رئیسجمهورشهید خدمت در ضیافت افطار با سفرای کشورهای اسلامی: امام خمینی در روزهای نخست انقلاب فرمودند مسئله فلسطین، مسئله اول جهان اسلام است موضوع قدس میتواند همه مسلمانان را با یکدیگر متحد کند؛ البته مسئله قدس مربوط به همه وجدانهای بیدار عالم است امروز در همه کشورهای عالم اعم از مسلمان و غیرمسلمان، منفورترین رژیم، رژیم صهیونیستی است
رهبری: امروز قضیهى اول جهان اسلام قضیهى غزه است؛ شاید بشود گفت قضیهى اول دنیاى انسانیت، قضیهى غزه است. سگ هارى و گرگ درندهاى به انسانهاى مظلوم حمله کرده است؛ چه کسى مظلومتر از کودکان معصومى که در این حملات جان خود را مظلومانه از دست دادند؟ چه کسى مظلومتر از مادرانى که فرزندان خودشان را در آغوش خودشان گرفتند و به چشم خود مرگ و پرپر زدن آنها را مشاهده کردند؟ رژیمِ غاصبِ صهیونیستِ کافر، دست به چنین جنایاتى زده است امروز در مقابل چشم بشریت و انسانیت؛ بشریت باید عکسالعمل نشان بدهد. ۱۳۹۳/۰۵/۰۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر پیامبر صلی الله علیه واله وسلم زنده بود به چیزی فکر می کرد؟
https://eitaa.com/almahditfser
خطبه 27 نهج البلاغه
أَلَا وَ إِنِّي قَدْ دَعَوْتُكُمْ إِلَى قِتَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَيْلًا وَ نَهَاراً وَ سِرّاً وَ إِعْلَاناً وَ قُلْتُ لَكُمُ اغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ يَغْزُوكُمْ، فَوَاللَّهِ مَا غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ فِي عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا؛ فَتَوَاكَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَيْكُمُ الْغَارَاتُ وَ مُلِكَتْ عَلَيْكُمُ الْأَوْطَانُ.
شب و روز، در نهان و آشكارا، شما را به نبرد با اين قوم فرا خواندم و گفتم كه پيش از آنكه سپاه بر سرتان كشند، بر آنها بتازيد. به خدا سوگند، به هيچ قومى در خانه هايشان تاخت نياوردند. مگر آنكه زبون خصم گشتند. شما نيز آن قدر از كارزار سر بر تافتيد و كار را به گردن يكديگر انداختيد و يكديگر را نصرت نداديد، تا هرچه داشتيد به باد يغما رفت و سرزمينتان جولانگاه دشمنانتان گرديد.
بیست سال توصیه به وحدت
من قریب بیست سال است که به کشورهای عربی توصیه می کنم که با هم مجتمع شوید و این مادۀ فساد را طرد کنید. اگر اسرائیل قدرت پیدا کند، اکتفا به بیت المقدس نمی کند؛ لکن مع الأسف نصیحت در آنها اثر نمی کند. من از خدا می خواهم که مسلمین را بیدار کند.(
ضبط صوت خبرنگاری_247.mp3
15.17M
سخنرانی شب ولادت #اولین مخلوق عالم #عقل کل محمد مصطفی صلی الله علیه واله وسلم و #امام صادق علیه السلام
سخنران: حسن محمدی
https://eitaa.com/almahditfser
🟢امام خمینی ره:
اگر مسلمین مجتمع بودند، هر کدام یک سطل آب به اسرائیل میریختند او را سیل میبرد. 24 مرداد 1358
بيشتر بخوانيد: http://emam.com/posts/index/quote#quote18165
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
و الصافات صفا (1)
فالزّاجرات زجرا (2)
فالتاليات ذكرا (3)
ان الهكم لوحد (4)
رب السموت و الارض و ما بينهما و رب المشرق (5)
انا زيّنّا السماء الدنيا بزينه الكواكب (6)
و حفظا من كل شيطان مارد (7)
لا يسمعون الى الملا الاعلى و يقذفون من كل جانب (8)
دحورا و لهم عذاب واصب (9)
الا من خطف الخطفه فاتبعه شهاب ثاقب (10)
فاستفتهم اهم اشدّ خلقا ام من خلقنا انا خلقناهم من طين لازب (11)
ترجمه آيات
به نام خداوند بخشنده مهربان سوگند به صف كشندگان (از ملائكه ) كه صف آرايى كرده اند (1).
قسم به (ملائكه ) راننده ابر و باران (2).
و قسم به ملائكه اى كه قرآن را بر پيامبر تلاوت مى كنند (3).
كه خداى شما هر آينه يكتاست (4).
اوست پروردگار آسمانها و زمين و آنچه بين آن دو است و او است پروردگار مشرقها (5).
همانا ماييم كه آسما ن دنيا را با زينت ستارگان آراستيم (6).
تا هم زينت آن باشد و هم آسمان را از هر شيطان سركشى حفظ كند (7).
تا شيطانها نتوانند به آنچه در سكان آسمان مى گذرد گوش فرا دهند و اگر خواستند گوش دهند از هر طرف رانده شوند (8).
و در نتيجه از آسمان دور شوند و براى ايشان است عذابى واجب (9).
آرى شيطانها نمى توانند به سخنان فرشتگان گوش فرا دهند مگر آنهايى كه كلام ملائكه را بربايند كه آنها نيز بلافاصله هدف شهاب ثاقب قرار مى گيرند (10).
حال از مشركين بپرس آيا ايشان از حيث خلقت سخت تر و مهم ترند يا آنچه از آسمان و زمين و مخلوقات بين آن دو كه ما خلق كرده ايم با اينكه ما انسانها را از گلى چسبنده آفريديم ؟ (11).
بيان آيات
در اين سوره بر مسأله توحيد احتجاج شده، و مشركين مخالف توحيد را تهديد نموده و مؤمنين خالص را بشارت مى دهد و سرانجام كار هر يك از دو طايفه را بيان مى كند. سپس نام عده اى از بندگان مؤمن خود را كه بر آنان منت نهاده و وعده داده كه بر دشمنانشان غالب و پيروز كند، ذكر مى كند و در خاتمه سوره بيانى ايراد مى فرمايد كه به منزله خلاصه گيرى از غرض سوره است، يعنى تنزيه خدا. و سلام بر بندگان مرسل و حمد خداى تعالى در برابر رفتار نيكى كه با ايشان كرده. و اين سوره به شهادت سياقش در مكه نازل شده.
و الصافات صفا فالزاجرات زجرا فالتاليات ذكرا
كلمه (صافّات ) - به طورى كه گفته شده - جمع (صافه ) است و (صافه ) نيز جمع (صاف ) - با تشديد - است، و مراد از اين كلمه جماعتى است كه: افراد آن در صفى منظم قرار داشته باشند. و كلمه (زاجرات ) از (زجر) است كه به معناى آن است كه: كسى را با تهديد به مذمت و يا كتك، از كارى و يا راهى منصرف كنى. و كلمه (تاليات ) از ماده (تلاوت ) است كه به معناى خواندن است.
وجوه مختلف درباره مراد از سه طايفه: (صافات)، (زاجرات) و (تاليات) كه خداوند بدانها سوگند ياد كرده است
خـداى تـعـالى به اين سه طايفه، يعنى (صافات )، (زاجرات ) و (تاليات ) سوگند خورده، حال بايد ديد منظور از اين سه طايفه كيانند؟
كلمات مفسرين در اين باره مختلف است. مثلا درباره (صافات )
ينكه مراد، سه طائفه از ملائكه كه مـأمـور نزول وحى بوده اند مى باشد
و بعضى ديگر گفته اند: (جماعت قاريان قرآنند كه آن را در نماز مى خوانند).
و مـا احتمال مى دهيم - و خدا داناتر است - كه مراد از هر سه طايفه (صافات و زاجرات و تـاليـات ) سـه طـايـفـه از مـلائكـه بـاشـنـد كـه مأمور نـازل كـردن وحـى بـودنـد و راه ايـن كار را از مداخله شيطانه ا ايمن مى كردند و آن را به پيغمبران و يا خصوص پيامبر اسلام محمّد (صلى اللّه عليه وآله و سلم) مى رساندند
و ايـن مـعـنـا از آيـه عـالم (الغـيـب فـلا يـظـهـر عـلى غـيـبـه احـدا الا مـن ارتـضـى مـن رسـول فـانـه يـسـلك من بين يديه و من خلفه رصدا ليعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم و احاط بما لديهم ) نيز استفاده مى شود.
و بـنـابـر احـتـمـال مـزبور، معناى آيات مورد بحث اين مى شود كه: سوگند مى خورم به فرشتگانى كه در سر راه وحى صف بسته اند، و سپس به فرشتگانى كه شيطانها را از اينكه در كار وحى مداخله كنند زجر مى دهند و سپس به فرشتگانى كه وحى را بر پيغمبر مـى خوانند. و همانطور كه گفتيم - مراد از اين وحى يا عموم وحى هايى است كه به عموم پـيـامـبـران مى شده، و يا خصوص قرآن است كه به پيامبر اسلام وحى مى شده، و مؤيد احـتـمـال دوم ايـن اسـت كه: از آن تعبير فرموده به تلاوت ذكر، چون در قرآن كريم كلمه ذكر اصطلاحى است براى قرآن.
مؤيد اين احتمال اين است كه: آيات مربوط به راندن شياطين به وسيله شهابها، بعد از آيات مورد بحث قرار گرفته، و نيز دنبال آن مى فرمايد: (فاستفتهم اهم اشد خلقا ام من خـلقـنـا از ايـشـان نـظـريـه بخواه آيا خلقت ايشان مهم تر است، يا خلقت مخلوقاتى كه ما آفريده ايم...) كه باز در جاى خودش اين تأييد را توضيح مى دهيم.
و اگـر گـفـتـه شـود: قـرآن كـريـم نـزول وحـى را تـنـهـا بـه جـبـرئيـل نـسـبـت داده و فـرمـوده: (مـن كـان عـدوا لجـبريل فانه نزله على قلبك ) و نيز فرموده: (نزل به الروح الامين على قلبك ).
سه طايفه مذكور اعوان جبرئيل در نزول وحى اند مى باشد
در پـاسـخ مـى گوييم منافاتى با احتمال ما ندارد، براى اينكه ملائكه (صافات ) و (زاجـرات ) و (تاليات ) اعوان جبرئيلند. پس اگر بگوييم اين سه طايفه وحى را نازل مى كنند، باز در حقيقت جبرئيل نازل كرده، همچنان كه خود قرآن در جاى ديگر فرموده: (فى صحف مكرمه مرفوعه مطهرة بايدى سفرة كرام بررة ) و نيز از همان فرشتگان حـكـايـت مـى كند كه گفتند: (و ما نتنزل الا بامر ربك ) پس معلوم مى شود متصدى آوردن وحى يك نفر نيست، و نيز گفتند: (و انا لنحن الصافون و انا لنحن المسبحون ).
و ايـنـكـه يـك جـا وحـى را تنها به جبرئيل نسبت مى دهد و در مواردى ديگر به جماعاتى از مـلائكـه، منافات ندارد و نظير اين است كه: يك جا قبض ارواح را به خصوص ملك الموت نـسـبـت مـى دهـد و مـى فـرمـايـد: (قـل يـتـوفـيـكـم مـلك المـوت الّذى وكل بكم ) و در جايى ديگر به فرشتگانى فرستاده از ناحيه خودش نسبت مى دهد و مى فرمايد: (حتى اذا جاء احدكم الموت توفته رسلنا) و اين بدان جهت است كه اينان اعوان ملك الموت و ملك الموت رئيس ايشان است.
سؤ ال ديگر ى كه ممكن است براى خواننده پيش بيايد، اين است كه: چرا كلمات مخصوص بـه زنـان را دربـاره مـلائكـه استعمال كرده و فرموده: (صافات ) و (زاجرات ) و (تـاليـات ) و نـفـرمـوده: (صافون ) و (زاجرون ) و (تالون ) و شايد همين تعبير دليل باشد بر اينكه مراد از اين سه كلمه، ملائكه نباشند.
در جواب مى گوييم: اين تعبير ضررى به احتمال ما نمى زند، براى اينكه: وقتى سخن از جـمـاعـتـى بـه مـيـان آيـد، جـايـز اسـت كـه لفـظ مـؤ نـث را دربـاره آنـان اسـتـعـمال كرد، چون كلمه جماعت مؤ نث است و (صافات ) و (زاجرات ) و (تاليات ) به اعتبار لفظ جماعت، مؤ نث آمده، و مؤ نث لفظى است.
🟢🔴از اول قـرآن تـا ايـنـجـا هـيچ سوره اى با سوگند آغاز نشده بود و سوره صافات اولين سـوره اى اسـت كه با سوگند آغاز مى شود و خداى سبحان در كلام مجيدش به بسيارى از مـخـلوقـات خود سوگند ياد كرده، از قبيل آسمان، زمين، خورشيد، ماه ، ستاره، شب، روز، مـلائكـه، مـردم، شهرها، و ميوه ها، و اين نيست مگر به خاطر شرافتى كه در آنها هست و آن شـرافـت ايـن اسـت كـه: مـخـلوق خـدايـنـد و خـدا قيوم آنها است كه خود منبع و سرچشمه همه شرافت ها و ارزشها است.
انا زينا السماء الدنيا بزينه الكواكب
مراد از (زينت ) هر چيزى است كه به وسيله آن چيز ديگرى را آرايش دهند و زيبا سازند. و كـلمـه (كـواكب ) عطف بيان و يا بدل از زينت است. و در كلام خداى سبحان مساله زينت دادن آسـمـان دنـيـا بـه وسـيـله سـتارگان مكرر آمده، از آن جمله فرموده: (و زينا السماء الدنـيـا بـمـصـابيح ) و نيز فرموده: (و لقد زينا السماء الدنيا بمصابيح ) و نيز فرموده: (اولم ينظروا الى السماء فوقهم كيف بنيناها و زيناها).
و اين آيات خالى از اين ظهور نيستند كه: آسمان دنيا يكى از آسمانهاى هفتگانه اى است كه قرآ ن كريم نام برده و مراد از آن همان فضايى است كه ستارگان بالاى زمين در آن فضا قرار دارند، هر چند كه بعضى از مفسرين اين آيات را طورى توجيه و معنا كرده اند كه با فرضيه هاى هيات قديم موافق درآيد و بعضى ديگر آن را طورى توجيه كرده اند كه با فرضيه هاى هيات جديد منطبق شود.
اول، جماعتى از فرشتگان هستند كه شهابها به دست گرفته و در كمين شـيطانها نشسته اند كه هر وقت نزديك بيايند تا اخبار غيبى آسمان را استراق سمع كنند، بـا آن شهابها به سوى آنها تيراندازى كنند و دورشان سازند، و اين معانى همه از ظاهر آيات و اخبار ابتداء به ذهن مى رسد.
و ليـكـن امـروز بـطـلان ايـن حـرفـهـا بـه خوبى روشن شده، و عيان گشته، و در نتيجه بطلان همه آن وجوهى هم كه در تفسير (شهب ) ذكر كرده اند، - كه وجوه بسيار زيادى هـم هستند - و در تفاسير مفصل و طولانى از قبيل تفسير كبير فخر رازى، و روح المعانى آلوسى و غير آن دو نقل شده، باطل مى شود.
نـاگـزيـر بـايد توجيه ديگرى كرد كه مخالف با علوم امروزى و مشاهداتى كه بشر از وضـع آسـمـانـهـا دارد نـبـوده بـاشـد. و آن تـوجـيـه بـه احتمال ما - و خدا داناتر است - اين است كه: اين بياناتى كه در كلام خداى تعالى ديده مـى شـود، ا ز بـاب مثالهايى است كه به منظور تصوير حقايق خارج از حس زده شده، تا آنـچـه خـارج از حـس اسـت بـه صـورت مـحـسـوسات در افهام بگنجد، همچنان كه خود خداى تعالى در كلام مجيدش فرموده: (و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون ) و ايـنـگـونـه مـثـلهـا در كـلام خـداى تـعـالى بـسـيـار اسـت، از قـبـيـل عـرش، كرسى، لوح و كتاب، كه هم در گذشته به آنها اشاره شد، و هم در آينده به بعضى از آنها اشاره خواهد رفت.
بـنـابـرايـن اسـاس، مـراد از آسـمـانـى كـه مـلائكـه در آن مـنـزل دارنـد، عـالمـى مـلكـوتى خواهد بود كه افقى عالى تر از افق عالم ملك و محسوس دارد، هـمان طور كه آسمان محسوس ما با اجرامى كه در آن هست عالى تر و بلندتر از زمين ماست.
و مـراد از نـزديك شدن شيطانها به آسمان، و استراق سمع، و به دنبالش هدف شهابها قـرار گـرفـتن، اين است كه: شيطانها مى خواهند به عالم فرشتگان نزديك شوند، و از اسـرار خـلقـت و حـوادث آيـنـده سـر درآورنـد. و ملائكه هم ايشان را با نورى از ملكوت كه شيطانها تاب تحمل آن را ندارند، دور مى سازند.
و يـا مـراد ايـن اسـت كـه: شيطانها خود را به حق نزديك مى كنند، تا آن را با تلبيس ها و نـيـرنـگـهـاى خـود بـه صـورت بـاطـل جـلوه دهـنـد، و يـا بـاطـل را بـا تلبيس و نيرنگ به صورت حق درآورند، و ملائكه رشته هاى ايشان را پنبه مـى كـنـنـد، و حق صريح را هويدا مى سازند، تا همه به تلبيس آنها پى برده، حق را حق ببينند، و باطل را باطل.
و ايـن كـه خـداى سـبـحـان داسـتـان استراق سمع شياطين و هدف شهاب قرار گرفتنشان را دنـبـال سـوگـند به ملائكه وحى و حافظان آن از مداخله شيطانها ذكر كرده، تا اندازه اى گفتار ما را تأييد مى كند - و خدا داناتر است -.
فاستفتهم اهم اشد خلقا ام من خلقنا انا خلقناهم من طين لازب
كـلمـه (لازب ) به معناى دو چيز به هم چسبيده است ، به طورى كه هر يك ملازم ديگرى شده باشد. و در مجمع البيان گفته: (لازب ) و (لازم ) به يك معنى است.
و مـراد از جـمـله (مـن خـلقنا) يا ملائكه اى است كه در آيات قبلى به آنان اشاره كرد كه حـافـظ وحـى و تيراندازان شهابهايند، و يا مخلوقات عظيم ديگرى غير از انسان است، از قـبـيـل آسـمانها، زمين و ملائكه، و اگر درباره آنها با ضمير (هم ) كه مخصوص عقلاء اسـت تـعبير كرد و فرمود: (آيا خلقت ايشان بزرگتر است، يا كسى كه ما خلق كرده ايم ) و نفرمود: (چيزى كه ما خلق كرده ايم ) بدان جهت است كه در بين نامبردگان ملائكه هـم مـنـظور بودند، و ملائكه داراى عقلند، جانب آنان را غلبه داده و از همه آسمانها و زمين و ملائكه تعبير كرده به (كسى كه ما خلقش كرده ايم ).
و مـعـنـاى آيـه اين ا ست كه: وقتى خداى سبحان رب آسمانها و زمين و موجودات بين آن دو و مـلائكـه بود،تو اى رسول گراميم، از ايشان نظرخواهى كن و بپرس آيا خلقت ايشان مهم تـر و بـزرگ تـر اسـت، يا خلقت غير ايشان از موجودات ديگرى كه ما خلق كرده ايم، آن وقـت مـتـوجـه خـواهند شد كه خلقت آنان ضعيف تر و ناچيزتر از خلقت موجودات ديگر است، بـرا ى ايـنـكـه خـلقـت ايـشـان از يـك گـل چـسـبـنـده بـود و مـعـلوم اسـت كـه ايـن گل چسبنده ناچيز نمى تواند ما را عاجز سازد.
(المیزان)