خداوندا
یاریمان کن بر کلاممان
مسلط باشیم
وبانارضایتی سکوت
نکنیم
حرفی را که بر
زبان میرانیم ناحق و
خارج ازعدل نباشد.
الهی
کمکمان کن
آبرویی را برآب و
کاشانه ای بر باد ندهیم.
آمین🙏
@alle_yasen
6.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
taheri:
عصرتون دل انگیز
امیدوارم بادیدن این کلیپ برای لحظه ایی لبخند بر لبتان بنشیند.
همرا ما باشید در👇👇
@alle_yasen
🥀🌹🕊💐🕊🌹🥀
#عاشقانه_شهدا
#الهی_شهید_بشی
#شهید_مدافع_حرم
#حمید_سیاهکالی_مرادی
همیشه به همسرش می گفت به من نگو خدا قوت ...
بهترین دعا این است که بگی
#الهی_شهید_شی
هیچ وقت در آزمون دانشگاه تقلب نمی کرد ، می گفت حقوقی که از سوادم می گیرم باید حلال باشه .
همیشه عادت داشت قرآن با معنی مطالعه می کرد و عادت به تامل داشت .
نماز اول وقت می خوند و اگه ما دیرتر می خوندیم می گفت نماز اول وقت فوت نشه ها ، حواست جمع جمع ...
به بزرگتر خیلی احترام می گذاشت حتی اگه بنده خدا طرف اشتباه می کرد .
همیشه برای همه دعا میکرد خدا هدایتشون کنه .
بهترین علاقه اش مطالعه کتاب و شعر گفتن بود .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀🌹🕊💐🕊🌹🥀
@alle_yasen
🥀🌹🕊💐🕊🌹🥀
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹
🌹 #پیامکی_از_بهشت 🌹
ای مردم ، بعد از شهادت هر شهیدی ، خیلی از ما ادعای دوستی با او را کردیم و برای او تخت و حجله بستیم ، بلند گو بستیم ، تاج گل بردیم و... ولی آیا یک سوره بالای سر شهید خواندیم ؟ آیا رفتیم سر قبرش و یک جزء قرآن بخوانیم ؟
آیا شهید به تاج گل احتیاج دارد یا به اینکه برویم برایش نمازی بخوانیم ، روزه ای بگیریم ، قرآنی بخوانیم و طلب آمرزش کنیم .
🕊 #شهید_والامقام 🕊
🌹 #عبدالعلی_رحیمی🌹
✋ #سلام_به_دوستان_شهداء ✋
🌺 #روزتان_شهدایی 🌺
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹
@alle_yasen
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹
🌷🕊🌺🌸🌺🕊🌷
تاریخ #قلمت بشکند اگر ننویسی یاران #خمینی برای #دین زخم خوردند و درد کشیدند ... ولی #جمعی کنار سفره آنان و به نام آنان فقط #خوردند و #بردند و #عربده کشیدند !!!!
#خون این #شهیدان رسوایتان خواهد کرد...
#ظهور_نزدیک_است
#ان_شاءالله
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌷🕊🌺🌸🌺🕊🌷
@alle_yasen
🌷🕊🌺🌸🌺🕊🌷
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹
🌹 #پیامکی_از_بهشت 🌹
امت شهید پرور ، همیشه پشتیبان ولایت فقیه باشید و اگر خدائی ناکرده لحظه ای غافل شوید ، نابودی اسلام در پیش است ، خدای ناکرده مانند مردم کوفه نباشید که امام را در روز عاشورا تنها گذاشتند .
🕊 #شهید_والامقام 🕊
🌹 #عبداله_دیانی🌹
✋ #سلام_به_دوستان_شهداء ✋
🌺 #روزتان_شهدایی 🌺
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹
@alle_yasen
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹
🌵اردوگاه مفقود الاثرها – طلبه آزاده رحمان سلطانی🌿
💢قسمت دهم: سه شبانه روز در میان آتش ایران و عراق🔥
در فواصل نامنظم از هوش می رفتم و چند لحظه بعد با صدای انفجاری مهیب و پاشیده شدن گِل و لای روی صورتم دوباره بهوش میومدم و تلاش و حرکتم رو برای رهایی از مهلکه و رسیدن به خاکریزِ خودی ادامه می دادم. در ساعت اول هر حرکت جزئی من تو دید مستقیم دشمن بود و توفانی از تیر و آرپی چی به سمتم روانه می شد و عجیب این بود که در این فاصله کوتاه چطور آبکش نشدم .شاید توسل به معصومین علیهم السلام و تنه نخلای افتاده بر زمین و در یه کلمه مشیت الهی بر زنده موندنم بود.
حالا از همه ی مسائل که بگذریم ، تعجب من اینه که مگه نمی دونستن من روحانی گُردانم ، چطور جرات می کردن بسمت روحانیت شلیک کنن؟! بقول سریالای کره ای میخاستم بگم چطور جرات می کنید در مقابل روحانیت بایستید؟ 😉
صدای توپ و خمپاره ها اجازه نمی داد صِدام بهشون برسه ! بشین بابا سرِ جات بپا نیان سرتو بکنن ، ببرن پشت خاکریز باهاش فوتبال بکنن !
از بین مجروحین تنها کسی بودم که زخم کمتری داشتم و تونسته بودم مقداری خودمو دور کنم. گاهی نگاهی به پشت سر می کردم ببینم از اونا کسی تونسته خودشو بکشونه سمت ایران یا نه ، ولی متاسفانه خبری نبود. قدم بقدم و لاک پشت وار از دشمن دور میشدم و امیدوار بودم با ادامه این روند ، اگه خدا یاری کنه بتونم همون شب خودمو به خط برسونم. نیزارای کوتاه هم گاهی به مددم میومدند و لحظاتی توی اونا قایم میشدم و نفسی چاق می کردم. حالا دیگه از حجم مُنورا کاسته شده بود و شاید صد متری فاصله گرفته بودم و در دید مستقیم نبودم. البته شب اینجوری بود ، قضیه روز فرق میکرد. لحظات و ساعات به سختی و کندی سپری می شد و سستی بدن، سرما ؛ خونریزی و عطش مثل سپاه ابرهه از هر سو به سَمتم هجوم اورده بودن. بادگیرِ تنم تکه تکه شده و هر چن متر تکه ای از اون جدا میشد و پشت سرم جا میموند. با پاره شدن بادگیر سرما تا مغز استخونم نفوذ میکرد و مانع میشد که بتونم حرکت ثمربخشی انجام بدم. تلاش و جون کندنم برای برگشت با بیهوشیای پی در پی خنثی میشد. بدنم سنگین شده بود و نای حرکت نداشتم. من بودم و یه دنیا تنهایی و بی کسی. بعد از ساعتا تلاش، کم کم سپیده صبح پیدا شد. با زحمت و بدون وضو و درازکش و در حالیکه صورتم روی شوره زار نمناک منطقه بود ، نماز صبحمو خوندم. نگاهی به اطراف کردم. جز نخلای سوخته ؛ جنازه های متلاشی شده؛ سیم خاردار و ترکشای فراوون که هر جا ریخته بودند و نیزارای کم پشت، چیزی دیده نمیشد. خبری از آدمیزادِ زنده نبود. تا چشم کار میکرد و گوش میشنید جنگفزارای بیجانی بودند که غرش کنان در پی بیجان کردن انسان بودند و بس.
ادامه دارد✅
@alle_yasen
🌹🌹🌹🌹🌹
چون بلبل مست راه در بستان یافت
روی گل و جام باده را خندان یافت
آمد به زبان حال در گوشم گفت
دریاب که عمر رفته را نتوان یافت.
@alle_yasen