eitaa logo
ألنکت الأدبیة والٱصولیة
1.9هزار دنبال‌کننده
90 عکس
31 ویدیو
88 فایل
ادمین @Alhamd_leallah کانال شرح الجامی @sharholjami کانال شرح ریاض السالکین @RiazAlsalekin کانال مختصرالمعانی @MOKHTASAR_ALMANI
مشاهده در ایتا
دانلود
نقاط اشتراک و تفاوت باب های مفاعله و تفاعل ۱.نقطه اشتراک این دو باب در ان است که همیشه مصدر این دو باب را دو فاعل احداث می کنند مثلا در ضارب زید عمرا و در تضارب زید و عمرو زید و عمرو هر دو فاعل و مفعول ماده ضرب هستند با این تفاوت ها: ۱.در باب مفاعله چون زید و عمرو همدیگر را زده اند پس هردو هم فاعل هستند هم مفعول امابه یک فاعل صریحا دلالت می شود(زید) وبه یک مفعول صریحا(عمرو) همچنین به یک مفعول دلالت ضمنی می شود(همان زید فاعل) و به یک فاعل دلالت ضمنی (همان عمرو مفعول). اما در باب تفاعل به دو فاعل صریحا دلالت می شود(تضارب زید و عمرو) و ضمنا هر رو مفعول هستند(زیرا فعل ضرب روی هردو واقع شده است. فرع این تفاوت ان است که محل استعمال این دو باب باهم‌تفاوت دارد، مثلا : در جایی که متکلم بلیغ از باب مفاعله استفاده می کند حتما فاعل ویژگی خاصی دارد (مثل جایی که بخواهند بگویند رید و عمرو باهم دعوا کردند و زید اول دعوا را شروع کرد یا غالب در دعوا زید بود و... در این صورت باب مفاعله افاده معنا می کند) اما در حایی که صرفا می خواییم نقل دعوای دو شخص را بیاوریم و به اصل روی داد فعل از دو شخص اشاره کنیم ماده را در باب تفاعل می ریزیم. تدریج الادانی،ص۴۶ ادامه دارد @alnokat
دلیل حصر علت های ایجاد معلول،در چهار علت: زیرا علت یک معلول یا داخل در آن معلول است یا خارج از او علتی که داخل در معلول است یا حصول معلول توسط علت بالفعل است (یعنی علت در معلول فعلیت دارد) یا حصول معلول توسط علت آن بالقوه است،اولی را (که فعلیت دارد) علت صوری گویند و دومی را علت مادی. اما علتی که خارج از معلول است: یا علت مؤثر در معلول است یا مؤثر در آن نیست، اول را علت فاعلی و دومی را علت غائی گویند. (پس علت پنجمی متصور نیست!). تدریج الادانی،ص ۳۷ @alnokat
ادله شرعی در یک تقسیم بندی،به لفظی(قرآن و حدیث) و لبی(عقل و اجماع) تقسیم می شوند: سر اینکه این دو را مخصص لبی گویند، آن است که: لب به معنای مغز است، و چون به توسط اجماع و عقل، خود حکم شرعی (که مغز کلام امام است) ثابت می‌گردد، نامش را دلیل لبی گذاشته اند در قبال آیات و روایات که دلیل لفظی اند که لفظ به منزله پوسته است که حاکی از مغز و حکم شرعی است، و به واسطه لفظ، حکم شرعی و مغز بیان می‌شود و القا می‌شود. علی محمدی خراسانی،شرح اصول فقه @alnokat
المفعول به،المفعول فیه،المفعول معه،المفعول له. سوال: مرجع در ضمائر متصل به فیه،معه و.... در مفاعیل فوق الذکر چیست؟ جواب: ضمیر در تمامی موارد عود به ال (المفعول)می کند. المفعول به یعنی الذی یفعل به الفعل أی یعامل بالفعل و یوقع علیه. قال تعالی: «ما أدری ما یفعل بی و لا بکم». شرح رضی بر کافیه،ج۱،ص۳۳۵ @alnokat
معرّب (یا عربی دخیل و دارج)کلمه ای را گویند که عرب زبان ها ار لغت غیر عربی گرفته و اندک تصرفی در آن نموده و در محاورات خویش رواج داده اند و این تصرفات چند گونه است: ۱.تعریب با کم کردن یک حرف از لغت اصلی: بستان که در فارسی:بوستان است. ۲.تعریب با تبدیل کلمه ای به کلمه دیگر: جوهر که در فارسی: گوهر است. ۳.با اضافه کردن کلمه:‌دیباج که در فارسی:دیبا است. ۴.تغییر با اضافه و حذف حرف: سکباج که در فارسی :سرکه است. ۵.تغییر با اضافه و تبدیل:‌ افرنج که در فارسی فرنگ است. ۶.تبدیل حرکت به حرکت دیگر: کرباس که در عربی با کسر کاف است ولی در اصل لغت فارسی اش به فتح کاف است. @alnokat
هدایت شده از Moumivand
فقهاء گفته اند اگر اصل با ظاهر تعارض کند، اگر چنانچه ظاهر، حجت شرعی بود مثل شهادت دو نفر عادل ويا روایت ، پس شکی نیست که مقدم بر اصل است و اما اگر حجت شرعی نبود بلکه مستندش عرف و عادت غالب و با قرائن ظاهری و مانند آن بود، در این صورت گاهی به اصل عمل می کنند و بر ظاهر مقدم می دارند چنانکه غالبا در ابواب فقه همینطور است، و گاهی عمل به ظاهر میکنند و مقدم بر اصل می دارند و گاهی هم محل خلاف است. پس در اینجا چهار قسم است: ١. ظاهر مقدم بر اصل باشد چون ظاهر حجت شرعی است مثل اینکه دو عادل شهادت بدهند برای روزه دار به اینکه شب داخل شده، در اینجا روزه دار می تواند عمل به قول آن دو نفر کند و افطار نماید اگر چه طبق اصل استصحاب شک در شب شدن،عدم آن است. ۲. أصل مقدم بر ظاهر باشد مثل اینکه انسان یقین داشته باشد لباسی نجس است وشک کند در زوال آن نجاست، گفته اند باید استصحاب نجاست کند هرچند قرائن ظاهری برخلاف آن باشد (یعنی قرائن بر طهارت لباس باشد مثل اینکه: لباسی که انسان دیده بود خونی است سپس آن را در دست کسی بدون خون ببیند، حالا شک دارد آیا آن شخص لباس را تطهیر کرده یا نه ؟ گفته اند باید استصحاب نجاست کند گرچه ظاهر حال آن شخص آن است که آن را تطهیر کرده. ٣. ظاهر مقدم بر اصل باشد مثل اینکه روزه دار بعد از ظهر شک کند که آیا نیت روزه کرده یا نه؟ گفته اند اعتنا به آن شکش نکند و روزه اش صحیح است هرچند اصل آن است که نیت نکرده است ولی ظاهر آن است که او اخلال به واجب نکرد ٤. موردی که محل خلاف است که آیا ظاهر مقدم است در آن مورد با اصالت غساله حمام (یعنی آبی که از بدن مردم در حمام به زمین می ریزد) مشهور فقهاء گویند آن آب نجس است زیرا ظاهر آن است که اکثر مردم با نجاست، آب بر خود می ریزند و بعضی دیگر گفته اند اصل طهارت آن آب است. النضید ج۸،ص۲۰۱ @alnokat
هدایت شده از Moumivand
JLJ_Volume 75_Issue 73_Pages 83-111.pdf
204.7K
بررسی مصادیق تعارض اصل و ظاهر در فقه و حقوق. در این مقاله می توانید مصادیق بیشتری از موارد تقدم اصل و ظاهر مشاهده بفرمایید.(به همراه بررسی چرایی تقدم ها). @alnokat
💥بحث نحوی💥 وقتی یک کلمه از یک کلمه دیگر متفرع می شود از لحاظ حروف و حرکات با کلمه اول سه فرض دارد: ۱.یا مساوی هستند. ۲.یا فرع از اصل کمتر است. ۳.یا فرع از اصل بیشتر است. ❌فرض اول غلط است زیرا اگر در تمامی حرکات و حروف مساوی باشند دیگر دو کلمه نداریم که بگوییم یکی فرع دیگری است. ❌فرض دوم هم غلط است زیرا فرع یک کلمه باید دارای همه حروف اصل کلمه باشد و الا با فرعیت منافات دارد. ✅پس تنها فرض سوم صحیح یعنی فرع هم دارای حروف اصل است هم بیشتر. بر همین اساس بصریون مصدر را اصل اشتقاق دانسته و فعل را مشتق از آن زیرا فعل هم دارای حروف مصدر است، هم دلالتی بیشتر از مصدر، مثل دلالت بر زمان. ادامه👇👇 @alnokat
💥استدلال کوفیون💥 یکی از قیاس هایی که قبلا دانسته شد،قیاس مصدر بر فعل است،مثل: اگر فعلِ ماضیِ اجوف،اعلال بپذیرد مصدر هم اعلال می پذیرد والا فلا،مثال: فعل قام چون اعلال پذیرفت مصدر ان هم که قیام باشد اعلال پذیرفت؛اما چون واو در قاوم اعلال نپذیرفت مصدر آن قوام هم اعلال نپذیرفت،همچنین صام صیاما و... بر همین اساس کوفیون استدلال کرده اند به اینکه اصل در اشتقاق فعل است و مصدر مشتق شده از آن، زیرا مصدر در اعلال تابع فعل است(پس در وجود هم فرع آن)نه بالعکس. ⚡️قاعدة⚡️ ❌یجوز تقدم وجود شیء علی آخر و تأخر وجود صفة فیه عن وجودها فی ذلک الآخر.❌ ♨️از جانب بصریون طبق قاعده بالا استدلال شده به اینکه جایز است تقدم وجود شیء(مصدر)بر شیء دیگر(فعل) و در همین حال شیء اول متأخر باشد از شیء دوم از لحاظ وجود وصفی در او. ❇️به عبارت دیگر مصدر اصل و ریشه فعل بوده و فعل از آن مشتق شده،که بعد از اشتقاق،در فعل وصفی به عنوان اعلال رخ داده و مصدر هم در این وصف تابع فعل است(نه در وجود زیرا وجود مصدر قبل از فعل است لما مر). اقتباس از تدریج الادانی ص۳۸ الاقتراح سیوطی،بحث قیاس @alnokat
⚡️ترتیب بین قیود افعال ✅هر فعلی که در عالم امکان واقع می شود، لابد که در مکان و زمانی باشد،و همچنین علتی دارد و به صورت خاصی حادث می شود و فاعل آن در حالت خاصی آن را انجام می دهد و.... 💢در علم نحو برای آنکه این حالات و زمان و مکان ها مشخص شود،از قیودی مثل مفعول به،مفعول مطلق،مفعول فیه زمانا و مکانا،حال،تمییز و...استفاده می شود مثل: ضرب زید عمرا قائما ضربا شدیدا تأدیبا له یوم الجمعة فی المدرسة ⚠️چند نکته: ۱.غیر از فاعل، تمامی قیود فعل منصوب هستند بوسیله فعلشان حتی جارو مجرور. ۲.برای ترتیب بین این قیود علمای نحو تراکیب مختلفه ای ذکر کرده اند مثل ترتیب منقول از تفتازانی: فعل»فاعل»مفعول مطلق»مفعول به بی واسطه»مفعول به با واسطه»مفعول فیه زمانی»مفعول فیه مکانی»مفعول له»مفعول معه.(۱) 📝این ترتیب از منظر علم نحو است،اما بهترین ترتیبی که می توان بین این قیود تصور کرد،ترتیب از نظر معانی بیان است کما قال شیخنا: 🔍بدین صورت که طبق مقتضی حال دیده شود که چه قیدی برای سامع یا غیره اهمیت ویژه ای دارد پس آن را مقدم کند، مثلا گاهی برای سامع نوع فعل اهمیت دارد پس مفعول مطلق را مقدم کند،گاهی شخصی که فعل روی آن واقع شده اهمیت دارد پس مفعول به مقدم کند،گاهی زمان فعل اهمیت دارد پس مفعول فیه زمانی را مقدم کند و هکذا. ۱.حاشیه جونگی ص۶۸ 🆔 @alnokat
💥جنس مصدر از لحاظ تأنیث و تذکیر بسیار دیده شده که ضمیر عائد به مصدر، به صورت مفرد مذکر است، با آنکه مصدر تاء تأنیث دارد،مثل: الإقامة،الفصاحة،البلاغة و... ⚡️حال کلام برخی از نحویون را پیرامون این مسئلة نقل می کنیم. ۱.ابن جنی می گوید(مضمون کلام):مصدر ها اسماء اجناس هستند که وضع شده اند برای مطلق ماهیت و اگر گاهی مصادر علامت تأنیث می گیرند به آن خاطر نیست که مدلول آن ها مؤنث است بلکه تنها لفظ آن ها مؤنث است،دقیقا مثل اسماء غیر مصدری که لفظ آن ها مؤنث است اما مدلول آنها نه مثل: غرفة،مشرقة،مقرمة،مروحة و.. 📝الأشباه و النظائر في النحو ؛ ج1 ؛ ص322 دیگر اقوال موافق در مسئلة👇👇👇 ۲... ممّا يستوي فيه المذكّر و المؤنّث، ك «المصدر» غير الميمي، و صيغتي «فعول» و «فعيل» و «أفعل» التّفضيل، فهذه لا تطابق منعوتها في التأنيث و التّثنية و الجمع، بل تلزم الإفراد و التذكير، تقول «جاءني رجل أو امرأة أو امرأتان أو رجلان أو نساء أو رجال عدل أو صبور أو جريح أو أفضل من كذا». و كذلك صفة جمع ما لا يعقل، فإنها تعامل معاملة المؤنّثة المفردة 📝معجم النحو ؛ النص ؛ ص205 ۳...فيكون بمعنى: كل إعطاء، و إما استغراق الجميع؛ لأن المصدر يستوي فيه المفرد و الجمع، فيكون بمعنى جميع الإعطاءات... 📝الأطول شرح تلخيص مفتاح العلوم ؛ ج1 ؛ ص515 ۴...و لا يقال: إنّ لازم كون «كثيرا» صفة المصدر تأنيثه، و ذلك لوجوب مطابقة الصّفة و الموصوف في التّذكير و التّأنيث. فإنّه يقال: إنّ صفة المصدر و خبره لا يجب تأنيثها كما في قوله تعالى: إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ 📝دروس في البلاغة، بامیانی (شرح مختصر المعاني للتفتازاني) ؛ ج1 ؛ ص159 ۵...الضمير الراجع الى المصدر يستوى فيه المذكر و المؤنث فلا حاجة الى ما ارتكبه الفاضل المحشى من تاويل ... 📝المدرس الأفضل فيما يرمز و يشار إليه في المطول ؛ ج3 ؛ ص7 ۶...و ما يستوي فيه المذكّر و المؤنّث، ك «المصدر» غير الميمي، و صيغتي «فعول» و «فعيل» و «أفعل» التّفضيل، فهذه لا تطابق منعوتها في التأنيث و التثنية و الجمع، بل تلزم الإفراد، و التّذكير، تقول: «جاءني رجل أو امرأة أو امرأتان أو رجلان أو نساء أو رجال عدل، أو صبور، أو جريح، أو أفضل من غيره». 📝معجم القواعد العربية في النحو و التصريف ؛ ص511 @ALNOKAT
سوگند خوردن گاهی برای تأكید معنی خبر است در گذشته و آینده یا حال، و آن را به قسم، تأکید می کند تا شنونده باور کند مثل اینکه گوید: بخدا قسم من بدهکار نبودم یا نیستم یا زید از سفر نخواهد آمد. و این گونه قسم نسبت به گذشته و حال، در مرا فعات و محاکمات بکار می رود و اگر دروغ باشد «یمین غموس» است که آن را از گناهان کبیره شمرده اند. وگاهی سوگند برای تأكید سؤال(درخواست) است مثل اینکه بگوید: تو را بخدا قسم میدهم جواب مرا بده یا چیزی به من بخش و آن را «مناشده» گویند. در اینگونه قسم، بر مسئول واجب نیست اجابت کند. و گاهی تعهد و التزام است که انسان در آینده عملی انجام دهد یا ترک کند مانند نذروعهد، این نوع است که اگر بشکند کفاره باید داد. النضید،ج ۱۲،ص۴۳۰ @alnokat
💥سخن سیوطی در رابطه با شرح رضی بر کافیه: ✅قال السيوطي في ترجمته في بغية الوعاة ۱: ۵۶۷: ❌الرضي الإمام المشهور صاحب شرح الكافية لابن الحاجب الذي لم يؤلف عليها ولا في غالب كتب النحو مثلها جمعا و تحقیقا وحسن تعلیل وقد أكب الناس عليه وتداولوه، واعتمده شیوخ هذا العصر فمن قبلهم في مصنفاتهم و دروسهم وله فيه أبحاث كثيرة مع النحاة واختيارات جمة، ومذاهب ينفرد بها، ولقّب نجم الأئمة ، ولم أقف على اسمه ولا على شيء من ترجمته إلا أنه فرغ من تاليف هذا الشرح سنة ۶۸۳ه. و أخبرنی صاحبنا المؤرخ شمس الدين بن عزم بمكة أن وفاته سنة 684ه او ۶۸۶ه، الشك مني. وله شرح على الشافية . انتهی . @alnokat
💥فعل هم از جهت لفظ و هم از جهت معنا فرع اسم است. 📝بیان ذلک:فعل چون از مصدر مشتق می شود،فرع اسم است از جهت لفظ و از آنجا که قیام و حدوث فعل وابسته به اسم است(فاعل)از جهت معنا نیز فرع اسم است‌. ➖حال اگر در اسمی دو حیثیت فرعیتی حاصل شود،یک شباهت تام بین اسم و فعل پیدا می شود. ❌فروع اصطلاحیه در اسماء❌ اصل در اسم آن است که مذکر باشد و تأنیث فرع تذکیر است زیرا تأنیث علت و علامت می خواد نه تذکیر. اصل در اسم آن است که واحد باشد جمع فرع است همچنین افراد اصل و ترکیب فرع آن،تنکیر اصل و علمیت و تعربف فرع آن(چون تعریف علت میخواهد مثل ال و اضافه) موصوف و ذات اصل و وصف فرع آن عربی بودن اصل و اعجمیت فرع و هکذا سایر اسباب منع از صرف... ⚡️حال اگر دو فرع از فروعات نام برده در اسمی جمع شود اسم دو فرعیت دارد و شباهت کاملی به فعل پیدا می کند همچنان که فعل دو فرعیت دارد در نتیجه به خاطر این شباهت کامل(قیاس اصولی) آنچه در فعل ثقیل است در اسم نیز ثقیل می شود پس اسم نیز کسره و تنوینی که فعل نمی پذیرد را قبول نمی کند، زیرا این دو از ویژگی های فعل نیستند.(چراکه تنوین علامت اخف بودن اسماء است و فعل منون نمی شود واسم هم اگر مکسور شود بدون تنوین، با اسم مبنی اشتباه می شود از این جهت مکسور هم نمی شود.) موضح الرشاد فی شرح الارشاد،ص۱۰۳ @alnokat
💥تعیین کننده نقوش نحویه در کلام عرب مقام تخاطب می باشد ⚡️وقتی یک حدثی را حمل بر یک موضوع می کنیم در یک تقسیم بندی از سه حالت خارج نیست: ۱.یا سامع جهل به حدث دارد،مثل اینکه جهل دارد علی آمده است،در این حال(که سامع جهل به حدث دارد)نقش نحوی این حدث خبریت است: زید قائم ۲.گاهی سامع جهل به حدث ندارد اما جاهل به چگونگی تلبس فاعل به آن حدث است در چنین جایی نقش نحوی حدث حال است:زید جاء راکبا ۳.گاهی سامع علم بحدث دارد (همان حدثی که قبلا به خاطر جهل منصوب به حالیت بود) در اینجا نقش نحوی حدث وصفیت است:زید الراکب جاء. 📝درنتیجه اصل حدث خارجی در حال و وصف و خبر یکی است اما مقتضی حال و مقام تخاطب است که تعیین میکند چه نقشی به کلمات بدهیم تا بفهمیم متکلم و سامع چه حالتی نسبت به واقع امر داشته اند. ادامه دارد...↪️ @alnokat
💥عدل تقدیری در باب غیر منصرف علمای علم نحو طبق استقرائشان قواعدی برای غیر منصرف شدن اسم تنظیم کردند. 🔒در این میان کلماتی پیدا شد که ظاهرا خارج از قواعد منع از صرف ،با این حال غیر منصرف بودن،مثل کلمه ٫عمر٫که غیر منصرف است و ظاهرا غیر علمیت سبب دیگری برای عدم انصراف آن نیست. 🔑 ازاین حیث یک سبب به نام عدل تقدیری برای آن در نظر گرفتند، زیرا نمی شد به خاطر معدود کلماتی قواعد جامع را نقض کنند؛ پس گفتند عمر معدول از عامر است، زیرا هیچ سبب دیگری غیر از این سبب،برای عدم انصراف عمر صلاحیت نداشت. موضح الرشاد فی شرح الارشاد ص۱۰۱ @alnokat
💥الماضی یکون قبل الحال و الاستقبال 🔒اینکه می گویند ماضی قبل از حال و استقبال است،از چه حیث است این قبلیت؟ 🔓جواب:برای قیاس ماضی نسبت به حال و استقبال چندین فرض متصور است که تنها در یک فرض است که ماضی،نسبت به حال و استقبال قبلیت دارد لا غیره: 📝طبلاوی شارح شرح تصریف می گوید: ۱.اگر اراده شده قبلیت (ماضی از حال و استقبال) به اعتبار وصف ماضویت و استقبالیت و حالیت یا اراده شده قبلیت به اعتبار ذات واحدی مثل روز پنج شنبه ،در این دو صورت امر برعکس است زیرا یک ذات خارجی اول مستقبل است بعد حال می شود بعد ماضی (مثل اینکه الان شنبه است ما منتظر پنج شنبه هستیم (یعنی ذات پنج شنبه ابتدا مستقبل است بعد که وارد ان می شویم حال می شود بعدِ گذشت از آن ماضی می شود). ۲.اگر منظور از قبلیت به اعتبار ملاحظه چند ذات است (مثل اینکه ذات روز چهار شنبه و پنج شنبه و جمعه را باهم در نظر بگیریم)در اینجا ترتیب و قبلیت و بعدیتی وجود ندارد و هرسه به صورت دفعه واحدی متصف به هر سه وصف می شوند(چهار شنبه ماضی پنج شنبه حال و جمعه استقبال است). ۳.فرض سوم اینکه منظور از قبلیت وجود باشد، دو صورت دارد: ۱.یکبار وجود یک ذات را در نظر می گیریم مثلا وجود ذات پنج شنبه،در اینجا قبلیت اصلا متصور نیست زیرا در روز پنج شنبه ،این ذات موجود است، اما زمانی که موصوف به استقبال یا ماضویت می شود معدوم. ۲.یکبار وجود را نسبت به هر سه ذات می گیریم مثل وجود چهار شنبه پنج شنبه و جمعه، که تنها در این فرض است که قبلیت ماضی نسبت به حال و استقبال صحیح است (زیرا چهار شنبه موجود بوده،پنج شنبه موجود است و جمعه موجود می شود) و آنچه که مصنف(تفتازانی و تمام کسانی که می گویند ماضی مقدم بر حال و استقبال است)می گوید به این اعتبار وجود ذوات می باشد والا در صور دیگر ماضویت بعد حال و استقبال است لما مر. تدریج الادانی،ص۱۰۸،چاپ بیروت متن عبارت در تصویر زیر قابل مشاهده است👇👇 @ALNOKAT
هدایت شده از Moumivand
💥الألف الطّويلة اصطلاحا: هي الألف التي توجد في آخر الأسماء و الأفعال و التي تكون مقلوبة عن «الواو» مثل: «عصا» بدليل تثنيتها على «عصوان» و «غزا» بدليل المضارع «يغزو» و «دعا» «يدعو». أو هي الألف في آخر الأسماء أو الأفعال و مسبوقة بياء مثل: «دنيا» و الفعل «يحيا» أما الاسم «يحيى» فيكتب بالألف القصيرة لتمييزه من الفعل. 💥ألف العبارة: اصطلاحا: هي الألف التي تنتهي بها كلمة «أنا» لأنها تعبّر عن المتكلم، كقوله تعالى: لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ. ⚡️ترجمه: ۱.الف طویله:‌الفی است که در آخر اسم و فعل موجود است به شرط آنکه یا مقلوب از واو باشد مثل عصا(اسم) که عصوٌ بوده و غزا(فعل) که غَزَوَ بوده است. یا اینکه الفی باشد که قبل آن یا است مثل دنیا (اسم)و یحیا(فعل) اما یحیی اگر اسم باشد برای آنکه با فعل اشتباه نشود با الف مقصوره نوشته می شود. ۲.الف عبارت:الفی که آخر ضمیر منفصل متکلم است(انا) زیرا توسط آن از متکلم تعبیر می شود (چونکه أن حرف مشترک است). المعجم المفصل في النحو العربي ؛ ج1 ؛ ص34 @alnokat
💥۵۲ باب فقهی بر اساس ترتیب کتاب شرائع الاسلام در یک دسته‌بندی کلی چهارگانه جای گرفته و عبارتند از: 1⃣عبادات:  ✅مربوط به آن دسته از اعمالی است که به قصد به دست‌آوردن منفعت یا دفع کردن ضرر اخروی باشد. این مسائل در ۱۰ باب ارائه شده است که عبارتند از: کتاب طهارت کتاب صلاة کتاب صوم کتاب اعتکاف کتاب زکات کتاب خمس کتاب حج کتاب عمره کتاب جهاد کتاب امر به معروف و نهی از منکر 2⃣عقود: ✅ قراردادهایی است که تحقّق آن‌ها احتیاج به دو طرف دارد. این دسته از احکام، شامل هفده کتاب است که برخی از آنها عبارتند از: کتاب تجارت کتاب رهن کتاب مفلّس کتاب حجر کتاب ضمان کتاب صلح کتاب مضاربه کتاب مزارعه ومساقات کتاب ودیعه کتاب عاریه کتاب اجاره کتاب وکالت کتاب وقوف وصدقات کتاب هبات کتاب سبق و رمایه کتاب وصایا کتاب نکاح 3⃣ایقاعات: ✅ قراردادهایی یک طرفه است که تحقق آنها احتیاج به یک طرف دارد و شامل ۱۱ باب است: کتاب طلاق کتاب خلع و مباراة کتاب ظهار، احکام «کفارات» به عنوان «لواحق» این کتاب آورده شده است. کتاب ایلاء کتاب لعان کتاب عتق کتاب تدبیر ومکاتبه  واستیلاد کتاب اقرار کتاب جعاله کتاب اَیمان کتاب نذر 4⃣احکام: ✅که منظور، چیزهایی است که نه عبادت است و نه نیازی به قرارداد و صیغه دارد، بلکه حکم خدا در این موارد، بدون نیاز به اجرای صیغه جریان می‌یابد. این دسته از مسائل فقهی در ۱۲ باب ارائه شده است: کتاب صید و ذباحه کتاب اطعمه و اشربه کتاب غصب کتاب شفعه کتاب احیاء موات کتاب لقطه کتاب فرائض کتاب قضاء کتاب شهادات کتاب حدود وتعزیرات کتاب قصاص کتاب دیات @alnokat
هذا الحکم لیس بشیء هذا مبتدا(موضوع) الحکم مشار الیه و نفس مبتدا ، لیس بشیء خبر (محمول). این اسلوب، زمانی استفاده می شود که حکم نفی شده،ظاهر الفساد باشد و بحدی ضعیف باشد که با قیل هم نشود آن را بیان کرد. در نفی حکم با لیس بشیء،مبالغه وجود دارد، زیرا شیء بر هر موجودی اطلاق می شود و وقتی شیء بودن از حکم نفی شود،به منزله معدوم قرار می گیرید. نکته: از آن جا که حکم وجود دارد و ماهیت آن معدوم نیست معمولا بعد از لیس بشیء، صحیح یا معتد به را در تقدیر می گیرند لیس بشیء صحیح او معتد به(از باب اقرب المجازات الی الحقیقه)تا بگویند در حقیقت، حکم نفی شده شیء صحیحی نیست، نه آنکه واقعا وجود ندارد، بلکه به خاطر شدت ضعف به منزله معدوم شده تدریج الادانی(مع تصرف منا) ،ص۶۴ @alnokat
الصاد تقلب سینا قاعدة في كلمة فيها قاف أو طاء، أو راء، أو غين، أو خاء کالبصاق، والصراط، والصدغ والصماخ در کلماتی که صاد و یکی از حروف:قاف،طاء،راء،غین،خاء جمع شود،صاد جایز است که به سین تبدیل شود مثل: بصاق: بساق صراط:سراط الصدغ:السدغ الصماخ : السماخ الروضة البهیه...،ج۳ص ۵۵ @alnokat
المصدر حدث و من حیث انه حدث لا یخلو من ان ایکون منسوبا الی الفاعل او الی المفعول. فالاول مصدر مبنی للفاعل و الثانی مبنی للمفعول وان حذف النسبة فی الاول فیسمی حاصلا بالمصدر المعلوم و ان حذف فی الثانی فیسمی حاصلا بالمصدر المجهول و النسبة فی الاول صدوری و فی الثانی وقوعی. مصدر حدثی است که یا نسبت داده شده به فاعل(ضرب زید) یا به مفعول (ضرب عمر مصدر از ضرب زید عمرا). مصدر اول را مصدر معلوم و دومی را مجهول می نامند. حال اگر فاعل را در مصدر معلوم در نظر نگیریم و حذف کنیم،اسم مصدر معلوم داریم و اگر نائب فاعل را حذف کنیم اسم مصدر از مصدر مجهول داریم. نکته:عمده فرق مصدر و اسم مصدر آن است که نسبت مصدر حدوثی است و معنای فاعلی لحاظ می شود،و در اسم مصدر وقوعی است و فاعل لحاظ نمی شود بلکه فقط رخ داد فعل ملحوظ است. التحریر السامی فی مباحث الجامی،ص۱۱ @alnokat
 💥چند دسته از لغات اضداد سی لفظ است از نوادر اسمها را برشمر لفظ هریک را دو معنی و آن یکی ضد دگر «شف» نقصان و زیاده «جون» سیاه است و سفید «فرع» رفتن زیرو بالا «هاجد» است خواب و سهر «رهو» جای شیب و بالا، داین و مديون «غريم» «قعوه» صفوه تهمت و «شوها» نكو و بد نگر «صارخ» آمد مستغیث و هم مغيث «ايداع» شد مودع و مودَع چه اطلاب ،است قضا ای پسر غابر است باقی و ماضی و«صریم»است لیل و صبح «غاضیه» تاریک و نور «اسرار»کتمان و جهر پس «شریٰ»بیع و خریدن،هم «مثول»است شست(نشستن) و خواب «قرء» طهر و دم،«منین»است سست و قوی نقبه گر «بین»وصل است و فراق و«ثلعه»بالا و نشیب «رش»اصلاح است و فساد و«بلا»خیر است و شر «شدور»اقدام و خلف و«شعب»جمع و فرقت است «قانع»است راضی و سائل«فوز»مرگ است و ظفر «شیم» شمشیر است کشیدن هم نمودن در غلاف «نوء»استادن فتادن،خفیه کتمان و نشر به نقل از النضید،ج۱۹،ص۱۸۰ @alnokat