eitaa logo
مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
167 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
2.5هزار ویدیو
157 فایل
.چی می شود پرچم حرم،برام کفن بشه. سلام من به بی بی شهادتین من بشه.بدون زینبی من نفس نمی کشم تا زنده ام از عشق بی بی دست نمی کشم https://eitaa.com/alvane ا
مشاهده در ایتا
دانلود
27.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر کس عازم کربلاست این کلیپ را حتمااااا گوش کنید📣 اگر عازم هم نیستید گوش کنید شاید راهی شدید... پر از پند و نصیحت با روایات👌
سلام علیکم اسم "یا راضی" جزء اسماء جلالیه است یا نه! متشکرم سلام بله در دعای مجیر امده است: سبحانک یاقاضی تعالیت یا راضی
سفارش حضرت زهرا‌(ع) به سرباز بعثی برای نجات اسیر ایرانی خاطرات زیادی از اسرا وجود دارد که به عنایت اهل بیت نسبت به اسرای دربند رژیم بعث عراق اشاره دارد. حجت‌الاسلام سید علی اکبر ابوترابی فرد در کتاب حماسه‌های ناگفته به بیان خاطره‌ای از دوران اسارت و نگاه ویژه حضرت زهرا‌(ع) به اسرای ایرانی در بند رژیم بعث عراق پرداخته است که در ادامه می‌خوانید. در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. روزی جوان هفده ساله ضعیف و با جثه‌ای نحیف، موقع نماز صبح اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «اذان می‌گویی؟ بیا جلو!» یکی از برادران به نام اسدآبادی می‌دانست که اگر این مؤذن جوان با آن جثه نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید. به سمت پنجره رفت و به نگهبان عراقی گفت: «من اذان گفتم نه او.» آن بعثی گفت: «او اذان گفت.» برادرمان اصرار کرد که «نه، اشتباه می‌کنی. من اذان گفتم.» مأمور بعثی به آن آزاده فداکار توهین کرد و ادامه داد: «او اذان گفت، نه تو.» آزاده اسدآبادی هم دستش را گذاشت روی گوشش و با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن. به هر حال، ایشان را به زندان‌انداختند و شانزده روز به او آب ندادند. زندان در اردوگاه موصل زیرزمین بود. آن‌قدر گرم بود که گویا آتش می‌بارید. آن مأمور بعثی، گاهی وقت‌ها آب می‌پاشید داخل زندان که هوا دم کند و گرم‌تر شود. روزی یک دانه سمون (نان عراق) می‌دادند. ایشان می‌گفت: «می‌دیدم اگر نان را بخورم از تشنگی خفه می‌شوم. نان را فقط مزه مزه می‌کردم که شیره‌اش را بمکم.» می‌گفت: روز شانزدهم بود که دیدم از تشنگی دارم هلاک می‌شوم. گفتم: یا زهرا! این شهادت همراه با تشنه‌کامی را شما از من بپذیر و به لطف و کرمت، این را به‌عنوان برگ سبزی از من قبول کن. دیگر با خودم عهد کردم که اگر هم آب آوردند سرم را بلند نکنم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم. تا شروع کردم شهادتین را بر زبان جاری کنم، همان نگهبان بعثی آمد پشت پنجره. او مرا صدا می‌زد که بیا آب آورده‌ام. اعتنایی نکردم. دیدم لحن صدایش فرق می‌کند و دارد‌گریه می‌کند. مرا قسم می‌داد به حق فاطمه زهرا (س) که آب را از دستش بگیرم. سرم را برگرداندم و دیدم که اشکش جاری است. همین‌طور که روی زمین بودم، سرم را کج کردم و او لیوان آب را در دهانم ریخت. لیوان دوم و سوم را هم آورد. یک مقدار حالم بهتر شد. بلند شدم. او گفت: به حق فاطمه زهرا مرا حلال کن! گفتم: تا نگویی جریان چی هست، حلالت نمی‌کنم. گفت: دیشب، نیمه‌شب، مادرم آمد و مرا از خواب بیدار کرد و با عصبانیت و‌گریه گفت: چه کار کردی که مرا در مقابل حضرت زهرا (س) شرمنده کردی. الان حضرت زهرا (س) را در عالم خواب زیارت کردم. ایشان فرمودند: به پسرت بگو برو و دل اسیری که به درد آورده‌ای را به دست بیاور وگرنه همه شما را نفرین خواهم کرد.
داستان صبر رشید هجری حسان عجلی نقل می‌کند: من یک بار دختر رشید هجری را ملاقات کردم، گفتم مطالبی که از پدرت شنیدی برای من بگو؟ گفت: من روزی نشسته بودم، پدرم به من گفت دخترم یک روز محبوب من امیر المومنین علیه السلام به من فرمود: هنگامی که فرماندار خبیث بنی امیه دنبال تو بفرستد وبخواهد دو دست وپایت را قطع ‌کند، وزبان تو را از دهانت بیرون بکشد. آیا درمقابل این سختی های زیاد توان تحمل مشکلات را داری؟ دخترم وقتی این خبرها را امیر المؤمنین علیه السلام به من داد که من چگونه شهید خواهم شد، ازاو پرسیدم پایان عمر من سعادت و نجات است؟ فرمود: بله بهشت است. حضرت فرمود: رشید توکنار من و با من هستی. دختر رشید می‌گوید: به خدا سوگند خیلی زمان نگذشت که پدرم را پیش عبیدالله بن زیاد بردند. عبیدالله گفت: رشید با علی قطع رابطه کن، اقرار کن که فرهنگ ما را قبول داری و با معاویه بیعت می کنی، رشید گفت: چه درخواست بدی ازمن می کنید.چگونه از علی جدا شوم من عاشق علی هستم، دنیا و آخرت من علی است. عبیدالله بن زیاد گفت: من از علی خبردارم حتما به تو گفته که تو را چگونه می‌کشم، گفت: بله. فرمود: تو را دعوت می‌کنند از من جدا شوی، اما جدا نمی‌شوی، تا دو دست و دو پایت را قطع می‌کنند و زبانت را هم از دهانت بیرون می کشند. ابن زیاد گفت: کاری می‌کنم علی دروغگو از آب درآید، من دست وپایت را قطع می‌کنم و به زبانت کاری ندارم. دستان و پای اورا قطع کردند و به خانه‌اش بردند. دختر اوگفت: به پدرم گفتم: پدرجان فدایت شود خیلی درد می‌کشی؟ رشید گفت: دخترم به خدا قسم همه درد من این است که در بین این جمعیت بی دین زندگی می کنم .مگر عاشق علی درد می‌کشد، قلم وکاغذ بیاورید، آنچه که مولایم به من خبر داد برای شما بگویم. او ازحوادث آینده خبر داد. جاسوس‌ها به ابن زیاد خبر دادند، او هم دستور داد زبان او را قطع کنید. امیر المؤمنین علیه السلام نام رشید هجری را «راشد المبتلی» نهاد. ای انسانی که تا لحظه آخر عمر از رنج وسختی‌ها در امان نخواهی بود، با وجود حوادث تلخ در همه عمر صبر کرده ای.
از نفهمی های دوران جوانیِ من این بود که ساعت ها معراج السعادة را می‌خواندم و گریه می‌کردم، ولی وقتی پدرم با من کار داشت، جواب نمی‌دادم..! -آیت‌الله‌احمدی‌میانجی
خودکشی شب جمعه بود که بر سر مزار یادبود شهید ابراهیم هادی رفتم. خانمی با لهجه عربی مشغول توزیع شیرینی بود و همینطور برای ابراهیم صلوات می گرفت. او میگفت از اهواز تا اینجا آمده ام. یکی از خانم ها باتعجب از او پرسید: علت آمدن شما چیست: این خانوم کنار مزار ابراهیم نشست و گفت: مدتی قبل گرفتاری های دنیا خیلی به من فشار آورد. همچنین گرفتاری مالی شدید نیز ایجاد شد. دیگه هیچ راه چاره ای نداشتم. آخر شب بود که به موضوع خودکشی فکر کردم. به دیدگاه خودم این آخرین راه درمان بود. تصمیم قطعی گرفتم که فردا خودکشی را عملی کنم. همان شب در عالم خواب جوانی را دیدم که با من صحبت کرد و گفت: خودکشی راه حل مشکلات شما نیست، بلکه مشکلات شما را صد برابر می کند. هم در برزخ گرفتار می شوی و هم پدر و مادر و فرزندت را گرفتار می کنی. عذاب روحی خودکشی به مراتب بالاتر از مشکلات شماست. مشکلات دنیای حل خواهد شد و... اینقدر صحبت کرد که وقتی بیدار شدم، مجاب شدم به خودکشی فکر نکنم. چند روز بعد گرفتاری مالی ما به طرز عجیبی برطرف شد، مدتی از این ماجرا گذشت و من به طور کل موضوع خودکشی را فراموش کردم، اما همیشه به این فکر می کردم که آن جوان که بود؟! یک روز که در فضای مجازی به دنبال مطلبی میگشتم، یک باره با تصویر جوانی روبرو شدم که آن شب با من در مورد خودکشی حرف زد! روی عکس کلیک کردم، نوشته شده بود: شهید ابراهیم هادی
سوال: جوانی در کمپ مرده و بدون اطلاع خانواده اش دفنش کرده اند. خانواد ه ایشان متوجه شده اند می خواهند جنازه را به قبرستان روستای خود منتقل کنند حکم این مساله چیست؟ با سلام و تحیات فقه امامیه نبش قبر را حرام و مستلزم تعزیر می داند. فقط در صورتی که کفن میت غصبی و یا مال دیگری باشد، نبش قبر را جایز می داند
شھیدھ‌زینب‌کَمایـے‌مۍگفت: من دوست دارم مثلِ حضرت‌زهراۜ در جوانـے بمیرم . . ؛ دوست ندارم پیـر بشوم و بمیرم ، یا آنقدر زندھ بمانم و گناھ کنم! وَ منافقین در سن ۱۴ سالگۍ با چـٰادر خفھ‌اش کردند . . !💔
11.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای کسی که فقط برای خوردن شام به پیاده روی اربعین آمده بود... التماس دعا اللهم ارزقنا 🙏🇮🇷 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
9.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴چرا اسلام؟ 🔹اینبار روشنگری از زبان مردم اروپا را بشنوید
9.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺کارشناس شبکه تلویزیونی عربستان: 🔷 ایران مرکز تمدن است ،و هرچه دانشمند و فقیه و شاعر و محدث در اسلام ظهور کرد از ایرانیان بودند ، ابن خلدون گفته است: امکان ندارد عالمی در جهان اسلام پیدا کنید که ایرانی نباشد و اگر عالمی غیرایرانی یافتید، استاد او ایرانی بوده است... ـــــــــــــــــــــــ
اداب زیارت کربلا در ایینه روایات:::::قبل حرکت سه روز روزه بگیرد و شنبه حرکت کند. اگر در مسیر بمیرد چهارده معصوم براش نماز میخوانند... وقتی از منزل برا کربلا جرکت کند همه گناهانش امرزیده میشه.. چهارهزار ملک برای خانواده اش استغفار می کنند تا برگرده... هرکجای، دنیا زایرحسین مُرد قبرش زیارتگاه ملایکه میشودودوملک همراهش(عتید و رقیب) کنار قبرش عبادت می کنند تا قیامت ،ثوابش برا زایرمی نویسند.. تو راه یک خار تو پاش بره و خون بیاد و امثال ان ،ثواب شهید داره.. هرچه سختی بکشه ثواب جدا دارد... تو کربلا سه روز، بیشتر نماند که حقش رو ادا نمی توانید بکنید.. اگر از کربلا برگشتی از بدی هوا و تشنگی و نبود امکانات ومشکلات سفر نگویید.... زیارت نباید با تفریح همراه باشد... تو حرم پا را دراز نکنید جون امام، حی و حاضر هست...