#مسابقه_کتابخوانی
به منظور افزایش سطح علمی و پژوهشی طلاب، دانشجویان و علاقمندان به مطالعات ادیانی، مسابقه ای علمی برگزار میگردد
💠 منابع و مزایا:
✅ دو کتاب و یک پاورپوینت درباره #شناخت_یهودیت_و_مسیحیت
✅ امتیاز ویژه برای فعالان و پژوهشگران؛
🔹راه یابی به دوره های تخصصی
🔹فعالیت های پژوهشی
🔹فعالیت های تبلیغی
🔹فعالیت های رسانه ای
🎁 برای کسب کنندگان نمره ۷۰ از آزمون کتبی و شفاهی یک کتاب هدیه علمی با نصف قیمت ارسال میگردد.
💠 صدور گواهی از طرف معاونت تبلیغ حوزه های علمیه انجام میگیرد.
📆 زمان آزمون: ۱۵ دی ماه ۱۴۰۰
✍ نام و نام خانوادگی، شماره تماس و شغل خود را به آی دی بنده ارسال کنید 👇
🔰 @Khodakarami313 🔰
لینک دعوت؛
https://eitaa.com/joinchat/1824981149C1cb5272612
🌟🌙🌟🌙🌟🌙🌟
✨شیخ بهایی وپیرمردپینه دوز✨
شیخ بهایى روزى از بازار اصفهان می گذشت، در یک گوشه دور افتاده بازار توى یک مغازه کوچک و رنگ و روز رفته که نور باریکى از سقف آن به داخل دکان مىتابید و در و دیوارش را روشن مىساخت، ناگهان چشمش به پیرمردى افتاد که بیش از ۹۰ سال از عمرش مىگذشت و در آن حال مشته سنگینى به دست داشت و مشغول کوبیدن به تخت گیوه بود.
پیرمردپینه دوزبیسوادی که ازاولیاءالله بود/عالم ترازشیخ بهایی
شیخ بهایى با دیدن پیرمرد دلش به حال او سوخت و به داخل مغازه رفت و از پیرمرد پرسید:
تو چرا در جوانى اندوخته و پس اندازى براى خود گرد نیاوردى تا در این سن پیرى مجبور به کار کردن نباشى؟
پیرمرد سرش را از روى گیوه برداشت و نگاه نافذش را بر روى شیخ بهایى انداخت ولى چیزى نگفت. شیخ دست پیش برد و مشته را از دست پیرمرد گرفت و با علمى که داشت آن را تبدیل به طلا کرد و بعد زیر نورى که از سقف به روى پیشخوان مىتابید جلو پینه دوز گذاشت. مشته فولادى سنگین وزن که در آن لحظه تبدیل به طلا شده بود در زیر نور خورشید تلولوخاصى پیدا کرد و ناگهان دکان پینه دور زا به رنگ طلایى در آورد شیخ بهایى بعد از این کار به سرعت عازم خروج از مغازه شد و در همان حال خطاب به پیرمرد گفت:
پینه دوز، من مشته تو را تبدیل به طلا کردم آن را بازار طلافروشها ببر و بفروش و بقیه عمر را به راحتى بسر ببر.
شیخ بهایى هنوز قدم از دکان بیرون نگذارده بود که ناگهان صدایى او را برجاى نگاه داشت. این صداى پیرمرد بود که مىگفت:
اى شیخ بهایى اگر تو مشته مرا با گرفتن در دست تبدیل به طلا کردى من آن را با نظر به صورت اولش در آوردم!
شیخ بهایى به سرعت برگشت و به مشته نگریست و دید مشته دوباره تبدیل به فولاد شده است دانست که آن پیرمرد به ظاهر تنگدست و بى سواد از اولیالله و مردان خدا بوده و علم و دانشش به مراتب از او بیشتر است و نیازى به مال دنیا ندارد. روى این اصل با خجالت و شرمندگى پیش رفت و دست پینه دوز را بوسید و عذر بسیار خواست و بدون درنگ از مغازه خارج شد.
از آن به بعد هر گاه از جلو دکان پیرمرد رد مىشد، سرى به علامت احترام خم کرده و با شرمندگى می گذشت!
محمد بهاء الدین عاملی(شیخ بهایی)
وی در سال ۹۵۳ هجرى قمری در شهر بعلبک لبنان دیده به جهان گشود. نسب شیخ بهایی به حارث همدانى، صحابى جلیلالقدر امیرالمؤمنین علی(ع) مىرسد.پدرش از فقها و محدثان بود.
شیخ بهایی، همه چیزدان، حکیم، علامهٔ فقیه، عارف، منجم، ریاضیدان، شاعر، ادیب، مورخ و دانشمند ایرانی عربتبار قرون دهم و یازدهم هجری بود که در دانشهای فلسفه، منطق، هیئت و ریاضیات دانایی داشت، در حدود ۹۵ کتاب و رساله از او در سیاست، حدیث، ریاضی، اخلاق، نجوم، ...
شیخ بهایی برابر با تاریخ شوال ۱۰۳۰ یا ۱۰۳۱ هجری قمری در اصفهان درگذشت و بنابر وصیت خودش پیکراو را به مشهد برده و در جوار مرقد مطهر حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام دفن کردند.
عزیزم خدا رو شکر سالمی
من رفتم چند تا بچه مسلمان هم سن و سالت خودت را کشتم، زخمی و آواره کردمو برگشتم پیشت...
"وجدان دنیا بخاطر یک مشت دلار بخواب رفته است"
"یاس"
@zedbanoo
بسم الله
«مثل قالیچه سلیمان»
اینم یک کتاب تاپ؛ برای همه، بهخصوص مامانخانومها و خانومهای طلبه. یک کتاب برای اینکه هم عاشقانه بخوانی هم قدر لحظه هاتو بدونی.🥰
قبل از خوندنش، تصوری دیگهای داشتم ولی حالا منتظر فرصت قبل از خوابم تا با اقتدا به خانوادهی رهبری، که همه قبل خواب، مطالعه می کنند، چند صفحهاش رو بخونم. شاید کمترین کتابی در این ژانر، میتوانست اینقدر زیبا تلفیق همسرداری و وظایف اجتماعی و همینطور، ربط همسرداری رو به بندگی خدا، شرح بده.
با این کتاب اوج بگیرید و به همسران هدیهاش بدید.
👈 آدمهای بزرگ، عمر ثوابشان از عمر خودشان بلندترست.
«سید عباس موسوی»، نخستین دبیرکل حزب الله لبنان، حال وهوای لبنان زیبا و عاشقانگی های سرشار از معنویت او وهمسرش، ام یاسر، تنها بخشهایی از این کتاب هستند که با قلم زیبا و ترجمهی قوی، قطعا بر دلتون میشینه و مثل قالیچهی سلیمان تا آسمان پروازتون میده.
#سبک_زندگی
#پیشنهاد
#معرفی
@zedbanoo
سلام و درود، قدردان حضور والطاف شما هستیم👇
ممنونم ازتون🌹🌹🌹
وخیلی دوستان دیگه که ان شالله به مرور تشکر میکنیم ازشون♥
درخواست عدم حضور آقایان در اتاقهای عمل زنان و زایمان-https://farsnews.ir/my/c/108102
یک روز بیشتر زمان نداره
بسمالله
«دلیل بودن من وتو»
بیا باهم رو راست باشیم رفیق. اول واخر کارمون گیر همین هست که اینو بفهمیم مارو خدا اینجا آورده نه فقط چون دلش میخواسته به خاطر قدرت داشتنش، نه بهخاطر اینکه کسی نبوده که عبادتش کنه حتی..
بلکه به خاطر اینکه مهربان هست و میخواسته مارو به همهی قدرتهایی که خودش داره برسونه، ما میتونیم مثل اون خالق، موثر وهمه چیز باشیم و تنها فرقمون با اون، ازلی بودنمون باشه همون که جای اهل بیت هم دراون با خدا متفاوت هستن.
میبینی رفیق! چرا ناامیدی؟ وقتی میشه پرواز کرد چرا دلسردی؟
اگه من وتو به همین یه ذره داراییمون غره بشیم یا حواسمون پرت میشه به گرفتاریای دنیا، تقصیر خدا چیه اون که تو خلقت چیزی رو از ما دریغ نکرده پس مشکل کجاست؟
#دلیل_خلقت
#سبک_زندگی
@zedbanoo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴گروه نمایش مشکاه الهدی🏴
تقدیم میکند:
🌴السلام علیک ایتهاالصدیقه🌴
🌴 الشهیده 🌴
🌴کاش یک افسانه بود🌴
🌴زمان:۲۶ آذر الی ۱ دی
🌴سالن کوثر
ساعت:۱۶ الی ۱۷
بلوارجمهوری نبش کوچه ۶
سازمان تبلیغات اسلامی
🌴ویژه بانوان بالای۱۲
🌴 تلفن رزرو :09128895402
🌴لطفا به اشتراک بگذارید 🌴
https://eitaa.com/masjed_abalfazl
@zedbanoo
#شب_جمعه_است
برای اینکه به قول شهید زین الدین، شهدا امشب، نزد اباعبدلله یادمون کنند ، صلوات
اللهم صل علی محمد وآل محمدو عجل فرجهم
@zedbanoo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله
انتظار و روزمرگی
برای انجام کاراداری بیرون بودم. در تمدیدبیمه اداره شلوغ وپرهیاهو. یکی شناسنامه نیاورده بود وباید کلی راه را برمیگشت. و مادرمسنی که میگفت: چندساله دارم پول واریز میکنم عمری میشه بگیرمش یانه و پدری که کارگر بود حرف ازگرونی و ازکارافتادگی میزد. تاثیرمحیط خستگی وپریشونی گرفتاری مردم منو به فکر برد.
احساس میکردم همه یجورایی خسته وناامیدند. بیرون آمدم در پیاده رو عروس و دامادی که به لباس ها نگاه میکردند وفروشندههایی که مشتری نداشتند و بیکار تکیه به درمغازه داده بودندومیوه های رنگارنگی که روی سینیها چیده شده بودن وهوش از سربیننده میبردند ولی به خاطر گرونی فقط نگاهش سهم خیلی ها بود لباس ها و روسریهای زیبا، که پشت ویترین بودن دختران کم سن وسالی که روبه شیشه مغازه موهاشان را مرتب میکردند و هزارها داستان کوتاه و بلند دیگر.
درهمین خیالات بودم که پیرمردی که هشتاد واندی بیشترنشان میداد ولی کاملا استوار و محکم و پیرزنی چادری ومرتب که دست همسرش را با یک دست گرفته بود وکیسه میوهای که چند پرتقال و خیار درآن بود که لبخندزنان راه میرفتند به دور از تمام چیزهایی که اطرافشان بود شیرینی رفتارآنها مراهم درگیر کرد وباخودگفتم:پس میشود دراین دنیای پرمشغله هنوز هم امیدوارانه قدم برداشت و منتظر ماند تا روزهای آرامش برای همه برسد و شهر جان بگیرد از نفس مردی که قرن هاست دوریش کودکان رابزرگ کرده وبزرگان را پیر.
میرسد روزی ومی آید آقایی که دلها را سیراب کند و مرهم دلهای سوخته شود.
#فاطمه_حکمت از مخاطبین کانال.
@zedbanoo