eitaa logo
مسجدالمهدی تفسیرقران کریم
277 دنبال‌کننده
533 عکس
89 ویدیو
14 فایل
🟣با آگاهی از معارف قران کریم لذت بیشتری از تلاوت قران داشته باشیم ایدی مدیر کانال @jahad1113
مشاهده در ایتا
دانلود
تجديد بناي کعبه توسط ابراهيم (عليه السلام) و دعوت عمومي مردم به سوي آن چون اين كعبه را كه مطاف و قبله است وجود مبارك ابراهيم ساخت مطاف بود و حج را وجود مبارك ابراهيم بنيان‌گذاري كرده است، همه ملل به حج احترام مي‌كردند اصلاً سال را مي‌گفتند «حِجّه»؛ ما مي‌گوييم شمسي يا قمري يا عده‌اي مي‌گويند ميلادي, آن روزها مي‌گفتند «حِجّه», ده «حِجّه»؛ يعني ده سال و سال را به همان حج مي‌شناختند، چون سالي يك بار برنامه‌ حج اجرا مي‌شد مي‌گفتند «حِجّه» ﴿عَلي‌ أَنْ تَأْجُرَني‌ ثَمانِيَ حِجَجٍ﴾,[22] ﴿ثَمانِيَ حِجَجٍ﴾؛ يعني «ثماني سِنين»؛ هشت سال. سال را ما مي‌گوييم شمسي، براي اينكه سالي يك بار شمس و برج حَمَل در طليعه خود مي‌رسد و يا مي‌گويند ميلادي، چون به زعم آنها سالروز ميلاد وجود مبارك مسيح است؛ آنها مي‌گفتند ﴿ثَمانِيَ حِجَجٍ﴾؛ يعني «ثماني سِنين» از بس مسئله حج مهم بود كه سال را به همان «حِجّه» نامگذاري و شماره‌گذاري مي‌كردند و وجود مبارك ابراهيم دستور يافت كه اعلام عمومي كند، فرمود: ﴿وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلي‌ كُلِّ ضامِرٍ يَأْتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ﴾[23
عدم تحميل اجراي خواب بر اسماعيل(سلام الله عليه) و تسليم محض بودن او اين‌جا فرمود: ﴿إِنِّي أَري‌ فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ﴾ شما هر چه نظر داريد نظرتان را بگوييد، من نمي‌خواهم تحميل كنم. وجود مبارك اسماعيل(سلام الله عليه) هم با بيان عاطفي عرض كرد: ﴿يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ﴾؛ «بالقول المطلق» من تسليم محض هستم، به هر چه که مأمور شدي عمل کن! يعني آنچه را تو در عالم رؤيا مي‌بيني حق است، شما داري مي‌بيني كسي به شما امر نكرده؛ ولي قول معصوم, فعل معصوم, تقرير معصوم؛ چه در رؤيا و چه در «يقظه» امر الهي است؛ اگر اين‌چنين است ديگر اسماعيل(سلام الله عليه) سؤال نكرد که آيا خدا را شما امر كرد يا نه؟ شما چنين صحنه‌اي را ديديد، آيا اين كار واجب است؟ آيا اين كار مستحب است؟ آيا اين كار تأويل دارد؟ تعبير دارد يا ندارد؟
اروايي برخي از برداشت‌ها درباره گوسفند و نذر قرباني فرزند حالا برخي‌ها نقل كردند كه اين همان گوسفندي بود كه در آزمون الهي هابيل كُشت و بر خلاف كار قابيل بود که اثبات اينها آسان نيست، چه اينكه جناب زمخشري در كشّاف دارد ـ چون زمخشری حنفي مذهب است، بر خلاف فخررازي که شافعي‌ مذهب است؛ اين معتزلي است و حنفي او شافعي است و اشعري ـ مي‌گويد كه ابوحنيفه به اين صحنه استشهاد كرده و گفته اگر كسي نذر كند كه فرزندش را قرباني كند، براي انجام اين عمل و وفاي به نذر گوسفند قرباني كافي است، به دليل اين آيه؛[20] مي‌بينيد بيراهه رفتن از كجا تا به كجاست! اين شخص كه نذر كرد، اين نذر مشروع نيست يا بايد راجح باشد و يا مباح, چه كسي حق دارد كه نذر كند فرزندش را قرباني كند؟ بنابراين اين نذر اصلاً منعقد نمي‌شود. چه استشهاد بي‌جايي كردند كه اگر كسي نذر كند كه فرزندش را قرباني كند اين نذر منعقد مي‌شود و بعد به جاي آن گوسفند «ذَبح» كند اين وفاي به نذر است
تفاوت خواب ابراهيم(عليه السلام) با يوسف(عليه السلام) و ناروايي تأويل آن بعضي از كساني كه به اصطلاح اهل معرفت‌ هستند مي‌گويند كه وجود مبارك حضرت ابراهيم خواب ديد؛ ولي خواب خود را بايد تأويل مي‌برد و تعبير مي‌كرد؛ ولي نكرد. خوابي كه وجود مبارك ابراهيم ديد، بايد تأويل و تعبير مي‌شد. تعبير عبارت از آن است آن معبّر كه روان‌شناس است، روان‌كاو است و باخبر است كه اين از كجا آمده و به اين صورت درآمد، آنچه اين شخص در خواب ديد، اين را به معبّر مي‌گويد و معبّر روانشناس از اين صورت عبور مي‌كند، حالا يا با فاصله كم يا با فاصله زياد، به آن اصل مي‌رسد؛ آن اصل، چيزي است كه واقع‌شدني است و در خارج واقع مي‌شود. يعقوب(سلام الله عليه) باخبر بود كه اينها برادران او، پدر و مادر يا پدر و خاله و امثال اينها هستند که اين يازده نفر به صورت يازده ستاره درآمدند و در پيشگاه يوسف سجده كردند. يعقوب(سلام الله عليه) از ﴿أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً﴾ عبور كرد؛ از شمس و قمر و يازده ستاره عبور كرد که به آن اصل رسيد و فهميد چه كساني در برابر يوسف خضوع مي‌كنند که فرمود اين راز را براي كسي نگو، اين خوابي است كه بايد عبور شود و تعبير شود و يعقوب عبور كرد و تأويل كرد؛ اما وجود مبارك ابراهيم تعبير و عبور نكرد، آنچه را ديد شروع كرد به عمل كردن، بعد در موقع عمل متوجه شد كه بايد تعبير مي‌كرد. اين «كَبش»[12] را به صورت اسماعيل ديد و خيال كرد که اسماعيل را بايد ذبح كند. اين تعبير بسيار تعبير تند و ناروايي است، گرچه اينها جزء بزرگان هستند؛ ولي اين مطلب و اين آيه خيلي بزرگ‌تر از ديگران است، اگر تأويل مي‌خواست خود وجود مبارك ابراهيم تأويل مي‌كرد. آنها خيال مي‌كنند رؤياي حضرت ابراهيم اين بود كه «كَبش» را به صورت اسماعيل ديد و آنچه در خارج واقع می شود و واقع شده است همان «كَبش» بود كه «ذَبح» شده است، نه اسماعيل; منتها ايشان در عالم رؤيا «كَبش» را به صورت اسماعيل ديد و بايد تعبير مي‌كرد؛ ولي تعبير نكرد و گفت: ﴿إِنِّي أَري‌ فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ﴾ كه اين سخن به نظر ما باطل است
دليل بر قتل نفس نبودن كار ابراهيم و اسماعيل(عليهما السلام) پرسش: حرمت قتل فرزند چه می شود؟ پاسخ: اين را شريعت گفته است؛ صاحب نفس, ذات اقدس الهي است. او كه دستور مي‌دهد شما برويد در ميدان جبهه, روي ميدان مين برويد و اين همه كشتار را تحمل كنيد، چون صاحبش اوست؛ ما در برابر ديگران مالك هستيم نه در برابر «الله»، گفت روي مين برويد مي‌گوييم چشم. در اين دفاع مقدس گروهي كه تقريباً برابر صدام جزء مظلوم‌ترين گروه بودند و جزء پاك‌ترين شهداي ما بودند، همين گروه عاشوراي آذربايجان شرقي بودند كه من به سنگر اينها رفته بودم و ديدم اينها هيچ كاري ندارند جز خنثی كردن مين، بسياری از آنها آشنای به اين کار هم نبودند. آن‌ كسي كه اسلحه دست اوست چهار نفر را مي‌كُشد و چهارتا تير هم مي‌خورد، اما اين عزيزان هيچ کاری نداشتند و فقط خنثي كردن مين كار اينها بود که بسياري از اينها هم تکه‌تکه و شهيد مي‌شدند. دين مي‌گويد جان شما در برابر شما در اختيار شماست، اما در برابر ذات اقدس الهي مِلك خداست؛ وقتي خدا دستور دهد بايد روي مين برويد اين عزيزان هم مي‌گويند چشم! همه ما هم بايد بگوييم چشم. غرض آن است كه قتل نفس در برابر ذات اقدس الهي, تسليم محض شدن است. ﴿إِنِّي أَري‌ فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ﴾ شما نظرتان چيست؟ اسماعيل(سلام الله عليه) عرض كرد هر چه شما مأموريت داري من تابع هستم؛ معلوم مي‌شود آن مأموريت بود، من دارم اين كار را مي‌كنم؛ يعني بايد اين كار را انجام دهم. تحقيقي بودن «سين» در ﴿سَتَجِدُني‌ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرينَ﴾ ﴿يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُني‌ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرينَ﴾ و اين «سين» هم «سين» تحقيق است نه «سين» «تسويف»؛ نظير ﴿سَيَرَي اللَّهُ عَمَلَكُمْ﴾[15] كه «سين» تحقيق است و نه «سين» «تسويف». می گويند اين‌چنين نيست كه ما هر كاري كنيم بعدّها خدا مي‌بيند، بلكه هم‌اكنون مي‌بيند ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللَّهُ عَمَلَكُمْ﴾،[16] نه اينكه بعدّها اين «سين» «تسويف» باشد؛ مثل «سوف» كه بعدّها خدا مي‌بيند، بلكه «سين» تحقيق است که هم‌اكنون و محققانه خدا مي‌بيند؛ اين هم عرض كرد هم‌اكنون محقّقانه ـ البته به مشيئت موحّد تامّه ـ من جزء صابرين هستم. چگونگي تهيه مقدمات اجراي فرمان الهي و سرفراز بيرون آمدن از آن حالا مقدماتش را لابد در كتاب‌هاي تفسير ملاحظه فرموديد كه شب به فرزندش فرمود طنابي تهيه كنيد كه ما فردا براي اينكه مثلاً تهيه هيزم برويم كه مادرشان مثلاً متوجه نشود. پيامي كه وجود مبارك اسماعيل به پدرش داد كه پيراهنم را چطور ببر و با مادرم چطور مذاكره كن اينها را هم خيلي‌ها هم از ما و هم از اهل سنّت نقل كردند. اين تسليم محض است، ﴿فَلَمَّا أَسْلَما﴾ ابراهيم و اسماعيل(سلام الله عليهما)، ﴿وَ تَلَّهُ لِلْجَبينِ﴾ او را به پهلو خواباند كارد اثر نكرد و ندا آمد كه آن جواب محذوف است؛ يعني «قلنا و نادينا» كه اين واو عطف بر محذوف است و آن محذوف جواب است ﴿فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبينِ﴾ «قلنا» كه جواب مي‌شود ﴿وَ نادَيْناهُ﴾ كه ﴿يا إِبْراهيمُ﴾؛ تو به رؤيا عمل كردي؛ ما خواستيم امتحان كنيم و شما هم از امتحان سرافراز بيرون آمديد «قلنا» ﴿وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهيمُ ٭ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا﴾؛ آنچه را امر كرديم تو تصديق كردي. ما اين‌گونه «محسنان» را مي‌آزماييم؛ او سوابق فراواني داشت. تبيين رابطه سرفرازي ابراهيم(عليه السلام) در امتحان و جزا بودن آن ما او را با اين امتحان سرفراز بيرون آورديم؛ جزايي كه به او مي‌دهيم مطلب ديگری است؛ ولي خودِ اين آزمون و او را به مقام ممتحَن شدنِ خالص به درآوردن، جزء احسان ماست و ما اين‌چنين احسان مي‌كنيم, پس معلوم مي‌شود گاهي انسان فشار مي‌بيند که اين احسانِ الهي است و اين عذاب الهي نيست. آن مسئله بهشت و درجات و مسئله اگر ﴿إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً﴾ باشد, اگر ﴿وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهيمَ خَليلاً﴾[17]باشد، اين به عنوان جزا مطرح است؛ اما آزمون چگونه جزاست؟ خود اين آزمون قُرب‌آور است، خود اين آزمون كمال‌آور است، خود اين آزمون انسان را كامل مي‌كند. فرمود اين جزاي ما به ابراهيم بود. يك وقت است مي‌فرمايد: ﴿إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً﴾,[18] ﴿وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ﴾[19] که معناي اين روشن است يا ﴿وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهيمَ خَليلاً﴾ و بعد بفرمايد: ﴿وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ﴾ که اين هم وضعش روشن است، اما همين كه تيغ دست او بود، جدا شد و نبُريد دو بخش بود: همان بخشي كه به پهلو خواباند و اين تيغ نبريد و هم آن بخشي كه به رو خواباند كه از قفا ببرد اين تيغ نبريد که در اين فضا فرمود احسنت! ما اين‌طور شما را جزا داديم؛ يعني خوب از عهده آزمون برآمديد، خدا هر كسي را امتحان نمي‌كند.
غرض اين است كه همين آزمون الهي جزاست كه «بارک الله» خوب امتحان دادي؛ اين جزاي الهي است، اين پاداش الهي است، اين «بارک الله» گفتنِ خدا جزاي الهي است و مخصوص حضرت ابراهيم هم نبود؛ فرمود هر كس با ما معامله كند ما هم او را در امتحان موفق مي‌كنيم، هر كسي با ما
تفاوت خواب ابراهيم(عليه السلام) با يوسف(عليه السلام) و ناروايي تأويل آن بعضي از كساني كه به اصطلاح اهل معرفت‌ هستند مي‌گويند كه وجود مبارك حضرت ابراهيم خواب ديد؛ ولي خواب خود را بايد تأويل مي‌برد و تعبير مي‌كرد؛ ولي نكرد. خوابي كه وجود مبارك ابراهيم ديد، بايد تأويل و تعبير مي‌شد. تعبير عبارت از آن است آن معبّر كه روان‌شناس است، روان‌كاو است و باخبر است كه اين از كجا آمده و به اين صورت درآمد، آنچه اين شخص در خواب ديد، اين را به معبّر مي‌گويد و معبّر روانشناس از اين صورت عبور مي‌كند، حالا يا با فاصله كم يا با فاصله زياد، به آن اصل مي‌رسد؛ آن اصل، چيزي است كه واقع‌شدني است و در خارج واقع مي‌شود. يعقوب(سلام الله عليه) باخبر بود كه اينها برادران او، پدر و مادر يا پدر و خاله و امثال اينها هستند که اين يازده نفر به صورت يازده ستاره درآمدند و در پيشگاه يوسف سجده كردند. يعقوب(سلام الله عليه) از ﴿أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً﴾ عبور كرد؛ از شمس و قمر و يازده ستاره عبور كرد که به آن اصل رسيد و فهميد چه كساني در برابر يوسف خضوع مي‌كنند که فرمود اين راز را براي كسي نگو، اين خوابي است كه بايد عبور شود و تعبير شود و يعقوب عبور كرد و تأويل كرد؛ اما وجود مبارك ابراهيم تعبير و عبور نكرد، آنچه را ديد شروع كرد به عمل كردن، بعد در موقع عمل متوجه شد كه بايد تعبير مي‌كرد. اين «كَبش»[12] را به صورت اسماعيل ديد و خيال كرد که اسماعيل را بايد ذبح كند. اين تعبير بسيار تعبير تند و ناروايي است، گرچه اينها جزء بزرگان هستند؛ ولي اين مطلب و اين آيه خيلي بزرگ‌تر از ديگران است، اگر تأويل مي‌خواست خود وجود مبارك ابراهيم تأويل مي‌كرد. آنها خيال مي‌كنند رؤياي حضرت ابراهيم اين بود كه «كَبش» را به صورت اسماعيل ديد و آنچه در خارج واقع می شود و واقع شده است همان «كَبش» بود كه «ذَبح» شده است، نه اسماعيل; منتها ايشان در عالم رؤيا «كَبش» را به صورت اسماعيل ديد و بايد تعبير مي‌كرد؛ ولي تعبير نكرد و گفت: ﴿إِنِّي أَري‌ فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ﴾ كه اين سخن به نظر ما باطل است. خواب‌هاي آشفته محصول بيداري آشفته و نزاهت ابراهيم(عليه السلام) از آن به هر تقدير وجود مبارك ابراهيم همان «ذَبح» فرزند را ديد و تعبيري هم نمي‌خواست. آنهايي كه خواب‌هاي آشفته مي‌بينند، مثل بيداري آنهاست. كساني كه اهل تحقيق و پژوهش نيستند، آدم‌هاي عادي‌ هستند؛ پنج شش نفر وقتي يك جا مي‌نشينند، اول كه وارد مي‌شوند در يك موضوع سخن مي‌گويند، يك ساعت كه نشستند و ختم جلسه اعلام شده و دارند مي‌روند درباره چيزهايي بحث كردند كه هيچ رابطه‌اي بين آن حرف‌هاي آخر اينها با حرف‌هاي اول اينها نيست؛ براساس تداعي معاني, تداعي الفاظ, تداعي اذهان است, پراكنده‌گويي عصاره كار جلسه آنهاست؛ اينها را «اضغاث احلام» مي‌گويند. شما ببينيد اين باغ‌هايي كه علف هرز زياد دارد وجين می خواهد؛ يعني آن علف هرز را گرفتن می خواهد. اگر باغباني نداشته باشد تا علف هرز را وجين كند، وقتي يك دسته سبزي از آن باغ بگيريد، شما اين دسته سبزي را كه مثلاً يك كيلو وزن آن است ده‌ها بار بايد بگردي تا يك برگ قابل خوردن پيدا كني. در ميان علف های هرز يا همه اش هرز است يا اگر هم سبزي خوراكي پيدا شود بسيار كم است، اينها را مي‌گويند دسته‌اي! اينها را مي‌گويند «اضغاث». اگر اينها در بيداري باشد كه «اضغاث يقظه» است، اگر در خواب باشد كه «اضغاث احلام» است. خواب‌هاي آشفته مثل بيداري است، چون انسان همان‌طوري كه در بيداري پراكنده زندگي مي‌كند، خواب آنها هم همين‌طور است، مگر خواب خوب نصيب هر كسي مي‌شود؟! هر كسي هر حرفي مي‌زند بايد توقع داشته باشد رؤيای صالحه يا رؤيای صادقه نصيبش شود؟ كسي كه با قصه زندگي مي‌كند، خواب تحقيقي نصيبش نمي‌شود؛ كسي كه با بناي عقلا و فهم عرف زندگي مي‌كند، رؤياهاي عقلي نصيبش نمي‌شود؛ بالأخره رؤيا محصول «يقظه» است
هم وضعش روشن است، اما همين كه تيغ دست او بود، جدا شد و نبُريد دو بخش بود: همان بخشي كه به پهلو خواباند و اين تيغ نبريد و هم آن بخشي كه به رو خواباند كه از قفا ببرد اين تيغ نبريد که در اين فضا فرمود احسنت! ما اين‌طور شما را جزا داديم؛ يعني خوب از عهده آزمون برآمديد، خدا هر كسي را امتحان نمي‌كند. غرض اين است كه همين آزمون الهي جزاست كه «بارک الله» خوب امتحان دادي؛ اين جزاي الهي است، اين پاداش الهي است، اين «بارک الله» گفتنِ خدا جزاي الهي است و مخصوص حضرت ابراهيم هم نبود؛ فرمود هر كس با ما معامله كند ما هم او را در امتحان موفق مي‌كنيم، هر كسي با ما بخواهد معامله كند و ﴿جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾ باشد در موقع امتحان ما او را كمك مي‌كنيم ﴿إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ ٭ إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبينُ﴾، بعد ﴿وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظيمٍ﴾.
هم وضعش روشن است، اما همين كه تيغ دست او بود، جدا شد و نبُريد دو بخش بود: همان بخشي كه به پهلو خواباند و اين تيغ نبريد و هم آن بخشي كه به رو خواباند كه از قفا ببرد اين تيغ نبريد که در اين فضا فرمود احسنت! ما اين‌طور شما را جزا داديم؛ يعني خوب از عهده آزمون برآمديد، خدا هر كسي را امتحان نمي‌كند. غرض اين است كه همين آزمون الهي جزاست كه «بارک الله» خوب امتحان دادي؛ اين جزاي الهي است، اين پاداش الهي است، اين «بارک الله» گفتنِ خدا جزاي الهي است و مخصوص حضرت ابراهيم هم نبود؛ فرمود هر كس با ما معامله كند ما هم او را در امتحان موفق مي‌كنيم، هر كسي با ما بخواهد معامله كند و ﴿جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾ باشد در موقع امتحان ما او را كمك مي‌كنيم ﴿إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ ٭ إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبينُ﴾، بعد ﴿وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظيمٍ﴾.
هم وضعش روشن است، اما همين كه تيغ دست او بود، جدا شد و نبُريد دو بخش بود: همان بخشي كه به پهلو خواباند و اين تيغ نبريد و هم آن بخشي كه به رو خواباند كه از قفا ببرد اين تيغ نبريد که در اين فضا فرمود احسنت! ما اين‌طور شما را جزا داديم؛ يعني خوب از عهده آزمون برآمديد، خدا هر كسي را امتحان نمي‌كند. غرض اين است كه همين آزمون الهي جزاست كه «بارک الله» خوب امتحان دادي؛ اين جزاي الهي است، اين پاداش الهي است، اين «بارک الله» گفتنِ خدا جزاي الهي است و مخصوص حضرت ابراهيم هم نبود؛ فرمود هر كس با ما معامله كند ما هم او را در امتحان موفق مي‌كنيم، هر كسي با ما بخواهد معامله كند و ﴿جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾ باشد در موقع امتحان ما او را كمك مي‌كنيم ﴿إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ ٭ إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبينُ﴾، بعد ﴿وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظيمٍ﴾.
تقويت قول به ذبيح بودن اسماعيل(عليه السلام) و دليل آن زمخشري هم از ابن‌عباس يا از ديگران نقل مي‌كند كه آن‌كه «ذبيح» است اسماعيل(سلام الله عليه) است،[23] بسياري از اهل سنّت نظرشان اين است كه آ‌ن‌كه «ذبيح» است اسحاق است، گرچه برخي از روايات ما همين را دارد كه اسحاق «ذبيح» است، اما بسياري از روايات دارد آن‌كه «ذبيح» است اسماعيل است. اين دو طايفه از روايات كه معارض هم هستند؛ اين رواياتی که دارد «ذبيح» اسماعيل است «اکثرُ سنداً» است, اصح است، متقن است و گذشته از اين, موافق با «كتاب الله» هم است، چون روايات را «عندالتعارض» اگر خواستيم ارزيابي كنيم يكي از مهم‌ترين راه ها سنجش با قرآن است. اگر روايات متعارض را بر قرآن عرضه كنيم و با قرآن بسنجيم، ظاهر يا صريح قرآن كريم اين است كه «ذبيح» اسماعيل است، براي اينكه آن آيات كه فرمود: ﴿فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَليمٍ﴾،مسئله آزمون ذبح و اينها را ذكر مي‌كند و بعد هم كه قصه تمام شد مي‌فرمايد: ﴿وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ﴾ قصه اسحاق را بعد از آن مسئله ذَبح و قرباني و ذَبح عظيم و اينها ذكر مي‌كند که از اين شفاف‌تر ديگر نمي‌شود. روشن است كه «ذبيح» اسماعيل است نه اسحاق. اين را شاهد، استشهاد كردند فريقين و محقّقان از دو گروه كه درست هم است که روايات ما هم اين را دارد؛ ولي متأسفانه بعضي از آنها مي‌گويند «ذبيح» اسحاق است و برخي‌ها هم از همين بيان نوراني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه فرمود: «أَنَا ابْنُ الذَّبِيحَيْن»[24] استشهاد كردند كه وجود مبارك اسماعيل «ذبيح» است، زيرا پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «أَنَا ابْنُ الذَّبِيحَيْن» يكي پدر يا جدّش بود كه نذر كردند قرعه به نام پدر حضرت رسول افتاد كه او را «ذَبح» كنند، بالأخره عنايت الهي باعث حفظ اين شد و اين از «ذبيح» شدن نجات پيدا كرد و يكي هم حضرت اسماعيل بود؛ وجود مبارك پيغمبر نوه حضرت اسماعيل بوده و عرب بود, حضرت موسي و اينها فرزندان اسحاق‌ هستند. حضرت فرمود: «أَنَا ابْنُ الذَّبِيحَيْن»؛ يكي عبدالله پدر من و يكي هم جدّ من است حضرت اسماعيل. بعضي از اعراب كه آ‌نجا حضور داشتند به حضرت عرض كردند «يَا ابْنَ‌ الذَّبِيحَيْن»[25] که حضرت تبسّم نمودند. غرض اين است كه شواهد فراوان قرآني بر اين است كه آن‌كه «ذبيح» است اسماعيل است و اكثر روايات هم همين را تأييد مي‌كند و اگر روايتي هم دلالت داشته باشد بر اينكه «ذبيح» اسحاق است، اين گذشته از اينكه معارض فراوان دارد، مخالف قرآن كريم هم است. بعد از اينكه جريان حضرت اسماعيل تمام شد مي‌فرمايد ما به او بشارت نوزاد ديگر داديم. از اين صريح‌تر شما چه چيزي مي‌خواهيد؟ فرمود: ﴿كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ ٭ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنينَ ٭ وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحينَ ٭ وَ بارَكْنا عَلَيْهِ وَ عَلي‌ إِسْحاقَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبينٌ﴾.[26]
🟢🔴نمونه هايي از لطايف معرفتی 🟣ابراهيم(سلام الله عليه) در جريان«نار» و «ذَبح» و «مرگ» روايات مسئله را هم ملاحظه فرموديد که خيلي لطيف است؛ كارد چه گفته حضرت، كارد را به قسمت گردن حضرت اسماعيل كه گذاشت چه شده, حضرت اسماعيل را به رو خوابانيد كه از پشت و از قفا سرش را جدا كند كارد چه شده يا بدن چه شده يا گردن چه شده اينها لطايفي است كه در روايات ما هست؛ جبرئيل(سلام الله عليه) آمده چه گفته، آن هم لطايف فراواني است كه در جريان «ذَبح» فرزند هست؛ برخوردهايي كه وجود مبارك ابراهيم با فرشته‌ها داشت، چه در مسئله ﴿يا نارُ كُوني‌ بَرْداً وَ سَلاماً﴾[15] كه جبرئيل(سلام الله عليه) از ابراهيم(سلام الله عليه) خواست و گفت حاجتي داري بگو تا ما انجام دهيم که فرمود حاجت دارم اما به تو نه, گفت پس اگر به خدا نيازمندي از خدا بخواه, گفت: «فَقَالَ حَسْبِي مِنْ سُؤَالِي عِلْمُهُ‌ بِحَالِي»،[16] اينها جزء درجات عاليه معرفتي و محبّتي ابراهيم خليل است که اينها در روايات ما هست؛ ولي برخي از اهل معرفت مثل عطار[17] و امثال عطار آنها هم نقل كردند كه در هنگام قبض روح وجود مبارك ابراهيم, عزرائيل(سلام الله عليه) كه آمده قبض روح كند گفت به تو جان نمي‌دهم؛[18] اين انسان به جايي مي‌رسد كه حتي بر عزرائيل(سلام الله عليه) هم مي‌تواند مسلّط باشد. گفت اگر او بگويد جانم را به شما بسپارم، اين كار را خواهم كرد؛ ولي جانم را فقط به دست ذات اقدس الهي مي‌سپارم؛ اين همان ﴿جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾ است