eitaa logo
مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
167 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
2.5هزار ویدیو
157 فایل
.چی می شود پرچم حرم،برام کفن بشه. سلام من به بی بی شهادتین من بشه.بدون زینبی من نفس نمی کشم تا زنده ام از عشق بی بی دست نمی کشم https://eitaa.com/alvane ا
مشاهده در ایتا
دانلود
از جمله ویژگی های پیامبر خدا این است که پیامبر خدا خیلی خیلی بخشنده بودند دو نفر از اصحاب رفتن خدمت پیامبر دیدن پیامبر ناراحت هستن چیزی نگفتند فردا رفتن و دیدن که پیامبر خوشحال هستن گفتن یا رسول الله دیروز آمدیم خدمت شما خیلی ناراحت بودید و ما رومون نشد که بپرسیم علت ناراحتی شما چی هست الان آمدیم شما خوشحال هستید پیامبر فرمودند:دیروز یک پولی پیشم مانده بود و نتوانستم که تقسیمش کنم امروز چون بین نیازمندان تقسیمش کردم خوشحالم... بنابراین یکی از ویژگیهای پیامبر این بود که خیلی بخشنده بودند و خیلی انفاق میکردند امیرالمومنین خیلی انفاق میکردند و امام زمان هم وقتی حکومت تشکیل بدهد خیلی انفاق میکتد ماهم باید اینگونه باشیم انشاالله که پیروان خوبی باشیم
7.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❕عزیزانی که میگن “خواست پدر مادر بوده به دنیا اومدیم و ما اصلا اختیاری نداشتیم” این کلیپ رو ببینند
🚨‼️میگه ترور سفیر مارو لبنان پیگیری کنه🤣🤣 💔هعییی خدا از امیرعبداللهیان به کی رسیدیم
25.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چهار واحد اطلاعات فوق استراتژیک، توسط استاد حسن عباسی سوپر تئورسین جهان تشییع... با دقت کنید گوش کنید این اطلاعات برای ۱۲سال پیش هست! چند سال جلوتر از زمان!
حجت‌الاسلام صرفی‌پور: مسلمانان اجازه تفرقه‌افکنی به دشمنان را ندهند
6.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای دخترهای بدحجاب! ای زن‌های بدحجاب! دم به دم گرفتار حق‌الناس می‌شید! ای کاش شراب‌خور بودید ولی باحجاب بودید! ای کاش حرام‌خور بودید ولی باحجاب بودید!
🌺🌺 اعمال(فردا) روز هفدهم ربیع الاول: 🌹 بنابر مشهور بين علماء اماميه، روز ولادت با سعادت حضرت خاتم الانبياء محمد بن عبد الله صلى الله عليه و آله است و معروف آن است كه ولادت با سعادتش در مكه معظمه در خانه خود آن حضرت واقع شده در روز جمعه در وقت طلوع فجر در عام الفيل در ايام سلطنت انوشيروان و نيز در اين روز شريف سنه هشتاد و سه ولادت حضرت امام جعفر صادق عليه السلام واقع شده و باعث مزيد فضل و شرافت اين روز گرديده بالجملة اين روز روز بسيار شريفى است و از براى آن چند عمل است: 🌺 اول: غسل 🌺 دوم: روزه، و از براى آن فضيلت بسيار است (و روايت شده كه: هر كه اين روز را روزه بدارد ثواب روزه يك سال خدا براى او بنويسد) و اين روز يكى از آن چهار روز است كه در تمام سال به فضيلت روزه ممتاز است. 🌺 سوم: زيارت حضرت رسول صلى الله عليه و آله از نزديك و دور 🌺 چهارم: زيارت أمير المؤمنين عليه السلام به همان زيارتى كه حضرت صادق عليه السلام كرده و تعليم محمد بن مسلم فرموده و بيايد إن شاء الله در باب زيارات 🌺 پنجم: در وقتى كه روز بلند شود دو ركعت نماز كند در هر ركعت بعد از حمد ده مرتبه إِنّا أَنْزَلْناهُ و ده مرتبه توحيد بخواند و بعد از سلام در مصلاى خود بنشيند و اين دعا بخواند... 🌺 ششم: آنكه مسلمانان اين روز را تعظيم بدارند و تصدق و خيرات بنمايند و مؤمنين را مسرور كنند و به زيارت مشاهد مشرفه روند و سيد در اقبال شرحى از لزوم تعظيم اين روز ذكر نموده و فرموده كه من يافتم طائفه نصارى و جمعى از مسلمين را كه تعظيم بزرگى از روز ولادت عيسى عليه السلام مى‌نمايند و تعجب كردم كه چگونه مسلمانان قانع شدند كه روز مولود پيغمبرشان كه اعظم از همه پيغمبران است به اين مرتبه از تعظيم باشد كه ادون از تعظيم نصارى است! 📚 مفاتیح
طایفه جمالیه! ابن بطوطه جهانگرد که به کشورهای بسیار سفر کرده و شهرهای ايران را يكي پس از ديگري مي‌ديده و جغرافيا، آب و هوا، تعداد دروازه‌ها و اوضاع مردم و ... را مي‌نوشته، تا به شهر «ساوه» مي‌رسد. مي‌نويسد: من در منطقه ساوه، بعضي از جوانها را با يك قيافه خاصي ديدم كه قيافه آنها، شكل سر و صورت، ادب و لباس پوشيدنشان جلب نظر مي‌كرد، انگار اينها يك جمعيت و دار و دسته خاصي بودند كه در ساوه زندگي مي‌كردند. از شخصي پرسيدم: اينها كه قيافه خاص و لباس‌هاي مخصوصي دارند، اهل همين شهر هستند؟ گفت: بله. گفتم: اينها دينشان چه ديني است؟ گفت: مسلمانند. گفتم: اينها چه كساني هستند؟ گفت: اينها اسمشان طايفه «جماليه» است. گفتم: طايفه جماليه يعني چه؟ گفت: اينها همه مريد و تربيت شده «شيخ جمال ساوه‌اي» هستند كه به آنها مي‌گويند جماليه! گفتم: شيخ جمال كيست؟ آن وقت ابن بطوطه شرح حال شيخ جمال را كه از زبان مردم شنيده اين چنين نوشته است. شيخ جمال آخوندي بود جوان، درس خوانده و با سواد، هر روز صبح براي درس دادن به طلبه‌ها، به طرف محل درس حركت مي‌كرد، كاري هم به كار كسي نداشته، از آن مسيري كه نزديك به مدرسه بوده رد مي‌شده تا به مدرسه برسد و درس را شروع كند. خانه‌اي در مسير راهش بود كه خانه زن جواني بود. زن شوهر داشت، شوهر زن به سفر رفته بود، چند ماه مي‌كشيد تا برگردد. اين زن گاهي كه جلوي در بوده، يا كنار پنجره نشسته بوده، اين شيخ جمال را مي‌ديده و از آنجا كه اين شيخ خوش قيافه بوده، عاشق او مي‌شود؛ ولي هر چه فكر مي‌كند كه ما اين شيخ را چگونه به دام بيندازيم، چيزي به نظرش نمي‌آمد، فكر هم مي‌كرد كه اگر يك روز در خانه را باز كند و جلوي شيخ را بگيرد و بگويد بفرماييد داخل، شيخ با اين تديني كه دارد مي‌گويد: برو گمشو! بنابراين بايد نقشه كشيد. نقشه شيطاني واي به روزي كه مرد و زن فكرشان فكر شيطاني شود، و بخواهند عليه يك انسان طرح بريزند. آن زن هوسباز يك پيرزني را در محل صدا كرد، گفت: من يك كاغذ به دستت مي‌دهم و مثلاً ده تومان هم به تو مي‌دهم كه اين كار را بكني! تو اين كاغذ در دستت باشد، برو جلوي در بنشين، شيخ جمال كه رسيد، با صداي محزون به او بگو: مادر! جوان من دو سه سال است كه به سفر رفته، خبر از او نداشته‌ام، ديشب نامه‌اش آمده، سواد خواندن ندارم، شما بيا در دالان اين خانه و اين نامه را بخوان تا خواهرش هم بفهمد برادرش چه نوشته است!. با گردن كج و صداي محزون، به شيخ گفت: از پسرم نامه آمده، براي خاطر خدا بيا داخل دالان براي من بخوان تا خواهرش نيز بشنود. شيخ جمال كه وارد دالان شد، زن پشت در را قفل زد، به شيخ جمال گفت: اگر صدايت در بيايد مي‌روم روي پشت بام و فرياد مي‌زنم و مردم را جمع مي‌كنم به آنها مي‌گويم شيخ جمال آمده با من شوهر‌دار زناي محصنه كند! صدايت در نيايد! گفت: چشم خانم! بيا برويم داخل اتاق! بفرماييد! گفت: من مدتي است كه عاشق تو هستم بايد آنچه كه مي‌گويم انجام بگيرد. شيخ گفت: چشم، من هم شما را بيك نظر ديدم و عاشقت شدم، من هم هيچ حرفي ندارم، اما من كه مي‌روم مدرسه به طلبه‌ها درس بدهم اول يك دستشويي مي‌روم و بعد وضو مي‌گيرم و بعد درس مي‌دهم! حالا اينجا فقط يك دستشويي مي‌خواهم بروم، وضو كه نمي‌توانم بگيرم، براي زنا كه آدم وضو نمي‌گيرد. گفت: برو دستشويي، اما دستشويي بالاي پله‌هاست. گفت عيبي ندارد. رفت توي دستشويي، گفت: خدايا من كه نيازي به دستشويي نداشتم، من مي‌خواهم از دام اين شيطان فرار كنم، من با اين قيافه خوشگلم، خودم را زشت مي‌كنم براي ت تيغي كه به همراه داشت و براي تراشيدن قلم از آن استفاده مي‌كرد را در آورد، اول با آفتابه آب ريخت روي سر خود، و كل اين موهاي زيبايش را تيغ زد، ابروهايش را با تيغ زد، محاسنش را با تيغ زد، قيافه بسيار زشتي پيدا كرد، با آن قيافه زشت و بد و سر و صورت خون آلود آمد جلو اتاق و گفت: خانم ما آماده ايم!. زن وقتي در را باز كرد و چشمش به او افتاد، ديد عجب آدم زشت و بدگلي! چنان ناراحت شد كه گفت: سريع بيا من در را باز كنم، برو گورت را گم كن! در حياط را باز كرد و شيخ آمد بيرون. از آن روز خدا زبان شيخ، گلوي شيخ و طنين صداي شيخ را عوض كرد و مردم عاشقش شدند، جوانها آمدند دست به دامنش شدند. گفت: اين جوانهايي كه مي‌بيني تربيت شده‌هاي شيخ جمال هستند! با «نه» گفتن زمين زندگي پاك مي‌شود، از اين زمين پاك زندگي دنيا، بهشت در مي‌آيد.
شب اول قبر ایه الهش شیخ مرتضی حائری :حضرت آیت الله مرعشی نجفی می فرمودند چند شب بعد از ارتحال آیت الله شیخ مرتضی حائری، او را در عالم خواب دیدم. حواسم بود که از دنیا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است؟ پرسیدم: آقای حائری، اوضاع تان چطور است؟ آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه،انگار که از گذشته ای دور صحبت کند شروع کرد به تعریف کردن… همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند… بدن خودم را از بیرون و به طور کامل می دیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، این بود که رفتم و یک گوشه ای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم . ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی می آید. صداهایی رعب آور و وحشت افزا! صداهایی نامأنوس که موهایم را بر بدنم راست می کرد. به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود. بیابانی بود برهوت با افقی بی انتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست، به من نزدیک می شدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشی که زبانه می کشید و مانع از آن می شد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم. انگار داشتند با هم حرف می زدند و مرا به یکدیگر نشان می دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن. خواستم داد بزنم ولی صدایم در نمی آمد. تنها دهانم باز و بسته می شد و داشت نفسم بند می آمد. بدجوری احساس بی کسی غربت کردم . در دل گفتم :خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم …. همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم. صدایی دلنواز، آرامش بخش و روح افزا و زیباتر از هر نوای دلنشین! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من میآمد. هر چقدر آن نور به من نزدیکتر میشد آن دو نفر آتشین عقبتر و عقبتر میرفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند. نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم. آقایی را دیدم از جنس نور. نوری چشم نواز آرامش بخش. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمیتوانستم حرفی بزنم و تشکری کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید: آقای حائری! ترسیدی؟ من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسیدم، آن هم چه ترسی! هرگز در تمام عمرم تا به این حد نترسیده بودم. اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ترک میشدم و خدا میداند چه بلایی بر سر من میآوردند . بعد به خودم جرأت بیشتر دادم و پرسیدم راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید؟ و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من مینگریستند فرمودند: من علی بن موسی الرّضا هستم. آقای حائری! شما ۳۸ مرتبه به زیارت من آمدید من هم ۳۸ مرتبه به بازدیدتان خواهم آمد، این اولین مرتبه اش بود؛ ۳۷ بار دیگر هم خواهم آمد... [کرامات امام رضا علیه السلام از زبان بزرگان ؛ صفحه ۹۲]
شهید ابراهیم عقیل هم مانند‌ حاج قاسم در ۶۳ سالگی به شهادت رسید! ‏چه رازی هست در این سن که اکثر شهدای شاخص مقاومت در این سن به شهادت میرسند...؟! قاسم سلیمانی ۶۳ ساله ‏فخری زاده ۶۳ ساله ‏اسماعیل هنیه ۶۳ ساله ‏سردار زاهدی ۶۳ ساله ‏فوآد شکر ۶۳ ساله ‏ایرلو ۶۳ ساله ‏ابراهیم رییسی ۶۳ ساله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨انصارالله : 🔷ما برای نبرد زمینی با اسرائیل آماده می شویم ـــــــــــــــــــــــ
🔺️اعمال روز هفدهم ربیع الاول