eitaa logo
مجنون | علی‌علیان
292 دنبال‌کننده
287 عکس
225 ویدیو
21 فایل
کارم نوشتن است و سر و کله زدن با محتوا گاهی اوقات، بعضی نوشته‌ها |آنهایی که| حس میکنم بدرد آدمهای اطرافم میخورد اینجا منتشر میکنم. ارتباط با من @aliyane
مشاهده در ایتا
دانلود
32.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞کمیک موشن "عطر سدر" 🔹بر اساس گوشه ای از زندگی شهیده طاهره محمد سعد یکی از چندین خانواده شهدای موشکی دزفول است که در دوران جنگ تحمیلی براثر موشکباران رژیم بعث عراق به همراه فرزندانش فرمانده شهید حسن بویزه، محمدعلی بویزه و صغری بویزه در تاریخ ۳۰ مهرماه سال ۶۲ به شهادت می رسد و فرزند دیگرش حسین بویزه در تاریخ ۵ اسفند ماه سال ۶۴ در عملیات والفجر۸ و در حادثه ی اصابت راکت هواپیما به اتوبوس گردان بلال به شهادت می رسد. 🔹این اثر با تصویر گری و کارگردان هنری فاطمه پاک نژاد، متحرک سازی و تدوین امیر حسن درج و گویندگی راضیه تنور ساز (استودیو موسسه فرهنگی هنری آسمانه) در حوزه هنری دفتر دزفول تولید شده است. 📍 bidardez.ir | بیدار دز 🔰ایتا بیداردز http://eitaa.com/joinchat/1640759297Cd60b86bf75 🔰روبیکا بیداردز Http://rubika.ir/bidardez
سخنان در مورد مادر شهیدان بویزه توسط یکی از فرزندانش.mp3
3.92M
اگه کمیک موشن عطر سدر رو دیدید این صوت رو هم گوش کنید. اصل خاطره از زبون فرزند شهیده طاهره محمد سعید توفیقی بود ۴ سال پیش خدمت خانواده این شهدا برسیم و این روایت توی همون دیدار مطرح شد. روایتگری با گویش دزفولی هست. @aliya_ne
ای کاش جان بخواهد معشوق جانی ما تا مدعی بمیرد از جان فشانی ما   گر در میان نباشد پای وصال جانان مردن چه فرق دارد با زندگانی ما   ترک حیات گفتیم کام از لبش گرفتیم الحق که جای رشک است بر کامرانی ما   سودای او گزیدیم جنس غمش خریدیم یا رب زیان مبادا در بی زیانی ما   در عالم محبت الفت بهم گرفته نامهربانی او با مهربانی ما   در عین بی‌زبانی با او به گفتگوییم کیفیت غریبی است در بی زبانی ما   صد ره ز ناتوانی در پایش اوفتادیم تا چشم رحمت افکند بر ناتوانی ما   تا بی‌نشان نگشتیم از وی نشان نجستیم غافل خبر ندارد از بی‌نشانی ما   اول نظر، دریدیم پیراهن صبوری آخر شد آشکارا راز نهانی ما   تا وصف صورتش را در نامه ثبت کردیم ماندند اهل دانش پیش معانی ما   تدبیرها نمودیم در عاشقی فروغی کاری نیامد آخر از کاردانی ما   فروغی بسطامی
35.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت گری زیبای اقای احمدیان در جریان مستند خونه آبی 2 از شنبه 30 بهمن - شبکه 3 - ساعت 18:15 دقیقه @avina_artmedia
آیتاللهمیرباقری.mp3
1.7M
... ما وقتی بخشی از قُلّه‌های اطراف خانوادۀ اسلامی و عفاف اسلامی را به‌تدریج در الگوهای سرمایه‌داری از دست داده‌ایم، شما به‌راحتی نمی‌توانید با بدحجابی مبارزه کنید! بدحجابی، محصول لیبرالیسم اقتصادی و لیبرالیسم فرهنگی است. اگر از لیبرالیسم اقتصادی تبعیت کردیم، پیامدهای فرهنگی و سیاسی اون چه بخواهیم چه نخواهیم به ما تحمیل میشه. مثلا در کلام بزرگان هست که اگر در جامعه‌ای رباخواری زیاد شد، فحشا توسعه پیدا میکنه. اینکه بخواهیم با محصول یک سیستم مبارزه کنیم و کاری به خود سیستم نداشته باشیم عقلانی نیست. توضیحات استاد میرباقری رو در این رابطه بشنویم... @aliya_ne
الف دزفول .mp3
601.3K
اسم الف دزفول که بیاید ناخودآگاه ذهنم می‌رود سمت صدای زمخت گوینده رادیو عراق که بزور فارسی حرف می‌زند: ارتش غیور عراق شهرهای نام برده زیر را توسط جنگنده های هوایی خود و نیروی موشک زمینی مورد اصابت قرار خواهد داد. الف دزفول. و صدایی که اعلان وضعیت قرمز است: توجه توجه آژیری که هم اکنون می‌شنوید بیانگر وضعیت قرمز می‌باشد خطر حمله هوایی حتمی است. لطفا به پناهگاه بروید. یاد مرحوم قیصر امین پور می‌افتم و شعری که برای شهر خودش گفت. شعری برای دزفول ... @aliya_ne
هدایت شده از فکرت
12.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| ▪️مردم در عهد ولایت «اکثرهم لایعقلون» نیستند 🔺بعضی‌ها می‌گویند مردم غرب زده‌اند ولی امام خمینی خلاف این عقیده را دارد. البته مردمی که در عهد با ولی هستند را نمیشود گفت که اکثرهم لایعقلون. این گفته درست نیست. اولین خصوصیتی که این مردم دارند این است که در عهد با ولیّ در آمدند. امام خمینی(ره)، جامعه‌ای که در ۲۵۰ سال اخیر تطوراتی داشته را به سرانجام رسانده و تجدّد نتوانسته در تغییر ایران موفق باشد و ایران خودش را از آن فاصله داده است. ✅ ششمین محفل گفتگومحور فکرت، به «بازخوانی ایده‌ی سیاسی و فرهنگی امام(ره) در مواجهه با تحجر و تجدد» 👤 حجت‌الاسلام محسن قنبریان؛ استاد حوزه و دانشگاه 💢 فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی؛ ☑️@FEKRAT_NET
مجنون | علی‌علیان
#کلیپ | #محفل ▪️مردم در عهد ولایت «اکثرهم لایعقلون» نیستند 🔺بعضی‌ها می‌گویند مردم غرب زده‌اند ولی
ما حرفمان با مردم بر مبنای اعتماد متقابل است؛ مردم به این حقیر ضعیف اعتماد کردند، بنده هم به تک تک این ملّت اعتماد دارم؛ به این حرکت عمومی اعتماد دارم؛ معتقدم «یَدُ اللهِ مَعَ الجَماعَة» ؛ اعتقاد دارم دست خدا است که دارد کار میکند...این دست خدا است؛ خدا را می‌بینیم، اعتماد میکنیم به این حرکت مردمی، به این احساس مردمی، به این صدق و بصیرت مردمی اعتماد میکنیم؛ حرف میزنیم باهم. رهبر معظم انقلاب ۱۳۹۴/۰۱/۲۰
هدایت شده از KHAMENEI.IR
467_12255253165417.mp3
34.84M
📢 هم‌اکنون؛ KHAMENEI.IR ✏️ توصیه رهبر انقلاب به مردم و جوانان برای ادامه راه امام خمینی(ره) با تقویت دو عامل پیشران تحول 👈🏻 امامِ ایمان و امید 💻 Farsi.Khamenei.ir
میدانید چرا توی ديدارها زیارت عاشورا میخوانیم؟ چون عاشورا تنها زیارت‌نامه و دعایی است که از طرف معصوم به ما رسیده و هیچ خواسته مادی در آن پیدا نمی‌شود. انگار سیر انسان‌های عاشقی‌است که باید آماده شوند تا در قمار عشق همه هستی خود را فدا کنند. وقتی زیارت عاشورا می‌خوانیم فراز آخر، سر به سجده از خدا ثبات قدم در راه حسین می‌خواهیم و اصحاب الحسین کسانی مهجه خویش را در راهش دادند. من کان باذلا فینا مهجته فالیرحل معنا. وقتی امام میخواست سمت کوفه حرکت کند همين را گفت‌. هر که اهل بذل است با ما همراه شود. همسفر حسین مهجه خویش را بذل می‌کند. اهل معنا در توصیفش گفتند بذل آن دادنی است که صبر نمی‌کند ببیند بعدش چه می‌شود. دادنی که برگشتن برایش وجود ندارد. حالا شاید راحت تر بشود مفهوم عاشورای خانه شهید را فهمید. آخر اینها مست میکده عاشورا بودند. امشب برادر شهید میگفت رضا وقتی برای آخرین بار می‌رفت جبهه همه مدارکش را توی تنور خانه سوزاند. مطمئن بود از رفتنی که برگشتی ندارد. کتاب ها، کارنامه‌ها، مدارک شناسایی و‌.. را سوزاند که هیچ اثری توی عالم نگذارد. انگار نبوده. پر کاهی تقدیم به آستان قدس الهی. @shohada_mohebandez @aliya_ne
بعد حدودا یک ماه دیشب توفیقی نصیبمون شد در منزل شهید حضور پیدا کنیم. بعضیاتون داستان چهارشنبه‌های شهدایی رو میدونید. چون سعی کردم هر وقت شرکت میکنم چند خطی توی کانال بزارم‌. ولی خب برا اونایی که نمیدونن بگم: این برنامه از سال ۹۶ بصورت مستمر برگزار میشه و یه نشست خودمونی و گپ و گفت با خانواده شهداست. شاید جالب باشه بدونید بعضی از شهدایی که توفیق حضور در منزلشون رو داریم توی سرچ گوگل، اسمشون هم بالا نمیاد. بعضی از خانواده‌ها میگن ده بیست ساله جز شما هیچ گروه مردمی بهمون سر نزده. بعضیاشون روایت‌هایی دارند که هیچ جای دیگه مشابهش رو پیدا نمی‌کنید. واقعا این برنامه‌ها، این نشستن تو منازل و پای درد و دل خانواده شهدا توی این روزگار گنجی هست برای خودش. حسرت میخورم که خیلی‌ها اطلاعی ندارند و از چنین سفره‌ی معنوی بی‌بهره‌اند. جا داره حداقل بین علاقه مندان و دوستدارن شهدا معرفیش کنیم. یه مواقعی خانواده‌های شهدا که عکس ديدارها رو می‌بینند و مطلع میشن همچین برنامه‌ای داره برگزار میشه میان گلایه میکنند که چرا به ما سر نمیزنید؟ خودشون دعوتمون می‌کنند و برنامه‌ها اینجوری هماهنگ میشه. خلاصه خواستم بگم اگه دغدغه معرفی شهدا و تکریم خانواده‌هاشون رو دارید، این برنامه رو به کسایی که فکر می‌کنید لازمه معرفی کنید. ان شاءالله هفته‌های بعدی شما هم توی قاب چهارشنبه‌های خونه شهید باشید. @shohada_mohebandez @aliya_ne
جمعیت که جاگیر شد مجری دیدار میکروفون را توی دستش می‌گیرد و با صدای آرام سین برنامه را اعلام می‌کند. فرازیست از زیارت عاشورا، پخش صحبتهای رهبری، روایت برادر شهید، همرزم و خواهر بزرگوار ایشان‌. البته تا آخر برنامه میکروفون بین سه چهار نفر دیگر هم می‌چرخد. زیارت عاشورا که شروع شد چند نفر اشاره می‌کنند چراغ‌ها را خاموش کنید. توی تاریکی سیم‌ها راحت‌تر وصل می‌شود. البته مداح سریع عاشورا می‌خواند، سلامی میدهد و تمام. سیم ماهم که بدون روضه‌ و مناجات و اشک وصل نمی‌شود. رزق نبوده شاید! صحبت‌های‌ آقا ولی فضا را کمی عوض می‌کند. موقع پخش شدن صوت رهبری کسی حرف نمی‌زند. حرفهای پدرِ پیرِ دغدغه‌مندِ امیدوار‌مان که امید بسته به این محافل و جمع‌ها؛ ..بنویسید، بیان کنید خاطرات این شهدا را. نگویید الگو نیست! الگو همین شهدا هستند. همینها را با بهترین زبانها و بیان‌ها و قلم‌ها معرفی کنید. به خودم میگیرم حرفهای آقا را. چند نفر که آن وسط مشغول جابه‌جا کردن میکروفون هستند سیم را از بین جمعیت رد می‌کنند و می‌دهند به برادر شهید. خوشامدگویی می‌کند؛ ..رضای ما سنی نداشت که بخواهم از او خاطره‌ تعریف کنم اما همین را بگویم که بزرگ شده مسجد بود. از آدمهایی که نوربالا می‌زد. ما چهره شهدا را دیده بودیم برای همین سخت نبود تشخیص آنهایی که عطر و بوی شهادت می‌هند. یکبار توی سنگرِ نگهبانیِ جلویِ در مسجد با غبطه نگاهش کردم. خیره به چشمانی که برق می‌زند. گفتم شهید شدی نامردی اگر مارا فراموش کنی! بار آخری که می‌رفت جبهه همه مدارکش را انداخت توی تنور خانه. دقت کردم که اگر تنور خاموش بوده وسایل را بیرون بکشم ولی به خاکسترشان رسیدم. می‌گفت می‌خواهم هیچ اثری توی عالم بجا نگذارم. اینطوری رفت. راوی دوم با اصرار برادر شهید خوش آمدگویی می‌کند و بدون گفتن چیز اضافه‌ای میکروفون می‌رسد به نفر سوم و او از خانواده متدین شهید می‌گوید. از پدر خانواده که خادم و مرید مسجد بوده و از عبدالرضای شهید که از بچگی با هم بزرگ شدند. از انقلاب و جنگ و عملیا‌ت‌هایی که باهم شرکت کردند. از عملیات بستان که یک گردان از دزفول شرکت کرده بود. گردانی به اندازه یک لشکر؛ ..محسن رضایی در جمع بچه‌ها سخرانی کرد و گفت امروز امید ما، امام و امت اسلام به شما بچه‌های دزفول است. باید پنج کلیومتر پیشروی کنید و این جاده را بگیرید. (نمیدانم منظور راوی چه جاده‌ایست! اما ظاهرا جایی که بیشترین آتش توپخانه دشمن روی آن است می‌شود سهم بچه‌های دزفول و قرار می‌شود بچه‌های سایر گردان‌ها هم از محور دیگری نفوذ کنند. خلاصه اینکه بچه‌های دزفول ۳۵ کیلومتر پیش می‌روند. دقیقا تا توپخانه دشمن) می‌گوید توی همان عملیات حسین خرازی برایمان صحبت کرد و گفت من دوست دارم در جمع بچه‌های دزفول شهید شوم. رضا هم گفت ان شاءالله و کل گردان رفت روی هوا. ایضا جمع ما‌. بعد هم که خواست حسین خرازی را به کوچکترهای جلسه معرفی کند گفت از فرماندهان لشکر مخلصی که بچه اصفهان بود و یک دست نداشت‌. نمیدانم چرا از این معرفی هم بچه‌ها زدند زیر خنده. بعد که گفت معاونش هم آقای حبیب‌الهی، او هم یک دست نداشته دوباره زدند زیر خنده. وقتی گفت جفتشان یک دست نداشتند کلا جمع رفت روی هوا. با اینکه خودم از همانهایی بودم که از این معرفی شهید خرازی خندیده بودم ولی بنظرم این بهترین نوع معرفی حاج حسین خرازی بوده. فرمانده لشکر مخلصی که یک دست نداشت و آوینی برایش اینجوری نوشته بود: "آن آستین خالی که با باد این سوی و آن سوی می شود نشان مردانگی است. گاهی باد فقط باید به افتخار حسین خرازی بوزد تا نامردهای روزگار رسوا شوند" از الی‌بیت المقدس می‌گوید. جایی که او مجروح می‌شود و رضا شهید و دست تقدیر اینطور از هم جدایشان می‌کند. راوی ‌چهارم را بزور راضی می‌کنند که صحبت کند. از دلیری شهید می‌گوید، از اینکه در جنگ شجاعت برخی، دل همرزمان‌شان را قرص می‌کند. می‌گوید این داستان همیشه تاریخ است و مثال نسیبه دختر کعب را در جنگ احد میزند که وقتی فلانی و فلان فرار میکردند او ماند و همراه علی و عده‌ای معدود از پیغمبر دفاع کرد تا مردانگی و شرف بماند و از جسارت و شجاعت او عده‌ای که مشغول فرار بودند برگشتند. می‌گفت رضا اینگونه بود. هم شجاع بود، هم شوخ و پر انرژی. توی جنگ واقعا به اینجور آدمها نیاز بود. میکروفون را می‌برند سمت خانم‌ها. خواهر شهید می‌گوید پدرمان راضی نمی‌شد رضا برود جبهه. دم سحر وقتی نماز شب پدر تمام شد قرآن را برد و نشست کنار دستش. به همان قرآن قسمش داد و پدر که تا آن لحظه بیماری مادر را بهانه کرده بود، اسماعیل ۱۶ ساله‌اش را اینگونه راهی قتلگاه کرد. عروس خانواده از مادر رضا می‌گوید که سالهای اخر هم نشینش بوده‌؛ ..هیچوقت راضی نشد از بنیاد کمک دریافت کند. فرزندش را در راه خدا داده بود و از کسی توقعی داشت. این زن فوق العاده بود. هر وقت جایی گیر می‌افتادیم، دعای خیرش معجزه می‌کرد.