فرمود درست است که ما گاهي گفتيم: ﴿رَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ﴾،[37] از آن پايين تر گفتيم: ﴿رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ﴾[38]و از آن پايين تر گفتيم: ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾؛[39] ولي خلاصه را بخواهيد ما مغرب در عالم نداريم. غروب يک امر اضافي است؛ اين شمس که حرکت ميکند به سمتي آن را رهبري ميکنند و مي رود، اين مرتب در شروق است؛ هر جايي را که ترک کرده، از آن امر عدمي ما غروب انتزاع ميکنيم؛ لذا اين چهار طايفه آيات همه با هم هماهنگ هستند. فرمود اگر اين هجرتها و تَرکها را هم به حساب بياوريد، بله ﴿رَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ﴾؛ اعتدال ربيعي و خريفي، اينکه «بامدادی که تفاوت نکند ليل و نهار»[40] هم شب دوازده ساعت است و هم روز دوازده ساعت. در اول بهار يا در اول پاييز اين را حساب کنيد ﴿رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ﴾، هر روز را بخواهيد حساب کنيد ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾، حرفهاي علمي دقيقتر بخواهيد بزنيد ﴿رَبِّ الْمَشارِقِ﴾؛ ما مغرب نداريم، غروب يک امر عدمي است. اين وقتي که به درجه دو رسيد، آن درجه اول ترک ميشود و ما از آن ترک، غروب ميفهميم، همين؛ غروب که امر وجودي نيست. گذشته از اين، اگر از اين مثال به ممثّل پي ببريد، عالم اصلاً غروب ندارد و او «دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَی الْبَرِيَّةِ» او «بَاسِطَ الْيَدَيْنِ»[41] است، اصلاً غروبي در عالم نيست. اين کار با آن آسمان و زمين خيلي فرق دارد؛ آنجا که ميفرمايد او «دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَی الْبَرِيَّةِ» است و «بَاسِطَ الْيَدَيْنِ» است؛ يعنی هيچ وقت فيض او ترک نميشود ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ﴾,[42] «يوم», نه به معني 24 ساعت است، نه «يوم» در برابر ليل است، «يوم»؛ يعني ظهور که خود اين ظهور، شأني از شئون الهي است. هر لحظه کاري انجام ميدهد، فيضي انجام ميدهد، براي ما تازگي دارد؛ هرگز فيض خدا تکرار نخواهد شد، او ﴿رَبُّ الْمَشارِقِ﴾ است و اصلاً تعطيلبردار نيست، هم آن معناي ظاهري مياني آن درست است که مغرب يک امر انتزاعي است و يك امر عدمي است، ما غروبي در کار نداريم و اين چنين نيست که چيزي بخواهد غروب کند، بلکه هميشه طلوع ميكند؛ اين شمس وقتي اين منطقه رسيد، آن منطقه قبلي ترك ميشود که ما از ترك منطقه قبلي عنوان غروب را انتزاع ميكنيم. فيض الهي هم كه او «دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَی الْبَرِيَّةِ» است و اينچنين نيست كه يك لحظه فيض خدا ترك شود؛ برهان مسئله هم در سوره مباركه «الرحمن» است، چرا فيض خدا يك لحظه ترك نميشود؟ براي اينكه نياز مخلوق يك لحظه ترك نميشود. اين آيه با اينكه آيه كوتاهي است، سؤال و جواب هر دو را به همراه دارد؛ چرا ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ﴾، چون ﴿يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾؛[43]هر موجودي هر لحظه ميگويد «يا الله», اگر هر موجودي هر لحظه ميگويد «يا الله», فيض ذات اقدس الهي هم هر لحظه بايد به او برسد.
أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(عليه السلام): إِنَّ سُورَةَ الْأَنْعَامِ نَزَلَتْ جُمْلَةً شَيَّعَهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ حَتَّى أُنْزِلَتْ عَلَى مُحَمَّدٍ(صل الله عليه وآله و سلّم) فَعَظَّمُوهَا وَ بَجَّلُوهَا فَإِنَّ اسْمَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهَا فِي سَبْعِينَ مَوْضِعاً وَ لَوْ يَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِي قِرَاءَتِهَا مَا تَرَكُوهَا.».
خاک، وجه مشترک خلقت همه انسان ها
فرمود ما اینها را از «طین لازب» و لازم خلق کردیم؛ به لحاظ اصل خلقتشان که حضرت آدم(سلام الله علیه) است از «طین» است، خود اینها از نسل آن حضرت هستند که از «تراب» و «طین» است؛ ولی خود انسانها بالأخره از خاک می باشند، زیرا از موادّ غذایی حاصل شدهاند که این موادّ غذایی خاک بود; یعنی الآن اگر کسی بر فراز این نظام یک نگاه جامع داشته باشد میبیند بشر کنونی دو قرن قبل در همین باغها و مزرعهها به صورت خاک بودند، دو قرن بعد هم باز در همین مزرعهها به صورت خاک هستند؛ دو قرن قبل خاکهایی بودند که در مزرع و مرتع و باغ به صورت گندم و برنج و میوه درآمدند، بعد به بازار عرضه شدند، نیاکان اینها از این میوه استفاده کردند، از این غذا استفاده کردند، نطفهای پیدا شد و از آن نطفه اینها به بار آمدند که بعد از یکی دو قرن هم اینها در همین باغها, خاک بیابان و باغ هستند. این قبرستانها بعد از مدتی خاک میشوند و بعد هم مزرع و مرتع میشوند. بنابراین این «طین لازب» بودن و «تراب» بودن اختصاصی به آن آدم اوّلی ندارد، برای همه است.
تسنیم
پرسش: موقف مگر مشترک بین راه جهنم و بهشت نیست؟
پاسخ: نه, بهشتیها یک مواقف خاصی دارند، جهنمیها یک راه خاصی دارند، اینها صراط و جایشان دوتاست.﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾[۲۵]وقتی که جدا شدند یکی به آن طرف میرود و یکی به این طرف میرود، برای آنها هم در هر جایی یک ایست بازرسی هست و سؤالات خاص است، برای اینها هم یک سؤالات مخصوصی.
فرمود: ﴿فَاهْدُوهُمْ إِلی صِراطِ الْجَحیمِ﴾ که هدایت به آن معنا روشن شد و صراط جحیم پایان کار است، اما در بین راه ﴿وَ قِفُوهُمْ﴾چرا؟ برای اینکه اینها مسئول هستند؛ بر چه چیزی مسئول می باشند؟ از همان که در سوره مبارکه «اسراء» فرمود: ﴿إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً﴾؛[۲۶]اعمالی که انجام دادند از آنها سؤال میکنند
تحقیر و تعذیب بت پرستان علت عذاب معبود آنها
پرسش: یک دسته از این سه گروه ﴿ما تَعْبُدُونَ﴾ هستند که اینها کسانی هستند که مسئولیت متوجه اینها نیست.
پاسخ: بله, اشاره شد که اینها نه تنها مسئول نیستند، عذاب هم درک نمیکنند؛ حالا سنگ را شما بخواهید ببرید بسوزانید، این سنگ احساس ندارد؛ این تحقیر و تعذیبِ عابدان است. وقتی که فرمود: ﴿إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾،[۲۲]اگر وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) دست به تبر کرد ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاَّ کَبیراً لَهُمْ﴾[۲۳]این تنبیهی بود برای بتپرستان، وگرنه این چوبها چه گناهی کردند؟ آنها اصلاً گناه نکردند؛ آنها را به جهنم میبرند تا بتپرستها عذاب بیشتری احساس کنند 🟢﴿إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾؛یعنی سنگریزههای جهنم هستید
تحقیر و تعذیب بودن سؤال از علت عدم یاری یکدیگر
بخشی از آن اموری که مورد مسئولیت است، این است که میگویند: ﴿ما لَکُمْ لا تَناصَرُونَ﴾؛ شما در دنیا که بودید «الکُفر ملِّة واحِدة»[۲۷]همه به فکر کمک یکدیگر بودید، هر کدامتان مشکل داشتید عدّهای به نصرت شما برمیخاستند الآن چطور است که ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخیهِ﴾،[۲۸]چرا «تناصر» ندارید؟ چرا یکدیگر را یاری نمیکنید؟! این سؤال تقریباً یک نحوه تعذیب است؛ اینها از قبر تا دوزخ بروند در همه این مقاطع رنج میبرند، چون حرفی برای گفتن ندارند ﴿مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ﴾[۲۹]هم که هست. از این سؤالها معلوم میشود که یک نحوه تحقیر و تعذیبی است که فرمود: ﴿وَ أَنْتُمْ داخِرُونَ﴾؛ «داخر» یعنی «صاغر»، یعنی ذلیل، یعنی فرومایه، با این وضع میآیید. در اینجا حالا که اینها را دارند میبرند، از آنها سؤال میکند ﴿ما لَکُمْ لا تَناصَرُونَ﴾؛ چرا کمک یکدیگر نیستید؟ شما همه ازواجتان که اینجا جمع هستید؟! در دنیا که «الکُفر ملِّة واحِدة» هرکدام مشکلی داشتند مشکل آنها را دیگری سعی میکرد حل کند، اما الآن چطور اینطور نیستید و از هیچ کدامتان کاری ساخته نیست
سرّ امر به توقف بعد از راهنمایی سه گروه به سوی جهنم
عمده آن است که در وسط دارد که اینها را نگه دارید. حالا شما اینها را به طرف جهنم میبرید و بعد میفرمایید: ﴿وَ قِفُوهُمْ﴾ «قِف»؛ یعنی نگه دارید, «قف» نه یعنی بایست؛ یعنی نگهش دار ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾. شما که میگویید اینها به طرف جهنم میروند، به طرف جهنم رفتن باید بعد از سؤال و جواب و مختوم شدن پرونده باشد، شما الآن اینها را در ایست و بازرسی نگه می دارید برای چیست؟ فرمود ما نمیگوییم اینها را به جهنم ببرید، بلکه میگوییم به راه جهنم ببرید و راه جهنم مواقف فراوانی دارد، ایستگاههای بازرسی فراوانی دارد که یک جا از صِله رَحِم سؤال میکنند, یک جا از روابط خانوادگی سؤال میکنند, یک جا از روابط اجتماعی سؤال میکنند, یک جا از روابط سیاسی سؤال میکنند، یک جا از روابط عبادی سؤال میکنند. این موقفها که مواقف قیامت متعدّد است و گفتند پنجاه موقف است، اینها متعدّدند و در همین راه هستند. فرمود اینها که از قبر درآمدند اینها را به طرف جهنم ببرید؛ به طرف جهنم, ایستگاههای فراوانی دارد و در هر جایی هم یک سؤال مخصوصی دارد، یک عدّه را ﴿فَاهْدُوهُمْ﴾ «الی صراط الجنّة» است و یک طرف هم «الی صراط الجحیم» است. درباره شیطان دارد: ﴿کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدیهِ إِلی عَذابِ السَّعیرِ﴾.[۲۱]
بنابراین جمع این دو مطلب به این است که اینها وقتی از قبر در آمدند این سه گروه را جمع میکنند; یعنی ظالمان و اصناف اینها و همکاران اینها ولو در گناه عام شریک باشند، نه گناه خاص و همچنین اصنام و اوثان را، اینها را که جمع کردند، اینها را به طرف جهنم ببرید. در صراط جهنم, موقفها وایست بازرسیها فراوان هست که اینها را این وسطها، چندین جا برای سؤال کردن نگه میدارند
تسلیم محض بودن تبهکاران و ظهور دشمنی آنها با یکدیگر در قیامت
فرمود: ﴿ما لَکُمْ لا تَناصَرُونَ﴾ هیچ راهی ندارند، ﴿بَلْ هُمُ الْیَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ﴾ آن روز همه نه تنها تسلیم هستند, بلکه «مستسلِم» می باشند که این مبالغه در خضوع است؛ در دنیا مبالغه در «مسخره» بود که فرمود: ﴿وَ إِذا رَأَوْا آیَةً یَسْتَسْخِرُونَ﴾، اما اینجا مبالغه در انقیاد است که فرمود: ﴿بَلْ هُمُ الْیَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ﴾ آنگاه ﴿وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ﴾ با یکدیگر این جهمنیها که حالا یا در راه هستند یا از صراط افتادند، با یکدیگر سخن میگویند که تو باعث شدی و این دیگری میگوید تو باعث شدی, این میگوید لعنت بر تو و او میگوید لعنت بر تو؛ اینکه فرمود: ﴿الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾[۳۷]همین است. اینها که یکدیگر را در انحراف یاری میکردند، آن روز هرکدام دشمنان یکدیگر خواهند بود، زیرا در دنیا دوست بودند, یک; که فرمود: ﴿الْأَخِلاَّءُ﴾ خلیل بودند؛ دوم اینکه این «خُلّت» و این دوستی کاذب است، برای اینکه مسیر هر دو به جهنم است, هدف هر دو به جهنم است، هر کدام به زیان دیگری کار میکنند که این دوستیِ واقعی نیست. اینکه فرمود: ﴿الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾ در روز قیامت, برای اینکه دوستیِ اینها دوستی کاذب است و صدق و صفا در آن نیست، برای اینکه همه دارند به طرف خیانت میروند. وقتی «خُلّت» و دوستی کاذب بود، عداوت صادق است، این اصل دوم; قیامت ظرف ظهور حق است این اصل سوم; چون دوستی اینها باطل بود و دشمنی اینها حق بود، قیامت که ظرف ظهور حق است عداوت اینها روشن میشود ﴿الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ﴾؛ لذا در راه با یکدیگر درگیرند، وارد جهنم هم که شدند ﴿کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾؛[۳۸]که این میگوید تو باعث شدی و آن میگوید تو باعث شدی، در راه هم تسائل دارند و درگیرند، وارد جهنم هم که شدند تسائل دارند و درگیرند که «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا
ستبعاد زمینه انکار منکران معاد نه استحاله
بعد حرف آنها هم در حدّ استبعاد است نه استحاله، میگویند: ﴿أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ﴾؛ نشان اینکه اینها دلیل بر استحاله ندارند و فقط استبعاد میکنند، این است که اگر احیای مُرده محال باشد فرقی بین اینها و نیاکان اینها نیست، از اینکه نیاکان مُرده را ضمیمه کرده اند معلوم میشود به فکر استبعاد هستند نه استحاله، میگویند: ﴿أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ ٭ أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ﴾؛ یعنی این خیلی بعید است کسی که حالا سالیان قبل مُرده و استخوانش به صورت پودر درآمده او دوباره زنده شود. اگر احیای مجدّد ممکن نبود نیازی به ذکر ﴿أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ﴾ نبود، برای اینکه احیای مرده محال است، چه تازه و چه کهنه