تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى
(۱)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ. الرَّحْمنِ الرَّحيمِ. مالِكِ يَوْمِ الدّينِ. ايّاكَ نَعْبُدُ وَ ايّاكَ نَسْتَعينُ. اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ. صِراطَ الَّذينَ انْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَاالضّالّينَ.
در قرآن مكتوب، از همان آغاز كه قرآن به كتابت درآمده است، در اول هر سوره اى به استثناى سوره برائت «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» است؛ يعنى سوره با بسم اللَّه آغاز مى شود.
ولى ديرزمانى است كه بين شيعه و سنى بر سر اينكه آيا اين آيه جزء هر سوره است يا نه، اختلاف عظيمى وجود دارد. اهل تسنن آن را جزء هيچ سوره اى نمى دانند و شروع هر سوره را با بسم اللَّه از قبيل شروع هر كار ديگر با بسم اللَّه مى شمارند كه بسم اللَّه جزء آن كار نيست بلكه در عمل گاهى سوره ها را بدون بسم اللَّه آغاز مى كنند. در نماز، حمد و يا هر سوره اى را كه احياناً بخواهند بعد از حمد بخوانند بدون بسم اللَّه مى خوانند.
شيعه به پيروى از ائمه اطهار عليهم السلام به شدت با اين مسئله مخالفت دارند، تا آنجا كه ائمه اطهار فرموده اند خداى بكشد كسانى را كه بزرگترين آيه از آيات قرآن را از قرآن حذف كرده اند.
اگر بسم اللَّه را از اول سوره ها برداريم، ديگر اين آيه را ما در قرآن نداريم جز در سوره نمل كه آن هم در ضمن نقل قولى است كه قرآن از ملكه سبا مى كند، كه هنگامى كه نامه سليمان را قرائت كرد گفت:
انَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ انَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
اين نامه از سليمان است و اين گونه آغاز مى گردد: بسم اللَّه...
در هر حال شيعه آن را مسلّم جزء قرآن مى داند، نه اينكه آن را جداى از قرآن محسوب كند و مانند آنكه در آغاز هر امرى بسم اللَّه را مى افزايد، در قرائت قرآن هم اين آيه را از خارج بر آن اضافه كند.
آغاز كارها به نام خدا
در نام گذاريها، هدفها و انگيزه ها مختلف است. گاهى شخص مؤسسه اى را به نام فردى نام مى گذارد به منظور هدفى مادى كه مى تواند در سايه اين نام به آن غرض نائل گردد. و يا چنانكه معمول است مولود جديد را به نام شخصى كه در گذشته مورد علاقه بوده مى نامند و مى خواهند با اين نامگذارى، شخص مورد نظر، حياتى جديد يافته و به بقاى اين نام زنده بماند.
ولى اينكه به بشر دستور داده شده است كه كارهايش را به نام خدا بنامد، روى چه انگيزه اى مى تواند باشد؟
براى اين است كه كارهاى انسان جنبه قدس و عبادت پيدا كند و به نام او بركت يابد.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۲)
ادامه تفسیر آیه: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
چرا آغاز كارها به نام خدا؟
انسان كه احساس فطرى از خداوند دارد و او را به عنوان يك موجود قدّوس و منبع خيرات مى شناسد، وقتى كارش را به نام او ناميد معنايش اين است كه در سايه قدس و شرافت و كرامت او، اين عمل نيز مقدس گردد.
و چون آغاز كردن به نام كسى مفهومش اين است كه او را موجودى قدّوس و منزّه از جميع نقصها و سرچشمه كمالات دانسته و مى خواهد عملش را با انتساب به او بركت بخشد، لذا كارها را به نام هيچ كس، حتى نام پيغمبر نمى توان آغاز كرد و اين است معنى تسبيح نام اللَّه كه در اول سوره اعلى به آن دستور داده شده است.
تعبير «يُسَبِّحُ لِلَّهِ» و يا «سَبَّحَ لِلَّهِ» و يا «سُبْحانَ اللَّه» (تسبيح براى خداوند و يا تسبيح خداوند) مكرر در قرآن آمده است ولى تسبيح نام اللَّه در قرآن تنها در اول سوره اعلى است كه مى فرمايد: سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْاعْلى تسبيح كن نام پروردگار بزرگت را.
به نظر مى رسد كه بهترين نظريه در اينجا نظر صاحب الميزان است كه مى فرمايد معنى تسبيح نام خدا اين است كه آنجا كه مقام تقديس و تكريم است نام مخلوق در رديف نام اللَّه قرار نگيرد و يا در جايى كه نام اللَّه بايد برده شود، نام موجود ديگرى به ميان نيايد؛ يعنى نه با نام خدا نام ديگرى را و نه به جاى نام خدا نام ديگرى را به كار نبريم كه هر دو شرك است.
اخيراً در ميان گروهى كه دم از مبارزه با شرك مى زنند عملى رايج شده كه خود از مظاهر شرك است. به جاى اينكه كارها را به نام خدا بنامند و به نام او آغاز كنند، مى گويند: به نام خلق!
اگر قرار شود كه نام پيغمبر را در كنار نام خدا قرار دادن شرك باشد، پس اگر به نام خلق هم آغاز كنيم جانشين براى خدا ساختن است و اين دستور قرآن است كه نام خدا همواره تسبيح گردد و كارهاى بشر به نام او ناميده شود و نه به نام ديگرى، و بدين وسيله اعمال او قداست يابد و در سايه او تبرك جويد.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهری(۳)
ادامه تفسیر آیه: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
اللَّه.
اللَّه يكى از نامهاى خداست. نامگذاريهايى كه براى افراد و يا اشياء مى كنند گاهى از نوع علامت است و گاهى از نوع وصف.
در قسم اول گرچه اسماء خودشان داراى معانى هستند ولى معناى آنها منظور نظر نگرديده بلكه تنها براى تشخيص و بازشناسى، اين اسم گذاشته شده است و لذا حكم يك علامت را بيشتر ندارد.
چه بسا در اينگونه موارد معناى نام علاوه بر اينكه حكايتگر اوصاف صاحب نام نيست، ممكن است ضد آن هم باشد؛ مثل آنكه نام غلامان سياه را كافور مى نهادند! (برعكس نهند نام زنگى، كافور)
در قسم دوم، نامْ حكايتگر شأنى از شئون صاحب نام است و صفتى از صفات او را بيان مى كند.
پروردگار متعال نامى كه صرفاً جنبه علامت داشته باشد ندارد و تمام نامهاى او نمايانگر حقيقتى از حقايق ذات مقدس اوست.
در قرآن كريم در حدود صد اسم براى خداوند آمده است كه در واقع صد صفت است كه نمونه آنها را در همين سوره ملاحظه مى نماييد:
اللَّه، رحمن، رحيم، مالك يوم الدين. ولى هيچ كدام جامعيتى را كه اين نام دارد ندارند، چون آنها هركدام يكى از كمالات او را نشان مى دهند ولى اين نام نمايانگر ذات مستجمع جميع صفات كماليه است.
كلمه «اللَّه» در اصل «الاله» بوده است و همزه به خاطر كثرت استعمال حذف گرديده است.
درباره ريشه لغت اللَّه چند نظر وجود دارد. بعضى گفته اند اين كلمه از «ا لَهَ» مشتق است و بعضى ديگر گفته اند كه از «وَلَهَ» گرفته شده است و «اله» فِعال به معناى مفعول است مانند كتاب به معناى مكتوب.
اگر از «ا لَهَ» مشتق شده باشد يعنى عَبَدَ، پس اللَّه يعنى ذات شايسته پرستش كه كامل از جميع جهات است. چون موجودى كه خودش مخلوق ديگرى است و يا داراى نقص است شايسته پرستش نخواهد بود، پس همينكه گفته مى شود «الاله» يعنى آن ذاتى كه به گونه اى است كه او را بايد پرستش كرد. و قهراً اين معانى در اين كلمه نهفته است، ذات مستجمع جميع صفات كماليه و مبرا از هرگونه سلب و نقص.
و اگر از «وَلَهَ» مشتق شده باشد، وَلَه يعنى تحير، واله يعنى حيران و يا به معنى عاشق و شيداست و از اين جهت خداوند را اللَّه گفته اند كه عقلها در مقابل ذات مقدسش حيران و يا متوجه و عاشق او و پناهنده به اويند.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهری(۴)
ادامه تفسیر آیه: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
اللَّه.
سيبويه، از ائمه علماى صرف و نحو ادبيات عرب...، از طرفداران اين نظر است كه ريشه كلمه اللَّه «وَلَه» به معناى حيرت در مقابل عظمت و يا وَلَه و عشق است.
مثنوى مولوى نظر او را نقل كرده و مى گويد:
معنىِ اللَّه گفت آن سيبويه
يولِهونَ فِى الْحَوائِج هُمْ لَدَيْه
گفت الِهْنا فى حوائجنا الَيْكْ
وَ الْتَمَسْناها وَجَدْناها لَدَيْكْ
مولوى آن حالتى را يادآورى مى كند كه انسان دردى پيدا كرده و بيچاره گشته و بى اختيار به سوى نقطه اى روى مى آورد و پناهنده مى شود، او «اللَّه» است.
صد هزاران عاقل اندر وقت درد
جمله نالان پيش آن ديّان فرد
بلكه جمله ماهيان در موجها
جمله پرّندگان در اوجها
بلكه جمله موجها بازیكنان
ذوق و شوقش را عيان اندر عيان
تنها انسانها نيستند كه در وقت نياز به سوى او روى مى آورند، ماهيهاى دريا در ميان امواج، و پرندگان در اوج آسمانها، بلكه همان موجهاى بيجان دريا هم نالان در پيش اللَّه هستند.
و احتمال قوى دارد كه ا لَهَ و وَلَهَ دو لهجه از يك لغت باشد، يعنى اول وَلَهَ بوده و بعد آن را به صورت ا لَهَ استعمال كرده اند و وقتى آن را به صورت ا لَهَ تلفظ نمودند معنى پرستش هم پيدا كرده است.
بنابراين معنى اللَّه چنين مى شود: آن ذاتى كه همه موجودات، ناآگاهانه واله او هستند و او تنها حقيقتى است كه شايستگى پرستش دارد.
ترجمه اللَّه:
مى توان گفت كه در فارسى لغتى مترادف كلمه اللَّه كه بشود جاى آن گذارد نداريم و هيچ كدام رساننده تمام معنى اللَّه نيستند، زيرا اگر به جاى اللَّه «خدا» بگذاريم رسا نخواهد بود، چون خدا مخفّف «خود آى» است و رساننده تعبيرى است كه فيلسوفان مى كنند يعنى «واجب الوجود»، و يا شايد به كلمه «غنى» كه در قرآن آمده است نزديكتر باشد تا به اللَّه.
و اگر «خداوند» استعمال شود باز رسا نخواهد بود زيرا خداوند يعنى «صاحب» و اگرچه اللَّه خداوند هم هست ولى مرادف با خداوند نيست؛ خداوند يك شأن از شئون اللَّه است.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۵)
الرَّحْمنِ الرَّحيمِ.
به جاى اين دو كلمه نيز در فارسى نمى توان واژه اى يافت كه عيناً ترجمه آن باشد و اينكه «بخشنده مهربان» معمولًا ترجمه مى كنند ترجمه رسايى نيست، زيرا بخشنده ترجمه «جواد» است و مهربان ترجمه «رئوف» و هر دو از صفات پروردگار است كه در قرآن آمده است.
جواد (بخشنده) يعنى كسى كه چيزى دارد و بدون عوض به ديگران مى بخشد.
ولى رحمن و رحيم هر دو از رحمت مشتقند و در كلمه «رحمت» يك معناى اضافه اى نهفته است و آن اينكه:
در مواردى كه موجودى نيازمند و مستحق است، با لفظ و يا با زبان تكوين دستش دراز است و به اصطلاح قابل ترحم است و استحقاق دارد كه چيزى به او برسد، در اين گونه موارد رحمت است.
منتها رحمتِ انسان وقتى به مستحقى مى رسد كه تحت تأثير حالت او قرار گيرد و رقّت قلبى در او پديد آيد، ولى خداى متعال از اين امور منزه است.
پس وقتى مى گوييم رحمن و رحيم، دو معنا در ذهن ما مجسم مى گردد: يكى نياز عظيم و فراوان مخلوقات كه گويى همه مخلوقات با زبان قابليتهاى خودشان دست نياز به درگاه بى نياز او دراز كرده و التماس مى كنند، و ديگر اينكه او رحمت بى حساب خويش را به سوى آنان فرستاده و نيازهاى آنان را تأمين نموده است.
اين است كه بعضى از مترجمان اخير وقتى ديده اند كه هيچ كلمه اى رساننده معانى اين كلمات نيست آيه شريفه «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» را «به نام اللَّه رحمن و رحيم» ترجمه نموده اند.
فرق رحمن با رحيم چيست؟ قبلًا بايد توضيح بدهيم كه در زبان عربى كلماتى كه بر وزن فَعلان است دلالت بر كثرت مى كند، مثل عطشان كه به معناى عطش كثير است، و كلماتى كه بر وزن فعيل است- كه اصطلاحاً آن را صفت مشبّهه مى گويند- دلالت بر نوعى ثبات و دوام مى كند.
رحمن كه بر وزن فعلان است دلالت بر كثرت و وسعت مى كند و مى رساند كه رحمت حق همه جا گسترش پيدا كرده و همه چيز را فرا گرفته است.
اصولًا هرچيزى چيز بودنش مساوى با رحمت حق است چون وجود و هستى عين رحمت است؛ چنانكه در سوره ا عراف آيه 156 آمده است: وَ رَحْمَتى وَسِعَتْ كُلَّ شَىْءٍ (رحمت من همه چيز را فرا گرفته است) و در دعاى كميل مى خوانيم: وَ بِرَحْمَتِكَ الَّتى وَسِعَتْ كُلَّ شَىْءٍ.
اينگونه رحمت حق، استثنا ندارد و اين طور نيست كه شامل انسانها باشد و غير انسانها را شامل نشود و يا در انسانها تنها انسانهاى مؤمن را فرا گيرد؛ خير، بلكه سراسر گيتى مشمول رحمانيت حق است و يا عين آن است. يعنى آنچه در عالم هستى هست رحمت حق است.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۶)
ادامه تفسیر بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
درسى كه مى توان از جمله بسم اللَّه الرحمن الرحيم آموخت اين است:
آنچه كه از خدا به عالم مى رسد دو گونه نيست: خير و شر، بلكه آنچه از او مى رسد جمله نيكو و رحمت است و اين رحمت شامل جماد و نبات و حيوان و انسان به تمام اقسامش مى گردد، چون اصولًا فاتحه و گشايش هستى با رحمت حق است.
و اما «رحيم» كه بر وزن فعيل است دلالت بر رحمت لاينقطع و دائم حق مى كند.
«رحمن» كه دلالت بر رحمت واسعه پروردگار مى كرد و شامل همه موجودات مى گشت ولى بالاخره در اين عالم يك سلسله از موجودات پس از هستى معدوم مى شوند و فانى مى گردند.
اما «رحيم» نوعى از رحمت است كه جاودانگى دارد و تنها شامل آن بندگانى است كه از طريق ايمان و عمل صالح، خود را در مسير نسيم رحمت خاصه حق قرار داده اند.
پس پروردگار يك رحمت عام دارد و يك رحمت خاص.
با رحمت عام خودش همه موجودات را آفريده است كه از جمله آنان انسان است. انسان كه تنها موجود مكلّف است و خودش مسئول خويش است، اگر وظايف و تكاليفى كه به عهده اش نهاده شده انجام دهد مشمول رحمت خاص الهى خواهد شد.
«رحمن» اشاره به آن رحمت بى حسابى است كه همه جا كشيده و مؤمن و كافر و حتى انسان و جماد و نبات و حيوان ندارد ولى «رحيم» اشاره به رحمت خاصى است كه به انسانهاى مطيع و فرمانبردار اختصاص دارد.
الْحَمْدُ لِلَّهِ.
در اينجا هم بايد بگوييم كه ما لغتى در فارسى نداريم كه ترجمان كلمه حمد باشد. البته دو كلمه است كه نزديك به معناى حمد است و آنها در فارسى معادل دارند و معمولًا براى ترجمه حمد از معادل آنها استفاده مى شود.
يكى «مدح» كه معادل آن ستايش است
و ديگرى «شكر» كه به سپاس ترجمه مى شود.
ولى هيچ كدام به تنهايى رساننده معناى حمد نيستند.
كلمه «مدح» نزديك به «حمد» است و حتى بعضى احتمال قوى مى دهند كه دو تلفظ از يك كلمه باشند؛ چنانكه در زبان عربى نظاير آنها را زياد داريم مثل «خلص» و «لخص» و «ايس» و «يئس» كه هر دو حروفشان يكى است ولى جايشان عوض شده است.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۷)
در تفسیر: الْحَمْدُ لِلَّهِ.
مدح به معنى ستايش است. ستايش از احساسهاى مخصوص انسانى است؛ يعنى اين انسان است كه داراى اين درجه از ادراك و احساس است كه وقتى در مقابل كمال و جلال، زيبايى و بهاء قرار مى گيرد اين احساس به صورت عكس العمل در او پيدا مى شود كه او را ستايش كند.
اين احساس در حيوان نيست.
حيوان نه آن كمال و جلال و عظمت را درك مى كند و نه قدرت دارد كه ستايشگر اين اوصاف باشد.
البته گاهى عمل ستايش در انسان به صورت پستى ظاهر مى شود كه آن را «چاپلوسى» مى گويند و از صفات رذيله محسوب مى گردد. چاپلوسى در موردى است كه انسان امر بى حقيقتى را ستايش مى كند. و بسيار زشت است كه انسان آن قدرتى كه خداوند به او داده است تا كمالها و جمالها و عظمتها و زيباييهاى واقعى را ستايش كند آن را در پاى موجودى كه هيچ ارزش ستايش ندارد؛ از روى طمع مصرف نمايد.
اين قدرت براى اين است كه انسان آن احساس عالى يعنى تمجيد و تكريم و تعظيم يك كمال را ارضاء و اشباع نمايد نه اينكه در خدمت حس طمع كه نوعى پستى است قرار دهد.
در ستايشهاى واقعى هيچ گونه طمعى در كار نيست، بلكه امرى است فطرى و طبيعى.
انسان هنگامى كه به هنر زيبايى برخورد مى كند، مثلًا ورق قرآنى كه سالها پيش توسط بايسنقر نوشته شده مى بيند، محو زيبايى آن مى گردد و بى اختيار آن را ستايش مى كند.
اگر كسى در اينجا از ما سؤال كند كه چرا ستايش مى كنى، مگر كسى چيزى در مقابل اين ستايش مى دهد، چه جواب مى دهيم؟
خواهيم گفت: مگر لازم است چيزى بدهند؟! من انسانم و انسان از آن جهت كه انسان است وقتى در مقابل عظمتى و جلالى و جمالى و كمالى قرار گرفت قهراً خاضع مى شود و خضوع خود را به صورت ستايش اظهار مى دارد. اين معناى كلمه «مدح» است. ولى «حمد» تنها اين مفهوم نيست.
احساس پاكيزگى ديگرى در انسان وجود دارد كه باز از امتيازات انسان است و آن را «سپاسگزارى» مى گويند و ترجمه كلمه «شكر» است و آن در وقتى است كه از ناحيه كسى به انسان خيرى برسد؛ انسانيت انسان اقتضا مى كند كه نسبت به او اظهار امتنان بنمايد.
فرض كنيد هنگامى كه انسان با اتومبيلش از محلى در حال عبور است اگر با اتومبيل ديگرى برخورد كند كه او حق عبور دارد و مى تواند از راه استفاده كند، در چنين حالى اگر او توقف كرد و اجازه داد كه ما قبلًا عبور كنيم، ادب انسانى كه مقتضاى فطرت پاك اوست اقتضا مى كند كه با گفتن كلمه «متشكرم» و يا عملًا با تكان دادن سر يا دست از او سپاسگزارى نمايد. اين صفت به اين حد در حيوان وجود ندارد و از مختصات انسان است؛ و اينكه خداى متعال در قرآن سؤال مى كند:
هَلْ جَزاءُ الْاحْسانِ الَّا الْاحْسانُ
سؤالى است كه مخاطب آن فطرت سليم انسانى است و وجدان پاك انسان پاسخگوى آن است.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۸)
معنای «حمد»:
اينكه گفته شده است كه هركس خودش را بشناسد خدا را نيز مى شناسد، مطلب بسيار عظيم و درستى است. شناخت كامل انسان خويش را، راهى است كه به شناخت اللَّه منتهى مى شود.
يكى از راههاى شناختن انسان همان شناختن احساسهاى خاص انسانى است كه يكى از آنها همين احساس سپاس است كه فرمانده آن وجدان است و به تعليم و تربيتهاى محيط مربوط نيست و از آداب و رسوم محلى به شمار نمى رود...
آداب و رسوم است كه با تغيير زمان و مكان دگرگون شده، حتى گاهى عيناً متضاد مى شود، مثل كلاه از سر برداشتن و گذاشتن كه هر دو علامت احترام است ولى هركدام در جامعه اى مرسوم است. (اما) در هيچ جامعه اى ديده نشده است كه پاداش نيكى را بدى بدهند و به اينكه اين جزء رسوم محلى است توجيه نمايند.
حمد نه مدح خالص است و نه سپاسگزارى خالص؛ پس چيست؟
مى توان گفت اگر هر دو را با هم تركيب كنيم حمد است؛ يعنى مقامى كه هم لايق ستايش است به دليل عظمت و جلال و حسن و كمال و بهاء و زيبايى كه دارد، و هم لايق سپاسگزارى است به دليل احسانها و نيكيها كه از ناحيه او رسيده است، آنجاست كه كلمه «حمد» به كار مى رود.
حمد مخصوص خداوند است:
بعيد نيست كه در معنى «حمد» مفهوم ديگرى نيز دخالت داشته باشد و آن مفهوم پرستش است.
پس در مفهوم حمد سه عنصر در آنِ واحد دخيل است:
ستايش، سپاس، پرستش.
به عبارت ديگر: حمد، ستايش سپاسگزارانه پرستشانه است.
شايد اينكه طبق اين آيه حمد مخصوص خداوند است و غير او محمودى نيست، از اين جهت است كه در مفهوم حمد مفهوم پرستش هم هست.
مخلوقاتى كه خدا به وسيله آنها خيرى به انسان مى رساند نيز بايد سپاسگزار و قدردان آنان بود. تا آنجا كه گفته شده است:
«مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الْمَخْلوقَ لَمْ يَشْكُرِ الْخالِقَ»
هركس مخلوق را سپاسگزار نباشد خالق را سپاسگزار نبوده است.
پدر، مادر، معلم و تمام آنها كه همواره وجود انسان مشمول خيرها و احسانهاى آنان بوده است همه را بايد شكرگزار بود؛ هيچ گاه نمى توان به عذر اينكه من شكر خدا را مى كنم و به بندگان كارى ندارم، آنان را فراموش كرد و شكر نعمتشان را بجاى نياورد.
ولى بايد توجه داشت كه اين طور نيست كه يك جا بنده را بايد شكر كرد و يك جا خدا را، بلكه در همان حال كه بنده را سپاسگزارى مى كنيد بايد توجه داشته باشيد كه بنده استقلال ندارد؛ در همان چيزى كه از ناحيه بنده به انسان رسيده است خداوند پيش از آن استحقاق شكر دارد.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۹)
ادامه تفسیر الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ.
از اينجا كه «حمد مخصوص اللَّه است» معلوم مى گردد كه معنايش تنها سپاسگزارى نيست بلكه ستايش و پرستش نيز در آن گنجانده شده است.
خداوند به دليل اينكه يگانه ذات شايسته پرستش است و به دليل اينكه رحمن و رحيم است او را ستايش و سپاس و پرستش مى كنيم.
خلاصه اينكه حمد يك احساس پاك درونى انسانى است و از اعماق روح انسان سرچشمه مى گيرد كه جمال و جلال را بستايد و در مقابل عظمت خاضع باشد.
و اين است كه سوره حمد مستلزم معرفت الهى است، يعنى تا انسان نسبت به خداوند معرفت كامل پيدا نكند نمى تواند يك سوره حمد را درست و صحيح و به صورت واقعى كه لقلقه لسان نباشد بخواند.
مثلًا ملاحظه كنيد كه شما وقتى به انسانى برخورد مى كنيد كه داراى روح بسيار متعالى و بزرگى است و او را داراى ملكات و فضائلى تشخيص مى دهيد و هنگامى كه به او نيازى پيدا كرديد دريافتيد كه وى بدون هيچ گونه چشمداشتى در رفع نياز شما دريغ نداشته و خير و احسان او به شما رسيده است، اكنون كه شما در مقابل عظمت روحى اين شخص خاضع گشته ايد اگر نامى از او در محفلى برده شود شما همچون بلبلى كه در مقابل گل قرار گرفته، عاشقوار به مدح او سخن آغاز كرده و از ته دل او را مى ستاييد. اين ستايش از عمق روحتان سرچشمه گرفته و چه بسا با اين ستودن، احساس لذت و راحت مى نماييد.
در نماز، انسان يك چنين حالتى دارد و ما معتقديم و بارها گفته ايم كه عبادت لازمه شناخت خداوند است و تا خداشناسى كامل نگردد عبادت اوج نمى گيرد.
البته اين درجه را همه كس نمى تواند ادعا كند و آن على بن ابى طالب است كه مى گويد:
الهى ما عَبَدْتُكَ طَمَعاً فى جَنَّتِكَ وَ لا خَوْفاً مِنْ نارِكَ بَلْ وَجَدْتُكَ اهْلًا لِلْعِبادَةِ فَعَبَدْتُكَ
پروردگارا! اينكه من تو را پرستش مى كنم نه براى بهشت توست و نه براى ترس از جهنمت.
اگر بهشت و جهنمى هم خلق نمى كردى من تو را چون شايسته پرستش هستى عبادت مى كردم.
پرستش من براى اين نيست كه مرا خلق كردى و به من احسان نمودى و نه چون در آخرت به عبادت كنندگان بهشت مى دهى، بلكه چون تو هستى و تو لايق پرستشى.
و به قول سعدى:
گر از دوست چشمت به احسان اوست
تو در بند خويشى نه در بند دوست
خلاف طريقت بود كاولياء
تمنا كنند از خدا جز خدا
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهری(۱۰)
ادامه تفسیر سوره حمد:
تفسیر: رَبِّ الْعالَمينَ.
درباره كلمه «رب» نيز بايد بگوييم كه در فارسى كلمه اى كه بتوانيم معادل آن قرار دهيم نداريم. گاهى به معناى تربيت كننده معنى مى کنند.... ولى گويا در كلمه «رب»، هم مفهوم خداوندگارى و صاحب اختيارى نهفته است و هم معناى تكميل كننده و پرورش دهنده.
خداست كه هم صاحب اختيار عالم است و هم كمال رسان همه عالم است.
البته خداوند عالم عوالمى خلق كرده است كه موجودات آن عوالم به دلايلى خاص، هر كمالى كه مى توانند داشته باشند از همان اول دارند.
به عبارت ديگر هيچ گونه استعداد و قوّه اى (بصورت بالقوه) در آنها وجود ندارد بلكه همه به فعليت رسيده اند يعنى از اولى كه آفريده شده اند با تمام كمال ممكنشان آفريده شده اند.
... ولى عالمى كه ما در آن زندگى مى كنيم، يعنى عالم دنيا يا عالم ماده، عالم تدريج است و نظامش چنين است كه وجودها از نقص آغاز مى شوند و به سوى كمال سير مى كنند، ... آغاز و انجامشان دوتاست.
... عالم جماد، عالم گياه، عالم حيوان، عالم انسان، عالم افلاك، همه از نقص به سوى كمال در حركت اند. هيچ كدامشان در آغاز آفرينش به صورت كامل آفريده نشده اند. اين خداوند است كه موجودات همه اين عوالم را به كمال نهايى مى رساند و «ربّ العالمين» است.
از قرآن استفاده مى شود كه اصولًا اين جهان، جهان پرورش است. انسان كه خود نيز به گروههاى مختلف (خوبها و بدها) تقسيم مى شود همه افراد آن در حال پرورش يافتن هستند؛
و جالب اين است كه گويى جهان يك محيط مساعد كشاورزى است و هرگونه بذرى در آن پاشيده شود پرورش مى يابد؛ در اين عالم نه تنها خوبها تكامل مى يابند بلكه بدها يعنى كسانى كه تخم بد مى كارند نيز در نظام اين جهان مراحل خود را طى مى كنند.