امام حسین علیه السلام خطاب به علی اکبرش هنگامی که برای تجدید قوا آب خواست، فرمود: «اصبر حبیبی فانک لاتمسی حتی یسقیک رسول الله بکاسه; عزیز دلم صبر کن; زیرا به زودی از دست جدت رسول خدا صلی الله علیه و آله سیراب می شوی . »
گمان مدار که گفتم برو، دل از تو بریدم
نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم
محاسنم به کف دست بود و اشک به چشمم
گهی به خاک فتادم گهی زجای پریدم
دلم به پیش تو، جان در فغان دیده به قامت
خدای داند و دل شاهد است من چه کشیدم
هنوز العطشت میزد آتشم که زمیدان
صدای یا ابتای تو را دوباره شنیدم
پسرم! نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه خولی
زمانه کشت مرا لحظه ای که داغ تو دیدم
#تلنگر
✍تو زندگیتون با فقیر فقرا هم رفاقت کنید
چون وقتی بمیری همینا جنازتو حمل میکنن
وگرنه پولدارا با کت شلوار یه گوشه وایسادن تا خاکی نشن.🍃
مهدی (ع)؛ منتقم خون حسین(ع)
یکی از القاب حضرت مهدی(ع)، منتقِم است. وقتی امام زمان ظهور میکند انتقام خون جدش امام حسین را میگیرد. امام باقر میفرماید: در آن ساعتی که دشمنان، جدّم امام حسین را به قتل رساندند فرشتگان با ناراحتی در حالی که ناله سرداده بودند عرض کردند: پروردگارا! آیا از کسانی که برگزیده و فرزند برگزیدهی تو را ناجوانمردانه شهید کردند در میگذری؟ در جواب آنها خداوند وحی فرستاد: ای فرشتگان من! سوگند به عزّت و جلالم از آنان انتقام خواهم گرفت، هر چند بعد از مدّت زمان زیادی.
آن گاه خداوند متعال نور و شبح فرزندان امامحسین علیه السلام را به آنان نشان داد و پس از اشاره به یکی از آنان که در حال قیام بود فرمود: با این قائم از دشمنانِ حسین انتقام خواهم گرفت.(1)
همچنین خداوند در قرآن کریم میفرماید: «وَمَنْ قُتِلَ مظلوماً فقد جَعَلْنا لِوَلیّه سلطاناً... .»(2) (هر کس مظلومانه کشته شود ما برای ولیّ او تسلطی بر ظالم قرار میدهیم... .)
از امام باقر (ع) روایت شده که منظور از «و من قتل مظلوماً»، حسین بن علی (ع) است که مظلومانه کشته شد و ولیّ او حضرت قائم (عج) است.(3)
بنابراین وقتی حضرت مهدی ظهور میکند انقام خون به ناحق ریختهی ابی عبدالله الحسین (ع) را میگیرد. هنگام ظهور، امام زمان بین رکن و مقام میایستد و برای مردم خطبه میخواند و میفرماید: « ای مردم جهان! منم امام قائم. منم شمشیر انتقام الهی که همه ستمگران را به سزای اعمالشان خواهم رساند و حقّ مظلومان را از آنها پس خواهم گرفت. ای اهل عالم! جدّم حسین بن علی علیه السلام را تشنه به شهادت رساندند و بدن مبارک او را عریان در روی خاکها رها کردند. دشمنان از روی کینهتوزی جدم حسین را ناجوانمردانه کشتند... .»(4)
حضرت مهدی فرزندانِ قاتلانِ امام حسین را که به کردار نیاکانشان راضی بودهاند را میکشد زیرا کسی که به عملی راضی باشد مانند این است که آن عمل را انجام داده است.(5)
در دوران ظهور عدهای از افراد پاک و خالص که ایمانشان به خدا قوی بوده است و عدهای از منافقان و کافران با همان ویژگیهای جسمانی به دنیا برمیگردند تا اینکه هر دو گروه تا حد امکان نتیجهی دنیایی اعمال خود را دریافت کند.
اولین رجعت کنندگان در دوران ظهور، امام حسین و یارانش و دشمنان آنان یعنی یزیدیان کربلا هستند. آنان بازگردانده میشوند تا از آنها انتقام گرفته شود همانگونه که امام حسین و یارانش را به شهادت رساندند.(6)
به همین دلیل اهل بیت پیامبر همواره در انتظار فرج آن حضرت بودهاند. امام صادق (ع) در دعای ندبه سرود بیقراری سر میدهد و میفرماید: « أینَ الطالِبُ بِدَمِ المَقتولِ بِکَربَلا» (کجاست آن عزیزی که پس از ظهورش خون شهید مظلوم کربلا را از دشمنان باز پس خواهد گرفت؟)
و به این شکل انتظارش را نسبت به منتقم جدش نشان میدهد.
مهدی ؛ عزادار حسین
حضرت مهدی هر صبح و شام به یاد جد غریبش سید الشهدا است. او بر مصائب امام حسین و کربلا همواره محزون و گریان است و به جای اشک بر مصیبت جدش خون میگرید. او خطاب به امام حسین (ع) میفرماید: «...اگر روزگار وقت زندگی مرا از تو [ای حسین] به تأخیر انداخت و یاری و نصرت تو در کربلا در روز عاشورا نصیب من نشد، اینک من هر آینه صبح و شام به یاد مصیبتهای تو ندبه میکنم و به جای اشک بر تو خون گریه میکنم... .»(7)
این جملات که توام با اندوه است نهایت محبت و دلبستگی حضرت مهدی به سیدالشهدا را نشان میدهد و عمق فاجعهی کربلا و شدت مصیبت امام حسین را مشخص میکند. از طرفی نشان میدهد که حضرت مهدی عزادار و مصیبت زدهی واقعی پدرش حسین است.
دلبستگی و وابستگی حضرت مهدی و امام حسین در احادیث ائمه هم مشهود است به گونهای که در بعضی از جاها که از مظلومیت امام حسین صحبت کردهاند موضوع را با حضرت مهدی مورد تأکید قرار دادهاند. امام باقر دربارهی دیدار در روز عاشورا میفرماید: یکدیگر را در روز عاشورا این گونه تعزیت دهید: «اعظم الله اجورنا بمصابنا بالحسین و جعلنا و ایاکم من الطالبین بثاره مع ولیه الامام المهدی من آل محمد.»(8) (خداوند اجر ما و شما را در مصیبت حسین (ع) بزرگ گرداند و ما و شما را از کسانی قرار دهد که به همراه ولی اش، امام مهدی از آل محمد (ع) طلب خون آن حضرت کرده به خونخواهی او برخیزیم.)
پی نوشتها:
1. دلائلالامامة، ص239.
2. سوره اسراء، آیه 33
3. بحار الانوار، ج44، ص 218
4. الزامالناصب، ج2، ص282
5. عیون اخبار الرضا، ص 212
6. بحار الانوار، ج 53، ص 76
7. زیارت ناحیهی مقدسه
شب عاشورا، امام حسين علیه السلام ياران را نزد خود جمع نمود و پس از ستايش خداوند فرمود: « براستي كه من اصحابي از شما باوفاتر و خانداني از شما فرمانبردارتر نميشناسم. اين لشكر، من را ميخواهند و با من سر ستيز دارند و كار من با آنان فردا به جنگ و كارزار خواهد كشيد. پس بيعت خويش را از شما برميدارم و به همه شما اجازه ميدهم كه مرا ترك كنيد. از تاريكي شب بهره گيريد و برويد…»
پساز سخنان امام، ابتدا حضرت اباالفضل العباس (س)، سپس ديگر بنيهاشم و بعداز آنها، ياران حضرت لب به سخن گشودند و گفتند: «زنده ماندن پساز تو را براي چه ميخواهيم اي فرزند رسول خدا؟ براستي كه اگر بارها و بارها كشته شويم و زنده گرديم، باز هم دست از ياري تو برنخواهيم برداشت».
شاها من ار به عرش رسانم سرير فضل * مملوك اين جنابم و محتاج اين دَرَم
گر بر كنم دل از تو و بردارم از تو مهر * اين مهر بر كه افكنم ، اين دل كجا برم؟
امام كه اين كلمات را از آنها شنيد فرمود:«من فردا كشته خواهم شد و شما نيز همه با من كشته خواهيد شد».
اينجا بود كه اوج كرامت انساني آشكار گرديد و اصحاب و خاندان در واكنش به خبر مرگ قطعي خويش گفتند: «خداي را سپاس كه به ما توفيق ياري كردن تو را ارزاني داشت و به شهادت در ركاب تو گرامي نمود».
امام علیه السلام پساز آنكه حجت را بر آنان تمام كرد و بيعت مستحكم آنان را آشكار نمود، در حق آنان دعا كرد و سپس فرمود «سر بلند كنيد و جايگاه خويش را در روضه و رضوان الهي ببينيد» و اينگونه بود كه يكايك ياران با چشم بصيرت، جاي و منزل اخروي خويش را مشاهده كردند.
«قاسم بن الحسن» فرزند بزرگ امام حسن مجتبي علیه السلام كه نوجواني تازه بالغ شده بود نيز در آن جمع حضور داشت و اين صحنههاي شور و شيدايي را مشاهده ميكرد. وي از عمو پرسيد:«آيا من هم به همراه يارانت كشته خواهم شد؟» دل امام علیه السلام براي يادگار برادر سوخت و پرسيد: «اي پسرك من! مرگ، نزد تو چگونه است؟» قاسم شجاعانه پاسخ داد: «احلی من العسل ـ اي عمو از عسل شيرينتر است».
دادن جان، گر به رهبر است * از عسل ناب مرا خوشتر است
جام اگر جام شهادت بُوَد * مرگ، به از روز ولادت بُوَد
امام با رقت و شفقت فرمود: «عمويت فداي تو شود! آري، تو نيز كشته ميشوي پساز آنكه بلايي عظيم بر تو وارد آيد» و آنگاه ادامه داد فرزند كوچكم علي اصغر هم كشته خواهد شد. غيرت و مردانگي قاسم تازه جوان جوشيد و پرسيد: «عموجان! مگر دست دشمنان به خيمهگاه زنان هم خواهد رسيد كه اصغر شيرخواره را هم ميكشند؟!»" امام پاسخ داد: «عمو به فداي تو! فاسقي از ميان دشمنان، تير به گلوي اصغر خواهد زد و او را در آغوش من به شهادت خواهد رساند در حالي كه او ميگريد و خونش در دستان من روان است...» پس آن دو گريستند و ديگر اصحاب و ياران از گريه آنان گريه كردند و بانگ شيون خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله از خيمهگاه به آسمان برخاست.
اما آن «بلاي عظيم» كه امام وعده آن را به قاسم داد چه بود؟ شايد نحوه شهادت آن حضرت، راز آن بلا را بر ما آشكار سازد...
برخي از نويسندگان روايت كردهاند پساز آنكه علي اكبر علیه السلام به ميدان رفت و به شهادت رسيد، قاسم بن الحسن به قصد جنگ از خيمهگاه بيرون شد.
چون امام حسين علیه السلام يادگار برادر را ديد كه براي جنگ بیرون آمده، او را در آغوش گرفت و با يكديگر گريستند آنچنان كه از شدت گريه از حال رفتند.
هر دو بريدند دل از بود و هست * هر دو گشودند به يكباره دست
هر دو ربودند ز سر هوش هم * هر دو فتادند در آغوش هم
رفت ز تن، تاب و ز سر، هوششان * سوخت وجود از لب خاموششان
قاسم پس از آنكه آرام شد از عمو اذن جهاد خواست.
اي عمو سينهي من تنگ بُوَد * شيشهام منتظر سنگ بُوَد
نيزه كو؟ تا كه زمن سينه دَرَد * تير كو؟ تا كه به اوجم ببرد
اسبها كو؟ كه مرا گرم كنند * استخوانهاي مرا نرم كنند؟
آن حضرت اذن نداد. پس قاسم به دست و پاي امام افتاد و وي را ميبوسيد و التماس ميكرد تا بالاخره اجازه گرفت و به سوي ميدان جنگ شتافت.
اسناد تاريخي از قول يكي از سپاهيان دشمن نقل كردهاند كه پسري از خيمهها به سمت ما بيرون تاخت كه رويش چون پاره ماه زيبا بود. قاسم در حالي كه اشك بر گونههايش روان بود رجز ميخواند و ميگفت:
ان تنكروني فانا ابن الحسن * سبط النبي المصطفی المؤتمن
هذا حسين کالاسیر المرتهن * بين اناس لاسُقوا صوب المزن
پس با وجود كمي سن و كوچكي بدن، جنگي سخت كرد و تعدادي از لشگر يزيد را به خاك و خون كشيد. سپاهيان دست جمعي دور او را گرفتند و يكي از آنان بر او تاخت و ضربتي شديد بر او وارد آورد. قاسم با صورت به روي زمين افتاد و فرياد ياري كشيد كه : «يا عماه!»، پس امام علیه السلام سر برداشت و چون باز شكاري، تيز به ميدان نگريست، آنگاه همچون شيري خشمگين به سرعت به ميدان حمله كرد و ضارب قاسم را با شمشير زد و دست وي را از مرفق جدا ساخت. وي از درد عربدهاي كشيد كه سواران دشمن شنيدند و به سوي ميدان تاختند تا او را از دست امام علیه السلام برهانند. در اين شرايط سخت، جنگي بين امام علیه السلام و كوفيان درگرفت در حالي كه قاسم بر زمين افتاده بود... و شايد اين، همان بلاي عظيم بود.
آنگاه كه غبار ميدان فرو نشست، امام علیه السلام را ديدند كه سينه بر سينه قاسم نهاده و وي را به سوي خيمهها باز ميگرداند در حالي كه دو پاي قاسم ـ شايد از شدت شكستگيها ـ بر زمين كشيده ميشد؛ و امام علیه السلام ميفرمود: «اين قوم از رحمت خدا دور باشند و جدت پيامبر صلی الله علیه و آله دشمن آنان باشد در روز قيامت»
كاش نميديد عمو پيكرت * تا ببرد هديه بر مادرت
كاش نميديد تنت كاين چنين * جان دهي و پاي زني بر زمين
ديده به روي عمو انداختي * صورت او ديدي و جان باختي
و سپس زمزمه كرد: «به خدا سوگند براي عمويت سخت است كه تو او را بخواني ولي نتواند تو را نجات دهد ...» ....
الا لعنة الله علی القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.
بزرگترین مصیبت
1 ـ در كربلا حجّت خدا و پسر پيامبر صلى الله عليه وآله را شهيد كردند .
2 ـ شهادت او بدست كسانى بود كه او را دعوت نمودند تا او را يارى نمايند !
3 ـ پسران و برادران و ديگر اقوام و يارانش را قبل از او بشهادت رساندند !
4 ـ كسانى او را شهيد كردند كه در ظاهر مسلمان بودند و نماز مىخواندند و خود را پيرو جدّ حسين عليهالسلام مىدانستند !
5 ـ مردمى او را شهيد كردند كه كاملاً او را مىشناختند و از مقام و منزلت او آگاهى
داشتند !
6 ـ با اينكه در كنار آب فرات بود ولى او را تشنه شهيد نمودند و آب را بر كودكان و اهل حرمش، بستند !
7 ـ بعد از كشتنش، اموال او راحتّى «وسايل شخصى او از قبيل انگشتر و نعلين و عمامهاش را غارت نمودند !
8 ـ خيمههاى خاندان او را آتش زدند و اهل بيتش عليهمالسلام را ترساند و آزار رساندند !
9 ـ اهل بيت او را كه منسوب به پيامبرشان بود، به اسيرى بردند !
10 ـ سر مقدّسش را بر بالاى نيزه در شهرها گرداندند !
11 ـ بر بدن نازنينش، اسب راندند !
12 ـ سه روز بدنش بر روى خاك افتاده بود و كسى نبود تا او را دفن كند تا عاقبت اهل روستاها آمدند و او را دفن نمودند !
13 ـ كسى دستور كشتن او را داد (يزيد) كه جدّ و پدرش آزاد كرده جدّ حسين عليهالسلام بودند !
14 ـ او را بدون هيچ جرم و گناهى كشتند !
15 ـ كسانى او را تشنه شهيد كردند كه گروهى از آنها(لشگر حرّ) چند روز قبل بوسيله همين حسين عليهالسلام از تشنگى نجات يافتند !
16 ـ بخاطر تبليغات سوء، مردم شام شهادت او را جشن گرفتند!
17 ـ همه موجودات حتّى ماهيان دريا و درختان براى او اشگ ريختند!
18 ـ تا سه روز هر سنگى كه بر مىداشتند زير آن خون جارى بود .
19 ـ آسمان تا چهل روز در عزاى او گريست .
20 ـ سر بريده او در چند جا تكلم نمود .
21 ـ خون او و خون على اصغر و خون على اكبر وقتى به آسمان پخش شد ديگر برنگشت.
22 ـ بدترين فرد( شمر) بر روى سينه بهترين فرد (امام حسين عليه السلام )نشست . . .
در زیارت عاشورا چیزی حدود هجده دعا میکنیم
که متناسب با آن، هجده مقام را از خدا میخواهیم.
درخواستهای انسان در زیارت عاشورا، دنیوی و مادی و فانی نیست، بلکه همگی معنوی است.
بعضی از این مقام ها بهقدری بالاست که اگر زیارت عاشورا وجود نداشت، نمیتوانستیم باور کنیم که کسی جرأت درخواست آنها را از خدا داشته باشد.
اینها خیلی خواستههای بزرگی هست و انسان از آنها درجات سلوک را یاد میگیرد، چون از پایین شروع میشود و به بالا میرسد.
و اما آن مقامها:
۱- مقام خونخواهی امام حسین علیهالسلام
- ان یرزقنی طلب ثارک
اینکه کسی بخواهد خونخواهی امام حسین را بکند، مقام خیلی بالایی است، چون خونخواهِ اصلی ابیعبدالله، امام زمان است.
۲- مقام وجاهت عند الله
(آبرومندی نزد خدا)
- اللهم اجعلنی عندک وجیها
بالحسین(ع)
۳- مقام معِیَّت(همراهی) با معصوم
- ان یجعلنی معکم فی الدنیا و الآخرة
- مع امام منصور
(این درخواست، بسیار ویژه است، چون تمام اولیاء وانبیا
آرزویش را داشتهاند).
۴- مقامی که درخواست میکنیم تمام مراحل زندگی ما، درهمتنیده با معصوم باشد.
- اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد...
۵- مقام شهادت
- و مماتی ممات محمد و آل محمد
چون مرگ همه معصومین از پیامبر تا امام حسن عسکری علیهمالسلام، با شهادت بوده.
۶- رسیدن به مقام محمود
- ان یُبِلِّغنی المقام المحمود
در قرآن آیهای داریم که به پیامبر میگوید: نماز شب بخوان تا به مقام محمود برسی. مقام محمود از نگاه بیشتر مفسران، یعنی مقام شفاعت.
خود شفاعت شدن، یک مقامی است که به هر کسی نمیرسد (لا یملکون الشفاعة... شفاعت به هر کس نمیرسد).
حالا یک مقامی هست که از شفاعتشدن بالاتر است و آن هم مقام شفاعتکردن است و ما در این فراز، این را از خدا میخواهیم.
۷- مقام مشارکت در مصیبت ولیّ معصوم
- لقدعظمت الرّزِیّة...بک علینا
- و اسئل الله بحقکم... ان یعطینی بمصابی بکم...
(یعنی مصیبت شما را، مصیبت خودم میدانم)
- الحمد لله علی عظیم رزِیّتی
(دقیقاً در اینجاست که انسان مصیبت را برای خودش میداند)
این مقام، خیلی عظیم است و خیلی باید دربارهاش بحث کرد.
حکایت زیارت عاشورا، حکایت یکیشدن اهلبیت است، قراراست از این طریق، به شجره حیات متصل شویم.
۸-مقام برائت
(برای دوری و تبرّیجستن از بعضی جریانها و افراد و نیز بعضی خصوصیتها)
- و بالبرائة من اعدائکم
۹- مقام لعن
این مقام، آنقدر مهم است که در زیارت عاشورا بر سلام اولویت دارد. اول صدتا لعن میدهیم و بعد صد سلام.
(جاروب کن خانه را، سپس میهمان طلب) که اگر خانه دل جارو نکرده باشی در حقیقت لعن روزانه به خود می فرستی.
- اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد
نکته: چهره اصلی برائت و لعن،بعداز ظهور دیده میشود، چون ما مردم اصلاً تا قبل از ظهوراطلاع نداریم کسانی که باعث و بانی ماجرای کربلا بودهاند،ماراازچه نعمات زیاد وبرکات بزرگی محروم کردند
ما الآن از دنیای بعد از ظهور چیزی نمیدانیم ودرک نمیکنیم اصل برائت درآن زمان اتفاق می افتد.
۱۰- مقام سِلم
- انی سلم لمن سالمکم
- و ولیّ لمن والاکم
این مقام، عبارت است از مقام دوستی با دوستان و دوستداران اهلبیت، برای تشکیل یک شبکه متحددرراه تحقق منویّات این خاندان.
۱۱- مقام حَرب
- حرب لمن حاربکم
این مقام، یعنی مقام دشمنی با دشمنان اهلبیت، برای پالایش آن شبکه متحد و همچنین مبارزه با موانع رشد بشر.
آیا شما فکر میکنید هر کسی میتواندبه مقام مجاهدت برسد؟
۱۲-مقام ایثار
ما در زیارت عاشورا این مقام رادرخواست میکنیم و لااقل ادای آن را درمیآوریم.
ایثار یعنی بذل بهترینها، و ما در زیارت عاشورا بهترین داشتههای خود را فدای امام میکنیم.
- بابی انت و امی
۱۳- مقام قربة الی الله
باید گفت: مقام قرب و نزدیکی به خدا، بالاترین مقام ممکن است، منتها مراتب بالای آن فقط به کمک و دستگیری ولیّخدا که در این مسیر پیشتاز است، ممکن میشود.
- اللهم انی اتقرب الیک...
۱۴- مقام دوستی و نزدیکی به اهلبیت
- انی اتقرب الی الله و الی رسوله...
این مقام نیز، امتداد مقام قربة الی الله است.
۱۵_مقام معرفت اهلبیت
(چرا که در حدیث داریم: من مات و لم یعرف امام زمانه، مات میتة جاهلیة)
- اکرمنی بمعرفتکم و معرفة اولیائکم...
۱۶- مقام ثبات قدم و اهل تزلزل نبودن ، مانند بوقلمون هر لحظه رنگ عوض نکردن
- ان یثبّت لی عندکم قدم صدق
- ثبّت لی قدم صدق عندک مع الحسین...
۱۷- مقام رجعت، که هرکسی قادر نیست به این مقام برسد
- و ان یرزقنی طلب ثارکم مع امام منصور
۱۸- مقامی که خدابه مادرود بفرستد
- اللهم اجعلنی فی مقامی هذا ممن تناله منک صلوات و رحمة و مغفرة
-فی هذا الیوم و فی موقفی هذا و ایام حیاتی
درخواست خود را محدود به زمان ومکان خاص نمیکنیم.
(یعنی الآن و اینجا و همه روزهای عمرم)
- و لا جعله الله آخر العهد منی...
(یعنی الیالابد باشد و نه محدود به حال)
*🏴🏴🏴🏴🏴*
◾️اعمال شب عاشورا
۱ـ چند نماز برای این شب در روایات آمده است که یکی از آنها چنین است:
چهار رکعت نماز که در هر رکعت بعد از سوره
▪️حمد،
▪️ ۵۰ بار سوره توحید خوانده میشود. پس از پایان نماز،
▪️ ۷۰ بار «سبحان الله والحمدالله و لا اله الاّ الله و الله اکبر ولا حول ولا قوة الاّ بالله العلیّ العظیم» خوانده شود.
۲ـ احیای این شب کنار قبر امام حسین(علیه السلام).
۳ـ دعا و نیایش.
◾️روز عاشورا
۱ـ عزاداری بر امام حسین(علیه السلام) و شهدای کربلا، در این مورد از امام رضا(علیه السلام) نقل شده است:
هر کس کار و کوشش را در این روز، رها کند، خداوند خواستههایش را برآورد و هر کس این روز را با حزن و اندوه سپری کند، خداوند قیامت را روز خوشحالی او قرار دهد.
۲ـ زیارت امام حسین(علیه السلام).
۳ـ روزه گرفتن در این روز کراهت دارد؛ ولی بهتر است بدون قصد روزه، تا بعد از نماز عصر از خوردن و آشامیدن خودداری شود.
۴ـ آب دادن به زائران امام حسین(علیه السلام).
۵ـ خواندن سوره توحید هزار مرتبه.
۶ـ خواندن زیارت عاشورا.
۷ـ گفتن هزار بار ذکر «اللّهم العن قتلة الحسین(علیه السلام).»
🔅مفاتیح الجنان
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
عاشورا:روز عاشورا از مهمترین روزها در تاریخ بشریت هست. روز تقابل حق و باطل بوده است. روز پیروزی خون بر شمشیر بوده است.اگر چه در روز عاشورا امام حسین علیه السلام و یارانش بشهادت رسیدند و خانواده اش به اسارت رفتند ولی پیروز این روز ،امام حسین علیه السلام بوده است.زیرا می بینیم که راه امام حسین و نام حضرت هر روز با عظمت تر و با عزت تر میشود و عاشقان حسین هر روز از قبل بیشتر می گردد و حرم حضرت روز بروز ابادتر می شود ولی بر عکس یزیدیان منفور تر و مورد لعن قرار می گیرند و اثری از قبر انان نمی باشد.مساله شهادت امام حسین علیه السلام ان چنان در جهان هستی اثرگذار است که همه پیامبران روضه امام حسین علیه السلام را خوانده اند از ادم علیه السلام تا پیامبر اسلام.در روایتی می خوانیم : حضرت موسی بن عمران در مناجات خود عرضه داشت : بار خدایا! چرا امت حضرت محمّد را بر دیگر امت ها برتری دادی ؟ خطاب آمد: به خاطر ده چیز. حضرت موسی عرض کرد: آن ده چیز کدام است تا به بنی اسرائیل بگویم عمل کنند؟ فرمود: نماز، زکات، روزه، حج، جهاد، جمعه، جماعت، قرآن، علم و عاشورا. حضرت موسی عرض کرد: عاشورا چیست ؟ خطاب رسید: عاشورا عبارت است از گریستن یا حالت گریه به خود گرفتن و نوحه و مرثیه خواندن در عزای سبط رسول خدا
ای موسی ! هیچ بنده ای از بندگانم بر حسین و مظلومیت او گریه و ناله نمی کند مگر این که اهل بهشت خواهد بود.
ازحدیثی از حضرت رضا(ع) فهمیده می شود کار کردن تنها در روز عاشورا منع شده است , نه تاسوعا; وانگهی کار در روزعاشورا حرام نیست ; مکروه است چون خیر و برکت و یمن ندارد.
شاید علّت کراهتش این باشد که وقتی امام حسین با آن عظمتش برای حفظ اسلام و ناموس و شرف وانسانیت , جان خود و فرزندان و بستگان و در یک کلمه همه چیز را در راه خدا داده و با بدن چاک چاک و عریان روی خاک تقتیدهء کربلا افتاده است , شایسته نیست انسان در چنین روزی برای زندگی دنیوی ذخیره ای تهیه نماید,بلکه بسیار به جا است در تکایا و مساجد و مجالس عزا شرکت کرده و برای امام و خاندانش گریه نموده و حالت حزن و اندوه بگیرد.ذکر مصیبت های حضرت باعث تقرب الی الله هست.
دوستی با خدا
یکی از جلوه های رحمت الهی و مهربانی خداوند این است که بهترین رفیق و دوست برای انسان است. در دعای جوشن کبیر امده:یا رفیق من لا رفیق له. ای رفیق کسی که رفیقی ندارد..
در دعای مشلول امده که وقتی همه از ادم فاصله می گیرند تنها کسی که تا اخر با انسان می ماند و ادمی راتنها نمی گذارد خداوند مهربان است.با اینکه او به ما هیچ نیازی ندارد و ما به او همیشه نیازمندیم.
در حديث قدسى آمده است :
يَابنَ آدَمَ! كُلٌّ يُريدُكَ لِأَجلِهِ وَأنَا اُريدُكَ لِأَجلِكَ؛
اى فرزند آدم! هر كسى تو را به خاطر [نياز و منفعت ]خود مى خواهد، در حالى كه من [بى نياز مطلقم و ]تو را به خاطر خودت مى خواهم .
ما باید از این لطف الهی کمال استفاده را ببریم.وقتی رفیقی داریم که با وفا هست. قدرتمند است. ثروتمند است. مهربان است.همیشه حاضر هست.دلسوز است و خیر ما را می خواهد.عالم و حکیم است وهرگز راه نادرست جلو پای ما نمی گذارد.مرتب به ما خوبی می کند و..
چرا مابا این بهترین رفیق ،دوستی نکنیم؟ما باید با خدا دوستی کنیم و از این دوستی سعادت دو جهان نصیب ما میشود.
توصیه های این بهترین دوست را گوش کرده و به انها عمل نماییم.
در حدیث قدسی است که هرکه مرا دوست بدارد عاشق من میشود
انکس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خاندان را چه کند
دیوانه کنی هر دوجهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند؟
کسی که با خدا دوست میشود 180 درجه متحول می گردد.
او دیگر دنیا طلب نمیشود. پول پرست نمی گردد.دنیا و لذت های او برایش ارزشی ندارد بلکه همه فکر و ذکر او جلب رضایت الهی است.
اگر به رفتارها و اعمال افرادی که خدا دوست هستند دقت کنیم می بینیم اینها با بقیه مردم فرق می کنند.اینها مهربانندبلکه فرشته اند..هیچ وقت به کسی اسیب نمی رسانند.و شبانه روز به خدمت به مردم مشغولند . سخاوتمندندوهرچه پول به دست انها می اید همه رو به نیازمندان می بخشند و مقدار کمی برای خود وخانواده خود صرف می نمایند. خوش اخلاقند و کسی را از خود ناراحت نمی نمایند...خیلی عبادت می کنند و هروقت انهارا می نگری انهارا مشغول عبادت و ذکر الهی می بینی.رنگ خدایی به خود گرفته اند.و اگر کسی به انها بدی کندانها در مقابل خوبی می نمایند.اگر فامیلی با انها قطع رابطه کند ولی اینان به سراغش می روند و به او سر می زنند.اهل کینه و انتقام نیستند
خوشا بحال دوستان خدا. انان که اولیا ء خدا هستند.در دعای روز سه شنبه امده که خدایا مرا از اولیائت قرار بده
ضحاک فرزند عبدالله مشرقی از قبیله همدان بود. اطلاعات بیشتر از زندگی او در دست نیست. همین اندازه معلوم است که او علاوه بر یاری امام حسین (ع) در کربلا، در زمان امامت امام سجاد (ع) زنده بوده و شیخ طوسی وی را از اصحاب امام سجّاد (ع) نام برده است.
داستان فرار ضحاک از این قرار است که ابن عبدالله به خدمت حضرت رسید وعرض کرد: «می دانی که بین من وشما شرطی بود وآنکه از شمادفاع کنم مادام که یـارانـی داشته باشی وچون بی یاور شد وماندن من برای شمافایده ای نبود، در رفتن. از میدان جنگ آزاد باشم.» امام (ع) فرمود درسـت مـی گـویـی، اگر می توانی برو که از طرف من آزاد هستی.
طبری نقل کرده است ضحاک به همراه مالک بن نضر ارحبی، در میانه راه کاروان حسینی به سوی کوفه، با امام حسین (ع) ملاقات کردند. امام حسین (ع) آن دو نفر را به یاری خود خواند، وقتی آنان عذر خواستند امام (ع) علت عدم همراهیشان را جویا شدند. مالک بن نضر گفت: من بدهی و نانخور دارم. اما ضحاک دعوت امام را مشروط قبول کرد و گفت: «من هم فردی عیالوارم و به مردم مقروض هستم. اما اگر به من اجازه دهی، وقتی که هیچ جنگجویی -در کنارت- نیافتم، بازگردم و فقط تا آنجا برایت بجنگم که برایت سودمند باشد و بتوانم از تو دفاع کنم.» امام (ع) پذیرفت.
او در روز عاشورا، دلیری به خرج داد و امام بارها او را تشویق و دعا فرمود. چون جمله یاران امام حسین (ع) - جز سوید بن عمر و بشیر بن عمرو - به شهادت رسیدند، او نزد حضرت آمد و شرط پیشین خود را یادآور شد و از اجازه بازگشت خواست، امام هم آزادش گذاشت.
داستان فرار ضحاک از این قرار است که ابن عبدالله به خدمت حضرت رسید وعرض کرد: «یابن رسول اللّه (ص )! شمافایده ای نداشته باشید، در رفتن از میدان جنگ آزاد باشم." امام (ع) فرمود: «صدقت وكیف لك بالنجاهی، ان قدرت علی ذلك فانت فی حل» یعنی درسـت مـی گـویـی اما چگونه می توانی خودرا از اینجا نجات بدهی، اگر می توانی برو كه از طرف من آزاد هستی.
ضـحـاك بن عبداللّه به طرف اسبش رفت وچون عمر بن سعد اسبان را پی می كرد وی اسب خـودرا در وسـط خیمهها بسته بود وپیاده جنگ میكرد كه دو نفر را كشت و دست دیگری را قطع كرد. آن روز بار حضرت فرمود: "دستت شل مباد! خداوند متعال از اهل بیت پیامبر(ص ) جزای خیر یه تو عنایت کند". ضحاک بن عبدالله میگـویـد: "سوار بر اسب شدم وحركت كردم. ناچار لشكریان دشمن به من راه دادند تا از آنها بـیرون آمدم اما پانزده نفر مرا تعقیب كردند تا در قریه "شفیه" نزدیك فرات مرا یافتند. كثیر بن عبداللّه وایوب بن مشرح. شناختند و گفتند این شخص پسر عموی ماست، خداوند مرا از دست آنها نجات داد.»
شجاعت زینب کبری سلام الله علیها
زینب كه در خانواده شجاعان تربیت شده است، از شجاعت حیدرى بهره مند است. او به« لبوه الهاشمیه ( )؛ شیر زن هاشمى» لقب گرفته است و چون مردان بر سر دشمن فریاد مىزند، توبیخشان مىكند، تحقیرشان مىكند، و از كسى هراسى به دل ندارد. او از برق شمشیر خون چكان آدمكشان واهمه ندارد، در آن روز فراموش نشدنى، در میان آن همه شمشیر و آن همه كشته فریاد مىزند كه آیا در میان شما یك مسلمان نیست؟ در مجلس ابن زیاد، بدون توجه به قدرت ظاهرى او گوشهاى مىنشیند و با بى اعتنایى به سؤالات او تحقیرش مىكند، او را «فاسق» و«فاجر» معرفى مىكند و مىگوید:
«الحمدلله الذى اكرمنا بنبیه محمد صلى الله علیه وآله وطهرنا من الرجس تطهیراً وانما یفتضح الفاسق ویكذب الفاجر وهو غیرنا ( )؛ سپاس خداى را كه ما را با نبوت حضرت محمد صلى الله علیه وآله گرامى داشت، و از پلیدىها پاك نمود. همانا فقط فاسق رسوا مىشود، و بدكار دروغ مىگوید، و او غیر ما مىباشد.»
و همچنین در مقابل یزید و دهن كجىها و بد زبانىهاى او، شجاعت حیدرى را به نمایش گذارده، چنین مىگوید: «لئن جرت على الدواهى مخاطبتك انى لاستصغر قدرك واستعظم تقریعك واستكبر توبیخك )؛ اگر فشارهاى روزگار مرا به سخن گفتن با تو واداشته[بدان كه] قدر و ارزش تو در نزد من ناچیز است، ولیکن سرزنش تو را بزرگ شمرده و توبیخ كردن تو را بزرگ مىدانم.»
صداى زنده على به صوت دلپذیر تو
اسیر شام بودى و یزید شد اسیر تو
ملاقات آیة الله میرزا احمد سیبویه (از علما ء تهران)با آقا امام زمان علیه السلام
روزهای زیادی با حاج آقای سیبویه گذراندیم ، روزهای خوب و شیرینی بود ، اما یک روز یک اتفاق عجیبی رخ داد !
صبح آن روز حاج آقای سیبویه خیلی سراسیمه بود! اصلا حال عجیبی داشت ، بعضی ها فکر کردند نکند اتفاق بدی افتاده باشد بعضی ها هم برعکس فکر می کردند خبر خوشی به آقا داده اند! نمی شد احتمال درستی داد .
بالاخره صبرمان به سر آمد سراغ مدیر مدرسه علمیه که با حاج آقای سیبویه رابطه ی نزدیکی داشت رفتیم .
حاج آقا! خیلی نگران حضرت آیة الله سیبویه هستیم ، اگر اتفاق بدی افتاده که اینقدر روحیه ایشان تغییر کرده بما هم خبر دهید!
هنوز صحبتهای ما تمام نشده بود که اشک در چشمان حاج آقا ش مدیر مدرسه جمع شد وقتی حال حاج آقا ش را دیدیم اضطراب ما هم بیشتر شد ، نمی دانستم چکار کنیم که بعد از چند لحظه سکوت بعد لبخندی زد و گفت:
آیة الله سیبویه دیشب خوابی دیده اند که حضرت آیة الله صدیقین (زید عزه) تعبیر کرده اند ، تعبیرش این است چند روز دیگر شخصی که حاج آقای سیبویه ایشان را نمی شناسد ، از دبی تلفن می کند و آقا را دعوت می کند همراه آنها به حج برود و حاج آقای سیبویه در عرفات خدمت آقا و سیدمان حضرت حجت بن الحسن العسکری (عج) می رسد!
اشک در چشمان ما جمع شده بود ، نمی توانستم جلو گریه ی خود را بگیرم ، ولی هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده بود روزها به کندی می گذشت و ما منتظر یک تلفن ناشناس بودیم و حضرت آیة الله سیبویه که خبر نداشت ما هم خبردار شده ایم از ما منتظرتر!
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
بلاخره آن روز فرا رسید و شخصی از دبی با مرحوم آیة الله میرزا احمد سیبویه تماس گرفتند و ایشان را به مکه دعوت کرد. شخصی که حتی او را نمی شناخت! حضرت آیة الله سیبویه می رفت و ما ماندیم او می رفت و ما گریه می کردیم او می رفت و ما حسرت می خوردیم او می رفت و ما را پشت درهای بسته جا گذاشت.
گاهی پیش خودمان می گفتیم:
یکی درد و یکی درمان پسندد یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درد و درمان و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد
زمان آرام آرام می گذشت …
من و لحظه شماری های من!
در حال انتظار بازگشت او بودیم ، منتظر خبری از گیسوان یار و چشم به راه وصال هم نفس یار!
و آن روز که برگشت او شاد بود ، ولی چیزی از شادیش نمی گفت. هیچ کس جرات نمی کرد از او سئوال کند ولی گاهی که اسم آقا امام زمان (عج) در بحث های بعد از سفر مکه پیش می آمد حضرت آیة الله سیبویه (ره) امانش بریده می شد و زار زار اشک فراق می ریخت.
شاید پیش خودش به ما می گفت:
تو مو می بینی و من پیچش مو تو ابرو من اشارتهای ابرو
من که دیگر کاسه صبرم لبریز شده بود سراغ یکی از علماء که خیلی رابطه ی نزدیک و صمیمی با آیة الله سیبویه داشت رفتم و با اسرار زیاد ، قضیه ملاقات حضرت آیة الله سیبویه با آقا امام زمان (عج) را برایم این چنین نقل کردند که :
حاج آقای سیبویه با اشک نقل کردند در عرفات خدمت آقا و سیدمان حضرت حجت بن الحسن العسکری (عج) رسیدم و یک ساعت در محضر آقا بودم و دست آقا امام زمان علیه السلام را می بوسند و آقا هم پیشانی ایشان را می بوسند و حرفهایی که هیچ کسی هنوز خبر ندارد به همدیگر می زنند .
برغم مدعیانی که منع عشق کنند جمال چهره تو حجت موجه ماست
لازم به ذکر است که ان عالم وارسته در اذر 94 رحلت نمودند.
✍سوال:چرا این همه بلاها و بیماری ها و مشکلات و گرفتاری ها برای شیعیان و مسلمین وجود دارد.مگر حضرت نفرمودند:ما شما را رها نمی کنیم؟
جواب این که:مقصود حضرت این نیست که در دنیا سختی و بلا و گرفتاری هایی مثل جنگ و زندان و سیل و زلزله و بیماری و فقر و امثال این ها دامنگیر هیچ کدام نمی شود.خیر،این ها سنت ها و امتحان های خدا در دنیا هستند و دنیا با همین چیزها دنیاست،وگرنه بهشت بود و عالم آخرت.مقصود این است که آن بلاهایی را که باعث نابودی شیعیان و مومنان می گردد و آن ها را ریشه کن می سازد، از آنان دور می کنیم.
#استاد_عالی
#امام_زمان
تحير ناصرالدين شاه از سادهزيستي و مناعت طبع ملا هادي سبزواري
خلاصه ناصرالدين شاه در ملاقات با ملاهادي سبزواري مبهوت سادهزيستي و مناعت طبع وي گرديد.
حكايت ناصرالدين شاه در سفر خراسان به هر شهري كه وارد مي شد، طبق معمول، همه طبقات به ديدارش مي رفتند و هنگام حركت از آن شهر نيز او را همراهي مي كردند. تا اينكه وارد سبزوار شد. در سبزوار نيز همه طبقات از او استقبال كردند. تنها كسي كه به بهانه گوشه نشيني از پيشواز و ديدار با او خودداري كرد، حكيم، فيلسوف و عارف معروف حاج ملا هادي سبزواري بود. از قضا تنها شخصيتي كه شاه در نظر گرفته بود در طول راه مسافرت خراسان او را از نزديك ببيند، همين مرد بود. ايشان شهرت بسياري در همه ايران پيدا كرده بود و از همه كشور طلبهها به محضرش مي شتافتند. حوزه علميه بزرگي در سبزوار تشكيل يافته بود. شاه كه از آن همه استقبال ها و چاپلوسي ها خسته شده بود، تصميم گرفت خودش به ديدن حكيم برود. به شاه گفتند: حكيم، شاه و وزير نمي شناسد. شاه گفت: ولي شاه، حكيم را مي شناسد. جريان را به حكيم اطلاع دادند. تعيين وقت شد و يك روز حدود ظهر شاه تنها به اتفاق يك نفر پيشخدمت به خانه حكيم رفت. خانه اي بود كوچك با اسباب و لوازمي بسيار ساده. شاه ضمن صحبت ها گفت: هر نعمتي شكري دارد. شكر نعمت دانش٬ تدريس و ارشاد است٬ شكر نعمت مال٬ اعانت و دستگيري است. شكر نعمت سلطنت هم البته برآوردن نيازهاست. براي همين من ميل دارم شما از من چيزي بخواهي تا توفيق انجام آن را پيدا كنم. شيخ گفت: من حاجتي ندارم٬ چيزي هم نمي خواهم. شاه گفت: شنيدهام شما يك زمين زراعتي داريد٬ اجازه بدهيد دستور دهم آن زمين از ماليات معاف باشد. حكيم جواب داد: دفتر ماليات دولت مضبوط است كه از هر شهري چقدر وصول شود. اساس آن با تغييرات جزئي به هم نمي خورد. اگر در اين شهر از من ماليات نگيرند، همان مبلغ را از ديگران زيادتر خواهند گرفت تا مجموع مالياتي كه از سبزوار بايد وصول شود، تكميل گردد. شاه راضي نشوند كه تخفيف دادن به من يا معاف شدن من از ماليات، سبب تحميل آن بر يتيمان و بيوه زنان گردد. همچنين دولت وظيفه دارد حافظ جان و مال مردم باشد٬ هزينه هم دارد و بايد تأمين شود. ما با رضا و رغبت اين ماليات را مي دهيم. شاه گفت: ميل دارم امروز در خدمت شما غذا بخورم و از همان غذاي هر روز شما بخورم، دستور بفرماييد نهار شما را بياورند. حكيم بدون آنكه از جا حركت كند فرياد كرد: غذاي مرا بياوريد. فوراً آوردند. طبقي چوبين كه بر روي آن چند قرص نان، چند قاشق، يك ظرف دوغ و مقداري نمك ديده مي شد. آن را جلو شاه و حكيم گذاشتند. حكيم به شاه گفت: بخور كه نان حلال است٬ كشاورزي و جفت كاري آن دست رنج خودم است. شاه يك قاشق خورد، ولي ديد به چنين غذايي عادت ندارد و از نظر او قابل خوردن نيست. از حكيم اجازه خواست كه مقداري از آن نان ها را دستمال ببندد و تبركاً همراه خود ببرد. پس از چند لحظه٬ شاه با يك دنيا بهت و حيرت٬ خانه حكيم را ترك كرد.(1)
پاورقي 1. ميرزا محمدعلي مدرس، ريحانة الادب، ج 2، ص 157.
امام علی(ع)در نظام سیاسی خود، به شدت با تملق گویی مبارزه می کردند و همواره به استانداران و فرمانداران خود سفارش می فرمودند که:«اطرافیان خود را چنان بپرورید که شما را نستایند و بی جهت خاطرتان را شاد نکنند»
روزی امام علی (ع)در صفین سخنرانی می فرمودند، مردی از یاران او بلند شد و حضرت را ستود.از ادامه ی خطبه چنین برمی آید که حضرت برآشفتند و به طور ضمنی آن مرد را نکوهش کردند.امام ضمن یادآوری این نکته که از زشت ترین خوی حاکمان این است که بخواهند مردم آنان را دوستدار بزرگمنشی شمارند، فرمود:
و خوش ندارم که در خاطر شما بگذرد که من دوستدار ستودنم و خواهان ستایش شنودن. سپاس خدا را که بر چنین صفت نزادم و اگر ستایش دوست بودم، آن را وا می نهادم...و بسا مردم که ستایش را دوست دارند، از آن پس که در کاری کوششی آرند.لیکن مرا به نیکی مستایید تا از عهده ی حقوقی که مانده است، برآیم و واجب ها که بر گردنم باقی است، ادا نمایم.پس با من چنان که با سرکشان گویند، سخن مگویید و چونان که با تیزخویان کنند، از من کناره مجویید و با ظاهرآرایی آمیزش مدارید و شنیدن حق را بر من سنگین مپندارید؛و نخواهم مرا بزرگ انگارید.
گذشته از تملق و ستایش که حضرت(ع)بارها آن را منع و نهی فرمودند، هر مسئله یی که به نحوی موجب می شد عزت نفس انسانی خدشه دار شود، امام(ع)آن را برنمی تافت و با آن مخالفت می نمود.
حضرت علی(ع)هنگام عزیمت به صفین، در حال عبور از شهر«انبار»بودند. کشاورزان این شهر طبق رسوم و تشریفات ایرانیان، به استقبال امام(ع)آمدند و ابتدا پیشاپیش آن حضرت دویدند.حضرت(ع)دلیل این کار را پرسیدند، آنان پاسخ دادند: بدین کار، امیران خود را بزرگ می شماریم) ).
حضرت ضمن نهی این عمل، خطاب به آنان فرمودند:
به خدا که امیران شما از این کار سودی نبردند؛و شما در دنیایتان خود را بدان به رنج می افکنید و در آخرتتان بدبخت می شوید، و...
اگر یکی از هدف های مهم امام علی(ع)را تجلی و تحقق کرامت انسانی در جامعه و تلاش برای حفظ عزت نفس انسانی بدانیم، این کار و کارهای مشابه، اقداماتی برخلاف جهت هدف اصلی به شمار می روند.
روش برخورد با متملق
مناسبترین روش برای مبارزه با رفتارهای تملقآمیز، بیاعتنایی به تملق گوینده است. پیامبر اکرم(ص) در نکوهش چاپلوسی و مدح بیجا میفرمایند: «احثوا التراب علی وجوه المداحین؛ بهصورت چاپلوسان خاک بپاشید».
پیامبر(ص) فرمودند: هر گاه برادرت را در پیش رویش بستایی، چنان است که تیغ بر گلویش نهاده ای
پيامبر صلي الله عليه و آله:شَرُّ النّاسِ الضَّيِّقُ عَلى اَهْلِهِ، قالوا يا رَسُولَ اللّه ِ وَ كَيْفَ يَكُونُ ضَيِّقاعَلى اَهْلِهِ قالَ: الرَّجُلُ اِذا دَخَلَ بَيْتَهُ خَشَعَتِ امْرَأَتُهُ وَ هَرَبَ وَلَدُهُ وَ فَرَّ فَاِذا خَرَجَضَحِكَتِ امْرَأَتُهُ وَ اسْتَأْنَسَ اَهْلُ بَيْتِهِ؛
بدترين مردم كسى است كه بر خانواده اش سخت گير باشد. گفتند اى رسول خدا!سخت گيرى بر خانواده چگونه است؟ فرمودند: مرد وقتى وارد خانه شود، همسرش از اوهراسان و فرزندان از او گريزان شده، فرار كنند و چون بيرون رود همسرش شاد گردد وخانواده اش با يكديگر انس گيرند.
[مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج ۸، ص ۲۵]
علائم صداقت دولت رئیسی
۱) کرونا را که قول داده بود جمع کرد
۲) اقتصاد را به برجام گره نزد
۳) به مردم صدها توهین نکرد
۴) هر جا مردم گرفتار بودند حاضر شد هم خود هم وزرا هم استاندارها
۵) در کاخ زندگی نکرد
۶) پول بی پشتوانه چاپ نکرد
۷) یارانه ها را ۹ برابر کرد
۸) کارخانه ها و شرکتها را فعال کرد
۹) انرژی هسته ای را به حدی رساند که قابلیت تولید بمب اتم را داریم
۱۰) به رهبری توهین نکرد
۱۱) رتبه بندی معلمها را پس از چهل سال عملیاتی کرد
۱۲) بودجه ی مناطق محروم را چند برابر کرد
۱۳) از قاچاق هزاران تن آرد، روغن یارانه ای جلوگیری کرد
۱۴) انبارهای کالاهای متروکه را ساماندهی و در آمد ده هزار میلیارد تومانی حاصل کرد که قبلا فقط ۲۰۰میلیارد تومان بود
۱۵) صنعت فضایی را فعال کرد و ماهواره ها یکی پس از دیگری به فضا پرتاب می شوند
۱۶) ایران را عضو شانگهای کرد
۱۷) کرویدر شمال جنوب را فعال کرد در آمد حاصل از آن در آینده به اندازه ی فروش نفت خواهد بود
۱۸) فروش نفت با قیمت بالای صد دلار را به حد مطلوب رساند
۱۹) ۴۰ میلیارد دلار فقط از روسیه سرمایه ی خارجی جذب کرد
۲۰) پترو پالایشگاهها را فعال کرد تا از خام فروشی جلو گیری شود
۲۱) کشت فرا سرزمینی را در روسیه، ونزوئلا و... فعال کرد
۲۲) صادرات خدمات فنی مهندسی را به ۸ میلیارد دلار رساند
۲۳) ساخت هواپیمای مسافری را با مشارکت چین و روسیه آغاز کرد
۲۴) فروش کشتیهای اقیانوس پیما را آغاز کرد فعلا دو فروند به ونزوئلا فروخته شد
۲۵) کف حقوق بازنشستگان را ۵۰ درصد افزایش داد و بقیه را از این ماه ۳۸ درصد
۲۶) اغلب هفته ها سفر استانی داشت و به درد دل مردم گوش کرد
۲۷) بسیاری از شوراها که ده سال تشکیل نشده بود با حضور خودش تشکیل داد
۲۸) ظرفیت پزشکی را ده درصد افزایش داد
۲۹) ابر بدهکارهای بانکی را افشا کرد
۳۰) تمام سواحل دریاها شمال و جنوب را آزاد سازی کرد
۳۱) کناره های رودخانه ی کرج را آزاد کرد
۳۲) حق آبه ی ایران از افغانستان را وصول کرد
۳۳) نرخ خرید گندم از کشاورزها را ۳ برابر کرد
۳۴) مشکل نهاده های دامی را حل کرد
۳۵)مشکل قطعی برق که پارسال پشت سر هم قطع می شد حل کرد
۳۶) سامانه ی صدور بر خط صدور مجوزها را راه اندازی وامضاهای طلایی را حذف کرد
۳۷) یک و نیم میلیون مسکن را در مراحل مختلف ساخت دنبال کرد
۳۸) وام ازدواج به زوجین داد
۳۹) وام ودیعه ی اجاره ی مسکن داد
۴۰) وام میلیاردی به شرکتهای دانش بنیان داد
و... این یعنی صداقت
اگر صداقت معنی دیگری دارد بفرمایید
از معانی ایاک نستعین،توکل است:شخصي از امام رضا (ع) پرسيد ما حد التوكل: «فقال ان لاتخاف مع الله احداً« اينكه با اتكاي به خدا از هيچ كس نترسي.
« خانه بر دوشان كه دارند از توكل پشتبان... هر دو عالم گر شود زير و زبر در مأمند »
انسان متوکل بايد از صميم قلب به خدا اعتماد وثوق داشته باشد و تمام امور را به او واگذارد و دل به دنيا و زرو زيور و علايق مادي نبندد و به كسي جز خدا اعتماد نداشته باشد و خدا را در تمام كارها وكيل خود قرار دهد و چه وكيلي بهتر از او «حسبنا الله و نعم الوكيل»
چون توكل مي كني مگو ازغير.... رخ درو كن، بتاب رو از غير
نخستين مرحله توكل آن است كه بنده در برابر خدا، چون مرده باشد در دست غسال كه هر طور خواهد او را زير و رو كند و حركت اراده اي از خود نداشته باشد....
22.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام حسین علیه السلام مرتب می فرمود لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظبم ...
ذکر لا حول و لا قوه الا بالله(هیچ حرکت و قوتی در عالم هستی نیست مگر بوسیله خدا)، از اذکاری است که امام حسین (علیه السلام) آن را در طول این حماسه، تکرار می فرمودند. این چند گزارش را بنگرید:
الف: همین که لشکر بر او حمله می کرد، او شمشیر می کشید و به سویشان حمله می کرد. آنان چون گله ای بی صاحب می گریختند. حسین بر آنان یورش می برد و لشکر مقابل چون ملخهایی که پراکنده می شوند، از مقابل وی فرار می کردند. او پس از حمله به مقر خود باز می گشت و پیوسته بر زبانش، ورد لا حول و لا قوه الا بالله بود.
ب: امام حسین (علیه السلام) در نخستین برخورد با ((حر بن یزید ریاحی )) از او پرسید: آیا برای یاری ما آمده ای یا برای جنگ با ما؟ حر گفت: یا اباعبدالله! به جنگ شما آمده ام. امام (علیه السلام) ذکر خداوند را بر زبان آورد: لا حول و لا قوه الا بالله.
ج: پیش از آن که روز عاشورا فرا رسد، حبیب بن مظاهر اسدی، نزد امام حسین (علیه السلام) آمد و اجازه خواست تا گروهی از افراد قبیله اش را که در اطراف کربلا سکونت داشتند، به حضور در لشکر امام حسین (علیه السلام) فرا خواند. پس از موافقت حضرت (علیه السلام) او رفت و آنان را به یاری دعوت نمود. نود نفری که به در خواست او پاسخ داده بودند نتوانستند بر ازرق، فرستاده ابن سعد چیره گردند. وقتی حبیب نزد امام حسین (علیه السلام) آمد و تمام داستان را باز گفت، ایشان ذکر خداوند را بر زبان آورد و فرمود: لا حول و لا قوه الا بالله.