از در تعجب گفتند: (واى بر ما، چه كسى ما را از خوابگاهمان بپا داشت ؟) اساسش همان انكار معاد است كه در دنيا مى ورزيدند و در دل از روز جزا غفلت داشتند، و همواره مستغرق در هواها بودند، وقتى به طور ناگهانى سر از قبر درمى آورند و به سرعت به طرف محشر مى روند، به عالمى كه جز عذاب شر، انتظار ديگرى در آن ندارند، ناگزير دچار فزع اكبر و دهشتى مى گردند كه حتى كوهها تاب تحمل آن را ندارد، و به همين جهت طبق عادت و رسمى كه در دنيا در هنگام برخورد به خطر داشتند، اولين عكس العملى كه نشان مى دهند، گفتن واويلا است، آنگاه مى پرسند: چه كسى آنان را از مرقدشان برانگيخت ؟ و اين بدان جهت است كه دهشت، آنان را از توجه به هر چيز ديگرى غافل مى سازد.
بعد از گفتن واويلا، و بعد از پرسش از اينكه چه كسى آنان را از مرقدشان برانگيخته ؟ به يادشان مى افتد كه در دنيا فرستادگان خدا همواره وعده حق را درباره بودن روز بعث و جزا تذكرشان مى دادند، آن وقت شهادت مى دهند به حق بودن آن وعده ها و خود را پناهنده رحمت خدا مى كنند و مى گويند: (اين همان بعث و جزايى بود كه رحمان وعده مى داد).
همين گفتارشان نيز از در نيرنگ و كيدى است كه: در دنيا به آن خو گرفته بودند، هر وقت دشمن بر آنان غلبه كرد، شروع مى كردند به تملق و اظهار ذلت و اعتراف به ظلم و تقصير. و در آخر با جمله (و صدق المرسلون ) حقانيت رسولان را تصديق مى كنند.
از بيان گذشته چند نكته روشن مى شود:
اول اينكه: چرا در هنگام بعث، واويلا مى گويند.
دوم اينكه: چرا اول مى پرسند: چه كسى آنان را از مرقدشان برانگيخته و سپس اقرار مى كنند به اينكه: اين همان وعده اى است كه رحمان داده، و نيز اقرار مى كنند به حقانيت و صدق مدعاى مرسلين، با اينكه ظاهر آن سؤ ال اين است كه به همه ا ين مطالب جاهلند.
سوم اينكه: جمله (من بعثنا من مرقدنا) و جمله (هذا ما وعد الرّحمن...) هر دو از سخنان كفار است.
كلمه (وعد) به تنهايى (بدون كلمه وعيد) هم به معناى وعده خبر مى آيد و هم به معناى وعده شر. ولى اگر هر دو با هم در كلامى بيايند، (وعد) به معناى وعده خير، و (وعيد) به معناى وعده شر خواهد بود
و لا تجزون الا ما كنتم تعملون ) عطف تفسيرى است براى جمله (فاليوم لا تظلم نفس شيئا) و در حقيقت بيانى برهانى براى نبودن ظلم در آن روز است ؛ چون دلالت مى كند بر اينكه جزاى اعمال هر صاحب عملى در آن روز خود اعمال اوست، ديگر با چنين جزايى ظلم تصور ندارد، براى اينكه ظلم عبارت است از بيجا مصرف كردن چيزى، ولى عمل كسى را جزاى عملش قرار دادن، بى جا مصرف كردن جزا نيست، و بهتر از آن تصور ندارد، چه جزايى عادلانه تر از اينكه عين عمل كسى را مزد عملش قرار دهند؟
خطابى كه در اين آيه است كه مى فرمايد: (امروز خود اعمالتان را جزاى اعمالتان قرار مى دهند) با اينكه روز قيامت هنوز نيامده، از باب تمثيل قيامت و احضار آن و احضار مردمى است كه در آن هستند، و اين خود عنايتى است در كلام كه گوينده آينده را احضار كند، و با مردمى كه در آينده قرار مى گيرند، سخن بگويد.
اين است نكته خطاب، نه آن طور كه بعضى توهم كرده اند كه: (كلام مذكور حكايت از آينده كفار است، و يا خطابى است كه از ناحيه خداى سبحان و يا ملائكه و يا مومنين در روز قيامت به ايشان مى شود)؛ چون احتياجى به اين توجيهات نيست، و سياق گوياى به آن معنايى است كه ما بيان كرديم.
و مخاطب به جمله (و لا تجزون الا ما كنتم تعملون ) همه مردمند، چه اهل سعادت و چه اهل شقاوت، هركس هر چه كرده چه خوب و چه بد، عين آن را جزاى عملش قرار مى دهد.
و اينكه بعضى در اين خصوص اشكال كرده اند كه: (انحصار (الا) با عموميت (سعدا) و (اشقيا) نمى سازد، علاوه بر اين خود خداى تعالى فرموده: اءجر مومنان را به طور كامل مى دهد، و بيشتر هم مى دهد، و به فضل خود آن را دو چندان و بلكه چند برابر مى كند) اشكالشان وارد نيست ؛ براى اينكه: انحصارى كه در مورد آيه مورد بحث هست، ناظر به جزاى اعمال و پاداش و كيفر آن است و آن ادله و آياتى كه دلالت دارد بر اجر چند برابر از قبيل آيه (لهم ما يشاون فيها و لدينا مزيد) مسأله اى است ماوراى جزا و اجر، و خارج از طور عمل است، ما هم نخواستيم بگوييم خداوند به اهل سعادت بيش از اعمالشان چيزى نمى دهد، بلكه خواستيم بگوييم اجر همان عمل است و بس، و اما اينكه ممكن است خداوند به فضل خود مثوباتى به اشخاصى بدهد، از محل بحث بيرون است.
بعضى از مفسرين از اشكالى كه ذكر شد، جواب داده اند به اينكه: معناى آيه شريفه اين است كه: صالح ثواب ش كم نمى شود، و طالح هم عقابش زياد نمى شود؛ چون هم كم دادن اجر صالح منافات با حكمت دارد، و هم زياد كردن عقاب طالح، و اما زياد ثواب دادن و كمتر عقاب كردن مورد نظر آيه نيست، و هيچ مانعى هم ندارد.
و يا جواب داده اند به اينكه: مراد از جمله (لا تجزون الا ما كنتم تعملون ) اين است كه: شما جزايى نخواهيد ديد مگر جزايى را كه از سنخ عمل خودتان است، چه خير و چه شر.
ولى اشكالى كه در اين جواب است اين است كه: اگر مدلول آيه اين بود اصلا اشكالى وارد نمى شد، ليكن همه حرفها در اين است كه آيا آيه چنين مدلولى دارد يا نه
فلا يستطيعون توصية و لا الى اهلهم يرجعون
يعنى نتيجه چنين صيحه اى كه به ناگهانى مى رسد و مهلتشان نمى دهد، اين است كه همگى فورا بميرند، در نتيجه ديگر نه مى توانند سفارشى بكنند - چون مرگشان عمومى است، در نتيجه ديگر كسى نمى ماند تا رفتگان به ماندگان سفارشى كنند - و نه مى توانند به اهل خود برگردند؛ چون بر فرض كه مرگشان در بيرون خانه برسد باز به اهلشان برنمى گردند.
و نفخ فى الصور فاذا هم من الاجداث الى ربهم ينسلون
اين نفخه صور، نفخه دومى است كه به وسيله آن همه مردگان زنده مى شوند، و قيامت برپا مى گردد. و كلمه (اجداث ) جمع (جدث ) است كه: به معناى قبر است. و كلمه (ينسلون ) از ماده (نسل ) است كه: به معناى راه رفتن به سرعت است. و در تعبير از قيامت به (الى ربهم به سوى پروردگارشان ) هشدار و توبيخى است براى كفار كه منكر ربوبيت خداى تعالى هستند. و بقيه الفاظ آيه روشن است
ان كانت الا صيحة واحدة فاذا هم جميع لدينا محضرون
در اين جمله اسم (كانت ) حذف شده، و تقدير كلام چنين است (ان كانت الصيحة الا صيحة واحدة ) يعنى آن صيحه و نفخه اى كه ايشان را ناگهانى رسيد، و بدون درنگ و مهلت همه را نزد ما حاضر ساخت، نبود مگر يك نفخه و صيحه.
و تعبير به (لدينا نزد ما) بدين جهت است كه روز قيامت روز حضور نزد خدا است براى فصل قضا و رسيدگى به حساب اعمال و حقوقى كه مردم از يكديگر ضايع كرده اند.
اينكه بعضى در اين خصوص اشكال كرده اند كه: (انحصار (الا) با عموميت (سعدا) و (اشقيا) نمى سازد، علاوه بر اين خود خداى تعالى فرموده: اءجر مومنان را به طور كامل مى دهد، و بيشتر هم مى دهد، و به فضل خود آن را دو چندان و بلكه چند برابر مى كند) اشكالشان وارد نيست ؛ براى اينكه: انحصارى كه در مورد آيه مورد بحث هست، ناظر به جزاى اعمال و پاداش و كيفر آن است و آن ادله و آياتى كه دلالت دارد بر اجر چند برابر از قبيل آيه (لهم ما يشاون فيها و لدينا مزيد) مسأله اى است ماوراى جزا و اجر، و خارج از طور عمل است، ما هم نخواستيم بگوييم خداوند به اهل سعادت بيش از اعمالشان چيزى نمى دهد، بلكه خواستيم بگوييم اجر همان عمل است و بس، و اما اينكه ممكن است خداوند به فضل خود مثوباتى به اشخاصى بدهد، از محل بحث بيرون است.
آية لهم انا حملنا ذريتهم فى الفلك المشحون (41)
و خلقنا لهم من مثله ما يركبون (42)
و ان نشا نغرقهم فلا صريخ لهم و لا هم ينقذون (43)
الا رحمة منا و متاعا الى حين (44)
و اذا قيل لهم اتقوا ما بين ايديكم و ما خلفكم لعلكم ترحمون (45)
و ما تاتيهم من آية من آيت ربهم الا كانوا عنها معرضين (46)
و اذا قيل لهم انفقوا مما رزقكم اللّه قال الّذين كفروا للذين آمنوا انطعم من لو يشاء اللّه اطعمه ان انتم الا فى ضلال مبين (47)
🟢عبرتى ديگر براى ايشان اين است كه ما نژادشان را در كشتى پر، حمل مى كنيم (41).
و آن چه نظير آن برايشان آفريده ايم كه سوار مى شوند (42).
و هر آن بخواهيم غرقشان مى كنيم كه در اين صورت ديگر فريادرسى ندارند ونجات داده نمى شوند (43).
باز مگر رحمتى از ما به فريادشان برسد كه تا مدتى برخوردار شوند (44).
و چون به ايشان گفته مى شود از آنچه در پيش رو و پشت سر داريد بترسيد شايد ترحم شويد (45).
ولى هيچ آيتى از آيات پروردگار نيايد براى آنان مگر اينكه از آن روى بگردانند (46).
و چون به ايشان گفته مى شود از آنچه خدا روزيتان كرده انفاق كنيد آنان كه كافر شده اند به آنان كه ايمان آورده اند گويند آيا به كسى غذا بدهيم كه اگر خدا مى خواست غذايش مى داد؟ شما نيستيد جز در ضلالتى آشكار (47).
و چه بسا مفسرينى كه جمله مورد بحث را كه مى فرمايد: (و براى شما از مثل كشتى چيرهاى ديگرى خلق كرديم كه بر آن سوار مى شويد) حمل بر طياره و سفينه هاى فضايى عصر حاضر كرده اند. و ليكن تعميم دادن آيه بهتر است
آيه لهم انا حملنا ذريتهم فى الفلك المشحون
اگر حمل بر كشتى را به ذريه بشر نسبت داد، نه به خود بشر، و خلاصه اگر فرمود: (حملنا ذريتهم ) و نفرمود: (حملناهم ) به اين منظور است كه ب ه اين وسيله غرق محبت و مهر و شفقت شنونده را تحريك كند.
ان نشا نغرقهم فلا صريخ لهم و لا هم ينقذون
كلمه صريخ به معناى آن كسى است كه ناله آدمى را بشنود و استغاثه او را جواب گويد و به فرياد او برسد. و كلمه انقاذ به معناى نجات دادن از غرق است.
و اين آيه شريفه با آيه قبلش كه مى فرمود: (انا حملنا ذريتهم فى الفلك المشحون ) متصل است و مى خواهد بفرمايد: اختيار، با ماست، اگر خواستيم غرقشان مى كنيم، و در اين صورت احدى نيست كه استغاثه آنان را جواب بدهد، و هيچ نجات دهنده اى نيست كه ايشان را از غرق شدن برهاند.
الا رحمة منا و متاعا الى حين
اين استثناء، استثناى مفرغ است، و تقدير كلام: (لا ينجون بسبب من الاسباب و بامر من الامور الا لرحمة منا تنالهم و لتمتع الى حين الاجل المسمى قدرناه لهم به هيچ سببى از اسباب، و هيچ امرى از امور، نجات پيدا نمى كنند، مگر به خاطر رحمتى از ما كه شاملشان گردد، و به خاطر اينكه تا مدتى معين كه برايشان تقدير كرده ايم زنده بمانند) مى باشد
اذا قيل لهم اتقوا ما بين ايديكم و ما خلفكم لعلكم ترحمون
بعد از آنكه آيت هايى كه دلالت بر ربوبيت خدا مى كرد برشمرد، اينك در اين آيه شريفه مشركين را مذمت مى كند به اينكه حق اين آيت ها را رعايت ننموده، و بدانها اقبالى نكرده و آثار آنها را بر آنها مترتب نساختند. وقتى به ايشان گفته مى شود كه: اين آيت هاى روشن ناطقند بر اينكه پروردگار شما (اللّه ) است، پس هم از معصيت او در حال حاضر بپرهيزيد، و هم از گناهانى كه قبلا كرده بوديد و يا پس از عذاب شرك و گناهانى كه بدان مبتلاييد، و آنچه قبلا مرتكب شده بوديد بپرهيزيد و يا پس از شرك و گناهانى كه فعلا در زندگى دنيا داريد، و از عذابى كه در آخرت هست بپرهيزيد، از اين سخن اعراض نموده و اين دعوت را اجابت نمى كنند. و اين اعراضشان بر حسب عادتى است كه هميشه درباره همه آيات دارند، آياتى كه به وسيله آن تذك ر داده مى شوند.
با اين بيان دو نكته روشن مى شود: اول اينكه: مراد از (ما بين ايديكم و ما خلفكم ) شرك و گناهانى است كه در حال حاضر و در قبل از اين بدان مبتلا بودند، و يا مراد عذابى است كه بدين سبب مستوجب آن شدند، و برگشت هر دو به يكى است، و يا مراد شرك و گناهان در دنيا و عذاب در آخرت است. و اين وجه از وجوه ديگر وجيه تر است.
دوم اينكه: اگر جواب اذا حذف شده، براى اين است كه: دلالت كند بر اينكه حال كفار در جراءت و جسارت به خداى تعالى، و بى اعتنايى به حق به حدى رسيده كه ديگر نمى توان جوابى كه در مقابل اين دعوت مى دهند به زبان آورد. پس چه بهتر اينكه اصلا گفته نشود، هر چند كه با جمله (و ما تاتيهم من آيه من آيات ربهم الا كانوا عنها معرضين )، فهمانده كه آن جواب چه بوده.
و ما تاتيهم من آيه من آيات ربهم الا كانوا عنها معرضين
مراد از (آوردن آيات ) نشان دادن آن، به مشاهده و يا به تلاوت و تذكر است، و نيز مراد اعم از آيات آفاقى و انفسى و آ يت به معناى معجزه (مانند قرآن ) است، كفار در برابر همه اينها روگردانى مى كنند.
تسنیم:
مشحون» است؛ «مشحون» هم مملوّ را ميرساند و هم شَحنهدار را ميرساند؛ يعني پاسدار را ميرساند, پاسبان را ميرساند, نگهبان را ميرساند. ما اين درياي موّاج را كه هيچ عاملي شما نداريد براي اينكه شما را جابهجا كند و مقدورتان نيست، به وسيله بادي كه در اختيار ماست شما را جابهجا ميكنيم که اين وسيله نقليه است و اين را ما آفريديم، آن دلبندهاي شما كه ذريّه هستند در همين كشتي میباشند و ما هستيم كه داريم جابهجا ميكنيم ﴿وَ آيَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّيَّتَهُمْ﴾؛ جريان كشتي نوح نيست كه جناب زمخشري و امثال زمخشري گفتند اين مربوط به كشتي نوح است،[۱۳] چون جريان كشتي نوح براي ما الآن آيه نيست. ﴿أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّيَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ﴾ كه «مشحون» است.