نادر شاه افشار شبی بسیار استرس داشت و خوابش نمی برد و راه می رفت. معین الممالک که از اصحاب سرّ نادر شاه بود علت را از نادرشاه می پرسد. نادرشاه این گونه بیان می کند که جوان بودم و شبی در خواب دیدم که دو فرشته با عزت نزد من آمدند و به من گفتند که پیامبر با شما کار دارد. نزد پیامبر رفتم و ایشان دو شمشیر به کمرم بستند و فرمود تو حاکم خواهی شد اما به مردم ظلم نکنی. از آن شب به بعد اتفاقی افتاد و من حاکم شدم. امشب همان دو فرشته را در عالم خواب دیدم که غضب آلود بودند و گفتند: پیامبر با تو کار دارد و من را بزور نزد پیامبر بردند. پیامبر خشمگین بود و پرسید مگر نگفتم به مردم ظلم نکن. آن دو شمشیر را از کمرم باز کردند. احساس می کنم امشب قرار است که اتفاقی بیفتد. سحر سر از تن نادرشاه جدا شد.
12.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عنایت حضرت زهرا سلام الله علیها به یک اعدامی
از سوزِ
روضه خواندنِ
این مادر شهید ،
هر عابری
میان گذر
گریه می کند ...
#مادر_شهید
#شهادت یعنی...
کوچهٔ خلوتی را میخواهم، بی انتها برای رفتن...
بی واژه، برای سرودن...
و آسمانی برای پرواز کردن، عاشقانه اوج گرفتن،
رهاشدن...
#شهید_عارف_كايدخورده🌷
🌺 اعمال هـر كس بہ اندازہ معرفتش قیمت دارد. خلوص عمل بستہ بہ میزان معرفت است. اعمالے كہ از محبت سرچشمہ مےگیرد خلوصش بیشتر است.
#حاج_اسماعیل_دولابی
شب جمعه شده
و روضه مرا ریخت بهم
فاطمه آمده و کرب و بلا ریخت بهم
واژه ای
نظمِ جهان را
به تلاطم انداخت
مادرش گفت بُنَیّ َ
همه جا ريخت بهم..😭💔
◾️#استوری🌱
فـــــــوری ❌❌❌❌
باتوجه به هک شدن شبکه سراسری وتوهین به رهبری همه ارکان تربیتی مدیریتی در دفاع از رهبری پروفایل و وضعیت خود رامزین به تصویر رهبری کنند.
#مرگ_بر_منافق