19.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕌❤️«یاد دیدار شما»❤️🕌
🎙حاج علی ملائکه
🆔 @allame_tehrani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕌 بر امام مهربان خود پناه آوردهام
🎙حاج فیروز زیرککار
📹 فـایـل تـصـویـری کـامـل
🆔 @allame_tehrani
MirzaMohamadi_Sh8_ramazan98.mp3
5.53M
🕊🕌 قربون کبوترای حرمت...
🎙حجتالاسلام میرزامحمدی
🆔 @allame_tehrani
🕌 سیرۀ علّامه طهرانی در زیارت مشهد مقدّس
برنامۀ ایشان این بود که هر روز به زیارت مرقد مطهّر حضرت علیّ بن موسی الرضا علیهالسّلام مشرّف شوند؛ مگر اواخر که به علّت کهولت سنّ، برخی روزها مشرّف نمیشدند و فرموده بودند: هر روز دنبال من بیائید اگر حالم مقتضی بود همراه شما میآیم.
در طول سال معمولاً بینالطّلوعین و در ماه رمضان معمولاً برای نماز ظهر و عصر مشرّف میشدند.
قبل از تشرّف حتّیالمقدور غسل نموده و ما را هم امر میکردند که اگر مشکلی نیست برای زیارت غسل کنیم. فتوایشان هم این بود که با غسل زیارت میتوان نماز خواند، به شرط آنکه انسان مشرّف شود و زیارت کند.(۱)
مقیّد بودند تا جائیکه میشود حتماً پیاده به حرم بروند، به جز دو سال آخر عمرشان که پیاده رفتن برایشان سخت شده بود و با ماشین خدمتشان رسیده و حرم مشرّف میشدیم.
میفرمودند: سواره مشرّف شدن خلاف أدب است. به کسانی که راهشان دور بود میفرمودند تا نزدیک حرم با وسیلۀ نقلیه بیایند و از حدود میدان شهدا مثلاً پیاده مشرّف شوند و اگر با دوچرخه هستند دوچرخه را دستشان بگیرند و در برگشتن سوار شوند.
میفرمودند: انسان وقتی به محضر امام علیهالسّلام مشرّف میشود باید به عظمت مقام آن حضرت توجّه داشته باشد و حرمت زیارت و آن مکان مقدّس را حفظ نماید. باید هنگام تشرّف بهترین لباس خود را بپوشد و عطر بزند و آراسته و منظّم مشرف شود؛ مانند وقتی که به محضر بزرگی میرود و بهترین لباس را میپوشد و خود را آراسته مینماید.
خود ایشان هم بهترین لباسهای خود را هنگام زیارت میپوشیدند و عطر استعمال مینمودند.
گاهی برخی افراد را در حرم میدیدیم که لباسی غیرمناسب پوشیده و برای پوشاندن آن، یک عبا بر دوششان انداختهاند و به حرم مشرّف شدهاند.
میفرمودند: آیا این افراد هنگامی که به میهمانی میروند هم همینطور لباس میپوشند؟ آیا این طرز لباس مناسب حرمت حرم حضرت است؟ انسان باید لباس رسمی خود را بپوشد و بعد اگر خواست روی آن عبا نیز بیاندازد چه بهتر.
میفرمودند: در طول مسیر زیارت باید با سکینه و وقار و با حال توجّه و خضوع حرکت نمود. انسان نباید در مسیر به مغازههای اطراف و بازار و افرادی که در حال تردّد هستند توجّه نماید و با کسی صحبت کند بلکه باید حال حضور قلب را در خود حفظ نموده و به ذکر و توجّه مشغول باشد.
وقتی در محضرشان پیاده مشرّف میشدیم اگر کسی در مسیر میآمد و مطلبی داشت و صحبتی میکرد اگر مثلاً حقیر خدمتشان بودم، به آن شخص میفرمودند: به ایشان بگویید (و به حقیر اشاره میکردند) و وقتی که وارد حرم میشدند دیگر مطلقاً با کسی صحبت نمیکردند مگر آنکه کسی سلام کند و جواب دهند و به طور کلّی محو در حضرت رضا علیهالسّلام بودند.
در طول مسیر که خدمتشان حرم مشرّف میشدیم و همینطور در دیگر مواقع که در خدمتشان پیاده حرکت میکردیم، مواظب بودند که مبادا ما عقبتر حرکت کنیم و به محض آنکه کمی عقب میرفتیم فوراً میفرمودند: بیائید جلو و کنار من حرکت کنید. و این معنی برای ما بسیار سخت بود؛ چون هم حقّ پدری و هم رعایت أدب نسبت به مقام ملکوتی ایشان اقتضا میکرد که عقبتر حرکت کنیم و بدون اختیار کمی از ایشان فاصله میگرفتیم و ایشان باز تذکّر میدادند و این مسأله گاه مکرّر اتّفاق میافتاد.
بارها میفرمودند: خداوند بندهای را که جلو راه برود و دیگران پشت سرش حرکت کنند دوست ندارد و سنّت آنستکه همه با هم حرکت کنند و کسی به جهت بزرگی و سَروَری مقدّم بر دیگران نباشد.(۲)
⬇️ ادامه در پست بعدی... ⬇️
🆔 @allame_tehrani
↩️ ادامـــهٔ «پست قبلی» ⬇️
در ورود به حرم مطهّر از دربهای اصلی و بزرگ وارد میشدند و مقیّد بودند که دربها را در هنگام ورود و خروج ببوسند، چه درب صحن و چه دربهای داخل حرم.
مسیر تشرّفشان از سمت صحن سقّاخانه (صحن انقلاب) بود، چون منزل در بالاخیابان (خیابان آیةالله شیرازی) قرار داشت و از آن سوی حرم وارد میشدیم. علاوه بر آنکه این صحن را بیش از صحنهای دیگر دوست داشتند و میفرمودند: از همۀ صحنها نورانیتر است.
سابقاً که خدمتشان مشهد مشرّف میشدیم برنامهشان اینطور بود که لدیالورود در صحن سقّاخانه در مقابل گنبد (تقریباً مقابل پنجره فولاد) در اواخر صحن روی زمین مینشستند و حدود نیمساعت تا چهلوپنج دقیقه گنبد را تماشا میکردند و توجّه تامّ به حضرت داشتند.(۳) ولی زمانی که به مشهد مشرّف شدیم مستقیماً وارد حرم میشدند.
از کفشداری که وارد میشدیم با اینکه به جهت کهولت سنّ حرکت کردن بدون عصا برایشان سخت بود، حتماً عصایشان را تحویل کفشداری میدادند و ایستادن در محضرِ حضرت امام رضا علیهالسّلام با عصا را خلاف أدب میدانستند.
در مقابل دربی که به راهروی روضۀ مقدّسه متّصل است و سابقاً در آنجا کتیبۀ إذن دخول منصوب بود، إذن دخول میخواندند و هنگام ورود به روضۀ مقدّسه گاهی خم شده و عتبۀ در (پائین چهارچوب در) را میبوسیدند(۴) و گاهی هم به بوسیدن کنارۀ چهارچوب و خود درب اکتفاء میکردند.
معمولاً تشرّفشان نیمساعت تا چهلوپنج دقیقه طول میکشید. زیارت میخواندند و مقداری هم در محضر حضرت میایستادند و در بالاسر دو نماز دو رکعتی میخواندند و اگر وقت نماز بود مقداری بیشتر برای أداء نماز و تعقیبات توقّف میفرمودند. در ماه رمضان علاوه بر اینها مدّتی در بالاسر به قرائت قرآن مشغول میشدند.
حقیر متوجّه نمیشدم که ایشان چه زیارتی میخواندند، چون بسیار آرام و زیر لب از حفظ قرائت میفرمودند، ولی به افراد نوعاً زیارت أمینالله و زیارت مخصوصهٔ حضرت علیبنموسیالرضا علیهماالسلام و زیارت جامعه (خصوصاً برای جمعهها) را سفارش میفرمودند. گمان حقیر بر آن بود که ایشان هم غالباً در حرمها زیارت أمینالله میخوانند، بجز در زیارت حضرت سیّدالشّهداء علیهالسّلام که ظاهراً زیارت وارث میخواندند.
سابقاً که اطراف ضریح مطهّر حائلی نبود و نیز در دیگر عتبات عالیات که به زیارت مشرّف میشدیم، طبق مستفاد از برخی روایات و سیرۀ مرحوم حضرت آقای حدّاد روحیفداه قبل از قرائت زیارت، هفت شوط طواف مینمودند.(۵)
پس از زیارت و قبل از خواندن نماز هم اگر اطراف ضریح شلوغ نبود جلو میرفتند و دستشان را در پنجرۀ ضریح قرار داده و ضریح را میبوسیدند و گاهی بیشتر توقّف نموده و ضریح را در بغل میگرفتند، و اگر شلوغ بود سعی میکردند از عقب فقطّ دستی بر ضریح بکشند و عبور کنند.
پس از زیارت، در هر جا که نزدیکتر بود و خالی بود نماز میگزاردند و ترجیحاً در بالاسر حضرت نماز زیارت را میخواندند و دو رکعت نماز هم همیشه علاوه بر نماز زیارت بجا میآوردند که حقیر متوجّه نشدم به چه نیّت بود. و اگر مقارن اذان بود نوافل و نمازهای واجب را هم در حرم بجا میآوردند.
از مسجد گوهرشاد و صفا و روحانیّت و نورانیّت آن بسیار تعریف میکردند و خیلی از اوقات نماز را در شبستانهای شرقی یا غربی مسجد میخواندند.
میفرمودند: ببینید اسلام با نفوس چه میکند؟ گوهرشاد خانم، زنی بوده از تبار مغول و غیر مسلمان. وقتی اسلام میآورند آنقدر نور و طهارت اسلام عجیب است که نفوس را زیر و رو میکند و این خانم اینچنین با اخلاص مسجد را میسازد که این روحانیّت و نورانیّت را داشته و سالها این برکات از آن ساری و جاری میشود.
هنگام خروج از حرم نیز دربها را میبوسیدند و رو به حرم نموده سلام داده و تودیع میکردند، و اگر در مسیر رفت و برگشت از مقابل پنجره فولاد عبور میکردیم آنجا نیز عرض ادب نموده و سلام میدادند.
گاهی پس از زیارت بر سر مزار شیخ بهائی و شخ حرّ عاملی آمده و فاتحه میخواندند و أحیاناً بر مزار مرحوم آقا شیخ حسنعلی نخودکی نیز توقّفی نموده و فاتحهای قرائت میکردند.
✍ حضرت آیتالله حاج سید محمدصادق حسینی طهرانی (حفظهالله)
📚 نور مجرد، ج2، ص 417 تا 423
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
▪️پاورقی در «پست بعد» ⬇️
🆔 @allame_tehrani
▪️پاورقیِ «پست قبل»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. این نوع شرط را در اصطلاح «شرط متأخّر» گویند؛ شرط چیزی است که بیرون از حقیقت موضوع
است ولی موضوع به آن
بستگی دارد و اگر تحقق شرط بعد از مشروط باشد، به آن «شرط متأخّر» گفته
میشود؛ مانند غسل شبانه که شرط صحت روزهٔ زن
مستحاضه در روز گذشته
است، و اجازهٔ مالک طبق نظر
برخی (بنا بر کاشفیت اجازه
نه ناقلیت آن) نسبت به عقد
فضولی.
۲. از حضرت امیرالمؤمنین عليهالسلام مروی است که فرمودند: ما أرَی شَیئاً أَضَرَّ بِقُلوبِ الرِّجالِ مِن خَفْقِ النِّعَالِ
وَراءَ ظُهورِهم. «نمیبینم که
چیزی برای قلوب مردان از شنیده شدن صدای کفشها در پشت سرشان مضرتر
باشد.» (مجموعهٔ ورام، ج۱،
ص۶۵)
و نیز روایت است که حضرت یک بار بیرون آمدند و عدهای پشت سر آن حضرت پیاده
حرکت میکردند. حضرت فرمودند: إِنَّ خَفقَ النِّعَالِ خَلفَ أَعْقَابِ الرِّجالِ مَفسَدَةُ قُلوبِ النَّوْكَى.
«شنیده شدن صدای کفشها
پشت سر مردان موجب
فاسد شدن قلبهای کسانی میشود که از نعمت عقل بیبهرهاند.» (بحارالأنوار، ج۴۱، ص۵۵؛ و مشکوةالأنوار، ص۲۰۸)
۳. حقیر شنیدم که به برخی از رفقا فرموده بودند که: وقتی
برای زیارت به حرم مشرف
میشوید اگر از زیارت فارغ شدید و هنوز وقت باقی بود، کناری بنشینید و گنبد
را تماشا کنید. و میفرمودند: نظر به گنبد حضرت موجب ریزش گناهان است.
۴. در مواقعی که از سفری به مشهد بازمیگشتند و به زیارت مشرف میشدند و ازدحام جمعیت نبود، مقید بودند که حتماً عتبه را
ببوسند.
۵. در کتاب شریف روح مجرد میفرمایند: «قاعدهٔ حضرت آقا این بود که... »
و سپس بحثی مستوفی در باب استحباب طواف در مراقد شریفه مطرح فرمودهاند. (روح مجرد، ص ۱۹۶ تا ۲۰۴)
البته حضرت آقای حداد و والد معظم در زیارت حضرت سیدالشهداء علیهالسلام مقید بودند که در هنگام طواف از پایین پای حضرت که قسمت دفن شهدای کربلا است عبور نکنند و برای طواف مسیری را با فاصلهٔ چندین متر از قبر در ناحیهٔ پایین پا انتخاب میکردند، ولی در زیارت دیگر ائمه علیهالسلام دور خود ضریح طواف مینمودند.
🆔 @allame_tehrani
🕌 برکات و کرامات مشهد امام رضا علیهالسلام
برکات و کرامات مشهد امام رضا علیهالسلام پیوسته متصل است.
امّا قضاء حوائج مردم از حضرت امام رضا علیهالسّلام از اندازه و حساب بیرون است. حقیر بعضی از ارامنه را در طهران میشناختم که نذر امام رضا علیهالسّلام میکردند و خودشان به مشهد مشرّف میشدند و گوسفند یا قالیچه و یا طلائی را که نذر کرده بودند ادا مینمودند.
مرحوم محدّث قمّی میفرماید: مولّف گوید: که در کتب معجزات بخصوص کتاب «عُیون أخبار الرّضا علیهالسّلام» تألیف شیخ صدوق علیهالرّحمة کرامات و معجزات بسیار برای روضۀ مقدّسۀ رضویّه علیٰمشرِّفهاالسّلام ذکر شده که ایرادش در این مقام مناسب نیست، با آنکه در هر زمان آنقدر ظاهر میشود که کسی محتاج به نقل وقایع گذشته نیست.(۱)
و همچنین میفرماید: فقیر گوید: مبادا استبعاد کنی این مطلب را! همانا معجزات و کراماتی که از این مشاهد مشرّفه بروز کرده و به تواتر رسیده، زیاده از آنستکه إحصا شود. (متن کامل)
✍ حضرت علامه آیتالله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی (قـدساللـهنـفـسـهالـزکـیـة)
📚 روح مجرد، ص۲۷۱
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- هدیةالزّائرین در فضیلت زیارت امام رضا علیهالسّلام، ص ۲۸۴ و ۲۸۵
🆔 @allame_tehrani
بـركـات و كـرامـات مـشـهـد امـام رضـا علیهالسلام.pdf
1.72M
🕌 بركات و كرامات مشهد امام رضا عليهالسّلام پيوسته متّصل است
- معجزۀ حضرت امام رضا عليهالسّلام در شفا دادن كور
- به خواب آمدن امام رضا عليهالسّلام در اُتريش بر جوان كور، و شفادادن چشم او را
- معجزۀ حضرت ثامنالحجج به نقل آيةالله حائری قَدّساللهُسرَّه
- معجزۀ حضرت امام رضا عليهالسّلام به نقل آيةالله لواسانی دامتبركاتُه
📚 روح مجرد، ص۲۷۱
🆔 @allame_tehrani
💎 وجود خود امام بزرگترین معجزهٔ الهی است
▪️مرحوم حاج سید هاشم حداد (قدساللهنفسهالزکیة)
وجود خود أئمّه علیهمالسّلام بزرگترین معجزه است، و افعال آنان حیاً و میتاً همه معجزه است. و انسان نباید فقط اعجاز آنان را در موارد استثنائی بجوید؛ و از یک دریچه به عظمتشان نظاره كند.
كسی كه عملاً نه علماً به مقام ولایت میرسد و ولیّخدا میشود و خدا ولیّ او میگردد، همۀ اعمالش و كردارش و صفاتش، فعل و كردار و صفات خدا میشود. نه اینكه او خدا میشود و یا خدا از خود چیزی را بریده و جدا كرده به او میدهد، یا آنكه از خود چیزی را نبریده و جدا ننموده ولیكن به او هم مشابه آنچه را كه خودش دارد عنایت میكند. اینها همه غلط است و نادرست.
بلكه بواسطۀ شدت صفا و خلوصی كه بنده پیدا نموده است، از هستی مجازی و اعتباری بیرون آمده و فانی در ذات خدا شده و خداوند در او تجلی نموده است. یعنی وجودش و سرّش و واقعیتش آینۀ محض و مرآت تمام و كمال جمال و جلال ذات احدیت گشته و خدانما شده است. ممكنالوجود هرچه هم ترقّی كند و بالا و بالاتر رود، محال است چیزی را از خدا اخذ نماید و به خود نسبت دهد. و اصولاً معنی ترقّی و صعود، غیرِ از دست دادن شوائب هستی، و خلوص و اخلاص در راه خداوند، و پیمودن درجات و مراتب فناء فی الله چیز دگری نمیباشد؛ و جز تحقّق به حقیقت معنی عبودیت محضه و سجدۀ مطلقه و خاكساری بدون قید، چیز دیگری نیست.
📚 روح مجرد، ص۲۶۱
🆔 @allame_tehrani
🔸اوليای خدا، اسماء كلّيّۀ الهيّه هستند و كار خلاف نمیكنند
🔹معنی ولايت، عبوديّت صرفه و محو و نيست شدن در ذات خداست
ولايت به معنی حائز شدن صفات خداوندی بالاستقلال و با عزّت شخصيّه نيست. اين فرض ثبوتاً و اثباتاً غلط است. و نيز به معنی مشاركت و مساهمت با صفات وی نيست. اين نيز ثبوتاً و اثباتاً غلط است.
ولايت به معنی عبوديّت محضه در برابر ربوبيّت مطلقۀ اوست. به معنی ذلّت محضه در برابر عزّت مطلقۀ اوست. و ولايت مطلقه و كامله و تامّه، به معنی تحقّق جميع مراتب عبوديّت و اندكاک و فنای محض در ذات أقدس اوست. و ولايتهای مقيّده و جزئيّه به معنی تحقّق بعضی از مراحل عبوديّت و اندكاک در فعل و يا اسم و صفت، و يا اندكاک اجمالی و موقّتی در ذات او است كه هنوز به مرحلۀ فعليّت تامّه نرسيده و از مراحل قوّه و استعداد بطور كامل عبور نكرده است.
در اينصورت ولیّ خدا كه به ولايت تامّه متحقّق است، خواست و طلب و اراده و اختياری از خود ندارد. آنچه در وی از خواست و طلب و اراده و اختيار مشهود است، عين صفات و أسماء خداوند است كه در او ظهور نموده است. عين شعاع و نور خورشيد است كه در آب صافی و يا در آئينه منعكس شده است. اين معنیِ درست و صحيح است در باب ولايت.
فلهذا ائمّه عليهمالسّلام كه دارای مقام ولايت مطلقه و كلّيّه هستند، به معنی آن نيست كه هرچه بخواهند از نزد خودشان، گرچه جدا و مُنحاز از خواست خدا باشد، میتوانند انجام دهند؛ و به معنی آن نيست كه مشابه و مماثل خواست خدا در خود خواستی دارند و به اعطاءِ خدا به ايشان بطور مُنحاز و منفکّ، اين خواستهها را در عالم خارج متحقّق سازند.
بلكه به معنی اينست كه: در خارج يک اراده و اختيار و مشيّت بيش نيست، و آن اراده و اختيار و مشيّت خداست و بس. و جميع مردمِ محجوب و نابينا و چشم دردداران و رَمَد آلودگان كه عالم را متفرّق و پاره پاره مینگرند و جدا جدا و گسيخته از هم مشاهده مينمايند، نسبت به هر فرد و يكايک موجودات، هستی مستقلّ و اراده و علم و قدرت و حيات مستقلّ قائل میباشند؛ امّا برای خصوص اين افراد كه از خواب غفلت بيدار شده، و از مستی طبعی و طبيعی و شهودی و غضبی و وهمی به هوش آمده، و چشمان رمددار را با سرمۀ حقيقت نگری مُكَحَّل نمودهاند، مطلب چنين هويدا و مشهود گرديده است كه: لا مُوَثِّرَ فِي الْوُجودِ إلّا اللّٰهُ، وَ لا عالِمَ في الْوُجودِ إلّا اللّٰهُ، وَ لا قادِرَ في الْوُجودِ إلّا اللّٰهُ، وَ لا حَيَّ في الْوُجودِ إلّا اللّٰهُ، وَ لا ذاتَ مُسْتَقِلَّةً في الْوُجودِ إلّا اللّٰهُ.
روی اين اساس كه تمام اختيار و اراده و علم و قدرتشان عين اختيار و اراده و علم و قدرت خداست، تمام موجودات از سِفلی گرفته تا عِلوی، و از مُلكی تا مَلَكوتی، و از جسمی تا روحی، و از ظاهری تا باطنی، و از دنيوی تا اخروی، و در موجودات عالم طبع و طبيعت از هيولای أوّليّه تا آخرين نقطۀ فعليّت و كمال، هر چه هست و شده است و خواهد شد، همه و همه مخلوقات و مقدورات و معلومات خود اينهاست. چون بنا به فرض، همه مخلوقات خداست و بس؛ و در اين مرحلۀ از ولايت، غير از خدا چيزی متصوَّر نيست. اينها نيستاند، و خداوند هست است؛ و هستیِ محض در مقام نيستیِ محض است.
يكی قطره باران ز ابری چكيد
خجل شد چو پهنای دريا بديد
كه جائيكه درياست من كيستم؟
گر او هست حقّا كه من نيستم
چو خود را به چشم حقارت بديد
صدف در كنارش به جان پروريد
سپهرش به جائی رسانيد كار
كه شد نامور لؤلؤ شاهوار
بلندی از آن يافت كو پست شد
درِ نيستی كوفت تا هست شد
* * *
بزرگان نكردند در خود نگاه
خدا بينی از خويشتن بين مخواه
بزرگی به ناموس و گفتار نيست
بلندی به دعويّ و پندار نيست
تواضع سر رفعت افرازدت
تكبّر به خاک اندر اندازدت
ز مغرور دنيا ره دين مجوی
خدا بينی از خويشتن بين مجوی[1]
📚 روح مجرد، ص۲۶۲
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- «كلّيّات سعدی» طبع محمّدعلی فروغی، بوستان، باب چهارم در تواضع، منتخبی از ص 122 تا ص 124
🆔 @allame_tehrani
💫 ولايت ولیّ خدا مقامی است رفيع كه انديشه را بدان راه نيست
بنابراين، تنها نبايد از مقام ولايت توقّع انجام بعضی از كرامات نادره، و برخی از معجزات قاهره را داشت. چشم بگشا به آسمان و زمين و ستارگان و افلاک و شجر و حجر و مدر، انسان و حيوان و نبات و جماد، فرشته و ديو و پری؛ هر چه میبينی و میشنوی، همه از ولايت و از آثار ولايت و از شؤون ولايت است.
چشم بگشا به جنين در شكم مادر و رشد و عقل و كمال وی، چشم بگشا به حركت خورشيد و زمين و ماه و سائر سيّارات و ثوابت و كهكشان و كهكشانها، همه و همه با اين نظم بديع و شگفتانگيز؛ اينها همه از ولايت و خواصّ آنست. چشم بگشا به خودت، به ابتدايت و انتهايت و سِيْرت، و ظاهرت و باطنت، و خواب و بيداريت، و سكون و حركتت، و علم و قدرت و حياتت، همه از لوازم و خصائص ولايت است.
بنابراين اگر ما ولايت را فقط در شبكۀ شقّ القمر، يا تسبيح حَصَی، يا نالۀ ستون حَنّانه، يا مرده زنده كردن أميرالمؤمنين عليهالسّلام و يا سائر معجزاتی كه از امامان معصومين صلواتُ الله و سلامُه عليهم أجمعين نقل شده است بنگريم، چقدر كوتاه و سبک و بدون ارزش به ولايت نظر نمودهايم! عيناً مانند موری كه در باغ سلطان با خَدَم و حَشَم و گل و ريحان و عزّت و جلالت وی، و با وسعت نفوذ امر و نهی او، فقط لطف وی را در دانهای میداند كه به لانه میكشد، و قهر او را در شبنمی كه در لانهاش فرود میآيد!
پشّه كِیْ داند كه اين باغ از كِیْ است
كو بهاران زاد و مرگش در دِیْ است
آری، در اينجا درست كلام مولانا دربارۀ ديدگاه مردم محجوب با ولايت كلّيّۀ الهيّه صادق است كه:
حقّ آن شه كه تو را صاف آفريد
كرد چندان مشعله در تو پديد
آن چنان معمور و باقی داشتت
تا كه دَهریّ در[۱] ازل پنداشتت
شكر دانستيم آغاز تو را
انبيا گفتند آن راز تو را
آدمی داند كه خانه حادث است
عنكبوتی نی كه در وی عابث[۲] است [۳]
پشّه كِیْ داند كه اين باغ از كِیْ است
كو بهاران زاد و مرگش در دِیْ است
كرم كاندر چوب زائيد است حال
كی بداند چوب را وقت نهال
ور بداند كرم از ماهيّتش
عقل باشد، كرم باشد صورتش
عقل[۴] خود وا مینمايد رنگها
چون پری دور است از آن فرسنگها
از مَلَک بالاست چه جای پری
تو مگس پرّی، به پستی میپری
گرچه عقلت سوی بالا میپرد
مرغِ تقليدت به پستی میچرد
علم تقليدی وبال جان ماست
عاريه است و ما نشسته كان ماست
زين خرد جاهل همی بايد شدن
دست در ديوانگی بايد زدن
هرچه بينی سود خود زان میگريز
زهر نوش و آب حيوان را بريز
هركه بستايد تو را دشنام ده
سود و سرمايه به مفلس وام ده
ايمنی بگذار و جای خوف باش
بگذر از ناموس و رسوا باش فاش
آزمودم عقل دور انديش را
بعد از اين ديوانه سازم خويش را[۵]
يا در مقدّمۀ زيبا و پرمحتوای اين كتاب شريف كه در حكم براعت استهلال تمام ديوان اوست:
من به هر جمعيّتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم
هر كسی از ظنّ خود شد يار من
وز درون من نجست أسرار من
سرّ من از نالۀ من دور نيست
ليک چشم و گوش را آن نور نيست
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
ليک كس را ديد جان دستور نيست[۶]
بنابراين، كار اولياءالله كار حقّ است و همۀ كارها از آنان ساخته است؛ از شفای مرضی، و إحياء موتی، و معجزات و كرامات و خوارق عادات، و تصرّف در موادّ طبيعت، و إعمال كارهائی كه با عقل تجربی و حسّی ابداً درست در نمیآيد.
وليكن نكتۀ مهمّ اينجاست كه: ايشان كار ناصحيح نمیكنند؛ و خلاف حكمت و مصلحت انجام نمیدهند، و بر ضرر و زيان بشر قدمی برنمیدارند. چرا كه بنا به فرض، آنان اسم خدا هستند و خداوند كار بيهوده و عبَث و لغو و لهو نمیكند. كار اوليای حقّۀ خداوند بقدری ظريف و لطيف و دقيق و بدون اسم و اثر و بروز و ظهور است كه گاهی خودشان هم از أفعال خود خبر ندارند، خودشان كار میكنند و نفوسشان و مثالشان از آن مطّلع نيست. اگر ولیّ خدا را قطعه قطعه كنی و بندبندش را جدا كنی و پوستش را زنده از بدنش بيرون كشی، كار خلاف رضای خدا انجام نمیدهد.
📚 روح مجرد، ص۲۶۴
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- در نسخه بدل: از.
۲- بازی كننده. (تعليقه)
۳- آدمی كه خانه بنا كرده است میداند كه اين خانه نوبنياد است، و عنكبوت كه در آن خانه مسكن كرده، اين خانه را قديم میداند. (تعليقه)
۴- مراد عقل جزوی است كه عقل معاش باشد. (تعليقه)
۵- «مثنوی مولوی» طبع آقا ميرزا محمود، ج 2، ص 155 و 156، سطر 23 به بعد.
۶- همان مصدر، ج 1، ص 1، سطر 4.
🆔 @allame_tehrani
1⃣ یكی از علل عدم استجابت بعضی از دعاهای غالب مردم، اينستكه از درون قلب برنخاسته است
2⃣ علّت دوّم اينستكه دعاها غالباً به منافع شخصی است
3⃣ علّت سوّم: غالب خواستههای مردم، بر خلاف مصالح واقعيّۀ آنان است
...بنابراين میبينيم با اين سعۀ عظمت و گسترش قدرت روحی و تكوينی، ائمّهٔ طاهرين صلواتُ الله عليهم أجمعين تمام خواهشها و طلبهای مردم را برآورده نمیكنند. به چند علّت:
اوّل آنكه: غالباً دعاهای مردم جدّی نيست، و از درون قلب برنخاسته است. دعاهای مردم چه بسا از روی عادت و تقليد و اتّكاء به اسباب ظاهريّه و اعتماد به امور اعتباريّه است. و در اينصورت، حقيقت دعائی كه از سرّ ايشان برخاسته باشد نيست؛ وگرنه در صورت اضطرار و انقطاع كامل، همين دعاها مستجاب و خواهشها برآورده میگردد.
أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوٓءَ.[1]
«يا آن كس كه دعای بيچارگان و درماندگان را برآورده میكند در صورتی كه او را بخوانند، و گرفتاری و مضرّت را از آنان برمیدارد؟»
دوّم آنكه: دعاها غالباً به منافع شخصی و إعراض از منافع عمومی است. يعنی شخص دعا كننده برای خودش چيزی را بخصوصه میطلبد در صورتی كه اگر برآورده شود مستلزم سلب آن چيز از وی خواهد بود. مثلاً شخصی متوسّل به امام میشود و جدّاً دعا میكند كه ظلم همسايه از وی رفع شود، در حالی كه خودش در درون منزل پيوسته به زنش شديدتر از آن ظلم میكند و كسی هم خبر ندارد؛ در اينصورت اگر خداوند فقط دعای او را دربارۀ همسايه مستجاب كند و او را از بين ببرد، به زن بيچارۀ اين ظالم ظلم نموده است، چرا كه ظلم او را بر زنش مستدام داشته است؛ و اگر دربارۀ همۀ ظالمان كه مقتضای سعۀ أسماء جلاليّۀ اوست مستجاب نمايد، بايد در وهلۀ اوّل خود اين مرد را از ميان بردارد، چرا كه در درون خانه به زنش ظلم مینمايد. امّا چون انسان هميشه به خويشتن خوشبين است، ظلم خود را قبيح نمیداند، بلكه ظلم خود را ظلم نمیبيند، آنگاه دعا برای رفع ظلم غير میكند. اين گونه از دعا هم مستجاب نمیگردد، زيرا كه مـآلش به از ميان رفتن جميع ستمكاران از جمله خود اوست.
سوّم آنكه: دعاهای مردم غالباً بر خلاف مصلحت آنهاست؛ يعنی آنان روی انديشه و فكر خود چيزی را میطلبند و بر آن اصرار دارند كه اگر برآورده شود بر ضرر آنهاست؛ ولی چون خودشان در پردۀ حجاب واقعند و بر أسرار آگاه نيستند، چنين تخيّل مینمايند كه به منفعتشان است. مردم غالباً از مصالح و مفاسد معنوی و حقيقی غافلند، و مصلحت و مفسده را بر اساس زيادهروی در شهوات و تمتّع از لذائذ خسيسۀ دنيويّه و اندوختن مال و ثروت و ماشابهها تصوّر میكنند؛ خواه موجب آرامش خيالشان بشود يا نشود، و خواه روحشان را آزاد نگه بدارد و يا ندارد، و يا نفسشان را در تعب بيفكند يا نيفكند، و بطور كلّی خواه درجه و مقام علمی و قرب آنان را به خداوند بيفزايد و يا نيفزايد؛ درحاليكه اين انديشه خلاف صلاحشان میباشد.
چه بسا يک قاشق حلوای شيرين، در بدنشان ايجاد سمّ كشنده بنمايد؛ و چه بسا زيادی مال و زراندوزی، آنان را به طغيان و سركشی درآورد؛ و چه بسا صحّت مزاج، ايشان را به غفلت و مَرَح و فخريّه بكشاند؛ و چه بسا قدرت بدن و پهلوانی موجب به خاک در آوردن رقيب، و موجب عُجب و خودپسندی آنها گردد؛ و امثال اين مثالها كه چه بسيار است. آنوقت در برابر به چنگ آوردن منفعتی قليل و موقّتی، مضرّتی كثير و دائمی به آنها میرسد و خودشان هم نمیدانند. مسكينان دنبال لهو و لعب میروند، و چشم به لذّت زودگذر میدوزند، و از تعب و خستگی و درماندگی روحشان بدون اطّلاع میباشند.
كلام حدّاد: حاجات مردم غالباً امور مادّی است؛ همه میگويند: وصلهای به وصلههای لباس ما اضافه كن!
📚 روح مجرد، ص۲۶۷
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- صدر آيۀ 62، از سورۀ 27: النّمل.
🆔 @allame_tehrani