ضریح می‌دویدند. چند دقیقه ایستادیم تا مردم لبهٔ حفاظ تریلی را رها کنند. پسر جوانی سماجت می‌کرد. گفتم: «پسرجان! ول کن. الان زمین می‌خوری.» پسر که فهمید دیر یا زود باید تریلی را رها کند، به من گفت: «ببین! من فرشادم. کربلا رسیدی، من را به اسم دعا کن.» بعد تریلی را رها کرد. داشتیم دور می‌شدیم که داد زد: «فرشاد ... یادت نره.» همان جا نشست به گریه و کف دستش را بر زمین کوبید. دور می‌شدیم و فرشاد همان جا کنار جاده نشسته بود. من هم پشت تریلی نشستم به گریه. حاضر بودم همه چیزم را بدهم و جایم را با فرشاد، جوان نهرمیانی، عوض کنم. پنجره‌های تشنه، ص ۱۴۰ -------------- توره: شهری در شهرستان شازند واقع در استان مرکزی ایران، در ۳۵ کیلومتری اراک. نهرمیان: روستایی در استان مرکزی در ۵۵ کیلومتری اراک، با مردمی از طوایف ایل زیار که به زبان لری سخن می‌گویند. -------------- 📚 مشخصات کتاب ✓ نام: ‏‏پنجره‌های تشنه ✓ موضوع: روزنوشت‌های انتقال ضریح جدید امام حسین (علیه السلام) از قم به کربلا ✓ نویسنده: مهدی قزلی ✓ تعداد مجلدات: ۱ جلد ✓ ناشر: تهران - انتشارات سوره مهر چاپ اول: ۱۳۹۲ ✓ شابک: ۹۷۸۶۰۰۱۷۵۲۱۹۳ ---------- 🍀 اخلاق و اعتدال ؛ کانال سید علیرضا حسینی (عارف) در پیام‌رسان ایتا @alirezahoseiniaref
🚩 از عاشوراء 🏴 تا اربعین؛ با چهل قطعهٔ عاشورایی از چهل کتاب 4⃣ منزل چهارم - کتاب چهارم - قطعهٔ چهارم قضایای عاشورا یکی از روشن‌ترین بیان‌ها بر قدرت انتخاب و اختیار انسان‌هاست. در این حادثه، کسانی در دو طرف قضیه واقع شده بودند که چه بسا از یک پدر و مادر متولد شده، در یک خانه پرورش یافته بودند؛ اما یکی به لشکر امام حسین(ع) آمد و تا بالاترین درجه جانفشانی کرد و دیگری به لشکر عمر بن سعد و عبیدالله بن زیاد رفت و تا توانست به رذالت و قساوت پرداخت. اینکه قرآن کریم می‌فرماید: «علیکم أنفسکم لا یضرکم من ضل إذا اهتدیتم...» نمونه بارز آن در کربلا واقع شد. یکی از نمونه‌های این قضیه، ماجرای دو برادر به نام‌های «عمرو بن قرظة الانصاری» و «علی بن قرظة الانصاری» است. عمرو در لشکر حضرت جنگید و مقام رفیع شهادت رسید؛ اما برادری داشت که طبق برخی نقل‌ها اسمش علی بود اما با اینکه اسمش بهتر از اسم برادرش بود در لشکر یزیدیان در مقابل برادر قرار گرفت. دو برادر هر دو در یک محیط، با یک خانواده و یک تربیت زندگی کردند اما در نهایت یکی به لشکر امام حسین(ع) می‌پیوندد و دیگری در لشکر یزیدیان قرار می‌گیرد. اَبَر آتشفشان جاوید هدایت، صص ۲۲۰ تا ۲۲۳ -------------- 📚 مشخصات کتاب ✓ نام: ‏‏اَبَر آتشفشان جاوید هدایت ✓ موضوع: نگاهی تحلیلی به زمینه‌ها، اهداف، آثار و ابعاد قیام امام حسین(ع) ✓ نویسنده: سید محمدرضا مدرسی طباطبایی یزدی ✓ تعداد مجلدات: ۱ جلد ✓ ناشر: قم - دار التفسیر چاپ دوم: بهار ۱۴۰۳ ✓ شابک: ۹۷۸۹۶۴۵۳۵۷۷۹۳ ---------- 🍀 اخلاق و اعتدال ؛ کانال سید علیرضا حسینی (عارف) در پیام‌رسان ایتا @alirezahoseiniaref
🚩 از عاشوراء 🏴 تا اربعین؛ با چهل قطعهٔ عاشورایی از چهل کتاب 5⃣ منزل پنجم - کتاب پنجم - قطعهٔ پنجم چرا امام در حجاز باقی نماند تا آنجا را جایگاهی برای شروع انقلاب خود قرار دهد؟ شاید علّت رد کردن آن از سوی حضرت، به موارد زیر برگردد: ۱. محیط حجاز با اندک بودن منابع اقتصادی روبرو بود؛ زیرا معاویه، فقر و بینوایی را در آن گسترش داده بود و انقلاب به پشتیبانی مالی زیادی نیازمند بود. ۲. اکثریت غالب مردم آن از مسائل سیاسی دوری گزیده بودند، در حالی که عراق، مشعل آگاهی سیاسی در سرزمینهای عربی بود. ۳. حجاز، برای مرکزیت انقلاب، مناسب نبود؛ زیرا پیوسته در معرض حمله نیروهای اموی قرار داشت. ۴. حجاز، دارای پادگان نظامی نبود تا امام به آن پناه ببرد تا دفاع و حمایت از او را بر عهده گیرد. ۵. اکثریت غالب مردم حجاز نسبت به اهل بیت علیهم السّلام کینه توز و نسبت به بنی امیه متمایل بودند. «ابو جعفر اسکافی» می‌گوید: «اما اهل مکه، همگی با علی دشمنی داشتند و همه قریش با وی مخالف و اکثریت مردم با بنی امیه بودند». امام علی بن الحسین (علیه السّلام) می‌فرماید: «در مکه و مدینه بیست نفر هم دوستدار ما نیستند».😭 زندگانی حضرت امام حسین (علیه السلام)، ج ۳، ص ۲۰ 📚 مشخصات کتاب ✓ نام: ‏‏زندگانى حضرت امام حسين (علیه السلام) ✓ موضوع: بررسي و تحليل زندگی و قیام سیدالشهداء(ع) ✓ نویسنده: علامه باقرشريف قرشی(ره) ✓ مترجم: سید حسين محفوظی ✓ تعداد مجلدات: ۳ جلد ✓ ناشر: قم - بنياد معارف اسلامی - ۱۳۸۰ ✓ شابک: 964-6289-78-9(دوره) ---------- 🍀 اخلاق و اعتدال ؛ کانال سید علیرضا حسینی (عارف) در پیام‌رسان ایتا @alirezahoseiniaref
🚩 از عاشوراء 🏴 تا اربعین؛ با چهل قطعهٔ عاشورایی از چهل کتاب 6⃣ منزل ششم - کتاب ششم - قطعهٔ ششم [آیا همهٔ اهل کوفه از امام حسین(ع) دعوت کرده بودند؟] با توجه به ترکیب جمعیتی کوفه و ساختار گروه‌های سیاسی و مذهبی آن، نمی‌توان از اجماع ایشان بر مسئله دعوت از امام حسین(ع) سخن به میان آورد؛ زیرا بنیان‌های تفکری اندیشه‌های "علوی"، "عثمانی"، اعتزال" و "خارجی‌گری" در کوفه در چالش با یکدیگر شکل گرفته بودند... اندیشه‌هایی که طرفداران خود را به نزاع و تقابل در کوفه سوق می‌دادند... یکی از طرفداری از اهل‌بیت(ع) سخن می‌گفت و دیگری اطاعت از امویان را در سرلوحه برنامه‌های خود داشت؛ خوارج با هر دوی این گروه‌ها در تعارض بودند؛ و اهل اعتزال نیز کناره‌گیری از نزاع‌های درون دینی را در آموزه‌های خویش مطرح می‌ساختند. در این شرایط، آیا می‌توان از هم رأیی ایشان در سپردن حکومت به امام حسین(ع) سخن گفت؟ خاصه آنکه در کوفه گروه‌هایی به ضدیت با تشیع شهره بوده‌اند. تبیین جایگاه کوفیان در فرآیند نهضت امام حسین (ع)، ص ۳۱۷ 📚 مشخصات کتاب ✓ نام: ‏‏تبیین جایگاه کوفیان در فرآیند نهضت امام حسین(ع) ✓ موضوع: بررسی ترکیب جمعیتی کوفه و نقش آنها در دعوت از سیدالشهداء(ع) و تنها گذاشتن حضرت ✓ نویسنده: حسين قاضی‌خانی ✓ تعداد مجلدات: ۱ جلد ✓ ناشر: قم - پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی - ۱۳۹۸ ✓ شابک: ۹۷۸۶۰۰۱۹۵۵۱۷۴ ---------- 🍀 اخلاق و اعتدال ؛ کانال سید علیرضا حسینی (عارف) در پیام‌رسان ایتا @alirezahoseiniaref
🚩 از عاشوراء 🏴 تا اربعین؛ با چهل قطعهٔ عاشورایی از چهل کتاب 7⃣ منزل هفتم - کتاب هفتم - قطعهٔ هفتم حرف حاج قاسم این بود که «من مطمئنم بزودی جمعیت زائران اینجا اون قدر زیاد می‌شه که از مشهد هم شلوغ‌تر می‌شه؛ بنابراین برای این زائر امکانات و فضای عبادت و استراحت فراهم کنیم.» این حرفی بود که چندین‌بار به ما گفت. اصرار داشت سر این حرف و می‌گفت: «فرصت هم کم داریم.» ما همیشه برداشت دیگری می‌کردیم و تصورمان از اینکه ایشان می‌گوید فرصت کم داریم، این بود که شاید دوباره راه کربلا بسته شود؛ ولی بعداً که گفت «سرعت افزایش جمعیت نسبت به عملکرد ما خیلی بیشتره» فهمیدیم منظورش جمعیت زائرانی است که بزودی خودشان را به عتبات می‌رسانند. اوایل که برای زیارت به عراق می‌رفتیم زائر خیلی کم بود. راحت می‌توانستیم نیم‌ساعت بچسبیم به ضریح و زیارت کنیم. برای همین این برداشت برایمان کمی دور از ذهن بود... پیش بینی حاجی درست از آب درآمد و دیدیم دیگر نه داخل حرم امام علی(ع) و نه داخل حرم امام حسین(ع)، جایی برای نماز خواندن نیست و مردم داخل خیابان‌ها نماز می‌خوانند. فقط هم عراقی نبودند؛ هم ایرانی بودند، هم عراقی، هم پاکستانی و هم افغانستانی... معمار حرم، صص ۱۳۳-۱۳۴ 📚 مشخصات کتاب ✓ نام: ‏‏معمار حرم ✓ موضوع: نقش شهید سلیمانی در شکل‌گیری ستاد توسعه و بازسازی عتبات عالیات ✓ تدوین: بهنام باقری ✓ تعداد مجلدات: ۱ جلد ✓ ناشر: تهران - مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس و ستاد توسعه و بازسازی عتبات عالیات - چاپ چهارم: ۱۴۰۲ ---------- 🍀 اخلاق و اعتدال ؛ کانال سید علیرضا حسینی (عارف) در پیام‌رسان ایتا @alirezahoseiniaref
🚩 از عاشوراء 🏴 تا اربعین؛ با چهل قطعهٔ عاشورایی از چهل کتاب 8⃣ منزل هشتم - کتاب هشتم - قطعهٔ هشتم زید بن ارقم می‌گوید: «من در اطاق خود نشسته بودم. سر را از جلوی من عبور دادند در حالی که می‌خواند: أمْ حَسِبْتَ أنَّ أصحابَ الکهفِ وَ الرَّقیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَبا... من بر خود لرزیدم و گفتم: ماجرای تو عجیب‌تر است ای پسر رسول خدا.» به هیچ وجه شگفتی ندارد که خداوند به سر بریده امام حسین(ع) به خاطر مصالحی، امکان سخن گفتن بدهد؛ همانگونه که به یک درخت، قدرت سخن گفتن با موسی(ع) را داد. سخن گفتن سر بریدهٔ امام، مردم را بر گمراهی کسانی متوجه کرد که در این طغيان جرى بودند. ابن وكيده می‌گوید: شنیدم که سر مقدس امام سوره کهف را می‌خواند من شک کردم که آیا این صدا از سر مقدس است یا از شخص دیگری. امام قرائت را قطع کرد و به من فرمود: ای پسر وکیده! آیا نمی‌دانی که ما امامان زنده هستیم...؟ من تصمیم گرفتم سر امام را از دشمنان سرقت نموده و دفن کنم. در این هنگام سر امام خطاب به من گفت: تو نمی‌توانی چنین کاری انجام دهی. ریختن خون من نزد خداوند بزرگتر است از اینکه مرا روی نیزه به هر طرف بکشانند. رهایشان کن. زمانی که غلها در گردن آنها زده شود و با زنجیرها کشانده شوند خواهند دانست.» تحلیلی از زندگی امام حسین(ع)، صص ۱۱۹-۱۲۱ 📚 مشخصات کتاب ✓ نام: ‏‏تحلیلی از زندگی امام حسین(ع) ✓ نویسنده: محمدرضا رجایی ✓ تعداد مجلدات: ۱ جلد ✓ ناشر: اصفهان - آشیانه برتر - ۱۳۹۵ ✓ شابک: ۹۷۸۶۰۰۷۱۳۸۸۳۰ ---------- 🍀 اخلاق و اعتدال ؛ کانال سید علیرضا حسینی (عارف) در پیام‌رسان ایتا @alirezahoseiniaref
🚩 از عاشوراء 🏴 تا اربعین؛ با چهل قطعهٔ عاشورایی از چهل کتاب 9⃣ منزل نهم - کتاب نهم - قطعهٔ نهم مسیر حرکت کاروان اسرای کربلاء در کتب تاریخ و سیره معین نشده است. از این رو پیموده شدن هر کدام از مسیرهای میان کوفه و دمشق آن روزگار محتمل است. در این زمینه سه راه ذکر شده است: راه نخست: «راه بادیه». این مسیر کوتاه‌ترین راه بین این دو شهر است با مسافت ۹۲۳ کیلومتر. راه دوم: «راه کنار فرات». این راه با گذر از بسیاری از شهرهای شام به دمشق می‌رسد با طول تقریبی ۱۱۹۰ تا ۱۳۳۳ کیلومتر. راه سوم: «راه کناره دجله» که از راه‌های دیگر طولانی‌تر و حوالی ۱۵۴۵ کیلومتر است. این راه را «راه سلطانی» نیز نامیده‌اند. به دلیل نبود دلایل روشن و قابل اعتماد، نمی‌توان اظهار نظر قطعی کرد که اسرا را از کدام راه برده‌اند، اما عبور کاروان اسیران کربلا از مسیر بادیه احتمال بیشتری دارد. اعتراض‌هایی که از لحظه شهادت امام حسین(ع) به حکومت اموی - حتی بوسیلهٔ برخی طرفداران حکومت و خانواده جنایتکاران انجام یافت - و بازتابی که واقعهٔ عاشورا در کوفه به وجود آورد، قاعدتاً حکومت را از اینکه اسیران و سر مطهر امام را از مسیر شهرها و آبادی‌های پرجمعیت عبور دهند باز می‌داشت. مقتل پیوسته، صص ۵۴۰ تا ۵۴۲ 📚 مشخصات کتاب ✓ نام: ‏‏مقتل پیوسته ✓ موضوع: گزارش مستند واقعهٔ عاشورا، از مدینه تا مدینه، به گونه متصل و زنجیروار ✓ نویسنده: محمد محمدی ری‌شهری و همکاران ✓ تعداد مجلدات: ۱ جلد ✓ ناشر: قم - دارالحدیث - ۱۴۰۱ ✓ شابک: ۹۷۸۶۲۲۲۰۷۱۸۱۳ ---------- 🍀 اخلاق و اعتدال ؛ کانال سید علیرضا حسینی (عارف) در پیام‌رسان ایتا @alirezahoseiniaref
🚩 از عاشوراء 🏴 تا اربعین؛ با چهل قطعهٔ عاشورایی از چهل کتاب 🔟 منزل دهم - کتاب دهم - قطعهٔ دهم اگر خواستید به عالم غیب سیر کنید، از طریق توجّه به حضرت اباعبدالله الحسین(ع) این سیر به خوبی انجام می‌گیرد. از طریق توجّه به یک انسان کامل که حرکات و سکناتش برای ما تا حدّی ملموس است، سیر روحانی مان شروع می‌شود. اصل ما آدمیت است. خلیفه الله شدن ما، به خاطر این که در دنیا آمده‌ایم، مورد غفلت قرار گرفت. مگر قبل از این بدن، یعنی قبل از ورود در عالم مادّی، در جواب پروردگارتان که سؤال فرمود: «ألَستُ بِرَبِّکُمْ؟» آیا پروردگار شما نیستم؟ نگفتید: «بَلَی شَهِدْنَا» آری، می بینیم که تو پروردگار ما هستی؟ این نشان می‌دهد حقیقت همهٔ ما جوهر عظیم آدمیت را دارا است و همه هم به طور یکسان آن گوهر را دارا هستیم... همهٔ فرزندان آدم در مقام قبل از این بدن، در مقام عِنْدَاللّهیِ آدمیتِ محض، با حق آشنا شدند و اقرار به ربوبیت او کردند؛ اما بعد که نظر به عالم کثرات انداختند آن حضور را فراموش کردند. حال می‌خواهیم از طریق نظر و محبت به مقامِ امام معصوم و ارتباط با آن مقام، با پای اختیار، به مقام عنداللهی خود برگردیم. زيارت عاشورا؛ اتحاد روحانی با امام حسين(ع)، صص ۳۰-۳۴ 📚 مشخصات کتاب ✓ نام: ‏‏زيارت عاشورا؛ اتحاد روحانی با امام حسين(ع) ✓ موضوع: شرح عرفانی زيارتنامه عاشورا ✓ نویسنده: اصغر طاهرزاده ✓ ناشر: اصفهان - لب الميزان - چاپ شانزدهم: ۱۳۹۹ ✓ شابک: 978-964-2609-25-3 ---------- 🍀 اخلاق و اعتدال ؛ کانال سید علیرضا حسینی (عارف) در پیام‌رسان ایتا @alirezahoseiniaref
🚩 از عاشوراء 🏴 تا اربعین؛ با چهل قطعهٔ عاشورایی از چهل کتاب 1⃣1⃣ منزل یازدهم - کتاب یازدهم - قطعهٔ یازدهم صفت «صبر» از اصول اخلاقی حمیده و ملکات پسندیده است و آیات شریفه و احادیث در فضیلت آن بسیار گفته‌اند. بیش از هفتاد موضع در قرآن از صبر سخن می‌گوید؛ مانند: «اِنّما یُوفَّی الصّابِرُونَ أجْرَهُمْ بِغَیْرِ حساب» و «وَلَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُون». روایات بسیاری نیز دربارهٔ صبر وارد شده است... از حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) حدیث است که فرمود: آزمایش کردیم، و آزمایش کنندگان آزمایش کردند، ندیدیم چیزی را که وجودش سودمندتر و عدمش زیان بارتر از صبر، باشد. با صبر همۀ امور مداوا می گردد، و صبر به غیر خود مداوا نمی شود. حسین (علیه السلام) در مقام صبر، امتحانی داد که دوست و دشمن از عظمت آن در شگفتی ماندند و حتی فرشتگان آسمان نیز از آن صبر و شکیبایی، در تعجب فرو رفتند... تنها از جهت فایدۀ اخلاقی چند قسم از اقسام عالی صبر آن حضرت را بیان می‌کنیم: - صبر در جهاد - صبر بر بلا - صبر در هنگامه غضب - صبر بر تشنگی - صبر در بندگی ... آیینهٔ جمال - صص ۵۳-۵۶ 📚 مشخصات کتاب ✓ نام: ‏‏آيينهٔ جمال ✓ موضوع: نگرشي بر مكارم اخلاق امام حسين(ع) ✓ نویسنده: آیت‌الله لطف‌الله صافی گلپایگانی(ره) ✓ ناشر: قم: مسجد مقدّس جمكران - ۱۳۸۸ ✓ شابک: 7 ـ 319 ـ 973 ـ 964 ـ 978 ---------- 🍀 اخلاق و اعتدال ؛ کانال سید علیرضا حسینی (عارف) در پیام‌رسان ایتا @alirezahoseiniaref