eitaa logo
علی یزدیان
111 دنبال‌کننده
651 عکس
594 ویدیو
160 فایل
روح وریحان
مشاهده در ایتا
دانلود
۞ وَمَنْ يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً ۚ هر کس در راه خدا (از وطن خویش) هجرت کند در زمین برای آسایش و گشایش امورش جایگاه بسیار خواهد یافت. حضور تبلیغی مبلغان گروه نسیم وصال در استان ایلام
💠قصه عمامه و خون🌷 . قصه عمامه و خون ، حکایت جدیدی نیست همین رمضان شاهد است و محراب مسجد کوفه که عمامه و خون، چگونه باهم در سحرگاه ۱۹ رمضان رستگار شدند عمامه ای که در گودال خونین به غارت رفت ، خوب قصه عروج را میشناسد شیخ شمس الدین محمد نبطی جزینی و زین‌الدین بن علی بن احمد عاملی جُبَعی را شهید اول و ثانی نام نهاده اند تا فقاهت از نخست با شهادت همنشین باشد. از شیخ فضل الله نوری تا نواب صفوی ،از یونس استاد سرایی یا همان میرزا کوچک جنگلی تا سیدحسن مدرس، از سید مصطفی خمینی تا سید محمدباقر صدر، از شریف قنوتی تا مصطفی ردانی پور، از مفتح تا مطهری،از بهشتی تا باهنر، از مدنی و دستغیب و اشرفی اصفهانی و صدوقی تا مالامیری و کریمیان و هادی ذوالفقاری،از محمدباقر حکیم تا شیخ نمر، از سید مصطفی موسوی تا شیخ راغب و بیش از ۳۵۰۰ شهید طلبه دفاع مقدس شاهدند که این نهضت مدیون عمامه های در خون نشسته است. بگذار از مولوی جنگی زهی،ماموستا شیخ الاسلام،ملا عبدالحمید فرقانی،ماموستا برهان عالی، برهان الدین ربانی ،مولوی فیض محمد حسین بر به همراه ۱۰۰ روحانی شهید اهل سنت کشور نیز سخن بگویم ،ایشان نیز شاهد این مدعا هستند که برای دشمن تکتف در نماز یا غیرآن مهم نیست،دشمن مخالف عالمان مجاهد است و در این مسیر برای او شیعه و سنی تفاوتی ندارد. کافی بخوانی یا صحیح، او با قرائت جهادی از اسلام مخالف است،در این میانه بدش نمی آید که گاهی بر طبل اختلاف بدمد و خون این دسته را به گرده آن یکی بیاندازد و به ریش قم و قاهره بخندد. حادثه عمامه های در خون نشسته در صحن امن رضوی،حکایت استدامت استقامت حوزه های علوم دینی بر سبیل مجاهدت است. گوارا باد شربت شیرین شهود و شهادت بر عاشقان مسیر وصل، و چه زیباست جامه عروج خونین بر اندام فقاهت. چه خوش فرمود آقا روح الله  بزرگ ، آن احیاگر اسلام جهادی در عصر حاضر، پس از ش.ه.ادت علامه مطهری:‎‏ بریزید خونها را؛ زندگی ما دوام پیدا می کند. بکُشید ما را؛ ملت ما بیدارتر می شود. ما از‏‎ ‎‏مرگ نمی ترسیم؛ و شما هم از مرگ ما صرفه ندارید. رزقنا الله قتلاً فی سبیل الاسلام ✍️به قلم حجت الاسلام رضاپور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی شخص به باورها و اعتقادات ودینداری خود افتخار کند یک دنیا به او ارج می نهند... ...متوقف کردن بازی و افطار کردن بازیکن‌مشهور در کنار زمین فوتبال...
6.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ اگه شما هم با غمِ نقش اول این تیزر غمگین شدید و با شادیش، شاد؛ لطفاً نشر بدید تا در نجات نقش اول‌ها موثر باشیم. 💠 چرا که خدا فرمود: هرکس جان یک نفر را نجات دهد گویا جان تمام انسان‌ها را نجات داده است... (سوره‌ی مائده/آیه‌ی ۳۲)
کاسب خیابان باجک‌ قم گره زدن دنیا و آخرت به هم با انجام کاسبی و توجه به تلاوت قرآن در ماه مبارک رمضان
تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری نا آشنا هستم، خیر من از یک «راه طی شده» با شما حرف میزنم .من هم سالهای سال در یکی از دانشکده‌های هنری درس خوانده‌ام، به شبهای شعر و گالری های نقاشی رفته ام. موسیقی کلاسیک گوش داده‌ام. ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمی‌دانستم گذرانده‌ام. من هم سال‌ها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ام. ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و کتاب «انسان تک ساحتی» هربرت مارکوز را -بی‌آنکه آن زمان خوانده باشم‌اش- طوری دست گرفته‌ام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند: «عجب فلانی چه کتاب هایی می‌خواند، معلوم است که خیلی می‌فهمد.» اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچارشده‌ام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که«تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمی‌شود! و حتی از این بالاتر دانایی نیز با «تحصیل فلسفه» حاصل نمی‌آید. باید در جست و جوی حقیقت بود و این  متاعی است که هرکس به راستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت. از زبان خودش🌸🌱
خاك بر سرت! اگه اون آدمه، تو چي هستي؟ من در روایت فتح رفیقی داشتم که از دوران بعد از انقلاب که در سمعی بصری ورامین بودم، میشناختمش. در ورامین فیلم نمایش می دادم. ایشان دبیر عربی بود ولی به این کارها هم خیلی علاقه داشت. از آنجا باهم رفیق شده بودیم. بعدها که من به تهران آمدم و در روایت فتح رفتم شنیدم که این هم آمده تهران ولی معتاد شده. از آن معتادهای تیر. این بنده خدا جای من را پیدا کرده بود هر چند وقت یکبار به روایت می آمد. با چنان قیافه زاری می آمد که معلوم بود چه می خواهد. یک روز که آمد اساسی بهش توپیدم. بهش گفتم «فلانی من نشستم مونتاژ می زنم وقتی تو میای من دیگه حال کار کردن ندارم جون اون کسی که دوست داری دیگه نیا … محض رضای خدا نیا … این کارو نکن. دیگه هم بهت پول نمیدم». تا توانستم طرف را با تهدید و التماس طرد کردم. دیگر هم نیامد. بعد از شهادت آوینی دورادور شنیده بودم که دیگر ترک کرده و خوب شده است. افتاده تو فاز فیلمنامه نویسی و اصلا زندگی اش عوض شده است. یک روز دیدمش و بهش گفتم: «چی شد که تو دیگه ترک کردی؟ سر اون حرفایی که من بهت زدم بود؟» گفت: «نه بابا من اینقد شبیه تو باهام برخورد کرده بودن. تو بودی، زنم بود، مادرم بود، برادرم بود همه همینجور باهام برخورد کردن» آدم معتاد اصلا هیچ چیز برایش مهم نیست فقط میخواهد مواد بهش برسد. می گفت فهمیدم که تو رفیق آوینی هستی و این آوینی هم رئیس سوره است یک روز دیدم که از ساختمان سوره رفت بالا من هم پشت سرش رفتم. بهش گفتم «آقای فارسی سلام رسوند گفتن اگه دارید یه کمکی به من بکنید!» آوینی هم گفته بود «اصا نیاز نداره که آشنایی بدی من خودم باه
وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ
علی یزدیان
خاك بر سرت! اگه اون آدمه، تو چي هستي؟ من در روایت فتح رفیقی داشتم که از دوران بعد از انقلاب که در س
«اصلا نیاز نداره که آشنایی بدی من خودم باهات رفیقم». پولی بهش داده و گفته بود «هروقت نیاز داشتی بیا بگیر». هرچند وقت یکبار میرفت پیش آوینی. یکبار خیلی طولانی مدت پشت در اتاق جلسات نشسته بوده که آوینی از اتاق بیرون می آید تا به اتاق بغلی برود میبیند این بنده خدا هم نشسته منتظر. کلی ازش عذرخواهی میکند و میگوید «ببین دفعه بعد اومدی دیدی من تو جلسم یه یادداشت بده با (فلان) کد رمزی که من بفهمم شمایی و سریع بیام کارت رو راه بندازم … من عذر میخوام که معطل شدی». طرف می گفت همینطور میرفتم پیش آوینی بدون اینکه ازم بخواهد که تو کی هستی و یا حتی ذره ای نصیحتم بکند، از این حرفها اصلا نبود. حتی در این مدت اصلا و ابدا یک بار هم با من چک نکرد که «فارسی این بنده خدا کیه میاد از من پول میگیره؟». وظیفه خودش می دانست انگار طلبکاری آمده پیشش و طلبش را می خواهد. رفیق ما می گفت آوینی با کلی عذرخواهی طلبم را یواشکی می داد و من هم می رفتم. یکبار که رفتم پولی در جیب نداشت و کلی عذرخواهی کرد. در خیابان سمیه (خیابانی که دفتر حوزه هنری، محل کار آوینی در آن واقع بود) بانکی قرار داشت. از در سوره پایین آمدیم و رفتیم بانک. آوینی دفترچه بانکی اش را گذاشت روی پیشخوان بانک. من هم داشتم نگاه می کردم. باجه دار نگاهی کرد و به آوینی گفت «میخوای دفترچه رو ببندی؟» آوینی گفت چطور؟ – چون 2هزار تومن بیشتر توش نیست. – آره آره میخوام ببندم حساب را بست و به من گفت «خداروشکر روزی امروزمون هم رسید. هزارش برای من و هزارش هم برای تو». از در بانک که بیرون آمدم تا در خانه گریه کردم که «خاک بر سرت اگر اون آدمه پس تو چی هستی؟» خودم خودم را سرزنش می کردم. آمدم خانه و افتادم به دست و پای مادرم. همان زمان 3 تا بچه هم داشتم. به مادرم گفتم «دست و پای من رو با چادرت ببند به تخت». و برای همیشه ترک کرد. هرگز هم سراغ آوینی نرفت تا وقتی فهمید آوینی شهید شده است. سايت خاطره نگاري به مناسبت روز قلم این خاطره را از قول محمدعلی فارسی از همکاران شهید آوینی براي اولين بار منتشر كرده است :
"دعای مجیر" خواندن دعای بلند مرتبه "مجیر" در «ایام البیض» [روزهای سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم] ماه رمضان. این دعا از حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله روایت شده و دعایى است كه جبرئیل براى آن حضرت هنگامى كه در مقام ابراهیم مشغول نماز بودند آورد. و كَفْعَمی در «بَلَدُ الأَمین» و «مصباح» این دعا را ذكر نموده و در حاشیه آن به فضیلت آن اشاره كرده، از جمله اینكه هر كه این دعا را در «ایام البیض» ماه رمضان بخواند گناهش آمرزیده می شود، هرچند به عدد دانه های باران و برگ های درختان و ریگ های بیابان باشد. و خواندن آن برای شفای بیمار و ادای دین و بی نیازى و توانگرى و رفع غم و اندوه سودمند است. ان شاءالله تعالی⚘🤲
1401.01.22-Panahian-Sh-Ofogh-Tarikh-Besat-Va-Asr-Zohur-Fasl2-J8-Medium.mp3
16.98M
نیم ساعت زمان بگذارید... اخر صحبت در خصوص حیات انسانی در سایه امربه معروف... مشکل کجاس که امام زمان‌نمی آیند؟؟؟