تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهری(۴)
ادامه تفسیر آیه: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
اللَّه.
سيبويه، از ائمه علماى صرف و نحو ادبيات عرب...، از طرفداران اين نظر است كه ريشه كلمه اللَّه «وَلَه» به معناى حيرت در مقابل عظمت و يا وَلَه و عشق است.
مثنوى مولوى نظر او را نقل كرده و مى گويد:
معنىِ اللَّه گفت آن سيبويه
يولِهونَ فِى الْحَوائِج هُمْ لَدَيْه
گفت الِهْنا فى حوائجنا الَيْكْ
وَ الْتَمَسْناها وَجَدْناها لَدَيْكْ
مولوى آن حالتى را يادآورى مى كند كه انسان دردى پيدا كرده و بيچاره گشته و بى اختيار به سوى نقطه اى روى مى آورد و پناهنده مى شود، او «اللَّه» است.
صد هزاران عاقل اندر وقت درد
جمله نالان پيش آن ديّان فرد
بلكه جمله ماهيان در موجها
جمله پرّندگان در اوجها
بلكه جمله موجها بازیكنان
ذوق و شوقش را عيان اندر عيان
تنها انسانها نيستند كه در وقت نياز به سوى او روى مى آورند، ماهيهاى دريا در ميان امواج، و پرندگان در اوج آسمانها، بلكه همان موجهاى بيجان دريا هم نالان در پيش اللَّه هستند.
و احتمال قوى دارد كه ا لَهَ و وَلَهَ دو لهجه از يك لغت باشد، يعنى اول وَلَهَ بوده و بعد آن را به صورت ا لَهَ استعمال كرده اند و وقتى آن را به صورت ا لَهَ تلفظ نمودند معنى پرستش هم پيدا كرده است.
بنابراين معنى اللَّه چنين مى شود: آن ذاتى كه همه موجودات، ناآگاهانه واله او هستند و او تنها حقيقتى است كه شايستگى پرستش دارد.
ترجمه اللَّه:
مى توان گفت كه در فارسى لغتى مترادف كلمه اللَّه كه بشود جاى آن گذارد نداريم و هيچ كدام رساننده تمام معنى اللَّه نيستند، زيرا اگر به جاى اللَّه «خدا» بگذاريم رسا نخواهد بود، چون خدا مخفّف «خود آى» است و رساننده تعبيرى است كه فيلسوفان مى كنند يعنى «واجب الوجود»، و يا شايد به كلمه «غنى» كه در قرآن آمده است نزديكتر باشد تا به اللَّه.
و اگر «خداوند» استعمال شود باز رسا نخواهد بود زيرا خداوند يعنى «صاحب» و اگرچه اللَّه خداوند هم هست ولى مرادف با خداوند نيست؛ خداوند يك شأن از شئون اللَّه است.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۵)
الرَّحْمنِ الرَّحيمِ.
به جاى اين دو كلمه نيز در فارسى نمى توان واژه اى يافت كه عيناً ترجمه آن باشد و اينكه «بخشنده مهربان» معمولًا ترجمه مى كنند ترجمه رسايى نيست، زيرا بخشنده ترجمه «جواد» است و مهربان ترجمه «رئوف» و هر دو از صفات پروردگار است كه در قرآن آمده است.
جواد (بخشنده) يعنى كسى كه چيزى دارد و بدون عوض به ديگران مى بخشد.
ولى رحمن و رحيم هر دو از رحمت مشتقند و در كلمه «رحمت» يك معناى اضافه اى نهفته است و آن اينكه:
در مواردى كه موجودى نيازمند و مستحق است، با لفظ و يا با زبان تكوين دستش دراز است و به اصطلاح قابل ترحم است و استحقاق دارد كه چيزى به او برسد، در اين گونه موارد رحمت است.
منتها رحمتِ انسان وقتى به مستحقى مى رسد كه تحت تأثير حالت او قرار گيرد و رقّت قلبى در او پديد آيد، ولى خداى متعال از اين امور منزه است.
پس وقتى مى گوييم رحمن و رحيم، دو معنا در ذهن ما مجسم مى گردد: يكى نياز عظيم و فراوان مخلوقات كه گويى همه مخلوقات با زبان قابليتهاى خودشان دست نياز به درگاه بى نياز او دراز كرده و التماس مى كنند، و ديگر اينكه او رحمت بى حساب خويش را به سوى آنان فرستاده و نيازهاى آنان را تأمين نموده است.
اين است كه بعضى از مترجمان اخير وقتى ديده اند كه هيچ كلمه اى رساننده معانى اين كلمات نيست آيه شريفه «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» را «به نام اللَّه رحمن و رحيم» ترجمه نموده اند.
فرق رحمن با رحيم چيست؟ قبلًا بايد توضيح بدهيم كه در زبان عربى كلماتى كه بر وزن فَعلان است دلالت بر كثرت مى كند، مثل عطشان كه به معناى عطش كثير است، و كلماتى كه بر وزن فعيل است- كه اصطلاحاً آن را صفت مشبّهه مى گويند- دلالت بر نوعى ثبات و دوام مى كند.
رحمن كه بر وزن فعلان است دلالت بر كثرت و وسعت مى كند و مى رساند كه رحمت حق همه جا گسترش پيدا كرده و همه چيز را فرا گرفته است.
اصولًا هرچيزى چيز بودنش مساوى با رحمت حق است چون وجود و هستى عين رحمت است؛ چنانكه در سوره ا عراف آيه 156 آمده است: وَ رَحْمَتى وَسِعَتْ كُلَّ شَىْءٍ (رحمت من همه چيز را فرا گرفته است) و در دعاى كميل مى خوانيم: وَ بِرَحْمَتِكَ الَّتى وَسِعَتْ كُلَّ شَىْءٍ.
اينگونه رحمت حق، استثنا ندارد و اين طور نيست كه شامل انسانها باشد و غير انسانها را شامل نشود و يا در انسانها تنها انسانهاى مؤمن را فرا گيرد؛ خير، بلكه سراسر گيتى مشمول رحمانيت حق است و يا عين آن است. يعنى آنچه در عالم هستى هست رحمت حق است.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۶)
ادامه تفسیر بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
درسى كه مى توان از جمله بسم اللَّه الرحمن الرحيم آموخت اين است:
آنچه كه از خدا به عالم مى رسد دو گونه نيست: خير و شر، بلكه آنچه از او مى رسد جمله نيكو و رحمت است و اين رحمت شامل جماد و نبات و حيوان و انسان به تمام اقسامش مى گردد، چون اصولًا فاتحه و گشايش هستى با رحمت حق است.
و اما «رحيم» كه بر وزن فعيل است دلالت بر رحمت لاينقطع و دائم حق مى كند.
«رحمن» كه دلالت بر رحمت واسعه پروردگار مى كرد و شامل همه موجودات مى گشت ولى بالاخره در اين عالم يك سلسله از موجودات پس از هستى معدوم مى شوند و فانى مى گردند.
اما «رحيم» نوعى از رحمت است كه جاودانگى دارد و تنها شامل آن بندگانى است كه از طريق ايمان و عمل صالح، خود را در مسير نسيم رحمت خاصه حق قرار داده اند.
پس پروردگار يك رحمت عام دارد و يك رحمت خاص.
با رحمت عام خودش همه موجودات را آفريده است كه از جمله آنان انسان است. انسان كه تنها موجود مكلّف است و خودش مسئول خويش است، اگر وظايف و تكاليفى كه به عهده اش نهاده شده انجام دهد مشمول رحمت خاص الهى خواهد شد.
«رحمن» اشاره به آن رحمت بى حسابى است كه همه جا كشيده و مؤمن و كافر و حتى انسان و جماد و نبات و حيوان ندارد ولى «رحيم» اشاره به رحمت خاصى است كه به انسانهاى مطيع و فرمانبردار اختصاص دارد.
الْحَمْدُ لِلَّهِ.
در اينجا هم بايد بگوييم كه ما لغتى در فارسى نداريم كه ترجمان كلمه حمد باشد. البته دو كلمه است كه نزديك به معناى حمد است و آنها در فارسى معادل دارند و معمولًا براى ترجمه حمد از معادل آنها استفاده مى شود.
يكى «مدح» كه معادل آن ستايش است
و ديگرى «شكر» كه به سپاس ترجمه مى شود.
ولى هيچ كدام به تنهايى رساننده معناى حمد نيستند.
كلمه «مدح» نزديك به «حمد» است و حتى بعضى احتمال قوى مى دهند كه دو تلفظ از يك كلمه باشند؛ چنانكه در زبان عربى نظاير آنها را زياد داريم مثل «خلص» و «لخص» و «ايس» و «يئس» كه هر دو حروفشان يكى است ولى جايشان عوض شده است.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۷)
در تفسیر: الْحَمْدُ لِلَّهِ.
مدح به معنى ستايش است. ستايش از احساسهاى مخصوص انسانى است؛ يعنى اين انسان است كه داراى اين درجه از ادراك و احساس است كه وقتى در مقابل كمال و جلال، زيبايى و بهاء قرار مى گيرد اين احساس به صورت عكس العمل در او پيدا مى شود كه او را ستايش كند.
اين احساس در حيوان نيست.
حيوان نه آن كمال و جلال و عظمت را درك مى كند و نه قدرت دارد كه ستايشگر اين اوصاف باشد.
البته گاهى عمل ستايش در انسان به صورت پستى ظاهر مى شود كه آن را «چاپلوسى» مى گويند و از صفات رذيله محسوب مى گردد. چاپلوسى در موردى است كه انسان امر بى حقيقتى را ستايش مى كند. و بسيار زشت است كه انسان آن قدرتى كه خداوند به او داده است تا كمالها و جمالها و عظمتها و زيباييهاى واقعى را ستايش كند آن را در پاى موجودى كه هيچ ارزش ستايش ندارد؛ از روى طمع مصرف نمايد.
اين قدرت براى اين است كه انسان آن احساس عالى يعنى تمجيد و تكريم و تعظيم يك كمال را ارضاء و اشباع نمايد نه اينكه در خدمت حس طمع كه نوعى پستى است قرار دهد.
در ستايشهاى واقعى هيچ گونه طمعى در كار نيست، بلكه امرى است فطرى و طبيعى.
انسان هنگامى كه به هنر زيبايى برخورد مى كند، مثلًا ورق قرآنى كه سالها پيش توسط بايسنقر نوشته شده مى بيند، محو زيبايى آن مى گردد و بى اختيار آن را ستايش مى كند.
اگر كسى در اينجا از ما سؤال كند كه چرا ستايش مى كنى، مگر كسى چيزى در مقابل اين ستايش مى دهد، چه جواب مى دهيم؟
خواهيم گفت: مگر لازم است چيزى بدهند؟! من انسانم و انسان از آن جهت كه انسان است وقتى در مقابل عظمتى و جلالى و جمالى و كمالى قرار گرفت قهراً خاضع مى شود و خضوع خود را به صورت ستايش اظهار مى دارد. اين معناى كلمه «مدح» است. ولى «حمد» تنها اين مفهوم نيست.
احساس پاكيزگى ديگرى در انسان وجود دارد كه باز از امتيازات انسان است و آن را «سپاسگزارى» مى گويند و ترجمه كلمه «شكر» است و آن در وقتى است كه از ناحيه كسى به انسان خيرى برسد؛ انسانيت انسان اقتضا مى كند كه نسبت به او اظهار امتنان بنمايد.
فرض كنيد هنگامى كه انسان با اتومبيلش از محلى در حال عبور است اگر با اتومبيل ديگرى برخورد كند كه او حق عبور دارد و مى تواند از راه استفاده كند، در چنين حالى اگر او توقف كرد و اجازه داد كه ما قبلًا عبور كنيم، ادب انسانى كه مقتضاى فطرت پاك اوست اقتضا مى كند كه با گفتن كلمه «متشكرم» و يا عملًا با تكان دادن سر يا دست از او سپاسگزارى نمايد. اين صفت به اين حد در حيوان وجود ندارد و از مختصات انسان است؛ و اينكه خداى متعال در قرآن سؤال مى كند:
هَلْ جَزاءُ الْاحْسانِ الَّا الْاحْسانُ
سؤالى است كه مخاطب آن فطرت سليم انسانى است و وجدان پاك انسان پاسخگوى آن است.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۸)
معنای «حمد»:
اينكه گفته شده است كه هركس خودش را بشناسد خدا را نيز مى شناسد، مطلب بسيار عظيم و درستى است. شناخت كامل انسان خويش را، راهى است كه به شناخت اللَّه منتهى مى شود.
يكى از راههاى شناختن انسان همان شناختن احساسهاى خاص انسانى است كه يكى از آنها همين احساس سپاس است كه فرمانده آن وجدان است و به تعليم و تربيتهاى محيط مربوط نيست و از آداب و رسوم محلى به شمار نمى رود...
آداب و رسوم است كه با تغيير زمان و مكان دگرگون شده، حتى گاهى عيناً متضاد مى شود، مثل كلاه از سر برداشتن و گذاشتن كه هر دو علامت احترام است ولى هركدام در جامعه اى مرسوم است. (اما) در هيچ جامعه اى ديده نشده است كه پاداش نيكى را بدى بدهند و به اينكه اين جزء رسوم محلى است توجيه نمايند.
حمد نه مدح خالص است و نه سپاسگزارى خالص؛ پس چيست؟
مى توان گفت اگر هر دو را با هم تركيب كنيم حمد است؛ يعنى مقامى كه هم لايق ستايش است به دليل عظمت و جلال و حسن و كمال و بهاء و زيبايى كه دارد، و هم لايق سپاسگزارى است به دليل احسانها و نيكيها كه از ناحيه او رسيده است، آنجاست كه كلمه «حمد» به كار مى رود.
حمد مخصوص خداوند است:
بعيد نيست كه در معنى «حمد» مفهوم ديگرى نيز دخالت داشته باشد و آن مفهوم پرستش است.
پس در مفهوم حمد سه عنصر در آنِ واحد دخيل است:
ستايش، سپاس، پرستش.
به عبارت ديگر: حمد، ستايش سپاسگزارانه پرستشانه است.
شايد اينكه طبق اين آيه حمد مخصوص خداوند است و غير او محمودى نيست، از اين جهت است كه در مفهوم حمد مفهوم پرستش هم هست.
مخلوقاتى كه خدا به وسيله آنها خيرى به انسان مى رساند نيز بايد سپاسگزار و قدردان آنان بود. تا آنجا كه گفته شده است:
«مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الْمَخْلوقَ لَمْ يَشْكُرِ الْخالِقَ»
هركس مخلوق را سپاسگزار نباشد خالق را سپاسگزار نبوده است.
پدر، مادر، معلم و تمام آنها كه همواره وجود انسان مشمول خيرها و احسانهاى آنان بوده است همه را بايد شكرگزار بود؛ هيچ گاه نمى توان به عذر اينكه من شكر خدا را مى كنم و به بندگان كارى ندارم، آنان را فراموش كرد و شكر نعمتشان را بجاى نياورد.
ولى بايد توجه داشت كه اين طور نيست كه يك جا بنده را بايد شكر كرد و يك جا خدا را، بلكه در همان حال كه بنده را سپاسگزارى مى كنيد بايد توجه داشته باشيد كه بنده استقلال ندارد؛ در همان چيزى كه از ناحيه بنده به انسان رسيده است خداوند پيش از آن استحقاق شكر دارد.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۹)
ادامه تفسیر الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ.
از اينجا كه «حمد مخصوص اللَّه است» معلوم مى گردد كه معنايش تنها سپاسگزارى نيست بلكه ستايش و پرستش نيز در آن گنجانده شده است.
خداوند به دليل اينكه يگانه ذات شايسته پرستش است و به دليل اينكه رحمن و رحيم است او را ستايش و سپاس و پرستش مى كنيم.
خلاصه اينكه حمد يك احساس پاك درونى انسانى است و از اعماق روح انسان سرچشمه مى گيرد كه جمال و جلال را بستايد و در مقابل عظمت خاضع باشد.
و اين است كه سوره حمد مستلزم معرفت الهى است، يعنى تا انسان نسبت به خداوند معرفت كامل پيدا نكند نمى تواند يك سوره حمد را درست و صحيح و به صورت واقعى كه لقلقه لسان نباشد بخواند.
مثلًا ملاحظه كنيد كه شما وقتى به انسانى برخورد مى كنيد كه داراى روح بسيار متعالى و بزرگى است و او را داراى ملكات و فضائلى تشخيص مى دهيد و هنگامى كه به او نيازى پيدا كرديد دريافتيد كه وى بدون هيچ گونه چشمداشتى در رفع نياز شما دريغ نداشته و خير و احسان او به شما رسيده است، اكنون كه شما در مقابل عظمت روحى اين شخص خاضع گشته ايد اگر نامى از او در محفلى برده شود شما همچون بلبلى كه در مقابل گل قرار گرفته، عاشقوار به مدح او سخن آغاز كرده و از ته دل او را مى ستاييد. اين ستايش از عمق روحتان سرچشمه گرفته و چه بسا با اين ستودن، احساس لذت و راحت مى نماييد.
در نماز، انسان يك چنين حالتى دارد و ما معتقديم و بارها گفته ايم كه عبادت لازمه شناخت خداوند است و تا خداشناسى كامل نگردد عبادت اوج نمى گيرد.
البته اين درجه را همه كس نمى تواند ادعا كند و آن على بن ابى طالب است كه مى گويد:
الهى ما عَبَدْتُكَ طَمَعاً فى جَنَّتِكَ وَ لا خَوْفاً مِنْ نارِكَ بَلْ وَجَدْتُكَ اهْلًا لِلْعِبادَةِ فَعَبَدْتُكَ
پروردگارا! اينكه من تو را پرستش مى كنم نه براى بهشت توست و نه براى ترس از جهنمت.
اگر بهشت و جهنمى هم خلق نمى كردى من تو را چون شايسته پرستش هستى عبادت مى كردم.
پرستش من براى اين نيست كه مرا خلق كردى و به من احسان نمودى و نه چون در آخرت به عبادت كنندگان بهشت مى دهى، بلكه چون تو هستى و تو لايق پرستشى.
و به قول سعدى:
گر از دوست چشمت به احسان اوست
تو در بند خويشى نه در بند دوست
خلاف طريقت بود كاولياء
تمنا كنند از خدا جز خدا
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهری(۱۰)
ادامه تفسیر سوره حمد:
تفسیر: رَبِّ الْعالَمينَ.
درباره كلمه «رب» نيز بايد بگوييم كه در فارسى كلمه اى كه بتوانيم معادل آن قرار دهيم نداريم. گاهى به معناى تربيت كننده معنى مى کنند.... ولى گويا در كلمه «رب»، هم مفهوم خداوندگارى و صاحب اختيارى نهفته است و هم معناى تكميل كننده و پرورش دهنده.
خداست كه هم صاحب اختيار عالم است و هم كمال رسان همه عالم است.
البته خداوند عالم عوالمى خلق كرده است كه موجودات آن عوالم به دلايلى خاص، هر كمالى كه مى توانند داشته باشند از همان اول دارند.
به عبارت ديگر هيچ گونه استعداد و قوّه اى (بصورت بالقوه) در آنها وجود ندارد بلكه همه به فعليت رسيده اند يعنى از اولى كه آفريده شده اند با تمام كمال ممكنشان آفريده شده اند.
... ولى عالمى كه ما در آن زندگى مى كنيم، يعنى عالم دنيا يا عالم ماده، عالم تدريج است و نظامش چنين است كه وجودها از نقص آغاز مى شوند و به سوى كمال سير مى كنند، ... آغاز و انجامشان دوتاست.
... عالم جماد، عالم گياه، عالم حيوان، عالم انسان، عالم افلاك، همه از نقص به سوى كمال در حركت اند. هيچ كدامشان در آغاز آفرينش به صورت كامل آفريده نشده اند. اين خداوند است كه موجودات همه اين عوالم را به كمال نهايى مى رساند و «ربّ العالمين» است.
از قرآن استفاده مى شود كه اصولًا اين جهان، جهان پرورش است. انسان كه خود نيز به گروههاى مختلف (خوبها و بدها) تقسيم مى شود همه افراد آن در حال پرورش يافتن هستند؛
و جالب اين است كه گويى جهان يك محيط مساعد كشاورزى است و هرگونه بذرى در آن پاشيده شود پرورش مى يابد؛ در اين عالم نه تنها خوبها تكامل مى يابند بلكه بدها يعنى كسانى كه تخم بد مى كارند نيز در نظام اين جهان مراحل خود را طى مى كنند.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۱۱)
ادامه تفسیر سوره حمد:
در سوره بنى اسرائيل مى فرمايد:
مَنْ كانَ يُريدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُريدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْليها مَذْموماً مَدْحوراً.
وَ مَنْ ارادَ الْاخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَاولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكوراً.
كُلًاّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظوراً
خلاصه مضمون اين آيات اين است كه: هركس كه طالب دنيا باشد و بذر دنيايى بكارد ما هم او را مدد رسانده و بذرى كه پاشيده است به ثمر مى رسانيم ولى؛
(با دو شرط):
- آن اندازه كه بخواهيم
- و براى هركس كه خود اراده كنيم؛
(پس نتیجه گرفتن از تلاشها و برنامه ریزی ها و اقدامات دنیائی، قطعی نیست؛ شرط دارد.)
علت اينكه بذر دنياطلبى نتيجه اش صد درصد قطعى نيست اين جهت است كه دنيا پر از تزاحم و آفات و موانع است؛ نه اينكه اين جهان براى پرورش اين بذرها ساخته نشده است.
بعد مى فرمايد: ولى به طور قطعى چنين كسى كه هدفش را محصور و محدود به دنيا كرده و از مسير شايسته انسان خارج شده است، از جهنم سر درخواهد آورد.
و اما اگر كسى هدف دنيايى نداشته باشد و بذر آخرتى بكارد و در راه آن سعى و كوشش كند اين عمل هيچ گاه ضايع نمى گردد و (قطعا) به نتيجه مى رسد.
كُلًاّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هؤُلاءِ
هم آن دسته را ما مدد مى كنيم و هم به اين دسته مدد مى رسانيم. (هم دنیاطلبان را مدد می کنیم و هم آخرت جویان را)
خلاصه اينكه نظام اين عالم اينگونه ساخته شده است كه هركس هر بذرى بپاشد اين دستگاه، مساعد براى پرورش دادن است و همان بذر را پرورش مى دهد.
(با این تفاوت که بذر دنیائی با قید دو شرط است، اما بذر آخرتی قطعی و حتمی است.)
... افرادى كه كارهاى ناشايستى انجام مى دهند و با نقشه هايى كه طرح مى كنند به نتيجه مى رسند نمى توانند بدينگونه عمل خويش را توجيه كنند كه اگر كار ما مورد اشكال بود ما به نتيجه نمى رسيديم.
خير، هر تئورى كه در عمل به نتيجه برسد دليل بر حقانيتش نيست؛ اين نظام جهان است كه «كُلًاّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هؤُلاءِ» هركس هر بذرى بپاشد رشد مى يابد و احياناً به نتيجه مطلوب نائل مى گردد.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۱۲)
ادامه تفسیر سوره حمد:
الرَّحْمنِ الرَّحيمِ.
قبلًا درباره اين كلمه تا اندازه اى بحث كرديم و اينك اضافه مى كنيم كه توصيف پروردگار به اين دو صفت، معرفت بسيار كامل مى خواهد؛
زيرا «رحمن» يعنى آن كه رحمتش فراوان است.
نه آن مقدار كه تنها از كلمه «فراوان» مى فهميم؛
بلكه يعنى آنكه همه هستى از ناحيه اوست و هرچه از او برسد رحمت و نيكوست.
و «رحيم» يعنى آن كه فيضش دائماً به انسانها مى رسد.
اين دو صفت، اوّلى مربوط به نظام هستى است و دومى مربوط به عالم خاص انسانهاست.
براى توصيف پروردگار به صفت اول آنقدر عرفان عميق براى بنده لازم است كه جهان را سراسر رحمت اندر رحمت ببيند و فكر ثنويّت را از خود دور كند و پديده هاى جهان را به خير و شر تقسيم نكند،
بلكه سراسر هستى را به دليل آنكه ناشى از اوست يك كاسه خير و رحمت محض بداند؛
و در هنگام ستايش اللَّه به اين صفت، انسان بايد چنان ديدى داشته باشد كه نظام هستى نظام خير است، نظام رحمت است، نظام نور است؛
شر، نقمت و ظلمت امور نسبى و غيرحقيقى مى باشند.
بديهى است كه هر انديشه خامى نمى تواند مدعى گردد كه من چنين ديدى از جهان دارم.
و انسان با زور و تعبد هم نمى تواند چنان ديدى در خود ايجاد كند.
و اما صفت دوم كه صفت رحيم است،
در اينجا نيز بايد بگوييم كه شناخت «اللَّه» به اين صفت مستلزم آن است كه انسان به مقام و موقعيت خودش در ميان موجودات عالم شناخت كامل داشته باشد.
امتيازى كه انسان در ميان موجودات دارد اين است كه فرزند بالغ اين جهان است؛
فرزند نابالغ اين خانواده كه تحت قيمومت و سرپرستى اجبارى پدر و مادر باشد نيست،
بلكه از نظر عقل و خرد به آن درجه از رشد رسيده كه به او گفته اند بايد خودت راه را انتخاب كنى.
در حالى كه موجودات ديگر تحت تكفل جبرى عوامل اين عالم اند، اين انسان است كه به دليل رشد عقلى، آزادى و اختيار دارد و مى تواند از دو راه يكى را انتخاب كند:
انّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ امّا شاكِراً وَ امّا كَفوراً
راه راست و راه كج هر دو در جلو انسان قرار گرفته،
اگر انسان راه راست و صراط مستقيم حق را بپيمايد آنوقت است كه يك نوع رحمت و عنايت خاصى از ناحيه خدا شامل حالش مى گردد...
دلش را نور بخشيده و قلبش را نيرو مى دهد، اسباب و وسائل را براى راهش مهيا مى سازد،
رزق «مِنْ حَيْثُ لايَحْتَسِبُ» به او مى رساند،
و بالاخره به مرحله اى مى رسد كه احساس مى كند به مرحله داد و ستد با خداى خويش رسيده است
چون مى بيند هرچه كه او در كردار خالصانه تر رفتار مى كند عنايات الهى بيشتر شامل حالش مىگردد.
در اين وقت است كه بنده به مرحله رضا و تسليم خواهد رسيد.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۱۳)
مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ:
آيا خداوند فقط مالك و مَلِك روز قيامت است و در دنيا نيست؟ خير، بلكه خداوند مالك و مَلِك حقيقىِ هم دنيا و هم آخرت است.
فرقش اين است كه بشر چون در دنيا چشم حقيقت بين ندارد، مالكها و مَلِكهاى اعتبارى و مجازى را مى سازد؛ خود را و ديگرى را مالك بر اشياء و مَلِك آنها مى داند و مى گويد من مالك اين خانه ام؛
ولى هنگامى كه حقايق جهان برايش مكشوف شد و نگاهى واقع بينانه بر جهان افكند آنگاه خواهد ديد كه همه مِلكها و مُلكها ساختگى بوده و مالك و مَلِك حقيقى هستى اوست.
ايّاكَ نَعْبُدُ وَ ايّاكَ نَسْتَعينُ:
پروردگارا تنها و تنها تو را مى پرستيم و تنها و تنها از تو استعانت مى جوييم.
با اينكه انسان گمان مى كند كه توحيد يكى از مسائل اسلام است و هزاران مسئله ديگر در اسلام در كنار توحيد قرار گرفته است ولى وقتى با نگاهى دقيقتر مى نگرد، مى بيند اسلام سراسرش توحيد است؛
يعنى تمام مسائل آن، چه آنها كه مربوط به اصول عقايد است و چه آنها كه به اخلاقيات و امور تربيتى و يا به دستورالعملهاى روزانه ارتباط دارد، همگى يكجا و يكپارچه توحيد است.
اگر نبوت و معاد را كه دو اصل ديگر از اصول اعتقادى هستند و يا امامت را مورد تحليل قرار دهيم، در شكل ديگر، توحيد است.
و اگر دستورهاى اخلاقى و يا احكام اجتماعى اسلامى را مورد بررسى قرار دهيم در شكل توحيد خودنمايى مى كنند.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۱۴)
توحيد نظرى و توحيد عملى
در اسلام دو توحيد وجود دارد: نظرى و عملى.
توحيد نظرى مربوط به عالم شناخت و انديشه است، يعنى خدا را به يگانگى شناختن،
و توحيد عملى يعنى خود را در عمل، يگانه و يك جهت و در جهت ذاتِ يگانه ساختن.
به عبارت ديگر توحيد نظرى يعنى شناخت يگانه بودن خدا، و توحيد عملى يعنى يگانه شدن انسان.
نكته اى كه مى خواهم تذكر دهم اين است كه در سوره حمد آنچه از اول سوره تا اينجا آمده است مربوط به نوع اول يعنى توحيد نظرى است و از اينجا:
(ايّاكَ نَعْبُدُ)
به بعد بيان توحيد عملى است.
اينجاست كه انسان به عظمت بى مانند اين سوره كوچك پى مى برد و نمونه واضحى از اعجاز اين كتاب كريم را در اين سوره كوچك در مى يابد.
راستى انسان نمى تواند از شگفت خوددارى نمايد كه چگونه بر زبان مردى امّى و درس نخوانده و در محيط امّيّت و بى سوادى و بى خبرى از علم و فرهنگ، اينچنين سخنانى جارى مى شود كه از نظر عمق و ژرفا بزرگترين حكماى الهى را به فكر فرو مى برد و از نظر عذوبت(گوارائی) و سلاست(روان بودن) در حدى است كه انسان هرگز از تكرار آن سير نمى شود!
توضيح مطلب اينكه: جمله ها و كلماتى كه از اول سوره تا مالِكِ يَوْمِ الدِّين گذشت يك سلسله مسائل شناختى درباره خداوند مطرح ساخت:
او «اللَّه» است،
او «رحمن» است،
او «رحيم» است،
او «ربّ العالمين» است،
او «مالك يوم الدين» است؛
بعلاوه او ذاتى است كه «محمود» على الاطلاق است، همه حمدها و سپاسها به او تعلق دارد.
راستى تمام الهيات در اين چند كلمه گنجانيده شده است؛ عمده ترين مسائل الهى در اين چند كلمه طرح شده است.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۱۵)
…قرآن نمى خواهد كه ما صرفاً با لقلقه زبان اين كلمات(سوره حمد) را بر زبان آوريم؛ بلكه مى خواهد حقايق اينها را درك نماييم.
آن كه در نماز خود، خدا را با اين اوصاف ياد مى كند، در حقيقت در مقام ادعاى شناخت خداوند به اين اسماء و صفات است:
شناخت اينكه: او اللَّه است:
يعنى ذات كامل و شايسته پرستش كه همه موجودات عالم بالفطره متوجه اويند.
به عبارت ديگر شناخت و اقرار و اعتراف به موجودى كه كامل مطلق است؛ نقص، كاستى و نيستى و نياز را در او راهى نيست و به همين دليل همه چيز از او و متوجه او و به سوى اوست.
شناخت آنكه او رحمن است:
كه جدّاً بايستى -چنانكه بحث كرديم- انسان انديشه اش را بسيار دقيق و لطيف كند تا بتواند خدا را به اين صفت بشناسد؛
يعنى درك كند كه سراسر وجود، مظهر رحمانيت ذات حق است؛ آنچه از او صدور مى يابد جز خير و رحمت نيست؛ هيچ موجودى از آن جهت كه موجود است، از آن جهت كه منتسب به ذات حق است، يعنى از آن جهت كه عينى و واقعى است جز خير و رحمت نيست؛ …
شناخت آنكه او رحيم است:
بنده اى كه خدا را با اين صفت مى خواند ادعا مى كند كه به اين مرحله از معرفت و شناخت رسيده كه تشخيص مى دهد نه تنها نظام خلق و صدور اشياء مظهر ذات حق است، بلكه نظام بازگشت اشياء به سوى حق نيز نظام خير و رحمت است؛ يعنى موجودات از رحمت آمده و به رحمت باز مى گردند.
اين به معنى سبقت و تقدم رحمت بر غضب و نقمت است، و به تعبير ديگر:
نقمت و عذاب نيز اگر درست شناخته شود رحمتى است در لباس نقمت.
به عبارت ديگر: خداوند متعال داراى صفات جمال و صفات جلال است.
صفات جمال از قبيل علم و قدرت و حيات و جود و رحمت، و صفات جلال از قبيل قدّوسيت، جباريت، منتقميت و امثال اينها.
خداوند متعال در مرتبه ذات خود داراى دوگانگى نيست كه مثلًا نيمى از ذاتش رحمت و خير و جود و ربوبيت باشد و نيم ديگر قدوسيت و جباريت و انتقام.