مراد از أب در آيه ﴿إِذْ قالَ لِأَبيهِ وَ قَوْمِهِ﴾ و دليل آن
آن جا بيان شد كه منظور از پدر در آيه يقيناً والد نيست، براي اينكه خداي سبحان به او فرمود ديگر براي هيچ مشركي طلب مغفرت نكن و عموي او كه از او به «أب» ياد ميكردند هم گرفتار شرك بود و حضرت از او فاصله گرفت. بعد از اينكه وجود مبارك ابراهيم اين پيام تند را از خداي سبحان دريافت كرد كه براي احدي از مشركين ولو اگر پدر كسي باشد طلب مغفرت نكن، در آخرهاي عمر، وجود مبارك ابراهيم عرض ميكند خدايا ﴿رَبِّ اغْفِرْ لي وَ لِوالِدَيَّ﴾[14] «والد» يعني «والد» و «أب» يعني «أب»; به عمو نميگويند «والد»؛ ولي به عمو ميگويند «أب», به مربي ميگويند «أب», «أبٌ علّمك» ميگويند, «أبٌ زوّجك» ميگويند؛ اما «والد» الاّ و لابد مخصوص پدر است. در آخر عمر عرض كرد: ﴿رَبِّ اغْفِرْ لي وَ لِوالِدَيَّ﴾ معلوم ميشود پدر و مادر حضرت ابراهيم(سلام الله عليهم اجمعين) موحّد و مورد عنايت پروردگار بودند؛ «والد» چيز ديگر است، «أب» چيز ديگر است. آن جا اين بحث در سوره مباركه «انعام» گذشت، الآن اين جا ﴿لِأَبيهِ﴾؛ يعني به همان عمو كه «خليلِ من همه بتهاي آزري بشكست»،[15] اگر سعدي اين حرف را دارد كه «خليل من همه بتهاي آزري بشكست»؛ يعني ابراهيم(سلام الله عليه) تمام بتهايي كه عموي او و ساير مردم آن منطقه ميپرستيدند را درهم كوبيد؛ حالا در هم كوبيدن بتهاي آزري را ذات اقدس الهي در اين جا بيان می فرمايد
مشترك بودن دين بين انبيا و عدم تابعيت يكي از ديگري
مطلب دوم آن است كه هيچ پيامبري پيرو و تابع پيامبر قبلي نيست، هر كدام وحي مستقل دارند. يك اصل مشتركي بين انبياست به نام دين اسلام كه ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ﴾؛[2] اين دين الهي نه تنها جمع بسته نميشود و نميشود گفت اديان, تثنيه هم ندارد، دو اسلام ما نداريم ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ﴾
معناي «شيعه» و مقصود از آن در ﴿وَ إِنَّ مِنْ شيعَتِهِ﴾
مطلب دوم, شيعه يعني كسي كاري انجام دهد كه مطابق با فكر و مرام ديگري است و باعث شيوع پيدا كردن آن فكر است، شيعه به معناي پيرو و تابع نيست. شيعه يعني كسي كاري انجام دهد كه باعث شيوع و رواج آن مكتب است؛ خواه قبل باشد, خواه حين باشد و خواه بعد. اگر فكري برای يك صاحبِ فكري بود، عدّهاي مقدمتاً اين فكر را پذيرفتند و رواج دادند عدّهاي هم زمان و عدّهاي هم بعد, هر سه گروه شيعه هستند؛ يعني مايه شيوع اين كار می باشند. در سوره مباركه «سبأ» آيه 54 اين مطلب گذشت كه فرمود: ﴿وَ حيلَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ ما يَشْتَهُونَ كَما فُعِلَ بِأَشْياعِهِمْ مِنْ قَبْلُ﴾ما قبلاً با شيعههاي آنها هم همين كار را كرديم؛ اشياع اينها و شيعههاي اينها و كساني كه عاملان شيوع اين فكر هستند، قبلاً هم بودند و ما با آنها قبلاً هم همين كار را كرديم. از اينكه كلمه شيعه به افراد سابق هم گفته ميشود، معلوم ميشود كه شيعه به معناي پيرو نيست، شيعه به معناي كسي است كه مايه شيوع اين فكر است؛ كسي كه قبل بود, كسي كه همزمان بود, كسي كه بعد آمد و اصلي را پذيرفتند، اينها ميشوند شيعيان; منتها در زمان و تاريخ گاهي اتفاق ميافتد كه آن كسي كه طليعه فكر است «سَبق» تاريخي دارد، البته «سبق» رتبي آن همچنان محفوظ است فرمود: ﴿وَ إِنَّ مِنْ شيعَتِهِ لَإِبْراهيمَ﴾
برهان علي(عليه السلام) بر بطلان كلام منجّم در نحوست ايام
برهان حضرت امير در نهجالبلاغه همين است، وقتي منجّم به حضرت گفت شما اگر امروز براي جنگ وارد جبهه شويد شكست ميخوريد، براي اينكه ستاره اينطور است که حضرت فرمود: «فَمَنْ صَدَّقَكَ بِهَذَا فَقَدْ كَذَّبَ الْقُرْآنَ»[22] و بعد يك نقض را وارد كردند و فرمودند آن رقيب من هم امروز وارد صحنه جنگ ميشود، اگر كسي وارد صحنه جنگ شود و شكست بخورد او هم امروز وارد ميشود، چرا من شكست بخورم؟! اين استدلال حضرت است در نهجالبلاغه که دو برهان اقامه كرد: يكي اينكه رقيب من هم امروز وارد صحنه ميشود، دوم هم فرمود: «فَمَنْ صَدَّقَكَ بِهَذَا فَقَدْ كَذَّبَ الْقُرْآنَ»؛ اگر كسي حرفِ تو را باور كند كه اين ستاره اثر دارد، اين قُرب و بُعد كواكب اثر دارد و اينها منشأ اثرند اين ـ معاذ الله ـ با ربوبيت ذات اقدس الهي سازگار نيست، البته اگر كسي اينها را علامت بداند که قمر در عقرب هم همينطور است، ما كه نميگوييم ـ معاذ الله ـ قمر در عقرب اين اثر را دارد، ميگوييم اين علامت است كه خداي سبحان فلان كار را خواهد كرد؛ مثلاً فلان روز «نحس» است و فلان روز «سعد» است.
وجود مبارك حضرت ابراهيم نگاه به ستاره كرد از باب «جدال أحسن»، چون آنها به علم نجوم خيلي بها ميدادند که برخيها اين نجوم را ميپرستيدند و برخيها هم به اين «احكام النجوم» خيلي احترام دارند؛ در اين «احكامالنجوم» ميبينيد که ميگويند بعضيها «سهمالموت» آنها خوب است. خدا شيخناالاستاد مرحوم علامه شعراني را غريق رحمت كند! ايشان فرمود اگر در اين «احكام النجوم» گفته باشند كه فلان شخص در طالع او آمده كه «سهمالموت» خوبي دارد؛ يعني طوري ميشود كه تشييع خوبي دارد، مجلس ترحيم خوبي دارد، يك سال, دو سال, سه سال، چهار سال براي او مجلس ترحيم ميگيرند که به او ميگويند «سهمالموت» خوبي دارد؛ يعني مرگ خوبي دارد، اما «سهمالحيات» دارد يا نه معلوم نيست. برخيها «سهمالحيات» آنها خوب است و «سهمالموت» آنها ضعيف است, بعضيها از هر دو سهم محروم هستند و بعضي از هر دو سهم متنعّم می باشند؛ اينها جزء «احكامالنجوم» است، اگر گفتند فلان شخص «سهمالموت» خوبي دارد؛ يعني تشييع خوبي ميشود و ترحيم خوبي دارد و همچنين امور ديگر، پس اينها هم در حدّ احتمال است, يك; اگر هم ثابت شود در حدّ علامت است نه علت, دو.
هدایت شده از طلاب جهادی انتظارالفرج
8.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢قربونت برم سیدحزب الله
🟣فدائک سیدحسن نصرالله
🔵هارداسان سیدجان
به امان می دهید و فلسطین امان نداشته باشد؟!
امانتان بسرتان بخورد فلسطین و اطفال 🟣🔵فلسطین امان نباشند
ای مستکبران لعنت بر امانتان و برخودتان
مافلسطین را رها نخواهیم کرد
https://eitaa.com/jahadi1
ســیـــــــــــدجـــــــــــان هارداسان😭
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَ لْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ «123»
اى كسانىكه ايمان آوردهايد! با كسانى از كفّار كه نزديك شمايند بجنگيد. بايد آنان در شما خشونت و صلابت بيابند و بدانيد كه خداوند، با پرهيزكاران است.
نکته ها
پرداختن به دشمنانِنزديكتر و جنگيدن با آنان، مزايايى دارد، از جمله: به هزينه و امكانات كمترى نياز است، اطلاعات ما از آنان بيشتر است، تدارك جبهه آسانتر و آمادگى عمومى براى مقابله با آنان بيشتر است، خطرشان مقدّمتر است، راه دفع آنان ودسترسى به منطقهى جنگ سريعتر است، هم خودش دشمن است، هم مىتواند بازوى دشمنان دورتر باشد.
«غِلْظَةً» به معناى صلابت، قدرت و هيبت است، نه سنگدلى و بدخلقى. از اين رو در مسائل نظامى، مانور و قدرتنمايى ورژه ولباس وشعار وهرچه كه قواى اسلام را قدرتمند نشان دهد، مورد ستايش است. پيامبرخدا صلى الله عليه و آله نيز هنگام فتح مكّه، مسلمانان را فرمان داد تا در مقابل چشم ابوسفيان رژه رفتند تا با نشان دادن قدرت و شكوه سپاه اسلام، روحيّهى مشركان تضعيف شود.
مسألهى «الاقربُ فالاقرب»، يعنى اولويّت دادن به آنچه نزديكتر به انسان است، در همهى امورِ تعاليم اسلامى مطرح است
يلونكم: ولى (بر وزن عقل): نزديكى. «يلونكم»: نزديك مى شوند به شما.
غلظة: غليظ: سخت. غلظ: خشونت و تندى
مقايسه دشمني يهوديها، مشرکين و مسيحها نسبت به مسلمانان
اين نكتهاي بود كه بعضيها گفتند و ناتمام بود و مربوط به آيه قبل بود. دربارهٴ مقايسهٴ يهوديها و مشركين و مسيحيها نسبت به اسلام كه كداميك از اينها دشمنيشان بيشتر است و كداميك از اينها دوستيشان بيشتر؟ ظاهر آيه اين است كه يهوديها و مشركين عداوتشان نسبت به مسلمانها از ديگران بيشتر است؛ ولي كساني كه مسيحي هستند و منطقشان اين است كه ﴿إِنّا نَصاري﴾، اينها به مسلمانها نزديكترند و به مؤمنين علاقه بيشتري دارند. دليل اين تفاوت هم اين است كه در بين مسيحيها قِسّيس است و رهبان است و اينكه اينها اهل استكبار نيستند که ظاهر اين آيه اين است. بعد هم فرمود که گروهي از مسيحيها وقتي آيات الهي بر آنها عرضه بشود اشك شوق و معرفت از چشمان اينها ريزش ميكند و اينها ايمان ميآورند و ميگويند ما براي چه ايمان نياوريم بعد از اينكه حق براي ما روشن شد
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا اليَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا﴾ 82مائده
وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾ باشد تا كسي طمع نكند خود شما هم در جبهههاي جنگ بايد غلظت معقول داشته باشيد نه غلظت حيواني آن همه جا بد است حتي در جبهه
﴿يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْديهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَليلاً﴾
111 سورهٴ «بقره» اين بود كه ﴿لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاّ مَنْ كانَ هُودًا أَوْ نَصاري تِلْكَ أَمانِيُّهُمْ﴾
خداوند نعمتى را كه عطا فرمايد پس نمىگيرد، مگر آنكه مردم، آن نعمت را ناسپاسى كنند. «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ»
6- به سراغ شانس و بخت اقبال و فال و نجوم نرويد، سرنوشت شما به دست خودتان است. «حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»
7- حفاظت خداوند تا زمانى است كه انسان، كفران نعمت نكند وگرنه از لطف الهى محروم و به حال خود رها خواهد شد. «إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً»
8- برخوردارى از نعمتهاى ظاهرى و بيرونى، وابسته به كمالات نفسانى و حالات درونى است. «حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» در جاى ديگر مىفرمايد: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ ... «1»