eitaa logo
کانال علامه طهرانی
2.9هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
778 ویدیو
190 فایل
❤️عرفان با طعم زندگی❤️ 💎نشر آثار و معارف منتخب و ناب حضرت علامه آیت‌الله حسینی طهرانی (قدس سره) و سایر علما و عرفای بالله💎 ادمین: @Ya_bab_allah پیام ناشناس: daigo.ir/secret/allametehrani کانال خانواده و زندگی الهی: @ezdevaje_elahi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷صلوات‌ محیی‌‌الدّین‌ بر حضرت‌ صدّیقۀ کبری‌ٰ سلام‌‌الله‌‌علیها وَ (صَلَواتُ اللّٰهِ وَ مَلَآئِکَتِهِ وَ حَمَلَةِ عَرْشِهِ وَ جَمیعِ خَلْقِهِ مِنْ أَرْضِهِ وَ سَمآئِهِ) عَلَی‌ الْجَوْهَرَةِ الْقُدْسیَّةِ فی‌ تَعَیُّنِ الإنْسیّةِ. صورَةِ النَّفْسِ الْکُلّیَّةِ، جَوادِ الْعالَمِ الْعَقْلیّةِ، بَضْعَةِ الْحَقیقَةِ النَّبَویَّةِ، مَطْلَعِ الأنْوارِ الْعَلَویَّةِ، عَیْنِ عُیونِ الأسْرارِ الْفاطِمیَّةِ. النّاجیَةِ الْمُنْجیَةِ لِمُحِبّیها عَنِ النّارِ. ثَمَرَةِ شَجَرَةِ الْیَقینِ، سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینِ. الْمَعروفَةِ بِالْقَدْرِ، الْمَجْهولَةِ بِالْقَبْرِ. قُرَّةِ عَیْنِ الرَّسولِ، الزَّهْرآءِ الْبَتولِ؛ عَلَیْها الصَّلَوةُ وَ السَّلامُ. (۱) «درود و تحیّات‌ بی‌شائبۀ خداوند، و فرشتگان‌ او، و حاملین‌ عرش‌ او، و جمیع‌ عالم‌ آفرینش‌ او، از زمینی‌ او و آسمانی‌ او، بر آن‌ پاکیزه‌ گوهر قدس‌ باد، که‌ با تجرّد قدسیّه‌ در هیئت‌ انسیّه‌، عالم‌ بشریّت‌ را زینت‌ داده‌ است‌. آن‌ حقیقت‌ طاهره‌، خود صورت‌ نفس‌ کلّی‌ و بخشنده‌ و نیرو آورندۀ عالم‌ عقلی‌ است‌. پاره‌ای‌ از حقیقت‌ احمدی‌، و مَطلَع‌ و مَشرِق‌ انوار علوی‌ است‌. و اصل‌ و منبع‌ سرچشمه‌های‌ اسرار مکنونۀ فاطمی‌ است‌. رستگار و آزاد کنندۀ محبّین‌ خود از آتش‌ است‌، و جوهرۀ ثمرۀ درخت‌ معرفت‌ و یقین‌، و بزرگ‌ بانوی‌ بانوان‌ عالمین‌. قدرش‌ معلوم‌ و معروف‌، و قبرش‌ پنهان‌ و مجهول‌ است‌. نور دیدۀ رسول‌ الله‌، و نام‌ گرامی‌ و لقب‌ سامی‌اش‌ فاطمۀ زهراء، و بتول‌ عذراء است‌؛ که‌ درود و سلام‌ خدا بر او باد.» 📚معادشناسی، ج۱۰، ص۶۶ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱- جزو صلوات معروفهٔ محیى‌الدّین عربى است که ملا محمّدصالح موسوى خلخالى آنرا ترجمه و شرح کرده، و در قطع جیبى بنام «شرح مناقب» به طبع رسیده است؛ ص ١٧١ و ١٧٢. 🆔 @allame_tehrani
🌷أشعار مرحوم‌ کمپانی‌ دربارۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها أُمُّ أئِمَّةِ الْعُقولِ الْغُرِّ بَلْ اُمُّ أبیها وَ هْوَ عِلَّةُ الْعِلَلْ روحُ النَّبیِّ فی‌ عَظیمِ الْمَنْزِلَه وَ فی الْکِفآءِ کُفْوُ مَنْ لا کُفْوَ لَهْ تَمَثَّلَتْ رَقیقَةَ الْوُجودِ لطیفَةٌ جَلَّتْ عَنِ الشُّهودِ تَطَوَّرَتْ فی‌ أفْضَلِ الأطْوارِ نَتیجَةُ الأدْوارِ وَ الأکْوارِ تَصَوَّرَتْ حَقیقَةُ الْکَمالِ بِصورَةٍ بَدیعَةِ الْجَمالِ فَإنَّها الْحَوْرآءُ فی‌ النُّزولِ وَ فی‌ الصُّعودِ مِحْوَرُ الْعُقولِ یُمَثِّلُ الْوُجوبَ فی‌ الإمْکانِ عَیانُها بِأحْسَنِ الْبَیانِ فَإنَّها قُطْبُ رَحَی‌ الْوُجودِ فی‌ قَوْسَیِ النُّزولِ وَ الصُّعودِ وَ لَیْسَ فی مُحیطِ تِلْکَ الدّآئِرَهْ مَدارُها الْأعظَمُ إلّا الطّاهِرَهْ (۱) «او مادر امامان‌ عقول‌ روشن‌ و درخشان‌ است‌، بلکه‌ مادر پدر خودش‌ است‌، در حالیکه‌ آن‌ پدر علّة‌ العلل‌ است‌. او در اَرزندگی‌ مقام‌، روح‌ پیامبر است‌. و در همسری‌ و همتائی‌ همتای‌ کسی‌ است‌ که‌ همتا ندارد. او در ظرائف‌ و رقائق‌ وجود، متمثّل‌ گردیده‌ است‌، و لطیفه‌ای‌ است‌ که‌ از مقام‌ شهود و ادراک‌ بسی‌ بالاتر است‌. او در با فضیلت‌ترین‌ اطوار، صورت‌ گرفته‌ است‌، و نتیجه‌ و خلاصۀ ادوار و اکوار است‌. حقیقت‌ کمال‌ در بی‌سابقه‌ترین‌ صورت‌ زیبای‌ خود شکل‌ گرفته‌ است‌. او در عالم‌ نزول‌، حوراء است‌ و در مراتب‌ صعود، محور عقل‌ها و اندیشه‌ها. او با واقع‌ و عیان‌ خود، به‌ احسن‌ بیان‌ و بیّنه‌، عالَمِ وجوب‌ را در عالم‌ امکان‌ تمثیل‌ کرده‌ است‌. او قطب‌ آسیای‌ عالم‌ وجود است‌، چه‌ در قوس‌ نزول‌ و چه‌ در قوس‌ صعود. آری‌! در محیط‌ این‌ دائرۀ نزول‌ و صعود، مدار اعظم‌ و اوسعی‌ غیر از فاطمۀ طاهره‌ نیست‌.» 📚معادشناسی، ج۱۰، ص۶۷ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱- «انوار قدسيّه‌» آية‌الله‌ شيخ‌ محمّدحسين‌ اصفهانی كمپانی، ص‌31 🆔 @allame_tehrani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷صلوات جناب محیی‌الدین ابن عربی بر حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها 🎙مرحوم مؤذن زادهٔ اردبیلی 🌷متن و ترجمهٔ صلوات 🆔 @allame_tehrani
🔑 مراقبهٔ تام؛ کلید رشد و پیشرفت ✅ مراقبه؛ غیرت بر انجام ظرائف و دقائق ✍ حجت‌الاسلام و المسلمین حاج شیخ محمدحسن وکیلی (حفظه الله) مرحوم علامه طهرانی (قدس سره) در بیانی فرموده بودند: «سیر و سلوک و حقیقت ایمان و تقوا فقط به نماز و عبادت نیست بلکه به مراعات کردن ظرائف و ریزه‌کاری‌هاست.» در یکی از سخنرانی‌های خود دربارۀ «مراقبه» مطالب بسیار ارزشمندی دارند که واقعاً موجب تنبه است و به ما می‌فهماند در امر سلوک هم اگر انسان نسبت به همهٔ دقائق غیرت ورزید امید توفیق و به ثمر رسیدن هست وگرنه دستش خالی می‌ماند. قسمتهائی از این فرمایش را با هم مرور کنیم؛ ایشان می‌فرمایند: پیمودن راه خدا به حرف و گفتار نیست؛ این توأم با عمل است و هر مقداری که انسان عمل کند ناجح و صاعد است و به هر مقداری که عمل نکند عقب افتاده... سلوک عبارت است از عمل! سلوک راه خدا عمل است! سالک یعنی کسی که قدم راستین در راه می‌گذارد و از همهٔ این کارهای او مهمتر توطین نفس است که در اوّل وهله باید کمر ببندد و خودش را محفوظ بدارد -به حول و قوّهٔ خدا- از همهٔ آفات و عاهاتی که در این طریق است. یک: زیاده‌روی در غذا و خوراک و لذات مادّی است؛ سالک نباید غذا زیاد بخورد، نباید پُر بخورد، تا گرسنه نشده نباید غذا بخورد؛ گوشت‌خوردن و تخم‌مرغ و روغنی‌جات و غذاهای سنگین که بر معده سنگین است، بر کبد و کلیه سنگین است اینها زیادش ضرر دارد؛ تَفَکُّه، تفنّن، سورچرانی، عیش‌رانی، اینها ضرر دارد. و مرحوم قاضی -رحمة الله علیه- به شاگردانش دستور می‌داده غذا برای تفكّه(۱) نخورید! ... و سکوت کردن و حرف بیجا نزدن و زیاد صحبت نکردن، بلکه از صحبت‌های عادی اجتناب کردن، این برای سالک جزء دستورات حتمی است. سالک باید صحبت نکند، نه اینکه بگوید: مثلاً ما می‌نشینیم با همدیگر دو نفر رفیق، اینطرف آنطرف صحبت می‌کنیم، از زمین و آسمان و شرق و غرب و سیاست و اینطرف و آنطرف، و بعنوان اینکه مثلاً ما دو نفر رفیق هستیم و همدل و هم‌مسلک اینها ضرر ندارد، نخیر! خیلی ضرر دارد! و بکلّی ساقط می‌کند و از بین می‌برد من حيثُ لا يَشعُر! این آیة‌الله آقای حاج شیخ محمدتقی بهجت فومنی (که الآن الحمدلله در قید حیات هستند و در قم مشرّفند) ایشان از شاگردان مرحوم قاضی بودند و در همان زمان جوانی و صباوت و اینها که در مدرسه «سیّد» حجره داشتند - و ظاهراً هفت سال هم در همان مدرسه بودند - بقدری در مراقبت و سکوت ایشان رعایت داشتند که طلبه‌ای در مدرسه‌شان ایشان را نمی‌دید! آقای حاج شیخ عباس قوچانی -رحمة الله علیه- که یک سال و چند ماهی است به دار ابدی رحلت کرده‌اند ایشان می‌فرمود که: ما در مدرسهٔ «سیّد» حجره داشتیم با ایشان (البته دو حجره) و وقتی که آقا شیخ محمدتقی خدمت مرحوم قاضی - رحمة الله علیه - رسید و دستورات گرفت ایشان همیشه دیگر عبا را به سر می‌کشید وقتی که از مدرسه می‌خواست برود برای درس و برگردد؛ که در راه کسی اصلاً با او برخورد نکند و صحبت نکند و او را به سلام و علیک مشغول نکند. و بعد می‌فرمودند ایشان که: بقدری ایشان در این مراقبه شدید بود که وقتی می‌خواست بیاید توی مدرسه و برود به حجره‌اش، از آن دری که خلاصه دالانِ پشت مدرسه، که بطرف اطاق بالا و فوقانی پله داشت از آنجا می‌رفت نه از توی صحن مدرسه، که به کسی برخورد نکند. و اینها هم مال یکی و دو روز نیست، مال هفت سال تمام است، ایشان این کار را می‌کرد! و خُب نتیجه‌اش را هم خودشان می‌بردند. ... سکوت یکی از دستورات اساسی این راه است؛ اگر انسان سکوت نکند مطلقاً تمام دارائی‌های نفس و مکتسبات نفس از بین می‌رود. نفس زحمتی کشیده ذکری می‌گوید، عبادتی دارد، من باب مثال شبی تا به صبح إحیاء داشته، خُب این نفس کسب می‌کند دیگر، اگر سکوت کرد آن برایش محفوظ می‌ماند؛ و این نفسش همان طور مکتسباتش محفوظ می‌ماند و آرام و با سکینه، این دنبال مکتسبات جدیدی می‌رود. و اما نه اگر سکوت نکرد تمام نفسش به هم می‌خورد آشغال و هر کثافاتی که در نفسش هست دو مرتبه اینها به هم می‌خورد و آب صافی نفس و روحش دو مرتبه آلوده می‌شود و خودش هم نمی‌فهمد به حسب ظاهر. و اما می‌گوید که: چه کنیم که پیشرفت نداریم؟ چه کنیم که ترقی نداریم؟ چه کنیم تکامل نداریم؟ این برای همین جهت است که آنچه را که کسب می‌شود اینها از یک جای دیگر هدر می‌رود. مثل مخزن دو سوراخه است که از یک سوراخ آب وارد می‌شود و از یک سوراخ هم آب خارج می‌شود؛ خُب در تمام مدت عمر اگر در این مخزن آب وارد بشود چیزی نمی‌ماند... (ادامه دارد...) 📚 غیرت حسینی و عفت زینبی، ص۵۳-۵۵ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱- لذت بردن و خوشگذرانی ⬇️ ادامـــهٔ مطلب ⬇️ 🆔 @allame_tehrani
↩️ ادامـــهٔ پست قبلی ⬇️ ... و دوام ذکر یعنی پیوسته انسان در دلش باید یاد خدا باشد و به فکر خدا باشد و وجب به وجب از ساعاتش مورد نظرش قرار بگیرد، چقدر از عمرم گذشته؟ و نمی‌دانم چقدر باقی خواهد ماند یا که سر آمده؟ افرادی مثل ما بودند و حرکت کردند و رفتند و رسیدند، هزاران نفر هم مثل ما بودند و پایشان در گِل فرو رفته و گیر کرده و هی به «سَوْف» و «سین» و «لیت» و «لعلّ» گذراندند و عمرشان سرآمده و بالأخره رفتند با دست خالی! و این مراقبه که عبارت است از این امور، اینها حکم پرهیز و شرائط دارد برای آن مریضی که در تحت معالجهٔ پزشکی است؛ و آن دارویی که به او می‌دهد، دوایی که به او می‌دهد، عملیّه‌ای که می‌خواهد انجام بدهد، این متوقف بر این است که این مثلاً مریض قبل از عمل چیزی نخورد؛ اگر یک قدری چیز بخورد یا اینکه آب در معده‌اش باشد، خُب در اثر آن داروی بیهوشی ممکن است خفه بشود؛ و این می‌گوید نباید چیز بخوری! در بالای تختش هم شب می‌زنند که صبح ناشتا! هیچّی نباید بخوری! حالا این نمی‌تواند بگوید یواشکی ما اینجا حالا یک قُلُپ آب می‌خوریم یا فلان می‌کنیم، إن‌شاء‌الله او نمی‌فهمد... سکوت که انسان می‌کند افکارش جمع می‌شود در خودش؛ آن مطلوبی که در انسان هست و متفرّق است و به صورتهای شکسته و کثیر جلوه می‌کند، اینها همه کم کم جمع می‌شود، و بواسطهٔ آرام گرفتن نفس در اثر سکوت آن شکستگی‌ها و موج‌ها از بین می‌رود؛ انسان نفس را تماشا می‌کند که این آب در نفس آرام گرفته و ساکن و صامت عکس ماه و خورشید در او می‌درخشد. و اما نه، اگر انسان سکوت را رعایت نکرد و چشم به هر جا دوخت و زبان به هر جا باز شد و هر سخنی از دریچهٔ گوش به ذهن رسید، این ذهن همینطور در این عالم پخش و پلاست؛ جلوه‌های خدا را در هر موجودی می‌بیند، ولی کور او را جلوه نمی‌بیند، و به صورت‌های شکسته و درهم «أَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ» این دیگر تا آخر عمر بصورت همین تفرقه زندگی می‌کند و به نام سلوک و عرفان دلخوش است؛ این فقط دلخوش است! و هیچ هم بدست نمی‌آورد و با حسرت هم می‌رود؛ چون نفسش در مراحل تکامل قدم برنداشته، این از عمل به لفظ اکتفا کرده، این از خوردن شیرینی به شنیدن و حفظ کردن لفظ عسل و حلوا إكتفا كرده، این بجای خوابیدن و معالجهٔ بیمارستان به رجوع به طبیب و گرفتن نسخه و در جیب گذاشتن اکتفا کرده، این هیچ به جایی نمی‌رسد؛ نه اینکه تنها به جائی نمی‌رسد، عقباتی که انسان در پیش دارد اینها شوخی نیست!... یعنی می‌خواهم عرض کنم که انسان باید دنبال بکند و بدون دنبال کردن به جائی نمی‌رسد، انسان زیاد کار می‌کند و خسته می‌شود، چون شرایط دارد؛ چراغ که می‌خواهد روشن بشود حتماً باید تمام سلسله و اسباب باشد، کارخانه باشد، سیم‌کشی باشد، کنتور باشد، مُعدِّل باشد و مثلاً فرض کنید خازن باشد، ترانسفور ماتورهای مختلف باشد، تا اینکه برق را بیاورند تا اینجا، اما اگر همهٔ این جهات درست باشد ولی این سیمی که در دست ماست و باید یک فشار کوچک به او بدهیم اینکار را نکنیم، هیچ اتصالی برقرار نشود، تمام آن زحمات همه هدر است دیگر! پس این هم باید رعایت کرد!... اگر این طور عمل کردیم به مقصد می‌رسیم و الّا معطّلیم. اسم سالک به خود بستن کار را دوا نمی‌کند، بایستی که حقیقتاً انسان تسلیم باشد در مقام ولایت، و روحش حقاً باید خاضع باشد... من عرض کردم به بعضی از رفقا که ما الآن که سنّمان شصت و هفت سال است و موهای صورتمان همه سفید و دیگر چندین مرتبه رفتیم و برگشتیم دیگر! ما چندین مرتبه مرضهای مهلک که تحقیقاً مهلکِ مهلک بوده رفتیم و برگشتیم و الآن دیگر یک عمرهای چند روزی است، ما الآن در تحت حسابیم! و خداوند یک حسابهایی دارد از ما می‌کشد اصلاً باور نمی‌کنید! باور نمی‌کنید! من برای شما بگویم باور نمی‌کنید. وقتی ما خودمان این طور در تحت حسابیم و نسبت به حسناتی که انجام دادیم (نه سيّئات!) داریم حساب باید پس بدهیم و حساب هم خیلی مشکل است! ... »(۱) (ادامه دارد...) 📚 غیرت حسینی و عفت زینبی، ص۵۵-۵۷ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱- سخنرانی در مشهد مقدس، روز سوم شوال ۱۴۱۱ هجری قمری. ⬇️ ادامـــهٔ مطلب ⬇️ 🆔 @allame_tehrani
❗️جریان عجیب سکتهٔ علامه ⚡️حساب پس دادن در برابر کارهای خوب 🔰توجه به دو نکتهٔ مهم و ضروری مرحوم علامه [طهرانی] (قدس سره) در یکی از سکته‌هایی که اواخر عمر کرده بودند، به یکی از شاگردانشان که به عیادتشان رفته بود، فرموده بودند به من از عالم معنی گفتند که سكتهٔ شما دو علت داشت. یکی این بود که در ساختن منزلتان بنایی داشتید؛ بنا می‌خواست در قسمتی از منزل پله‌ای بسازد ولی هر چه می‌کرد نمی‌توانست پله و پاگرد را درست دربیاورد و کارش از جهت فنی صحیح نبود؛ شما به او تذکر دادید که اینگونه صحیح نیست و باید اینطور بسازید؛ بنا ابتداء قبول نکرد ولی پس از بحث و گفتگو بالأخره ثابت شد که نظر شما درست بوده و قرار شد طبق نظر شما آن پله را بسازد. بعداً هر کس از مهندس‌ها هم که دید گفت همین روش صحیح است. اما تذکری که به آن بنا دادید در جلوی شاگردانش بود و دل این بنا شکست. بیست و چند سال از این قضیه گذشته و یک علت این سکته این مسأله بود که به خاطر رضای خدا و درست انجام شدن کار شما چنین تذکری به آن بنا در برابر شاگردانش دادید ولی بهتر از این هم می‌شد عمل کنید. این را می‌گویند حساب پس دادن در برابر کارهای خوب که در آخر فرمایششان بود: «ما الآن در تحت حسابیم! و خداوند یک حسابهایی دارد از ما می‌کشد اصلاً باور نمی‌کنید! باور نمی‌کنید! من برای شما بگویم باور نمی‌کنید. وقتی ما خودمان این طور در تحت حسابیم و نسبت به حسناتی که انجام دادیم (نه سيّئات!) داریم حساب باید پس بدهیم و حساب هم خیلی مشکل است!» مرحوم حضرت علامه (قدس سره) به خاطر جبران آن یک جمله‌ای که بیست و چند سال قبل به خاطر خدا در مقابل شاگردان به آن بنا گفته بودند و دل او رنجیده بود، بعد از بهبودی از سکته، آن بنا را در تهران به سختی پیدا کرده، به منزلشان در مشهد دعوت نمودند و هزینهٔ رفت و برگشتش را متقبل شدند و پذیرایی مفصلی از او به عمل آوردند. خداوند از اولیاء خودش که در دنیا از کارهای بد خود را پاک و خالص کرده‌اند، برای کارهای خوبشان و برای ترک اولی‌ها اینطور حساب می‌کشد، پس وضعیت ما چگونه خواهد بود که توجهی به ظرائف اخلاق و دین و سیرهٔ اولیاء الله نداریم؟! اگر کار عالم اینطور باشد، که هست، و حتی از حسنات و خوبی‌های ما حساب می‌کشند، پس وای به حال ما. خداوند از ما نیز نسبت به همهٔ اعمال حساب می‌کشد و حساب آن عالم هزار هزار برابر سخت‌تر است. اینجا یک ولی کامل خدا با یک سکته و فشار ممکن است حساب حسناتش هم تسویه شود، اما امثال ما در عالم آخرت خدا می‌داند که چگونه آن عواقب و عقبات و مراحل را باید طی کنیم. انسان هر چه بیشتر در عواقب اعمالش در عالم آخرت تأمل کند بیشتر می‌فهمد که باید نسبت به همهٔ امور حسنه غیرت به خرج دهد و از کنار چیزی راحت عبور نکند و اگر سهل انگاری کنیم ضررش به خودمان برمی‌گردد. باری، توجه به این دو نکته بسیار ضروری است: اولاً تمام مطالبی که بیان شد برای این است که هر کس خودش به تنهایی سعی کند مراعات کند و نسبت به آن‌ها غیرت به خرج دهد. یکی از وساوس شیطان اینست که انسان وقتی به این مسائل توجه کرده و برای عمل به آن قدم برمی‌دارد، در درون خود نسبت به کسانی که این مسائل را مراعات نمی‌کنند خدای ناکرده اعتراض می‌کند و به دیگر مؤمنین بدبین می‌شود و در دلش می‌گوید پس چرا فلانی به این سیرهٔ شرعی عمل نمی‌کند؟ چرا؟ چرا؟ ابداً نباید چنین حالی در قلب مؤمن به وجود بیاید. باید کار دیگران را حمل بر صحت کند و احتمال بدهد که هر کس در زندگی شخصی خود حکمتی و عذری در کارش داشته است، و البته باید از خیرخواهی و نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر نیز کوتاهی نکند. دوم آنکه غرض از این بحث‌ها توجّه به اهمیت دستورات و آداب و سنن دین است، ولی راهکارهای اجرائی این مسائل ظرافت و دقت فراوانی دارد. انسان باید جوانب را مراعات کند و دقت کند که حق دیگران را ضایع نکند و کسی را نرنجاند. رفق و مدارا را در انجام این مسائل حفظ کند و اگر زن و فرزند، مؤمن را همراهی نمی‌کنند، مؤمن باید ایشان را تحمل کرده و با ایشان همراهی کند و خلاصه ضرورت یک مسأله چیزی است و روش اجراء آن و مراعات ظرائف آن چیز دیگر. 📚 غیرت حسینی و عفت زینبی، ص۵۷-۵۹ 🆔 @allame_tehrani
💥تحقیقى دربارهٔ حقیقت فناء ذاتى و عدم بقاء تعیّن 🔰نظرات مختلف در فناء ذاتی اصطلاح فناء در موارد مختلفى در لسان أهل عرفان استعمال شده است و داراى مراتب و مراحلى است که مرحلهٔ نهائى آن فناء تامّ ذاتى است. در معناى فناء تامّ ذاتى و حقیقت آن بحثها و مناقشاتى صورت گرفته و نظرات مختلفى ارائه شده است که برخى از آنها خالى از اشکال نیست. توضیح اینکه: فناء ذاتى عبارت از این معنى نیست که سالک در مراتب قرب به حضرت حقّ به حدّى برسد که در اثر طلوع نور ذات مقدّس وجود، خود را فراموش نموده و از شدّت عظمت آن نور از خود و جمیع ماسوى‌الله غافل گردد؛ زیرا که این حالت در حقیقت نسیان و فراموشى بوده و إطلاق فناء بر آن مسامحه مى‌باشد و مفاد آیات و روایات و مقتضاى کشف کاملین از أولیاى إلهى نیز آن را تأیید نمى‌کند. و همچنین فناء ذاتى عبارت از این نیست که صفات سالک در اثر قرب به حضرت حقّ جلّ و علا فانى و مبدَّل گردیده و اوصاف إمکانى جاى خود را به اوصاف وجوبى داده و رنگ خدایى بگیرد؛ زیرا که این حالت نیز نهایةً فناء اوصاف است نه فناء ذات. و همچنین عبارت از این نیست که سالک در اثر خرق حجب و رسیدن به مقام لقاءالله وجود استقلالى خود را از دست داده و معدوم صرف گردد؛ زیرا این امر متوقّف بر آن است که سالک از آغاز، وجودى حقیقى و استقلالى داشته باشد تا در مرحلهٔ فناء از بین برود، در حالی که بنا بر مشرب تحقیق در عالم هستى براى غیر حضرت پروردگار وجودى نیست تا در مرحلهٔ فناء زائل گردد و فناء بدین معنى تحقّق یابد. بلکه فناء بدین معناست که سالک در اثر سیر در مراتب کمال به آخرین درجه از سیر رسیده و قوس صعود را تکمیل کرده و وجود مجازى و تعیّن خود را از دست داده و مصداق عدم به تمام أنحاء آن گردیده و غیر از خداوند در آنجا باقى نماند. و اثر آن آنست که پس از تعیّن یافتنِ دوباره و قدم نهادن در مقام بقاء به حقیقت مى‌فهمد که وجود وى و دیگر أشیاء از آغاز مجازى و اعتبارى بوده و هستی مستقلّ و حقیقى جز توهّم و پندارى نبوده است و با تمام مراتب اذعان می‌کند: که جز او نیست در سراى وجود به حقیقت کسى دگر موجود (۱) 📚 نورمجرد، ج۱، ص۳۸۵ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱- بیت مکرر ترجیع‌بند اول شمس مغربی، دیوان شمس مغربی، ص ۴۱۰ تا ص ۴۴۶ 🆔 @allame_tehrani
💠 حقیقت فناء امرى پیچیده و ذوأبعاد است ☑️ کثرت ماسوی‌الله اعتباری است 💥 فناء تكوينی همهٔ موجودات در حضرت حقّ حقیقت فناء امرى پیچیده و ذوأبعاد است که در اینجا در حدّ وسع در ضمن بیان چند مقدّمه و سپس توضیحاتى دربارهٔ بحثهاى علّامه والد و علّامه طباطبائى، به شرح إجمالى جنبه‌هائى از آن مى‌پردازیم: مقدّمهٔ اوّل: از مسلّمات أدلّهٔ نقلیّه و براهین متقنهٔ عقلیّه و شهود و کشف عرفاى ذوى العزّة و الاحترام، این است که حقیقت وجود منحصر در حضرت حقّ جلّ و علا بوده و او به همهٔ اشیاء إحاطهٔ وجودیّه داشته و لَم یَلِد مى‌باشد که غیرى بیرون از خود و جدا و ممتاز ایجاد ننموده است و همهٔ مخلوقات صرفاً آیه و کلمه و نشانهٔ جمال و جلال وى بوده و فاقد هر گونه استقلال و خودنمائى مى‌باشند. و البتّه این امر بدین معنا نیست که ماسوى‌الله هیچ و پوچ بوده و إرسال رسل و إنزال کتب و شرائع الهیّه و علوم و فنون و روابط اجتماعى همگى لغو و بى‌اساس است، بلکه بدین معناست که وجود و تحقّق براى این کثرات فاقد هر گونه استقلال بوده و کثرت و تعدّد حقیقى که موجب عزلت گردد باطل است. کثرت همهٔ این امور، اعتبارى است و نمى‌تواند در مقابل آن وحدت حقّه قد عَلَم نموده و براى خود مغایرت و عزلتى ادّعا نماید و حقیقت هستى که همان وجود حضرت حقّ باشد، همهٔ اشیاء را پر نموده و جایى براى غیر باقى نگذاشته است. غیرتش غیر در جهان نگذاشت لا جرم عین جمله أشیا شد (۱) فَسُبحانَکَ مَلَأْتَ کُلَّ شَیءٍ و بایَنْتَ کُلَّ شَىءٍ، فأنتَ لا یَفْقِدُکَ شىءٌ و أنتَ الفَعّالُ لِما تشآءُ، تَبَارَکْتَ یا مَن کُلُّ مُدرَکٍ من خَلقِهِ و کُلُّ محدودٍ من صُنْعِهِ. (۲) «پاک و منزّهى تو اى پروردگار از هر نقصى و حدّى، همهٔ أشیاء را پر نمودى و در عین حال با همهٔ أشیاء مباین مى‌باشى؛ پس هیچ چیز خالى از تو و فاقد تو نمى‌باشد و همگى تو را واجدند و هر آنچه را اراده فرمائى انجام مى‌دهى. بلند و مقدّسى اى کسى که هر آنچه به إدراک درآید از مخلوقات توست و هر چیز محدودى از صُنع تو مى‌باشد.» با توجّه به این اصل، نه سالک إلى الله و نه هیچ موجود دیگرى داراى وجود حقیقى استقلالى نبوده و نیست تا در هنگام فناء این وجود، معدوم گردد یا اینکه باقى مانده و صرفاً اوصاف آن به اوصاف وجوبى تبدیل شود. و بر این أساس مى‌توان گفت سالک از آغاز فانى و معدوم بوده است و هیچ عینى از أعیان خارجیّه وجودى حقیقى نداشته مگر در ظرف توهّم و خیال. و گاه از این حقیقت به فناء تکوینى همهٔ موجودات در حضرت حق تعبیر مى‌شود که اختصاصى به انسان ندارد. 📚 نورمجرد، ج۱، ص۳۸۷ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱- مجموعه آثار فخرالدین عراقی، ترجیع‌بند، ص۲۲۶ ۲- قسمتى از خطبهٔ مفصّل حضرت أميرالمؤمنين عليه‌السّلام در بيان خلقت نور مقدّس حضرت رسول‌اللـه صلّى‌اللـه‌عليه‌و‌آله‌و‌سلّم و انتقال آن در اصلاب آباء گرام آن حضرت كه علّامه مجلسى اصل اين خطبه را به تفصيل در جلد ۲۵ بحارالأنوار از ص ۲۵ تا ص ۳۳ از إثبات‌الوصيّه نقل نموده و علّامه طباطبائى قدّس‌سرّه اين فقره از خطبه را در عداد ادلّهٔ نقلى بر وحدت شخصيّهٔ وجود در رسائل توحيديّه ص ۱۵ و ۱۶ آورده‌اند. 🆔 @allame_tehrani
♻️ كيفيّت سير نزولى و صعودى سالک إلى اللـه مقدّمهٔ دوّم: هر تعیّن و ظهورى از ظهورات حضرت حقّ همانطور که از ناحیهٔ ربوبى صادر و نازل شده، بار دیگر در سیر صعودى خود به سوى خداوند متعال بازگشته و به أمد و نهایت خود رسیده و پایان مى‌پذیرد و کثرت دوباره در وحدت مضمحلّ و نابود مى‌شود. این سیر به مقتضاى: إِلَیْهِ یُرْجَعُ الْأَمْرُ کُلُّهُ(۱) در همهٔ موجودات عِلوى و سِفلى تحقّق دارد و نفس انسان را نیز در بر مى‌گیرد، با این تفاوت که انسان می‌تواند این مسیر را با قدم اختیار طى کند و با مجاهده در همین نشأه به لقاء إلهى مشرّف گردد و می‌تواند در اثر تکاهل و تقصیر از این سیر باز ماند تا در نشئهٔ آخرت او را به اضطرار و جبر برده و در سایهٔ نفخ فَزَع و صَعق به این درجهٔ نهایى واصل گردد. سالکى که قدم در مسیر عبودیّت مى‌گذارد در صورتى که ارادهٔ إلهى به رساندن او به کمال تعلّق گرفته باشد، در هر مرحله‌اى از مراحل سیر از ضیق به إطلاق مى‌رسد و رفته رفته سعه مى‌یابد تا جائى که در نهایت با تجلّى ذاتى خداوند عزّوجل راهى دیار فناء و نیستى می‌گردد و ظهور و تعیّنى که بود منعدم شده و دیگر از او هیچ اسم و رسمى باقى نمى‌ماند. در مرحلهٔ فناء، دیگر کسى نیست که داراى وصف و اسمى باشد و تعیّنى باقى نمى‌ماند تا إدراک و علم و معرفتى داشته باشد، آنکه بود بساط خود را از دار تعیّن خارج کرد و به أمد و غایت خود رسید و فقط خداوند باقى ماند و بس که او نیز از آغاز بود و هست و خواهد بود؛ کانَ اللّٰهُ وَ لَم‌یَکُن مَعَهُ شَىءٌ وَ الْآنَ کَما کانَ. (۲) دائماً او پادشاه مطلق است در کمال عزّ خود مستغرق است او به سر ناید ز خود آنجا که اوست کى رسد عقل وجود آنجا که اوست (۳) 📚 نورمجرد، ج۱، ص۳۸۸ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱- آيهٔ ۱۲۳، از سورهٔ ۱۱: هود. ۲- دربارهٔ سند اين حديث علّامه والد رضوان‌اللـه‌عليه در روح‌مجرّد ص ۱۹۲ و ۱۹۳ بحث فرموده‌اند. و نيز نظير اين روايت را در توحيد صدوق، ص ۱۴۰ و ۱۴۱ از حضرت أبى‌جعفر امام باقر عليه‌السّلام روايت می‌كند كه فرمودند: إنّ اللّٰه تَباركَ و تعالَى كانَ و لا شى‏ءَ غيرُه، نوراً لا ظَلامَ فيه و صادقاً لا كِذبَ فيه و عالمًا لا جهلَ فيه و حيّاً لا موتَ فيه، و كذلك هو اليومَ، و كذلك لا يَزالُ أبدًا. همچنين حضرت امام رضا عليه‌السّلام در مناظره با عمران صابى در جواب سؤال عمران كه پرسيد: أخبِرنى عن الكآئن الأوّل و عمّا خَلَق، فرمودند: سألتَ فأفهمْ، أمّا الواحدُ فلم يَزَلْ واحدًا كآئناً لا شى‏ءَ معه بلا حدودٍ و لا أعراضٍ و لا يَزالُ كذلك ثمّ خَلَقَ خَلْقًا مُبتدِعاً ... و نيز هنگامى كه پرسيد: ألا تُخبرنى عنِ الخالق إذا كان واحداً لا شى‏ءَ غيرُه و لا شى‏ءَ معه أ ليس قد تَغَيّرَ بِخَلْقه الخَلْقَ؟ فرمودند: لمْ يَتَغَيَّرْ عزّوجلّ بخلْقِ الخَلْقِ ولكنَّ الخلقَ يتغيّرُ بتغييرِه. (توحيدصدوق، ص ۴۳۰ و ۴۳۳) ۳- منطق‌الطّير، ص۴۸ 🆔 @allame_tehrani
✨ كيفيّت بقاء بعد از فناء 🔥 در مقام فناء نه كمالى هست و نه ادراک و معرفتى مقدّمهٔ سوّم: پس از اینکه سالک به فناء رسید هنگامى که ارادهٔ الهى تعلّق گیرد که وى را به بقاء برساند، بار دیگر خداوند ظهور نموده و بر او مُهر تعیّن زده و او را پس از نیستى و عدم، موجود و محقّق می‌فرماید، با این تفاوت که این بار نفس سالک از حیث اتّصالش به عالم ربوبى، نفسى است در نهایت سعه و نورانیّت و طهارت و خالى از هر شائبهٔ کدورت و آلودگى، نفسى است که براى خود در هیچ مرحله‌اى از مراحل استقلال و أنانیّت و هستى نمى‌یابد و با تمام مراتب به عجز و فقر در درگاه خداوند اعتراف دارد، نفسى است که ارادهٔ او فانى در ارادهٔ حضرت حقّ است، ارادهٔ او ارادهٔ خداوند و فعل او فعل خداوند است و در تمام عالم جز او نمى‌شناسد و نمى‌یابد و نه تنها به تعبیر روایات شریفه خداوند سمع و بصر و لسان و ید اوست، بلکه او نیز عین‌الله و لسان‌الله و اُذُن‌الله و یدالله گردیده است.(۱) همهٔ آنچه در مقام انسان کامل گفته مى‌شود، و همهٔ إخبارات و بیانات أولیاى إلهى مربوط به مقام بقاء است که این تعیّن جدید پس از فانى شدن از خود، بار دیگر قدم در عرصهٔ تحقّق گذاشته و در این مقام حائز صفات کمالیّه و مرآت تامّهٔ جمال و جلال حضرت حق است. در مقام فناء نه کمالى براى سالک هست و نه إدراک و معرفتى، آنجا جز حضرت حقّ چیزى نیست و اگر معرفت و إدراکى هست و اگر لذّت و سرورى هست، همه مربوط به پس از مقام فنا و هنگام به هوش آمدن است. جرعه‌اى در کشیدم و گشتم فارغ از رنج عقل و زحمت هوش چون به هوش آمدم یکى دیدم مابقى را همه خطوط و نقوش ناگهان از صوامع ملکوت این حدیثم سروش گفت به گوش که یکى هست و هیچ نیست جز او وحده لا اله إلّا هو (۲) وقتى سالک از محو و فناء خارج شده و به هوش مى‌آید، آنجاست که نگاه او به عالم نگاه توحیدى مى‌شود و نه فقط فعل و اسم و صفت را منحصر در حضرت حقّ مى‌بیند، بلکه اعتراف به وحدت قهّاریّهٔ خداوند نموده و همهٔ ذوات را در مقابل ذات حضرت پروردگار معدوم مى‌شمارد. علّامه والد أفاض الله علینا من برکات علومه المنیفة مکرّر مى‌فرمودند: «درویشى تصحیح خیال است.» و این جمله اشاره به همین مقام است و تا سالک از درجهٔ فناء ذاتى عبور ننماید این تصحیح خیال به شکل کامل صورت نمى‌گیرد. بنابراین قبل از وصول سالک به درجهٔ فناء ذاتى، وى داراى تعیّن بوده و ظهورى از ظهورات حقّ متعال است که مبتلا به توهّم و پندار وجود حقیقى مى‌باشد. در مقام فناء هیچ تعیّنى براى سالک باقى نمى‌ماند و مُدرِکى نیست تا توهّم استقلال و أنانیّت داشته باشد. و پس از مقام فناء دوباره تعیّن پدید آمده و سالک رجوع می‌کند ولى دیگر از پندار وجود استقلالى خالى شده و دیدهٔ حق‌بین یافته است. پس با فناء هم توهّم استقلال پایان مى‌پذیرد و هم تعیّن سالک مندکّ و مضحملّ مى‌شود و در بقاء تعیّن باز می‌گردد، ولى این بار حضرت پروردگار ظهورى مى‌نماید که در او هیچ شائبهٔ استقلال نیست و توهّم غیریّت و دوئیّت نداشته و فناء تکوینى خود و همهٔ موجودات را إدراک می‌کند. 📚 نورمجرد، ج۱، ص۳۹۰ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱- شيخ صدوق در توحيد از پدرش از سعد بن عبداللـه از أحمد بن محمّد بن عيسى از حسين بن سعيد از فضالة بن أيّوب از أبان بن عثمان از محمّد بن مسلم روايت می‌كند كه: سمعتُ أباعبداللـه عليه‌السّلام يقول: إنّ لِلّه عزّوجلّ خلقاً مِن رحمتِهِ خَلَقَهُم مِن نورِهِ و رحمته من رحمته لرحمته، فَهُم عينُ اللـه النّاظرةُ و اُذُنُه السَّامعةُ و لِسانُهُ النَّاطقُ فى خَلقِهِ بإذنه و اُمنآؤُه على ما أنزلَ مِن عُذرٍ أو نُذرٍ أو حُجَّةٍ، فَبِهم يَمحو السَّيِّئاتِ و بهم يَدفَعُ الضَّيمَ و بهم يُحيى مَيِّتاً وَ بهم يُميتُ حَيّاً و بهم يَبتَلى خَلقُهُ وَ بهم يَقضى فى خلقه قَضيَّتَه. قلتُ: جُعلتُ فِداك مَن هؤلآء؟ قال: الأوصيآءُ. (توحيد، ص ۱۶۷) و مرحوم مجلسى در بحارالأنوار ج ۲۶ باب ۵: جوامع مناقبهم و فضآئلهم عليهم‌السّلام، ص ۲۴۰ تا ص ۲۶۷ احاديث متعدّدى را بدين مضمون آورده است. ۲- ديوان هاتف اصفهانى، ترجيع‌بند، ص۳۰ 🆔 @allame_tehrani
⭕️ معرفت تامّ ممكن به واجب تعالى محال است ☑️ محامل صدور گفتار: أنا الحق، از برخى اولياء و سالكين إلى الله (ت)روايت: «أنا الْأوَّلُ و الْآخِرُ و الظّاهِرُ و الباطِنُ» (ت) با توجّه به آنچه گذشت، روشن مى‌شود که معرفت تامّ ممکن نسبت به واجب تعالى محال است و امکان ندارد که سالکى به مقام معرفت إحاطى و شناخت حقیقى حضرت حقّ مشرّف شود. سالک فقط می‌تواند در درگاه خداوند اعتراف به عجز و نیستى کند و به جذبهٔ إلهیّه در مقام فناء وارد شده و نیست گردد و چون دوباره به بقاء رسید به قدر ظرف خود که آینهٔ تمام‌نماى پروردگار است به معرفت إلهى نائل شود، نه اینکه بتواند محیط بر حضرت حق گردد؛ لِأنَّ إحاطَةَ المُحاطِ بِالمُحیطِ مُحالٌ. آرى، در مقام بقاء چون عارف بالله از براى خود أنانیّت و استقلالى ندارد و لسان‌الله و اُذُن‌الله و یدالله است، مى‌توان صفات الهى را با لحاظ مرآتیّت و نه به نحو استقلال، به او نسبت داد. در آنجا چون نفس عارف مظهر حق است، و از خود جز فقر و عجز هیچ ندارد مى‌توان گفت او به مقام معرفت و مقام وصف خداوند و مقام شکر و مقام لا اسمَ له و لا رسمَ له رسیده است و به این اعتبار است که می‌تواند بگوید: أَنَا الحقُّ.(۱) و أَنَا الأَوَّلُ وَ الأَخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ البَاطِنُ. و أَنَا بكُلِّ شَى‏ءٍ عَليمٌ.(۲) چون به اين اعتبار مرجع ضمير أنا خود حضرت حقّ است نه تعیّن عارف. و خداوند خودش، خودش را مى‌شناسد و می‌تواند خود را وصف نماید و شکر خود را به جا آورد. (ادامــــه دارد...) 📚 نورمجرد، ج۱، ص۳۹۲ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱- صدور اين نوع جملات در مراحل و حالات مختلفى ممكن است صورت بگيرد؛ گاهى سالک در برخى از عوالم ممكن است به توهّم حلول يا اتّحاد دچار شده و از او چنين كلماتى صادر شود. در اين حال مرجع ضمير أنا تعيّن موهومى اين شخص است و مفاد اين جمله بى‌شکّ باطل مى‌باشد. از فوائد مهمّ استاد اينستكه سالک را از اين منزل عبور داده و مانع تثبيت اين حال در وى می‌گردد و از صدور اين نوع مطالب از وى جلوگيرى مى‌نمايد. و گاهى ممكن است در حال فناء و محو و بى‌خودى اين نوع جملات گفته شود كه در حقيقت اثرى از عبد در ميان نبوده و خودِ خداوند است كه بر زبان وى سخن می‌گويد و در اين حال مراد از أنا ذات حضرت حقّ است و سالک در حدوث اين حال معذور مى‌باشد، زيرا كه عنان قدرت و اختيار از كف او خارج شده است. و گاهى ممكن است كه در ميان حال فناء و بقاء و محو و صحو چنين كلماتى صادر شود؛ مانند كسى كه تازه از خوابى سنگين برخاسته و در ميان حال خواب و بيدارى است و هنوز بين خصوصيّات اين دو موطن نمى‌تواند تمييز دهد. شايد جملاتى همچون: ليس فى جُبّتى إلّا اللـه، كه در آن هم اثبات جبّة و هم اثبات ضمير متكلّم شده و نوعى ادراک كثرت در آن وجود دارد، و هم حصر در اسم جلاله صورت گرفته مربوط به اين حال باشد و شايد مربوط به شهود نور حق در همهٔ اعيان ممكنات باشد كه بدان اعتبار مى‌توان گفت كه در هيچ موجودى جز خداوند چيزى نيست. و گاهى ممكن است اين گونه تعابير در حال بقاء و با علم و اختيار و توجّه از ولىّ كاملى سر زند كه بر اساس مصالح و حكمى همچون اشاره به مقام انسان كامل چنين جملاتى را بيان كند كه در اينجا ولىّ كامل با ضمير أنا به خداوند متعال اشاره مى‌نمايد نه به تعيّن خود و اين سخن عين حق مى‌باشد. البتّه همانطور كه علّامه والد مى‌فرمودند از كاملين از اولياى خدا شنيده نشده كه چنين تعابيرى در ملأ عام به كار برده و مطلبى را كه عامّه طاقت آن را ندارند بر ايشان تحميل كنند و اگر چنين كلماتى از أولياى كامل بخواهد صادر شود مربوط به محافل خصوصى و مجالسى است كه مخاطبين آن قابليّت فهم مراد حقيقى آن را داشته باشند و برخى كلمات منقول از أئمّه عليهم‌السّلام همچون خطبهٔ بَيان و تُتُنْجيّه بر فرض صحّت نقل از اين قسم مى‌باشد؛ چنانكه در روح مجرّد ص ۴۶۱ و ۴۶۲ نيز به اين امر اشاره فرموده‌اند. ۲- اين مضمون در چند روايت از حضرت أميرالمؤمنين عليه‌السّلام نقل شده و در مواردى كه مستمعين تاب شنيدن آن را نداشته‌اند، حضرت آن را بر خلاف ظاهر تفسير نموده‌اند. روايت: «أنا الأوَّلُ و الأخِرُ و الظّاهِرُ و الباطِنُ» (ت) [ ⬇️ در پست بعدی ⬇️ ] 🆔 @allame_tehrani
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ↩️ ادامــــهٔ پست قبلی ⬇️روايت: «أنا الأوَّلُ و الْآخِرُ و الظّاهِرُ و الباطِنُ» (ت) مجلسى در بحار، جلد ۳۹، ص ۳۴۸ از مناقب از كتاب أبى‌بكر شيرازى روايت می‌كند كه: إنّ أميرَالمؤمنينَ عليه‌السّلامُ خَطَب فى جامعِ البصرةِ فقالَ فيها: معاشرَ المُؤمنينَ و المُسلمينَ إنّ اللّٰهَ عزَّوجلّ أثْنَى على نفسِه فقال: «هُوَ الْأَوَّلُ» يعنى قبلَ كلِّ شى‏ءٍ «و الْآخِرُ» يعنى بعدَ كلِّ شى‏ءٍ «و الظّاهِرُ» عَلَى كلِّ شى‏ءٍ «و الباطنُ» لكلِّ شى‏ءٍ سَوآءٌ عِلمُه عَلَيهِ، سَلونِى قبلَ أن تَفقِدونى، فأنا الْأَوَّلُ و أنا الْآخِرُ. ـ إلى آخر كلامه. فبكَى أهلُ البصرةِ كلُّهُم و صَلُّوا عليه. و قالَ عليه‌السّلامُ: أنا دَحَوتُ أرضَها، أنشأتُ جِبالَها، و فجّرتُ عُيونَها، و شقَقتُ أنْهارَها، و غَرَستُ أشجارَها، و أطعَمتُ ثِمارَها، و أنشأتُ سَحابَها، و أسمَعتُ رَعدَها، و نَوَّرتُ بَرقَها، و أضحَيتُ شمسَها، و أطلَعتُ قمرَها، و أنزلتُ قَطرَها، و نَصَبتُ نجومَها، و أنا البحرُ القَمقامُ الزَّاخِر، و سَكَّنتُ أطوادَها، و أنشأتُ جَوارِىَ الفلكِ فيها، و أشرقتُ شمسَها، و أنا جنبُ اللـهِ و كَلِمتُه، و قلبُ اللـهِ و بابُه الّذى يُؤْتَى مِنْهُ. اُدْخلوا البابَ سُجَّداً أغفِرْ لَكُمْ خَطاياكُم و أزيدُ المحسنينَ و بى و على يَدِى تقومُ السّاعةُ و فىَّ يَرتابُ المُبطلونَ، و أنا الْأَوَّلُ و الْآخِرُ و الظّاهرُ و الباطنُ و بكلِّ شى‏ءٍ عليمٌ. و از كشّى از طاهربن‌عيسى روايت می‌كند كه: وجدتُ فى بعض الكتبِ عن إسمـٰعيلَ بن قتيبةَ عن أبى‏العلآء الخفّافِ عن أبى‌جعفرٍ عليه‌السَّلام قال: قال أميرالمؤمنينَ عليه‌السَّلام: أنا وجهُ اللـهِ و أنا جَنبُ اللـه و أنا الْأَوَّلُ و أنا الْآخِرُ و أنا الظّاهِرُ و أنا الباطِنُ و أنا وارثُ الأرضِ و أنا سبيلُ اللـهِ و به عزمتُ عليه. فقال معروفُ بن خرّبوذ: و لها تفسيرٌ غيرُ ما يذهب فيها أهلُ الغلوّ. و در جلد ۴۲، ص ۱۸۹ از اختصاص روايت می‌كند كه: رُوِىَ أنّ أميرَالمؤمنينَ عليه‌السَّلام كان قاعِداً فى المسجدِ و عنده جماعةٌ من أصحابه، فقالوا له: حَدِّثْنا يا أميرَالمؤمنين! فقال لهم: وَيْحَكُم إنّ كلامى صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لايعقِله إلّا العالِمون. قالوا: لابُدّ من أن تُحدِّثَنا. قال: قوموا بِنا، فدَخل الدّارَ فقال: أنا الّذى عَلَوتُ فقَهرتُ، أنا الّذى اُحيى و اُميتُ، أنا الْأَوَّلُ و الْآخِرُ و الظّاهرُ و الباطنُ. فغَضِبوا و قالوا: كَفَرَ! و قاموا. فقال علىُّ عليه‌السَّلام للبابِ: يا بابُ استَمسِكْ عليهم! فاسْتمسَكَ عليهمُ البابُ فقال: ألَمْ أقُل لكم: إنّ كلامى صعبٌ مُستصعبٌ لا يعقِلهُ إلّا العالِمونَ؟ تعالَوْا اُفَسِّرْ لكم، أمّا قَولِى: أنا الّذى عَلَوتُ فقهرتُ فأنا الّذى علوتُكم بهذا السَّيفِ فقهرتُكم حتّى آمَنْتم بِاللـهِ و رَسولِه، و أمّا قَولى: أنا اُحيى و اُميت فأنا اُحيى السُّنّةَ و اُميتُ البِدعةَ، و أمّا قَولى: أنا الْأَوَّلُ فأنا أوّلُ مَن آمَنَ بِاللـهِ و أسلَم و أمّا قولى: أنا الْآخِرُ فأنا آخِرُ مَن سَجَّى على النَّبىِّ صلَّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم ثوبَه و دَفَنَه، و أمّا قَولى: أنا الظّاهرُ و الباطنُ فأنا عندى عِلمُ الظّاهرِ و الباطن. قالوا: فرَّجتَ عنّا فرَّجَ اللـهُ عنك. ⬇️ ادامـــهٔ... ⬇️ 🆔 @allame_tehrani
⚡️عجز عارف از معرفت حقيقى خداوند، با لحاظ تعيّن او 💥عبد بما هو عبد، محال است خداوند را توصيف نمايد 🔥عبد نبايد از خود طلب و خواستى داشته باشد ↩️ ادامــــهٔ مـا‌قبل ⬇️ ... ولى اگر در همین مقام نظر به تعیّن عارف شود، جز عجز و فقر و نیاز از او چیزى نخواهد بود. اگر مى‌بینیم در برخى روایات سخن از إمکان معرفة الله حقَّ مَعرفتِهِ به میان آمده است؛ چنانکه حضرت فرمودند: یا علىُّ ما عَرَفَ اللّٰهَ حَقَّ مَعرِفَتِهِ غَیرى وَ غَیرُکَ.(۱) «خداوند را به حقّ معرفت و شناخت، جز من و تو کسى نشناخت.» این تعابیر یا به حسب مقام فناء و نبود أنانیّت است که در حقیقت خداوند خود را حقّ معرفته مى‌شناسد و به این اعتبار به عبد منسوب می‌گردد و یا مراد غایت معرفت ممکن براى مخلوق است. و اگر در برخى روایات نهایت معرفت خداوند را عجز از معرفت شمرده‌اند؛ چنانکه فرموده‌اند: وَ لَم تَجعَلْ لِلخَلْقِ طَریقًا إلَى مَعْرِفَتِک إلّا بِالعَجْزِ عَن مَعْرِفَتِکَ.(۲) «براى مخلوقات راهى به معرفت خود قرار ندادى مگر به عجز و ناتوانى از معرفتت.» و فرموده‌اند: مَا عَبَدْناکَ حَقَّ عِبادَتِکَ وَ مَا عَرَفْنَاکَ حَقَ مَعرِفَتِکَ.(۳) «تو را آنچنان که شایستهٔ عبادتى عبادت ننمودیم و به حقّ شناخت و معرفت، تو را نشناختیم.» این روایات ناظر به تعیّن مخلوق و مقام امکانى وى است که هرگز نمى‌تواند به معرفت خالق نامتناهى و واجب برسد. به همین منوال اگر در روایات سخن از استحالهٔ وصف خداوند آمده است، مراد استحالهٔ وصف حضرت حقّ متعال از عبد بما هو عبد است که مستلزم محدودیّت و نقص است.(۴) و اگر در آیهٔ شریفهٔ: «سُبْحانَ اللّٰهِ عَمَّا یَصِفُونَ * إِلَّا عِبادَ اللّٰهِ الْمُخْلَصِینَ»(۵) وصف خداوند توسّط مخلَصین، حقّ شمرده شده است، به این اعتبار است که مخلَصین از خود سخن نمى‌گویند، بلکه چون لسان‌الله گردیده‌اند، خداوند خود اوصاف خود را از زبان ایشان بیان می‌فرماید و در حقیقت او خودش خود را وصف می‌فرماید، سبحانه و تعالى. آرى، رسیدن مخلوق به معرفت تامّ حضرت حق محال است و عبد فقط می‌تواند در درگاه الهى سر ذلّت و خاکسارى بر زمین بمالد و اعتراف به عجز نماید تا حضرت حق اگر اراده فرمود وى را سیر داده و به نهایت مراتب قرب و نهایةً فناى تامّ برساند. (ادامــــه دارد...) 📚 نورمجرد، ج۱، ص۳۹۵ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱- بحارالأنوار، ج۳۹، ص۸۴؛ و مناقب ابن شهرآشوب، ج۳، ص۲۶۷ ۲- بحارالأنوار، ج۹۱، مناجاة العارفين، ص۱۵۰ ۳- بحارالأنوار، ج۶۸، ص۲۳ ۴- در كافى در كتاب التّوحيد، باب النّهىِ عنِ الصِّفةِ بغيرِ ما وَصَفَ به نفسَهُ تعالى، به سند خود از حضرت علىّ‌بن‌الحسين عليهماالسّلام روايت می‌كند كه: لَوِ اجْتَمَعَ أهلُ السَّمآءِ وَ الأرْضِ أن يَصِفُوا اللّٰهَ بِعَظَمتِهِ لَم يَقدِرُوا. (كافى، ج۱، ص۱۰۲، ح۴) و از سهل بن زياد از محمّد بن علىّ قاسانى از امام عليه‌السّلام روايت می‌كند كه: سُبحانَ مَن لا يُحَدُّ وَ لا يُوصَفُ، لَيسَ كَمِثلِهِ شَى‏ءٌ وَ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ. (همان مصدر، ح۸) و در باب جوامع التّوحيد، از فتح جرجانى از حضرت أباالحسن عليه‌السّلام آورده است كه: إنّ الخالقَ لا يُوصَف إلّا بما وَصَف بِه نفسَه و أنَّى يُوصَف الّذى تَعجِزُ الحوآسُّ أن تُدرِكَه و الأوهامُ أن تَنالَهُ و الخَطَراتُ أن تَحُدَّه و الأبصارُ عن الإحاطةِ به، جَلَّ عمّا وَصَفه الواصفونَ و تعالَى عمّا يَنعَتُه النَّاعِتون. (كافى، ج۱، ص۱۳۷و۱۳۸، ح۲) ۵- آيهٔ ۱۵۹ و ۱۶۰، از سورهٔ ۳۷: الصّآفّات. 🆔 @allame_tehrani
💫 بيانات بلند مرحوم حدّاد به نقل از كتاب روح مجرّد ... و چه زیبا و شیوا و عالى و راقى حضرت آقاى حدّاد قدّس سرّه در بیاناتى که علّامه والد از ایشان نقل نموده‌اند، این حقیقت را بیان مى‌فرمایند: «اگر جبرئیل فى المثل نزد تو آید و بگوید: هر چه مى‌خواهى بخواه! از درجات و مقامات و سیطره بر جنّت و جحیم و خُلَّت حضرت ابراهیم و مقام شفاعت کبراى محمّد صلّى الله علیه و آله و سلّم و محبّت آن پیامبر عظیم را، تو بگو: من بنده‌ام، بنده خواست ندارد. خداى من براى من هر چه بخواهد آن مطلوب است. من اگر بخواهم به همین مقدار خواست که مال من است و متعلّق به من است از ساحت عبودیّت خود قدم بیرون نهاده‌ام، و گام در ساحت عِزّ ربوبى نهاده‌ام؛ چرا که خواست و اختیار اختصاص به او دارد. وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ.(۱) «و پروردگار تو آنچه را که بخواهد مى‌آفریند و اختیار می‌کند. براى این مردم ممکن الوجود اختیار و انتخابى نیست. منزّه و عالى مرتبه است خداوند از شرکى که به او مى‌آورند.» حتّى نگو: من خدا را مى‌خواهم! تو چه کسى هستى که خدا را بخواهى؟! تو نتوانسته‌اى و نخواهى توانست او را بخواهى و طلب کنى! او لامحدود و تو محدودى! و طلب تو که با نفس تو و ناشى از نفس توست محدود است، و هرگز با آن، خداوند را که لایتناهى است نمى‌توانى بخواهى و طلب کنى! چرا که آن خداى مطلوب تو در چارچوب طلب توست، و محدود و مقیّد به خواست توست، و وارد در ظرف نفس توست به علّت طلب تو. بنابراین آن خدا، خدا نیست. آن، خداى متصوَّر و متخیَّل و متوهَّمِ به صورت و وَهم و خیال توست. و در حقیقت، نفس توست که آن را خداى پنداشته‌اى! بناءً علیهذا دست از طلب خود بردار! و با خود این آرزو را به گور ببر که بتوانى خداوند را ببینى و یا به لقاى او برسى و یا او را طلب کنى! تو خودت را از طلب بیرون بیاور و از خواست و طلبت که تا به حال داشته‌اى صرف نظر کن و خودت را به خدا بسپار؛ بگذار او براى تو بخواهد و او براى تو طلب کند! در این صورت دیگر تو به خدا نرسیده‌اى همانطور که نرسیده بودى و نخواهى رسید. اما چون از طلب و خواست بیرون شدى و زمامت را به دست او سپردى، و او تو را در معارج و مدارج کمال که حقیقتش سیر إلى الله با فناى مراحل و منازل و آثار نفس و بالأخره اندکاک و فناى تمام هستى و وجودت در هستى و وجود ذات اقدس وى مى‌باشد سیر داد؛ خدا خدا را شناخته است، نه تو خدا را! (ادامــــه دارد...) 📚 نور مجرد، ج۱، ص ۳۹۷ تا ۳۹۹ به نقل از کتاب روح مجرد، ص ۱۹۰ تا ۱۹۴ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱- آيهٔ ۶۸، از سورهٔ ۲۸: القصص. ⬇️ ادامـــهٔ مطلب ⬇️ 🆔 @allame_tehrani
↩️ ادامـــهٔ پست قبلی ⬇️ ⭕️ وصول ممكن به واجب محال است وصولِ ممکن به واجب محال است. در آنجا دو چیز بودن محال است. ممکن و واجب و وصول همهٔ اینها ضمّ و ضمیمه است که مستلزم ترکیب ذات اقدسش بوده و بالأخره سر از حدوث وى درمى‌آورد و این منافات با قِدَم او دارد. اما فناى مطلق و اندکاک عبد در ذات او، و ازبین‌رفتن و نیست شدن او در جلال و جمال او، این چه اشکالى دارد؟! ولى باید دانست که: در آن ذات بَحت و صِرف و غیرمتناهى، بنده‌اى نمى‌تواند برود گرچه فانى شود؛ چرا که عنوان بنده و عنوان فناى بنده را هم ذات وى نمى‌پذیرد. در آنجا غیر ذات چیزى نیست، نه بنده است و نه فناى او. آنجا ذات است، و ذات، ذات است. آنجا خداست، و خدا خداست. کانَ اللّٰهُ وَ لَم‌یَکُن مَعَهُ شىءٌ وَ الآن کَمَا کَانَ. «خداوند بود و با او چیزى نبود، و اینک هم خداوند به همانطور که بوده است مى‌باشد.» همه باید بدانند که مراد از لفظ وصول و لقاء و عرفان ذات أحدى، یک نحو معانى‌اى نیست که مستلزم دوئیّت و بینونت باشد. مراد از معرفت و مشاهده و لقاء و أمثالها، همگى اندکاک و مقام فناى مطلق است؛ به سبب آنکه خداست فقط که به خود معرفت دارد و معرفت غیر او به او مستحیل است. افرادى که به فناى مطلق نرسیده‌اند او را نشناخته‌اند؛ چرا که محدود، غیر محدود را نمى‌شناسد. و افرادى که به فناى مطلق رسیده‌اند، وجودى ندارند تا او را بشناسند، وجود، یک وجود بیش نیست و آن وجود حقّ است جَلّ و عَلا. اوست که خودش را مى‌شناسد. او اولاً خود را شناخته بود و اینک هم خود را مى‌شناسد؛ و الآن کما کان. نهایت سیر هر موجودى، فناى در موجود برتر و بالاتر از خود است؛ یعنى فناى هر ظهورى در مُظهِر خود و هر معلولى در علّت خود. و نهایت سیر انسان کامل که همهٔ قوا و استعدادهاى خود را به فعلیّت رسانیده است، فناى در ذات أحدیّت است و فناى در ذات اللّٰه است و فناى در هُوَ است، و فناى در ما لا اسْمَ لَهُ و لا رَسْمَ لَهُ مى‌باشد. اینست غایت سیر هر موجودى و غایت سیر متصوَّر در انسان کامل و غایت سیر أنبیاء و مرسلین و أئمّهٔ طیّبین صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین، و منظور و مراد صحیح از معرفت و نتیجهٔ سلوک و سیر به سوى مقام مقدّس او جلّ شأنه، و سیر عملى عرفانى، و بحثهاى علمى عرفاءِ بالله عَلَتْ أسمآؤُهُم؛ نه چیز دیگر. فَتأمَّل یا أخى فى هذا المقامِ، فإنّه من مَزآلِّ الأقدامِ، وهَبَک اللّٰهُ هذا بمحمَّدٍ و آلهِ أجمعین.»(۱) 📚 نور مجرد، ج۱، ص ۳۹۷ تا ۳۹۹ به نقل از کتاب روح مجرد، ص ۱۹۰ تا ۱۹۴ 🆔 @allame_tehrani
🔥 هزار جان گرامى فداى جانانه 💥 عدمی که هزار هستی را باید فدای آن نمود آرى، رسیدن ممکن به مقام معرفت ذات محال است و در آنجا براى ممکن جز نیستى و عدم چیز دیگرى نیست. ولى این نیستى و عدم، عدمى است که هزار هستى را باید فداى آن نمود. فنائى است که چون سالک در آن قدم مى‌گذارد و سپس به بقاء مى‌رسد آنچنان نور و سعه و سبکى و اطلاق و سرورى مى‌یابد که بى‌اختیار زمزمه می‌کند: به بوى زلف تو گر جان به باد رفت چه شد هزار جان گرامى فداى جانانه (۱) 📚«نورمجرد»، ج۱، ص۴۰۰ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱- دیوان حافظ، غزل۴۲۵، ص۱۹۴ @Nooremojarrad_com 🆔 @allame_tehrani
🔰عبارات آيةالله سيّد احمد كربلائى در فناى موجودات قبل از وصول به حقّ از این روست که مرحوم آیةالحقّ‌و‌العرفان، آقا سیّد احمد موسوى کربلائى پس از توضیح عدم إمکان وصول به کُنه ذات أقدس و فناى همهٔ کثرات پیش از وصول به آن مقام منیع در پایان مکتوب اول خود در شرح بیت عطّار مى‌فرمایند: فلا یُدرِکُه و لا یَراهُ إلّا هُوَ و لا یَعلَمُ ما هُوَ إلّا هُوَ. لطیفهٔ مطلب چنان است که معروض شد ولى بار خدایا لَبَّیْک و سَعْدَیْک. اگر جان‌گیرنده تو باشى، آن کس که جان ندهد کیست؟ ما هم با تو مى‌خواهیم تو را بشناسیم و با تو مى‌خواهیم تو را ببینیم. پس بینندهٔ تو غیر تو نخواهد بود و شناسندهٔ تو غیر تو نخواهد بود؛ بِکَ عَرَفتُکَ وَ أَنتَ دَلَلتَنى عَلَیکَ وَ دَعَوتَنى إلَیکَ وَ لَولا أَنتَ لَم أَدْرِ ما أَنتَ.»(۱) و در پایان مکتوب دوّم مى‌فرمایند: «بلکه ملازمهٔ بین مقام عزّ و فناى أشیاء است که جگر سالکین را کباب و قطع طمع ایشان از مکاشفه و شهود آن مقام منیع مى‌نماید که عبارت اخراى لَن تَرانى است، ولى در قعر این عبارت، شمسى است مضیئه و بشارتى است که هزار جان فداى آن کردن کم است. و آن بشارت به إمکان فناء حقیقى است که به هیچ وجه اسمى و رسمى از براى سالک در هیچ عالمى از عوالم نبوده باشد، فیکون الحقّ هو الرّآئى و هو المَرئىّ. خود ساقى و خود پیاله و خود خمر و خود هم بنوشد؛ هنیئاً له، رزقنا الله ذلک بمحمّدٍ و آله الطّاهرین.»(۲) 📚«نورمجرد»، ج۱، ص۴۰۰-۴۰۱ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱- توحید علمی و عینی، ص۵۵ ۲- همان مصدر، ص۶۲ 🆔 @allame_tehrani
38.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 دردِ عشق 🎙حضرت آیت‌الله حاج سید محمدصادق حسینی طهرانی (حفظه‌الله‌تعالی) @jazbeh_eshgh 🆔 @allame_tehrani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚡️وصال پروردگار و لوازم آن 🎙حضرت آیت‌الله حاج سید محمدصادق حسینی طهرانی (حفظه‌الله‌تعالی) 🆔 @allame_tehrani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📿 چگونه خدا را حقیقتاً یاد کنیم؟ 🎙حضرت آیت‌الله حاج سید محمدصادق حسینی طهرانی (حفظه‌الله‌تعالی) @Nooremojarrad_com ذکر نکاتی دربارهٔ ذکر از ابن فهد حلی [ضرورت - آداب - اقسام] 🆔 @allame_tehrani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️معنای ذکر شریف «لآإله‌إلّااللّٰه» برای وصول به عشق و محبت به خدا مراقبه لازم است، که انسان تمام هم‌وغم خود را مصروف در رسیدن به لقاء پروردگار کند. وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً لِلّٰهِ. ذکر دائمی در شبانه روز، لازمهٔ رسیدن به لقاء الله. ضرورت همراه بودن ذکر لسانی با ذکر قلبی و توجّه به خدا. معنای ذکر شریف «لآ إله إلّا اللّٰه». 🎙بیانات حضرت آیة‌الله حاج سید محمدصادق حسینی طهرانی مدظله. 🆔 @allame_tehrani
1_2960618639.pdf
693.1K
💠 دستورات آیت‌الله قاضی پیرامون ماه‌های مبارک رجب، شعبان و رمضان به همراه ترجمه‌ها و تعلیقات علامه سید محمدحسین حسینی طهرانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔰تبیین دستورات مرحوم قاضی 🎙استاد واسطی (حفظه‌الله) 📹 فایل صوتی-تصویری ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🆔 @allame_tehrani
تفسیر آیات عقائدی ۲۹.mp3
26.12M
💠 پیشواز ماه مبارک رجب «تبیین دستورات آیت‌الله قاضی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه در خصوص ماه‌های مبارک رجب، شعبان و رمضان» 🎙استاد واسطی (حفظه‌الله) 📥 فایل pdf دستورات 📹 فایل صوتی-تصویری 📥 متن pdf سخنرانی استاد 🆔 @allame_tehrani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ ولادت معنوی ❤️ 🎙استاد فروغی سلمه‌الله 🌿 لَنْ يَلِجَ مَلَكُوتَ السَّمَوَاتِ و الْأرضِ مَن لَمْ يُولَدْ مَرَّتَيْن. 🌸 هرکس دوبار متولد نشود، به ملکوت آسمانها و‌ زمین، راه نمی‌یابد؛ یک بار از رحم مادر، بار دیگر از رحم طبیعت. 💫 باید روزنه‌ای از عالم غیب و ملکوت بر دل‌هایمان بتابد، تا حیات معنوی پیدا کنیم. @forooghetohid 🌿 تولد رجبیه 🌿 🔸تجلی ماه رجب 🌷رجب؛ نسیم بهار معنویت 🆔 @allame_tehrani
تذکرات ایام الله 1401.pdf
1.62M
🔆 تذکرات ایام‌الله 🔆 💠 تلخیصی جامع از بیانات برخی اساتید اخلاق و عرفان و کتب معرفتی 🔹شامل تذکرات اولیاء الهی برای بهره‌مندی حقیقی و بیشتر از این سه ماه پربرکت 🔸تذکرات ناب این جزوه فقط مختص به این ایام نیست و مهم‌تر آنکه سالک را از ارتباط تربیتی با استاد کفایت نمی‌کند. 📥دانلود از گوگل‌درایو 🔸خلاصهٔ اعمال ماه رجب 🗓 جدول مراقبه‌ی رجبیه 📹 مراقبات ماه رجب @Salehi786 @ostadvatankhah 🆔 @allame_tehrani