.
با ۵ روش انرژیهای منفی را از خود دورکنیم و به آرامش برسیم ...
۱- "دوست داشتن" ..
سعی کنید همه را دوست داشته باشید،
نفرت داشتن انرژی منفی دارد ..
۲- " بخشش " ..🌼🍃
سعی کنید اشتباهات دیگران را ببخشید،
حس انتقام انرژی منفی دارد ..
۳- " غیبت " ..
همیشه خوبی دیگری را بگویید،
بدگویی انرژی منفی دارد ...
۴- "صداقت و راستگویی" ..🌼🍃
راست بگویید یا چیزی نگویید.
دروغگویی انرژی منفی دارد ...
۵- "حقالناس " ..🌼🍃
حق دیگران را ضایع نکنید،
ضایع کردن حق دیگران انرژی منفی دارد.
⚫️⚫️⚫️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪴شرایط به اجابت رسیدن دعا:
۱) عدم معرفت خدا مهم ترین مانع اجابت دعا
۲) نیّت صادق و قلب مخلص
۳) غذای حلال شرط مهم و سخت اجابت دعا
۴) حضور قلب
۵) اجابت برخی از دعاها به مصلحت انسان نیست
با انتشار این کلیپ در ثواب آن شریک باشید 🌷
#حاج_آقا_مجتهدی
#تلنگر..
وقتیبمیرم،تلگراممافلاینمیشہ🔇
دیگہتوصفحہامعکسینمیزارم،🖥
کہلایکبشہوکامنتبزارن?¡¿!
گوشیامخاموشمیشہوهیچپیامی؛
ازدوستوآشنانمیاد..📬🍂
پسچیمیمونہ؟؟!!
←قرآنیکہوقتیزندهبودمخوندم🌿
←پنجوعدهنمازیکہمیخوندم 🖇
←احترامیکہبہپدرومادرمگذاشتم🍭
←حجابمرورعایتکردم ✅
←دروغنگفتموتهمتنزدم 💛
←کارهاۍخوبیکہکردم 🌱🎨
←همهکارهاییکہاینجاانجامدادم
←درقبرآنلاینخواهدبود؛⏳
چقدرحواسمون به لحظاتمون تواین دنیاهست!!
⚫️⚫️⚫️
#تلنگر⚠️
میگفت:
فڪرتكهشد امامزمان
دلتمیشهامام زمانی
عقلتمیشه امامزمانے
تصمیمهاتمیشهامام زمانے
تمام زندگیت میشه امامزمانی
رنگآقارومیگیریكمکم...
- فقطاگهتویفكرتدائم
امـامزمانـتباشه...
خودتودرگیرامامزمانکن!!
تا فکرگناه همطرفتنیاد
⚫️⚫️⚫️
مداحی آنلاین - ای بهشت من - محمدرضابذری.mp3
4.09M
ای بهشت من
دیدن رخت در نقاب تو
سرنوشت من
جان سپردن هست در رکاب تو
🌷#غروب_جمعه
🌷#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
مداح #محمدرضا_بذری
#صرفه_جویی
بخاطر ایرانمون صرفه جویی می کنیم🇮🇷
🔺 امروز و فردا (یکشنبه) از گرم ترین روزهای ماه هستند ، مصرف برق هم به شدت میره بالا ، کشور هم در شرایطی هست که مشکل تامین برق داره و برخی شهرهای کشور هم درگیر خاموشی های ساعتی هستند.
✌🏻👀این من و شما هستیم که باید در حد توان خودمون صرفه جویی کنیم و حتی با خاموش کردن یک لامپ اضافه در صرفه جویی برق مفید باشیم.
👌🏻 در ساعات اوج مصرف برق از وسایل پرمصرف استفاده نکنیم.
😊‼️ باورکنیم با بستن درب اتاق هایی که در طول روز به آنها نیازی نداریم و قرار دادن کولر روی درجه 24 ، خانه به اندازه کافی خنک میشه.
✌🏻 لامپ های اضافی رو در طول روز که زیاد نیازی نیست خاموش کنیم .
💭اسراف حق الناس میاره پس لطفا رعایت کنیم🙌🏻(مطالعه تصویر هم خالی از لطف نیست)
✳️ کار خوب باید بماند!
🔻 آیتالله حقشناس مکرر این آیه را در منبرهایشان میفرمودند: «وَلَا تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أَنكَاثًا» (نحل، ۹۲) زنی بود که مَثَلِ قرآن شده است؛ بااینکه ثروتمند بود و کنیزکانی داشت، اما سبکعقل بود؛ از صبح تا غروب به خدمه میگفت پنبه بریسند تا پارچه ببافند، اما غروب میگفت هرچه ریسیده شده، باز کنید. این زن زحمت یک روز را در نیم ساعت به باد میداد. آیه میفرماید مثل او نباشید.
‼️ شب تا صبح بیدار بودی، گریه کردی، موعظه شنیدی، نماز خواندی و... ولی صبح آبروی یک نفر را میبری و زحمت خود را به هدر میدهی... کار خوب باید بماند!
👤 #آیت_الله_جاودان
📚 «دروس شرح آیات قرآن کریم» ج۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝ اگر به بلوغ روانی رسیده باشی:
🔸میپذیری بعضی از چیزها یا افراد رو نمیتونی تو زندگیت داشته باشی و تلاش برای داشتنشون بی فایده است!
🔸میپذیری تنهایی قسمتی از زندگیه و هیچکس نمیتونه و نباید اونو کاملاً پر کنه!
🔸میپذیری همیشه درک و تفسیرت از اتفاق ها و رفتار دیگران درست نیست!
🔸میپذیری که افکار و احساساتت قابل تغییره و خودت رو محکوم به درد کشیدن نمیکنی!
🔸میپذیری ضعفها و حساسیتهایی داری که باید ازشون مراقبت کنی!
🔸و میپذیری برای رسیدن به آرامش اول باید روی خودت کار کنی، بعد روی دیگران!
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌲گاهی جاده زندگی
طولانی به نظر می رسد
ره توشه یادم نرود :
💚 صبر
💚 اندکی امید
💚 و به قدر کافی ایمان😊
اول هفته تون زیبا🌲
🌸🍃
🌸🍃🌸🍃
امام سجاد علیه السلام :
سه حالت و خصلت در هر يك از مؤمنين باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قيامت در سايه رحمت عرش الهى مى باشد و از سختى ها و شدايد صحراى محشر در امان است :
اوّل آن كه در كارگشائى و كمك به نيازمندان و درخواست كنندگان دريغ ننمايد.
دوّم آن كه قبل از هر نوع حركتى بينديشد كه كارى را كه مى خواهد انجام دهد يا هر سخنى را كه مى خواهد بگويد آيا رضايت و خوشنودى خداوند در آن است يا مورد غضب و سخط او مى باشد.
سوّم قبل از عيب جوئى و بازگوئى عيب ديگران ، سعى كند عيب هاى خود را برطرف نمايد.
#بحارالانوارج۷۵ص۱۴۱
⚫️⚫️⚫️⚫️
✍📔از رجبعلی خیاط ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ :
ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍمی؟
ﮔﻔت : ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ، ﺯﻧﺪگي ﺧﻮﺩ
ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﻨﺞ ﺍﺻﻞ ﺑﻨﺎ ﮐﺮﺩﻡ:
*دانستم ﺭﺯﻕ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ نميخورد ،
ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﻡ!
*دانستم ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ميبيند ،
ﭘﺲ ﺣﯿﺎ ﮐﺮﺩﻡ!
*دانستم ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ نميدهد ، ﭘﺲ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ!
*دانستم ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭﻡ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ،
ﭘﺲ ﻣﻬﯿﺎ ﺷﺪﻡ!
*دانستم ﮐﻪ نیکي ﻭ ﺑﺪﯼ ﮔﻢ نميشود
ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺯ ميگردد ،
ﭘﺲ ﺑﺮ ﺧﻮبي ﺍﻓﺰﻭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺪﯼ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ!
ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ 5 اصل ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ
ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ميكنم
⚫️⚫️⚫️⚫️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 میگه ما کار داریم، نمیرسیم #اربعین بریم #کربلا
❌عجب! فکر کردی نیازت به #امام_حسین(ع) برطرف شد؟! چرا دور برداشتی؟
راه رضوان🇵🇸🇵🇸
شاهزاده ای در خدمت #قسمت نود و هفتم🎬: ابوبکر از ترس اینکه مبادا جمع حاضر او را کنار بزنند و علی علی
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت نود و نهم🎬:
هنگامی که روشنگری ابوذر به اوج خود رسید ، عمر که سخت خشمگین و هراسان بود ، از جا بلند شد و در حالی که رویش را به سمت ابوبکر که بر منبر خانهٔ خدا تکیه زده بود، می کرد، گفت : چرا روی منبر نشسته ای و این مرد (علی علیه السلام) نشسته و با تو روی مخالفت دارد و بر نمی خیزد تا با تو بیعت کند، آیا دستور نمی دهی تا گردنش زده شود؟!
عمر هم خوب می دانست که محال است از پس قهرمان خیبر ، پهلوان عرب و کشنده عمروعبدود، همو که ندای آسمانی چنین خواندش«لافتی الا علی و لا سیف الاذوالفقار» ، برآید ، اما چون اسدالله را دربند و به دور از ذوالفقارش می دید ، چنین جسارتی پیدا کرده بود .
امام حسن و امام حسین علیهم السلام که کودکانی بیش نبودند و مانند جوجه هایی دو طرف پدر را گرفته بودند با شنیدن این سخن شروع به گریه نمودند.
علی علیه السلام آن دو بزرگوار را به سینه چسپانید و فرمود : گریه نکنید عزیزانم، و با اشاره به ابوبکر و عمر ادامه داد : این دو نمی توانند پدرتان را بکشند.
در این هنگام که قحطی مردان زمانه بود ،ام ایمن که روزگاری قبل پرستار پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ،بود و حقیقت را با چشم و گوش خود دیده و شنیده و با عمق جان حس کرده بود ، از جا برخاست و جلو آمد و رو به ابوبکر گفت : ای ابوبکر، چه زود حسد و دورویی خود را ظاهر کردید!
هنوز حرف در دهان ام ایمن بود که عمر به اطرافیانش دستور داد که او را از مسجد خارج کنند و بلند گفت : ما را با زنان کاری نیست.
حال که عزمشان را جزم کرده بودند تا حقیقت را مکتوم دارند، حقیقتی که همه از آن باخبر بودند و هر کدام به دلایلی سعی در فراموشی آن داشتند، با حرکت ام ایمن ،خون مردانگی بعضی از یاران حیدر کرار به جوش آمد و بریدهٔ اسلمی برخاست و گفت : آیا به برادر پیامبر و پدر فرزندانش حمله می کنید در حالی که تو همان کسی هستی که از میان قریش ،شما را خوب می شناسیم و رو به ابوبکر و عمر کرده و ادامه داد: آیا شما همان دو نفری نیستی. که پیامبر صلی الله علیه واله وسلم به شما فرمان داد تا خدمت علی علیه السلام بروید و به ریاست و امیر بودن او بر مؤمنین سر تسلیم فرو آورید؟
یادتان است که شما در جواب این حکم رسول الله ،گفتید : آیا این امر ، دستور خدا و رسول است؟
و آن حضرت فرمودند :آری...
ابوبکر که راستی این سخنان را می دانست و می خواست با سخنی که می زند شبهه ای در اذهان مردم ایجاد کند، جواب داد: آری، همین طور است ، لکن بعد از این فرمود: پیامبری و خلافت برای اهل بیت من جمع نمی شود.
بریدهٔ اسلمی تا این سخن کذب ابوبکر را شنید ، با لحنی غضبناک گفت : به خدا قسم که پیامبر صلی الله علیه واله وسلم اینچنین نفرمود و تو به پیامبر دروغ می بندی، به خدا قسم در شهری که تو امیر آن باشی ، سکونت نمی کنم.
در این هنگام عمر با شلاق دستش از جا بلند شد و همانطور که دستور می داد تا او را تازیانه بزنند، بریده اسلمی را هم از مجلس بیرون کردند.
و این است عدالت خلفایی که در گوش و کرنا می کنند، عدالتی که با غصب خلافت شروع شد و با بیعت هایی به زور شلاق و شمشیر ادامه داشت و عاقبتش شد چندین پاره شدن اسلام عزیز....
وقتی بریده اسلمی را نیز بیرون کردند ، عمر تلف کردن وقت را جایز ندانست و رو به مولایمان گفت : برخیز ای پسر ابی طالب و بیعت کن....
ادامه دارد
🖊به قلم :ط_حسینی
💦🌨💦🌨💦🌨💦🌨
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت صد🎬:
مولا علی علیه السلام فرمودند: اگر بیعت نکنم ، چه می کنید ؟
عمر جواب داد: به خدا قسم گردنت را می زنم!
علی علیه السلام ،سه بار این سؤال را تکرار کرد ،تا حجت بر آنان تمام کند و هر بار، همان جواب را شنید.
علی علیه السلام در حالیکه ریسمان به گردن مبارکش بود ، رو به سوی مزار پیامبر صلی الله علیه واله نمود و ندا داد: ای پسرمادرم ،ای برادر! این قوم مرا خوار کردند و چیزی نمانده بود که مرا بکشند .
و سپس با زور اطرافیان که دست مبارک ایشان را به سمت ابوبکر دراز می کردند، دستش را در حالیکه کف دست را بسته بود به دست ابوبکر زدند وبه همین مقدار کفایت کردند.
و این شد بیعتی که هم اکنون، علمای اهل سنت از آن دم میزنند و برای حقانیت مذهبشان به آن استناد می کنند ....
آهای مردم فهیم؛
آهای حقیقت جویان ،پاک طینت ؛
می دانم که شما هم به مذهب اجداد و نیاکانتان هستید ، همانگونه که ما اینچنین هستیم ...
اما تحقیق در دین و شناخت حقیقت مذهب یکی از واجباتی ست که بر گردن ما گذاشته شده ، در مذهب خود تحقیق کن و در کتابهای بزرگان مذهبت ،جستجو کن تا فردا در سرایی دیگر پشیمان نشوید. اگر بعد از تحقیق با دلیل و مستند به تو ثابت شد که مذهبت حق است بر آن بمان ولی اگر متوجه شدی که عالم و آدم و حتی پیشینیان تو بر حقانیت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، شهادت دادند....به راهی پا بگذار که نجات یافتگان امت پا گذارده اند..
آری از مطلب دور نشویم ، بعد از بیعت اجباری امیرالمؤمنین ، سلمان ،ابوذر و مقداد رحمة الله علیهم و زبیر را هم با زور و به ضرب تازیانه و کتک ،نزد ابوبکر بردند و از آنها بیعت گرفتند.
پس از بیعت اجباری آنان ، سخنانی بین عمر و آنان رد و بدل شد ،که اصالت عمر و جایگاه او را در آن دنیا، از زبان پیامبرصلی الله علیه واله ، روایت می کرد که ما از آوردن این سخنان در اینجا خود داری می کنیم، ان شاء الله با ظهور مولایمان، پور زهرا و حیدر و طلوع آفتاب عشق، پرده از تمام واقعیت ها برداشته خواهد شد.
حال که از علی علیه السلام به زور بیعت گرفته بودند ، جمعیت مهاجم اطرافش به کناری رفتند و ریسمان از دست و گردن ابوتراب باز کردند.
علیِ مظلوم در حالیکه دست حسنین را در دست گرفته بود با چهره ای غمگین، از مسجد خارج شد...
با ورود به کوچه ، ناگهان حسن کوچک به یاد صحنهٔ ساعتی پیش افتاد و انگار تصویرها جلوی چشمش، جان می گرفت ، مادر را می دید که دست به پهلو گرفته و خود را بین پدر و جمعیت قرار داده بود و تازیانه را می دید که بالا رفته بود و هوا را می شکافت تا بر جسم مادرجوانش بنشیند، حسن همان طور که بغض گلویش را فرو می داد ،نگاهش به زمین کشیده شده و ردّ خونی را که تا جلوی درب خانه شان کشیده شده بود گرفت ،ناگاه بغضش شکست و همان طور که اشکش روان بود آرام گفت : این ...این رد خون مادرمان است!!
حسین که کوچکتر از او بود و تازه از هول و هراس واقعه مسجد بیرون آمده بود ، دستش را از دست پدر بیرون کشید و همان طور که به طرف درب خانه می دوید ، با گریه بلند بلند می گفت : درب خانه را آتش زدند ، مادرم پشت درب بود ، خودم دیدم با فشار درب ، میخ گداخته به سینه مادرم فرورفت ، فکر کنم مادرم سوخته باشد....باید خود را به خانه برسانم....پدر ، من می ترسم ....نکند مادر.....نکند مادر هم مانند پدربزرگمان پرواز کرده باشد؟!
و علیِ مظلوم ، مظلوم تر از همیشه ،بر مظلومه عالم می گریست و خود را به درب نیم سوخته که هنوز از آن دود به آسمان بلند می شد، رسانید...
ادامه دارد
🖊به قلم :ط_حسینی
💦🌨💦🌨💦🌨💦
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت صد و یک🎬:
فضه همان طور که مانند پروانه به گرد وجود بانوی پهلو شکستهٔ خانه می گشت و یک چشم به درب نیم سوخته داشت و یک چشم هم به پیراهن خونین بانویش که از جای نشتر میخ درب بر سینهٔ ایشان خون تازه میتراوید ،دید که حسین علیه السلام ،هراسان وارد خانه شد . فاطمه سلام الله علیها که چشم بر درب نیم سوخته داشت ،با ورود میوهٔ دلش به خانه ، بوی یارش ،عطر ولایت زمانش را حس کرد، گرچه نمی توانست اما دست به دیوار گرفت و یک دستش هم فضه در دست گرفت و از جا برخاست و رو به فضه گفت : ب..باید به استقبال ولیّ خدا بروم ، تا علیِ مظلوم با دیدن حال نزارم به دردهایی که بر جانم افتاده پی نبرد.
فضه دانست که فاطمه می خواهد با پای خود، به استقبال امیرالمؤمنین برود تا علی با چشم خود ببیند ،فاطمه اش سالم سالم است ، گرچه درد پهلو و پرپر شدن محسن شش ماهه و سینه سوخته امانش را بریده بود، اما باید ظاهراً خود را سرحال می گرفت تا دردی دیگر به دردهای علی، نیفزاید.
هنوز علی علیه السلام به درب خانه نرسیده بود که فاطمه با رویی که سعی می کرد نیم آن را که اثر سیلی بر آن مشهود بود با روسری سرش بپوشاند جلو آمد و با لحن مهربان همیشگی اش فرمود: سلام علی جانم، جانم فدای جان تو و جان من ،سپر بلاهای جان تو ،یا ابالحسن همواره با شما خواهم بود، اگر تو در خیر و نیکی بسر بری با تو خواهم زیست و یا اگر در سختی و بلاها گرفتار شدی باز هم با تو خواهم بود.
و علیِ تنها ،می دانست که کلام زهرایش راست ترین سخن روی زمین است و آن هنگام که لشکر دشمنان به خانه اش هجوم آورد ،این زهرا بود که جانش را سپر بلای ولیّ زمانش نمود ، وقتی پیغام زهرا به علی رسید که فرموده بود : به خدا قسم که هم اکنون از این ظلمی که بر ما روا داشته اید پناهنده مزار پدرم می شوم ، و در نزد پدرم دست به دعا بلند می کنم و همهٔ شما را نفرین می کنم....
علیِ مهربان دانست که اگر زهرا سلام الله علیها ،دست به دعا بردارد ، بی شک این دنیا کن فیکون خواهد شد ، آخر مدار زمین بر گرد زهرایش می چرخد...پس هراسان به سلمان فرمان داد تا خود را به زهرای مرضیه برساند و بگوید که علی فرموده: فاطمه ،به خانه باز گرد و از ناله و نفرین ،خودداری کن...
و زهرا سلام الله علیها ، همان کرد که امامش فرمود ، دست روی دلش گذارد و به خواسته امامش سر تعظیم فرو آورد.
علی که دلگیر از زمانه ای بی وفا بود و حالا جلوی رویش وفادارترین و ولایی ترین موجود روی زمین ایستاده بود ، دو طرف بازوی زهرا سلام الله علیها را گرفت و میخواست بوسه بر دامان این یار مهربان زند، بازوی ورم کردهٔ فاطمه، نالهٔ علی را بلند کرد ، از ناله پدر ، کودکان هم گرد این دو موجود آسمانی جمع شدند و صحنه ای بوجود آمد که نالهٔ عرشیان را در افلاک در آورد.....
چند روزی از واقعه مسجد و بیعت زورکی ابوبکر ،می گذشت که قاصدان خبری دیگر آوردند، خبری که طاقت زهرا را طاق نمود و او را از خانه نشینی به در آورد و با حالی نزار، خطبه خوانی قهار، در مسجد پیامبر صلی الله علیه واله شد....
ادامه دارد
🖊به قلم :ط_حسینی
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت صد و دوم🎬:
چرخ روزگار می چرخید و این بار با ظلم دنیاطلبان بر مدار دنیا طلبان می گشت .
فدک ،سرزمینی حاصلخیز و پهناور که می توان به چشم قطب اقتصادی هم به آن نگاه کرد، سرزمینی که قبل از اسلام در دست یهودیان اطراف مدینه بود و با رونق گرفتن اسلام ، یهودیان این سرزمین تسلیم شدند و فدک بدون کوچکترین جنگ و خونریزی به دست سپاهیان اسلام رسید .
خداوند که دانای بی همتاست ، هیچ ابهامی در دینش نیست ، سرنوشت غنائمی را که بدون جنگ و خونریزی بدست می آمدند مشخص نمود و آنها را از داراییهای پیامبر اسلام اعلام کرد و اختیار این اموال را به دست رسول الله صلی الله علیه وآله داد تا هر جور صلاح می داند، دربارهٔ این اموال تصمیم بگیرد .
وقتی خبر تسلیم فدک به پیامبر صلی الله علیه واله رسید ، ایشان دوست داشتند به پاس فداکاری ها و بذل و بخشش های ام المؤمنین خدیجه کبری سلام الله علیها این سرزمین را به ایشان هدیه کنند ، اما چون ایشان در قید حیات نبودند پس فدک را به تنها وارث حضرت خدیجه سلام الله علیها ، زهرای مرضیه سلام الله علیها ،هدیه نمود.
و همگان از مهاجر و انصار می دانستند که فدک از آنِ زهراست و تمام درآمدش به دست حضرت زهرا سلام الله علیها ، صرف امور مسلمین می شد ،یعنی ایشان از مال خود ،انفاق می فرمودند.
دشمنان خاندان رسول ،به غصب خلافت قناعت نکردند و می خواستند آل طه را از همه لحاظ در مضیقه قرار دهند و سرزمین حاصلخیز و پر رونقی مثل فدک را از دست آنها به در آورند و غصب نمایند، که چنین کردند.
وقتی به حضرت فاطمه سلام الله علیها خبر رسید که ابوبکر ،کارگزارن حضرت را از فدک بیرون کرده و کارگزاران خودش را بر آن گمارده و فدک را تصرف نموده، فضه شاهد بود که حضرت زهرا سلام الله علیها ،سکوت را جایز ندانست و در حلقهٔ زنان بنی هاشم که او را چون نگینی در بر گرفته بودند به راه افتاد تا به نزد ابوبکر وارد شد.
ابوبکر که یکباره زهرای مرضیه و زنان بنی هاشم را در پیش رو دید غافلگیر شده بود ، رو به مادرمان زهرا سلام الله علیها گفت : چه شده لشکر کشی کرده اید؟ او خوب می دانست که این سخنان سزاوار دختر پیامبر نیست و براستی لشکر کشی را آنها کرده اند در ابتدا بر درب خانهٔ علی علیه السلام و آتش زدن آنجا و بعد هم لشکر کشی به فدک که از اموال زهرا و علی بود.
حضرت زهرا سلام الله علیها بی توجه به حرف او ،فرمودند: ای ابوبکر ، می خواهی زمینی را که پیامبر برای من قرار داده و آن را بر من از طریقی که مسلمانان با جنگ آن را تصرف نکرده اند، بخشیده است، از من بگیری؟
آیا نشنیده ای که پیامبر صلی الله علیه واله وسلم می فرمود : احترام هر کس با فرزندش حفظ می شود و تو می دانی که پیامبر صلی الله علیه واله برای فرزندش جز این را باقی نگذارده؟!
وقتی ابوبکر سخنان حق و حقیقت مادرمان زهرا را شنید و زنان همراه او را دید ، دواتی خواست تا سند فدک را برای او بنویسد...
انسان متعجب است از کار این خلفای خود نشانده ، مال غیر را غصب می کنند و سپس خود سند برای آن می نویسند...
ابوبکر سند را نوشت و به دست حضرت زهرا سلام الله علیها داد.
زهرا کاغذ به دست می خواست از مسجد بیرون بیاید که ناگهان عمر که خبر به او رسیده بود و از نرم خوتر بودن ابوبکر نسبت به اخلاق خشن خودش ،خبر داشت ، خود را مانند تیری در کمان به مسجد رسانیده بود، جلوی او سبز شد و....
ادامه دارد...
🖊به قلم :ط_حسینی
💦🌨💦🌨💦🌨💦🌨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تکرار نمیشوی شهید #رئیسی عزیز!
🌹 #شهید_جمهور
سلام سید ابراهیم
روزی که صمیمانه آمدی
روزی که مخلصانه خدمت کردی
و ... روزی که مظلومانه سوختی
امروز دولت مبارک #شهید_رئیسی پایان یافت اما مکتب مدیریتی سید شهیدان اهل خدمت در مسیر بیپایان عصر ظهور آغاز شد...
ملتها رئیسی را زندهتر از همیشه خواهند یافت
✍حمیدرضا ابراهیمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ
ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ.
ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﺁﺏ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﺼﺮﻑ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ
ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﻣﯿﻮﻩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺭﻧﺪ.
ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﮔﺮﻣﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ.
ﮔﻞ ، ﻋﻄﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ
ﺧﻮﺩ ﮔﺴﺘﺮﺵ ﻧﻤﯿﺪﻫﺪ.
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ، ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺍﺳﺖ.پس گذشت وفداکاری قانون طبیعت است بی قانونی کنی از انرژی مثبت اطرافت محروم خواهی شد..
🌸🍃
- برای رسیدن به آرامش در زندگی چه کنیم؟
+ هرجا زورمان نرسید و به قدر کفایت تلاش کردیم و نشد، میگوییم "به درک" ، مسیرمان را کج میکنیم و به زندگیمان ادامه میدهیم.
واقعا اینهمه فکر کردن و اینهمه حرص خوردن و اینهمه دویدن و فراتر از مرز توان، جنگیدن چه فایده دارد وقتی خیالت تخت نیست و آرامش نداری؟ حالا گیریم که به هزار مصیبت و اصرار، رسیدی! تکلیف آنهمه لحظاتی که به اضطراب و اندوه گذشت چیست؟ وقتی میشد آرامتر قدم برداری و دیرتر برسی و تمام طول مسیر، حالت خوب باشد؟ وقتی میشد از تمام مسیر لذت ببری، نه فقط از مقصدی که احتمالا به آن میرسی و همه چیز را به خاطر آن به تعویق انداختهای!
#نرگس_صرافیان_طوفان
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸سکوت کن
بگذار آدم ها تا انتهای قضاوت
اشتباهشان نسبت به آنچه هستی بروند!!!
بگذار نیت های تورا اشتباه بگیرند..
خیره نگاهشان کن .
مگر چقدر مهم است درست شناخته
شدن در اذهان دیگران،
وقتی آن ها از درونت بی خبرند...
چه فرقی می کند تو را فرشته
خطاب کنند یا شیطان...
اگر غریبه است، تو آشنا بمان...
تو پای خوبی هایت بمان...
🌸🍃