فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 پیام تشکر رهبر انقلاب از کاروان ورزشی ایران در المپیک ۲۰۲۴ پاریس
🔹️با پایان کار کاروان وزرشی ایران در بازیهای المپیک ۲۰۲۴ پاریس، حضرت آیتالله خامنهای در پیامی در هامش نامهی گزارش رئیس کمیتهی ملی المپیک از ورزشکاران، رؤسای فدراسیونها و مربیان کشورمان تشکر کردند.
🖼 متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است:
✏️ بسمه تعالی
از ورزشکاران عزیز و خوشروحیه و با اراده، و از رؤسای فدراسیونها و مربیان، و از کمیتهی ملی المپیک که در مسابقات اخیر مایهی شادی و سربلندی کشور را در صحنهی ورزش فراهم آوردند، صمیمانه سپاسگزارم. موفق باشید انشاءالله
سیّدعلی خامنهای
۱۴۰۳/۵/۲۲
🔹کاروان ایران در المپیک ۲۰۲۴ پاریس موفق به کسب ۱۲ مدال (۳ طلا، ۶ نقره و ۳ برنز) در رشتههای کشتی آزاد و فرنگی و تکواندو شد و در بین بیش از ۲۰۰ کشور شرکتکننده، در جایگاه ۲۱ قرار گرفت.
💻 Farsi.Khamenei.ir
🌿
💢 زیارت حضرت امام حسن علیه السلام و حضرت #امام_حسین علیهالسلام در روز دوشنبه
https://eitaa.com/almahdie
🌸 پروردگارا
جانمان را از دل مشغولیها و وابستگیهای
دنیا پاک کن تا عاشقانه تر به سمت و سویت
اوج بگیریم
🌸 پروردگارا
قلبمان در حصار زرق و برق دنیا زندانی است
یاریمان کن تا آن را از محبت غیر تو پاک
گردانیم و تنها به ذکرت مشغول باشیم
🌸 پروردگارا
دلمان را از شیرینی محبتت لبریز کن
عبادتی نصیبمان کن که سرشار از
سرچشمه امید تو باشد
عبادتی از جنس عبادت برگزیدگانت
🌸 پروردگارا
دلمان را از خوف و تردید خالی کن
و به کرامت و رحمتت امیدوار
🌸 پروردگارا
ما را از راضی ترین بندگانت
نسبت به قضای خویش قرار ده
🌸 پروردگارا
از تو میخواهیم که ما را در زمره
صدیقین درگاهت راه دهی
🌸 پروردگارا
به رحمانیتت قسم ما را به خویشتنِ خویش
وا مگذار و همواره چراغی باش
مسیر پر از فراز و نشیب زندگیمان را
آمیـنیـاربالـعـالـمیـن
شبتون نورانی🌸🍃
https://eitaa.com/almahdie
راه رضوان🇵🇸🇵🇸
شاهزاده ای در خدمت #قسمت صد و هیجدهم🎬: روزگار همچون اسبی سرکش به پیش می تاخت ، خبری در مدینه گوش به
#شاهزاده ای در خدمت
#قسمت صد و نوزدهم🎬:
فضه با حالتی مبهوت غرق شنیدن حرفهای همسرش ابوثعلبه بود و ابوثعلبه ادامه داد:
ابوبکر در حال احتضار است اما باز هم هنوز دست از خودخواهی های گذشته و اشتباهات جبران ناپذیرشان برنداشته و در بستر مرگ به دنبال رفیق شفیقش عمر فرستاده، او حتی ردّ حرفهای قبلی خود نموده و به شورایی که با استناد به ان مسند خلافت را غصب نمود پشت کرده و در پی رأی و نظر خود است.
او عمر را به بالین خود فرا خوانده و مقامی را که اصلا از آن خودش نبوده ، به عمر واگذار کرده...
فضه آهی کشید و منتظر ادامه صحبت های همسرش شد و با خود می اندیشید یعنی صحابه نسبت به این تصمیم اعتراضی نکرده اند که حرفهای ابو ثعلبه گویی جوابی بود بر سؤالات ذهن او...
ابو ثعلبه نگاهش را به رد رفتن مورچه ای بر روی دیوار دوخت و ادامه داد : تمام صحابه که در آن مجلس حاضر بودند اعتراض کردند و گفتند: كسی را بر ما مسلط می كنی كه خشن و بد اخلاق است، اگر او حكومت را به دست گيرد، سختگيرتر و خشنتر خواهد شد، جواب خدا را چه خواهی داد كه عمر را بر ما مسلط می كنی؟
و ابوبکر در جواب اعتراض آنان ، روی خود را از جمعیت برتافت و گفت : مرا از خدا نترسانید...
و این چنین شد که اینک عمر خود را خلیفه می داند و من نمی دانم اینان چگونه جواب خداوند را خواهند داد .
فضه آهی کشید و زیر لب زمزمه نمود : از کسانی که دختر پیامبر خود را ظالمانه به شهادت می رسانند چه انتظاری باید داشت؟
و وای بر آنان که شاهد این ظلم عظیم و ظلم های در امتدادش بودند و مهر سکوت بر دهان زدند و لب فرو بستند و حق را که همان مولا علی علیه السلام است تنها گذاشتند و دل به دنیای دون خوش کردند و سرگرم این زندگی زود گذر شدند...
#ادامه دارد
📝به قلم ط_حسینی
💦🌨💦🌨💦🌨💦🌨
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت صد و بیستم🎬:
هیاهویی از طرف خانهٔ ابوبکر به هوا بلند بود و صدای شیون و زاری زنان خبر از مرگ خلیفهٔ خود خوانده میداد .
فضه که بیرون از خانه بود و متوجه مرگ ابوبکر شده بود با خود می گفت واویلا...چه بد با اهل بیت رسول تا کردی و چه قبیح مسند خلافت را غصب کردی و فقط توانستی دوسال بر این اسب سرکش بنشینی و اگر صدها سال هم مینشستی باز هم این دنیای دون ،ارزش آن را نداشت که پشت به وصیت پیامبر صلی الله علیه واله کنید و خلافتی را که از آن شما نبود غصب نمایید و دین خدا را از راهش منحرف کنید و وای برتو که امشب چگونه با محمدبن عبدالله ،رسول آخرین خدا رودر رو میشوی؟ چگونه با دخترش زهرا که کمر به قتلش بستید و او را دلشکسته و پهلو شکسته به ملکوت فرستادید روبه رو خواهید شد و وای بر شما....
فضه در همین احوالات بود و صدای زنهای داخل خانه ابوبکر بیشتر و بیشتر می شد که ناگهان از انتهای کوچه جمعی از مردان که پیشاپیش آنها عمربن خطاب با تازیانه ای در دست حرکت می کرد به سمت خانهٔ ابوبکر آمدند.
فضه می دانست که ابوبکر در اخرین لحظات عمرش ، عمر را جانشین خود قرار داده و افسوس می خورد بر این ملتی که جانشین رسول خدا را که به حکم خدا انتخاب شده بود برنتافتند و اینک به دنبال عمربن خطاب به عنوان جانشین ابوبکر راه افتاده اند و تعجب می کرد که عمر بن خطاب چه قصدی دارد و چه در سرش می گذرد که اینچنین برافروخته به سمت منزل ابوبکر حرکت می کند.
گرچه که همه می دانستند عمر ، فردی خشن و سخت گیر و هراس انگیز است اما در مجلس ختم جای تازیانه نیست!!!
ولی برای این فرد ، گویا جا افتاده بود که برای مصیبت زدگان ،تازیانه و آتش باید هدیه برد....
ادامه دارد...
📝به قلم ط_حسینی
💦🌨💦🌨💦🌨💦🌨
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت صدو بیست و یکم🎬:
عمر در حالیکه که از خشم خون به چهره دوانده بود ، با هیأت همراهش وارد خانهٔ ابوبکر شد و زنان مصیبت زده بی توجه به ورود حاضران ، ناله و شیونشان بلند بود.
عمر شلاق دستش را در هوا چرخاند و با نعرهٔ بلندی گفت : ساکت باشید ، چرا شیون و زاری می کنید ؟! خوب ابوبکر مرده؟! مرده و ما هم میمیریم ، این شیون و زاری ندارد..
تا اسم ابوبکر را آورد ، نزدیکان او گریه شان شدت گرفت و عمر با خشونت همیشگی اش ،فریادش را بلندتر کرد ، اما گویی فریاد او اثری در جمعیت نداشت.
در این هنگام می خواست متوسل به حرکات و اعمال همیشگی اش بشود تا بتواند جمع را خاموش کند.
پس داخل جمعیت زنان چشم گرداند و چشم گرداند و دنبال طعمه ای مناسب برای رسیدن به خواسته اش بود و ناگهان نگاهش روی زنی مصیبت زده خیره ماند.
درست است، بهترین شخص همو می توانست باشد، ام فروه دختر ابو قحافه ،خواهر ابوبکر ناله اش از همه بلند تر بود.
پس عمر جمعیت را شکافت و پیش رفت ، گوشهٔ چادر ان زن را گرفت و به وسط اتاق کشانید و برای خاموش شدن دیگران و عبرت سایرین ،شروع به تازیانه زدن او نمود .
شلاق که بالا میرفت و هوا را میشکافت تا بر بدن این زن مصیبت دیده بنشیند ، هر کدام از زنان یاد خاطره ای میافتادند، خاطره ای که جلاد اول و آخرش عمر بود ...
زنی از گوشهٔ اتاق چادر را جلوتر اورد و با لحنی آهسته به زن کناری اش گفت:...
ادامه دارد...
📝به قلم : ط _حسینی
💦🌨💦🌨💦🌨💦🌨
☀️ امام حسن مجتبی (علیهالسلام) :
✨ هشت نصیحت امام حسن مجتبی علیه السلام
1⃣ بخشش آن است که اما و اگری پیش از آن نباشد و منت گذاری درپی آن نیاید.
2⃣ بخشندگی پیش از درخواست از بزرگترین بزرگواریهاست.
3⃣ گناه را با کیفر مداوا مکن و در میان آن دو، راهی برای عذر خواهی بگذار.
4⃣ شوخی هیبت را میبلعد.
5⃣ انسان ساکت بر هیبت و وقار خود میافزاید.
6⃣ آن کس که از او چیزی بخواهند، آزاد است تا آن زمان که وعده دهد. و برده است، تا آن زمان که به وعده عمل کند.
7⃣ فرصت زودگذر است. و به کندی و سختی دوباره به دست میآید.
8⃣ نعمتها تا زمانی که هستند ناشناختهاند و هنگامی که رخت بربستند، شناخته میشوند.
📚 معانیالأخبار، ص۲۵۷، ح۲
https://eitaa.com/almahdie
مداحی آنلاین - نماهنگ کم زنده ام - علی پورکاوه.mp3
2.75M
اگه رومو نزنی زمین میام
مگه من چند دفعه #اربعین میام
کم زندهام با همین غم زندهام
غم دارم یه حرم کم دارم
#استودیویی 🔊
#علی_پورکاوه🎙
https://eitaa.com/almahdie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی همیشه پر از فراز و نشیبه...
پراز روزهای خوب و روزهای بد
و حتی خیلی بد...اما چیزی که مهمِ
اینه که بدونی تمومش میگذرن....
لحظه های خوب میگذرن و خاطره ش میمونه و لحظه های بد هم میگذرن و تجربه ش میمونه
چیزی که تموم این سالها فهمیدم اینه که موضوعی که الان به خاطرش غصه میخورم دو سال دیگه برام خنده داره و هیچ اهمیتی نداره
میگذره...همه چی میگذره...فقط نباید کم آورد
خدای مهربون و صدا کن و دستت رو بذار تو دستش و پرقدرت ادامه بده
زندگیتون سرشار از موفقیت و خوشبختی 🌸
🌸🍃
https://eitaa.com/almahdie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«برای گل تفاوتی نمیکند که کسی
رایحهاش را استشمام کند یا نکند!
حتی در دورترین و متروکترین نقاط جهان نیز گلهایی خوشرنگ و خوشبو میرویند.
آنها بیآنکه منتظر نگاهی باشند،
شکوفا میشوند...
گلها برای رنگ و بوی خود،
از کسی توقعی ندارند...
خاصیت گل آن است که خوش ببوید و رنگهای بدیع خود را در آفتاب پهن کند.
همچون گل باش در دوست داشتن؛
گلها نگران این نیستند که مبادا دیده نشوند. آنها مسرور شکوفایی و رایحهی خویشتناند.»
(مسیحا برزگر)
🌸🍃
https://eitaa.com/almahdie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مولای من❤️
دلهای منتظران هر لحظه
شما را طلب میکند
اما سه شنبه ها
جور دیگر
یا منتظـــــر❤️
باز سه شنبه آمد و
دل هوای یار دارد...💔
اللهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفرج 🙏
🌸🍃
https://eitaa.com/almahdie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ ۶۰سال پیش کجا بودیم ؟ الان کجا ایستاده ایم؟؟
از کاپیتولاسیون تا وعده صادق
🔹روزگاری حق نداشتیم درباره اسرائیل حرف بزنیم ولی امروز مطالبه مردم پاسخ شدید به رژیم صهیونیستی است .
دغدغه قدرتهای بزرگ هم اینست که پاسخ ما چه خواهد بود ... 😎🤔
🔹 دکتر #جلیلی در بزرگداشت شهید #اسماعیل_هنیه #خونخواهی_هنیه_عزیز
https://eitaa.com/almahdie
⭕️ مردم کوفه با امام حسین(ع) آزمایش نشدند، چون هنوز امام حسین(ع) به کوفه نرسیده بود و آنها هنوز حضرت را درک نکرده بودند.
بلکه آنها با نایب امام یعنی حضرت مسلم آزمایش شدند و چون در این آزمایش مردود شدند وقتی #امام_حسین(ع) رسید، مقابل او هم ایستادند.
ما در زمان غیبت با نایب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف امتحان میشویم و وقتی حضرت آمد دیگر وقت امتحان نیست، بلکه اگر در اطاعت از نایبش امتحان پس داده باشیم یار او خواهیم بود انشاءالله. اما اگر نسبت به منویات نایبش کوتاهی کنیم در یاری از امام زمان(عج) هم کوتاهی خواهیم کرد.
لذا شهید #حاج_قاسم سلیمانی فرمود: شرط عاقبت بخیری ارتباط دلی و قلبی و حقیقی با امام خامنهای است. هر کس صدای نایب امام زمان را نشنود صدای #امام_زمان(عج) را نخواهد شنید.
https://eitaa.com/almahdie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#رهبر یعنی کسی که چند روزه یک دنیا منتظر یک اشاره انگشتشه
#الثار_لهنیه_العزیز
#اسماعیل_هنیه
https://eitaa.com/almahdie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ حضرت #امام_حسن_مجتبی عليهالسلام:
"در مجازات خطا كار شتاب مكن و ميان خطا و مجازات، راهى براى عذرخواهى قرار ده:"
بحار الأنوار، جلد ۷۸، صفحهی ۱۱۳
#شهادت_امام_حسن
https://eitaa.com/almahdie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✘ چطور ممکنه خداوند همزمان به تمام ذرات عالم اِشراف و توجه داشته باشه ؟
#استوری | #استاد_شجاعی
https://eitaa.com/almahdie
58.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥دیدن این انیمیشن برای کسایی که قصد دارن اربعین به عراق بروند توصیه میشود
💥خیلی ساده همه نکاتی که برای سفر لازمه رو توضیح دادن
https://eitaa.com/almahdie
بهای یک لیوان شیر
روزگاری پسرکی فقیر برای گذران زندگی و تأمین مخارج تحصیلش دستفروشی میکرد؛ از این خانه به آن خانه میرفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد. روزی متوجه شد که تنها یک سکه ۱۰ سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی میکرد. تصمیم گرفت از خانهای مقداری غذا تقاضا کند. به طور اتفاقی در خانهای را زد. دختر جوان و زیبایی در را باز کرد. پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و به جای غذا، فقط یک لیوان آب درخواست کرد.
دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود به جای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد. پسر به آهستگی شیر را سر کشید و گفت: «چقدر باید به شما بپردازم؟»
دختر پاسخ داد: «چیزی نباید بپردازی. مادر به ما آموخته که نیکی ما به ازائی ندارد.»
پسرک گفت: «پس من از صمیم قلب از شما سپاسگزاری میکنم.»
سالها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد. پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند.
دکتر هوارد کلی، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگامی که متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید. بلافاصله بلند شد و به سرعت به طرف اطاق بیمار حرکت کرد. لباس پزشکیاش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد. در اولین نگاه او را شناخت.
سپس به اطاق مشاوره بازگشت تا هر چه زودتر برای نجات جان بیمارش اقدام کند. از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری، پیروزی از آن دکتر کلی گردید.
آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود. به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد. گوشه صورتحساب چیزی نوشت. آن را درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود.
زن از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد. سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد. چیزی توجهاش را جلب کرد. چند کلمهای روی قبض نوشته شده بود. آهسته آن را خواند: «بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است!»
🌸🌸🌸🌸
https://eitaa.com/almahdie
داستان زن بی حجاب و زن چادری
زن هنوز کاملا وارد اتوبوس نشده بود که راننده ناغافل در رو بست و چادر زن لای در گیر کرد. داشت با زحمت چادر رو بیرون میکشید که یه زن نسبتا بد
حجاب طوری که همه بشنوند گفت: آخه این دیگه چه جور لباس پوشیدنه؟ خود آزاری دارن بعضی ها !
زن محجبه، روی صندلی خالی کنار اون خانم نشست و خیلی آرام طوری که فقط زن بدحجاب بشنوه گفت:
من چادر سر می کنم ، تا اگر روزی همسر تو به تکلیفش عمل نکرد ، و نگاهش را کنترل نکرد ، زندگی تو ، به هم نریزد . همسرت نسبت به تو دلسرد نشود. محبت و توجه اش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود. من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر چادر از گرما اذیت می شوم، زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شوم، بخاطر حفظ خانه و خانواده ی تو.
من هم مثل تو زن هستم. تمایل به تحسین زیبایی هایم دارم. من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم. اما من روی تمام این خواسته ها خط قرمز کشیدم، تا به اندازه ی سهم خودم حافظ گرمای زندگی تو باشم. و همه اینها رو وظیفه خودم میدونم.
چند لحظه سکوت کرد تا شاید طرف بخواد حرفی بزنه و چون پاسخی دریافت نکرد ادامه داد: راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، : حقوقی هم دارد. حق من این نیست که زنان جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و لباسهای بدن نما و صد جور جراحی زیبایی، چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند.
حالا بیا منصف باشیم. من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟
زن بدحجاب بعد از یک سکوت طولانی گفت: هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم … راست می گویی. و آرام موهایش رو از روی پیشانیش جمع کرد و زیر روسریش پنهان کرد.
🌸🌸🌸🌸
https://eitaa.com/almahdie
اعتبار
زنی با لباس های كهنه و نگاهي مغموم وارد خواربار فروشی شد و با فروتنی از صاحب مغازه خواست كمی مواد خوراکی به او بدهد. آهسته و با خجالت گفت: شوهرش بيمار است و نمي تواند كار كند و بچه هایشان بي غذا مانده اند. مغازه دار با بي اعتنايی، محلش نگذاشت و با حالت بدي خواست كه زن از مغازه اش بيرون برود!
زن نيازمند، درحالي كه اصرار مي كرد، گفت:«آقا شما را به خدا،به محض اين كه بتوانم، پولتان را مي آورم.» فروشنده گفت نسيه نمي دهد. مشتري ديگری كه كنار پيشخوان ايستاده بود و گفت وگوی آنها را مي شنيد به مغازه دار گفت: «ببين خانم چه مي خواهد،خريد اين خانم بامن!» خواربار فروش با تمسخر گفت: «لازم نکرده ادای انسانیت در بیآوری برای دو قلم جنس. می تواند رایگان ببرد » بعد رو به زن کرد و با صدايي كنايه آمیز گفت: « ليست خريدت كو؟ ليست را بگذار روي ترازو، به اندازه ی وزنش، هرچه خواستی ببر!»
زن که صورتش از خجالت سرخ شد لحظه ای مكث كرد،بعد از كيفش تكه كاغذی درآورد، پشتش چیزی نوشت و روي كفه ی ترازو گذاشت. همه با تعجب ديدند كفه ی ترازو پايين رفت!
خواروبار فروش باورش نشد. مشتری از سر رضايت خنديد. مغازه دار با ناباوري شروع به گذاشتن جنس درترازو كرد. كفه ی ترازو برابر نشد. مجبور شد آن قدر جنس بگذارد تا كفه ها برابر شدند! خواروبار فروش با تعجب و دل خوری تكه كاغذ را برگرداند تاببيند وافعیت ماجرا چیست! پشت لیست خرید نوشته شده بود.
«خدای کریم ، تو از نياز من با خبری،خودت آن را برآورده ساز !»
🌸🌸🌸🌸
https://eitaa.com/almahdie
مداحی آنلاین - نوکرتم حسین ، به تو میگن رفیق - سیب سرخی بنی فاطمه.mp3
5.44M
هوای قلبمو داری
به هر طریق
نوکرتم حسین
به تو میگن رفیق
#شور🔊
#12_روز تا #اربعین🏴
#حسین_سیب_سرخی🎙
https://eitaa.com/almahdie