eitaa logo
مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
167 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
145 فایل
.چی می شود پرچم حرم،برام کفن بشه. سلام من به بی بی شهادتین من بشه.بدون زینبی من نفس نمی کشم تا زنده ام از عشق بی بی دست نمی کشم https://eitaa.com/alvane ا
مشاهده در ایتا
دانلود
خیابان مدیونین شهداء تا ابد... همه‌ی ما ایرانی‌ها... ساکن این خیابان هستیم... حذف نام شهید از کوچه‌ها حذف داستان شهداء از کتاب‌ها ننگ ابدی بر شما بی‌شرفان باد... 👈 فراموش نکنید خون شهید، بسیار لغزنده است، هرکس پا روی آن بگذارد، با صورت زمین خواهد خورد؛ گرچه لقمه‌ی حرام گوش شما را بر این حرف‌ها بسته است. #مدیون_شهداء
1_12519061.mp3
2.07M
💠 #دعای_عهد ✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد... 🌸امام خمینی ره: اگر هرروز (بعد از نماز صبح) دعای عهد خواندی، مقدراتت عوض میشود...
رفاقت با شما را با دنیایے عوض نمےکنم... رفیقتان مےشوم تا شبیہ تان شوم شبیہ تان ڪہ شدم "شهیــد" مے شوم مطالب شهدایی سیره اخلاقی و رفتاری شهدا رمان های شهدایی .دلنوشته. وصیت نامه شهدایی تم شهدایی منتظر بزرگواران شهدایی و ولایی هستیم یا زهرا بگو و عضو شو اگه عاشق شهدایی بیا دست به دامان شهدا شد تا دستش را گرفتند روایت شهادت سردار بعد از چله جهاد در دفاع از حرم/روز آزادی نبل و الزهرا گفت جشن خرمشهر تکرار شد زينبي كه باشیم همه ما مدافع حرم می شویم 🏴🏴🏴🏴⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️ کانال مدافعان بانوی دمشق .شهید محمد رضا الوانی به امید شفاعت شهید کلیک کن👇 https://eitaa.com/alvane
امام علی علیه السلام: خردمند کسی است که دمی را در کارهای بی فایده هدر نمی دهد العاقِلُ مَن لايُضيعُ لَهُ نَفَسًا فيما لايَنفَعُهُ غررالحكم، حدیث2163
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ بسیار زیبا از شاعر انقلابی ، مرحوم آقاسی که بایکوت شد . فقط اونجا که میخونه . ای مسلمان نماهای تکنو کرات ره آورد تان چیست ؟ جز منکرات 👌
🕊🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺🕊🌺 🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 🌺 💠 بنام ؛ بزرگ پاسدار خون شهیدان ❓از شهدا می‌ترسند؟ ❓ازشهدا انتقام می‌گیرند؟ ⁉️چرا؟ ❓چرا می‌ترسند؟ ❓چرا انتقام می‌گیرند؟ ❗️از انتقام می‌گیرند، به نام ، به نام . ❗️کتاب های درسی را شخم زدند. ❓بسیج دانش آموزی در مدارس درچه حالی است؟ ⁉️طرحهایی مثل پیشگامان و فلان و فلان برای آموزش پرورش اولویت دارد یا بسیج دانش آموزی؟ ✅ می دانیم و می دانند که تا نام و یاد هست و تا ما یادآوری می کنیم به خود و همه، که جای جای این کشور با خون شهید آبیاری شده و علف هرز در آن حق تنفس و حیات ندارد، علف های هرز آشفته می شوند. ‼️رسم بدی شده !! 😏 اگر متوجه نشدند و کسی نپرسید خرت به چند؟ می تازیم اگر پرسیدند می گوییم: سهو بوده، اشتباه بوده. 💤 اول اسم کوچه هارا به اسم جَک و جانور و گل و بلبل کردند(برای فریب)؛ وحالا تاج شهید را از سر کوچه های باقیمانده برداشته اند. ⁉️ اگر شهید را از نام شهدا برداشتید، اصلاً اگر نام شهید را از کوچه برداشتید با و و چه می‌کنید؟ با آثار شهدا چه می‌کنید؟ با خونی که از آنها بر دل سنگها چکیده، با ، چه می‌کنید؟ 😔هر کجا پرستو یا کبوتری بالش می‌شکند یاد شهید میفتیم. تمام عاشقانه هایمان، استعاره از شهید است چرا که: 🍃🌺 من مات من العشق مات شهیداً... 🌞چون وجودی از عشق شد نه در خاک، بلکه در قلب ، آفتابی می‌شود گرم تر از آفتاب داغ تابستان و می‌شود سایه‌ی سرمان. ☀️ با آن نور پیوسته در تابش، با آن غروب پایان ناپذیر چه می‌کنید؟ ☄دستپاچگی مایه‌ی رسوائیست دستپاچه خاکشان نکنید. ⁉️چه کرده‌ایم برایشان؟ در کوچه، پس کوچه هایمان کاخ ساخته‌ایم و بر سر درش نام شهید را نگاشته‌ایم! چه لطفی به شهیدان کرده‌ایم؟ جز این که نامش پاسدار کوی و برزن و عرض و ناموسمان است. 🏎شاهراه‌های طویل و عریض ساخته و نام شهیدرا پوشش آن کرده‌ایم و خود بر مرکب‌های میلیاردی سوار و در پهنه‌ی آن می‌تازیم. ⁉️ چه لطفی به شهید کرده‌ایم؟! جز آنکه پاسدار بالای سرمان شده‌اند تا خوش بگذرانیم و اندوخته‌هایمان را صرف لذات خود و خانواده‌هایمان کنیم!؟ 😔 بی آنکه بدانیم هنوز پدران و مادرانی هستند که به انتظار ، از فرزندشان هر روز دست به دامان فرشته‌ی مرگ از او مهلت فردا را می‌گیرند❗️❗️ ⁉️از شرم نمی‌کنید که به جای "بابا"؛ سنگ قبر و قاب عکس در آغوش می‌گیرند؟ ‼️وای برما! ‼️ وای بر شما! ⁉️تا کی خواهیم تاخت؟! ‼️فرشته‌ی مرگ در کمین است... ... ...
قلب سلیم: تا حالا فک کردی داستان کدوم شهید جذاب تره یا آدم رو بیشتر متحول میکنه؟؟؟🤔 بد نیست یه دور لیست پایین رو ببینی گاهی واقعا انتخاب سخته مگه نه....؟ 💔شهیدی که با اذانش عراقی ها را هدایت کرد. 🕊 💔شهیدی که نشانی قبر خود را داد. 🕊 💔شهیدی که قرضهای یک نفر را داد. 🕊 💔شهیدی که بدنش با اسید هم از بین نرفت و پس از ۱۶ سال با پیکر سالم به میهن بازگشت. ۱۴ساله🕊 💔شهیدی که از بهشت برای فرزندش نامه نوشت. 🕊 💔شهیدی که در قبر خندید... 🕊 💔شهیدی که عراقی ها برایش ختم گرفتند... 🕊 💔شهیدی که روز تولدش شهید شد... 🕊 💔شهیدی که هر هفته مادرش را سر قبر صدا میزد... 🕊 💔شهیدی که لحظه خاکسپاریش خندید 🕊 💔شهیدی که غرور آمریکایی ها را شکست... 🕊 💔شهیدی که عکسش در اتاق رهبر است ۱۵ساله🕊 💔دو شهیدی که پیکرشان هنگام نبش قبر سالم بود... از دوران دفاع مقدس و از شهدای قبل از انقلاب که توسط ساواک شهید شد. 💔شهیدی که سیدحسن نصرالله سخنرانی خود را با نام او نامگذاری کرد. 🕊 💔شهیدی که قبرش بوی گلاب میدهد 🕊 💔شهیدی که پیکرش را کسی تحویل نگرفت. 🕊 💔شهیدی که سر بی تنش سخن گفت... 🕊 💔شهیدی که بخاطر فاش نکردن رمز بی سیم بدنش قطعه قطعه شد. 🕊 💔شهیدی که با وجود اینکه بدنش به استخوان تبدیل شده بود اما پاهایش درون پوتین سالم بود. 🕊 💔شهیدی که عاشورا متولد شد و اربعین به شهادت رسید. 🕊 💔شهیدی که با پیشانی بند " " ایرانی بودنش محرز شد از هستند🕊 💔شهیدی که بر بدنش عکس یک زن خالکوبی بود ایشان غواص بودند دوست نداشت کسی آن تصویر را ببیند برای همین جاویدالاثر شدند و پیکرشان در اروند ماند و علیرغم ذکر داستانشان همرزمانشان اسم ایشان را ذکر نکردند. 💔شهیدی که به حرمت مادرش در قبر خندید.... 🕊 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺 🏴🏴🏴🏴⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️ کانال مدافعان بانوی دمشق .شهید محمد رضا الوانی به امید شفاعت شهید کلیک کن👇 https://eitaa.com/alvane
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ❣ 🌹 ⭕️درخواست شفاعت حضرت موسي عليه السلام از خدا برای شيطان 🔅روزي شيطان نزد حضرت موسي عليه السلام آمد و گفت: تو پيامبر خدا هستي و من از مخلوقات گنه كار خدا مي باشم و مي خواهم توبه كنم، تو از خدا بخواه تا توبه ام را بپذيرد. موسي پذيرفت و براي او دعا كرد، خداوند فرمود: اي موسي، شفاعت تو را در حق او مي پذيرم، به او بگو كه بر قبر حضرت آدم سجده كند تا توبه اش را بپذيرم. موسي عليه السلام با شيطان ملاقات كرد و گفت: با سجده بر قبر آدم توبه ات پذيرفته مي شود. 🔺شيطان گفت: من بر آدم ، در وقتي كه زنده بود سجده نكردم، اينك چطور بر قبر او كه مرده است سجده كنم ، هرگز چنين نخواهم كرد! آنگاه گفت: اي موسي! تو بخاطر آنكه شفاعت مرا نزد خدا نمودي حقي بر گردنم پيدا كرده اي، من به تو نصيحت مي كنم كه در سه جا مواظب من باش تا هلاك نشوي. 🌿اول: به هنگام غضب، كه روح من در آن هنگام در قلب تو و چشم من در چشم تو مي باشد. 🌿دوم: در جنگها، زيرا در آن هنگام من رزمندگان را به ياد زن و بچه و خويشان و اقوامش مي اندازم تا پشت به جبهه كرده و بگريزند. 🌿سوم: هيچگاه با زن نامحرم در يك جا ننشين كه من بين تو و او وسوسه خواهم نمود. 🌹 🌺 🌸 🌿🍃 🍃🌺🍃 💐🍃🌿🌸🍃🌸🌹🌺
🔻درگیری مسلحانه در «بزمان» یک شهید و ۳ زخمی برجای گذاشت 🔹دادستان عمومی و انقلاب ایرانشهر در جنوب سیستان و بلوچستان : اشرار مسلح دوشنبه‌ شب در مسیر بزمان به ریگان چهار نفر از ماموران انتظامی بزمان را مجروح کردند که شهید استوار یکم سید مصطفی محبی پارسا پس از انتقال به بیمارستان به دلیل شدت جراحات وارده به فیض شهادت نائل آمد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ #پاداش_بانی_شدن #برای_زیارت_کربلا 👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی 🎤 حجت الاسلام #فرحزاد #السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتقاد از سهمیه ای شدن بسیج استاد #رائفی_پور : میدونم شر میشه برام اما میگم ....
.: آیت الله مجتهدی میفرمود : حبیب ابن مظاهر را در خواب دیدند به او گفتند با این مقامی که داری چه آرزویی داری؟ حبیب گفت آرزو دارم زنده شوم و به مجالسی که ذکر مصیبت حضرت اباعبدالله علیه‌ السلام را می‌ کنند بروم بنشینم و در مصیبت اهل بیت کنم من در زمان بچگی این را ازمنبری‌ های قدیمی شنیدم خود گریه کردن یک چیزی است ، مَنْ اَبْکی وَجَبَتْ لَه الْجَنَّة . کسی که گریه کند یا بگریاند مثل منبری‌ ها که روضه می‌ خوانند و مردم را می‌ گریاند یا تباکی کند ، یعنی گریه ات نمی‌ آید دستت را جلوی چشمت بگذار به این عمل تباکی می‌ گویند ، بر او واجب می‌ شود اینقدر گریه بر امام حسین علیه‌ السلام ثواب دارد آیت الله خوانساری رحمت الله علیه با آن همه علمی که دارد باز هم ترس خدا را دارد می‌ گوید من دست خالی هستم و فقط به یک عملم خیلی دارم و آن این است که هر جا که روضه بود می‌ رفتم و می‌ نشستم و بر مصیبت امام حسـین علیه‌ السلام گریه می‌ کردم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مادرشهید: تا به حال زحمت او را نکشیده‌ام. او اربابم، سرورم، مشاورم و معلم قرآن بود✨🌱. پسرم بلبل #امام_حسین(ع) بود و از بسیج وارد سپاه و بعد هم تکاور شد و برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوریه رفت و شهید شد🕊 که همه این‌ها لطف خداوند است. خیلی مهربان بود☺️، من را به #کربلا فرستاد و گفت که حق مادرم گردنم نماند☝️ راهیان نور هم من را می‌برد و همیشه می‌گفت مامان برایم دعا کن. من هیچ وقت نتوانستم دعا کنم شهید شود، چون مادر هستم💔، اما می‌گفتم پسرم هر چه لیاقت داری و صلاح است، خدا بدهد. به جای اینکه من سر او را روی سینه‌ام بگذارم و دست بر سرش بکشم🍂، او سر من را روی سینه‌اش می‌گذاشت و روی سرم دست می‌کشید و می‌گفت مادرم زحمتکش است💔 شهید علی اصغر الیاسی🌹 @alvane
خارِ مغیلان خاریه که اگه وارد بدنِ انسان بشه ؛جدا از زخم، فرد رو دچارِ تب میکنه:)😭 💔 🌹صدرا🌹 @alvane
گل نرگس: °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 ((بخشش فراموش شده)) ❤️جواب قبولی ها اومده بود. توی در بهش برخورد کردم، با حالت خاصی بهم نگاه کرد. ـ به به آقا مهران، چی قبول شدی؟ کجا قبول شدی؟ دیگه با اون هوش و نبوغت، بگیم آقا دکتر یا نه؟ ♥️خندیدم و سرم رو انداختم پایین ـ نه انسیه خانم، حالا که نه ولی خدا رو شکر، مشهد می مونم. جمله ام هنوز از دهنم در نیومده لبخند طعنه داری زد ـ ای بابا، پس این همه می گفتن مهران، زرنگ و نابغه است الکی بود؟ تو هم که آخرش هیچی نشدی. مازیار ما سه رقمی آورده داره میره تهران، تو که سراسری نمی تونستی، حداقل آزاد شرکت می کردی. ❤️حالا یه طوری شده از بابات پولش رو می کندی. اون که پولش از پارو بالا میره. شاید مامانت رو ول کرده ولی بازم باباته. هر چند مامانت هم عرضه نداشت، نتونست چیزی ازش بکنه. ساکت ایستادم و فقط نگاهش کردم.حرف هاش دلم رو تا عمق سوزوند. ❤️هر چند، با آتش حسادتی که توی دلش بود و گوشه ای از شعله هاش، وجود من رو گرفته بود، برای اون جای دلسوزی بیشتری رو وجود داشت. اومدم در رو باز کنم که مادرم بازش کرد. پشت در، با چشم هایی که اشک توش حلقه زده بود. ❤️ـ تو هم سرنوشتت پاسوز زندگی من و پدرت شد. دیدنش دلم رو بیشتر آتش زد. به زور خندیدم. ـ بیخیال بابا، حالا هر کی بشنوه فکر می کنه چه خبره. نمی دونی چقدر بزرگه. من که حسابی باهاش حال کردم، اصلا فکر نمی کردم اینقدر … پشت سر هم با ذوق و انرژی زیاد حرف می زدم، شاید دل مادرم بعد از اون حرف هایی که پشت در شنیده بود، کمی آرام بشه. ❤️حالتش که عوض شد، ساکت شدم. خودم به حدی سوخته بودم که حس حرف زدن نداشتم و شیطان هم امان نمی داد و داغ و آتش دلم رو بیشتر باد می زد. آرزوهای بر باد رفته ام جلوی چشمم رژه می رفت. دلم به حدی سوخت که بعد از آرام شدن، فراموش کردم، بگم: ❤️– خدایا ! بنده ات رو به خودت بخشیدم. ✍ادامه دارد...... °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 (( گم گشته)) ❤️مادر، مدام برای جلسات یا پیگیری سایر چیزها نبود. من بودم و سعید. سعید هم که حال و روز خوشی نداشت. ضربه ای که سر ماجرای پدر خورده بود، از یه خونه بزرگ با اون همه امکانات مختلف، از مدرسه گرفته تا هر چیزی که اراده می کرد، حالا اومده بود توی خونه مادربزرگ که با حیاطش، یک سوم خونه قبل مون نمی شد. ❤️برای من که وسط ، به نداشتن و سخت زندگی کردن عادت کرده بودم، عوض شدن شرایط به این صورت سخت نبود. اما اون، فشار شدیدی رو تحمل می کرد. ❤️من کلا با بیشتر وسایلم رفتم یه گوشه حال و اتاق رو دادم دستش. اتاق برای هر دوی ما اندازه بود اما اون به در و دیوار گیر می کرد. آرامش بیشتر اون، فشار کمتری روی مادر وارد می کرد. مادری که بیش از حد، تحت فشار بود. توی حال دراز کشیده بودم که یهو با وحشت صدام کرد. ❤️– مهران پاشو، پاشو مهران مارم نیست. گیج و خسته چشم هام رو باز کردم. ـ بارت نیست؟ بار چیت نیست؟ ـ کری؟ میگم مار، مارم گم شده. مثل فنر از جا پریدم. ـ یه بار دیگه بگو، چیت گم شده؟ ❤️ـ به کر بودنت، خنگی هم اضافه شد. هفته پیش خریده بودمش. سریع از جا بلند شدم. ـ تو مار خریدی؟ مار واقعی؟ ـ آره بابا، مار واقعی. ❤️ـ آخه با کدوم عقلت همچین کاری کردی؟ نگفتی نیشت میزنه؟ – بابا طرف گفت زهری نیست، مارش آبیه. ✍ادامه دارد..... 🎀 @alvane🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
گل نرگس: °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 (( مارگیر )) 🌷شروع کردیم به گشتن، کل خونه رو زیر و رو کردیم، تا پیدا شد. سعید رفت سمتش برش داره که کشیدمش عقب. – سعید مطمئنی این زهر نداره؟ علی رغم اینکه سعید اصرار داشت مارش بی خطره، اما یه حسی بهم می گفت اصلا این طور نیست. آرومی بود و یه گوشه دور خودش چمبره زده بود، آروم رفتم سمتش و گرفتمش. ـ کوچیک هم نیست، این رو کجا نگهداشته بودی؟ ـ تو جعبه کفش 🌷مار آرومی بود ولی من به اون حس، بیشتر از چیزی که می دیدم اعتماد داشتم. به سعید گفتم سینک ظرف شویی رو پر آب کنه و انداختمش توی آب، به سرعت برق از آب اومد بیرون و خزید روی کابینت. 🌷ـ سعید شک نکن مار آبی نیست. اون که بهت دروغ گفته آبیه. بعید می دونم بی زهر بودنش هم راست باشه. چند لحظه به ماره خیره شدم. – خیلی آروم برو کیسه برنج رو خالی کن توی یه لگن و بیارش. 🌷سعید برای اولین بار، هر حرفی رو که می زدم سریع انجام می داد. دو دقیقه نشده بود با کیسه برنج اومد. خیلی آروم دوباره رفتم سمتش و با سلام و صلوات گرفتمش و انداختمش توی کیسه، درش رو گره زدم. رفتم لباسم رو عوض کردم. ـ کجا میری؟ 🌷ـ می برمش ، اونها حتما می دونن این چیه. اگر زهری نبود برش می گردونم. ـ صبر کن منم میام. و سریع حاضر شد. ✍ادامه دارد...... °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 صد_و_بیستم(( مرغ عشق)) 🌷اول باور نمی کردن. آخر در کیسه رو باز کردم و گفتم: ـ خوب بیاید نگاه کنید، این که دیگه این همه سر به سر گذاشتن نداره. کیسه رو از دستم گرفت، تا توش رو نگاه کرد، برق از سرش پرید. 🌷– بچه ها راست میگه، ماره، زنده هم هست. یکی شون دستکش دستش کرد و مار رو از توی کیسه در آورد و بعد خیلی جدی به ما دو تا نگاه کرد. – این مار رو کی بهتون فروخته؟ این مار نه تنها مار آبی نیست، که خیلی هم سمیه. گرفتنش هم حرفه ای می خواد، کار راحتی نیست. سعید بدجور رنگش پریده بود. 🌷– ولی توی این چند روز، هر چی بهش دست زدم و هر کاریش کردم، خیلی آروم بود. – خدا به پدر و مادرت رحم کرده. مگه مار، ؟ که به جای حیوون خونگی خریدی بردیش؟ رو کرد به همکارش 🌷ـ مورد رو به ۱۱۰ اطلاع بده، باید پیگیری کنن. معلوم نیست طرف به چند نفر دیگه مار فروخته، یا ممکنه بفروشه. سعید، من رو کشید کنار – مهران من دیگه نیستم، اگه پای خودم گیر بیوفته چی؟ دلم ریخت 🌷ـ مگه دروغ گفتی یکی بهت فروخته؟ ـ نه به قرآن ـ قسم نخور، من محکم کنارتم و هوات رو دارم. تو هم الکی نترس. خیلی سریع، سر و کله پیدا شد. ✍ادامه دارد... 🎀 @alvane🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️کرم ۱۵ سانتی درچشم بیمار فیلار یانس که از طرق سگ وگربه خانگی منتقل میشود‌. 🔶🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞عشـ💞ــق ⭐️یعنی از خـــدا خواهش کنی 💞با تمام رنجها سازش کنی ⭐️عشق💞 💞یعنی از جهان غافل شدن ⭐️نیمه شبها با خدا کامل شدن 💞شبتون زیبا ⭐️و در پناه 💞خـــ💞ـــدا
#حدیث_محرم امام صادق (ع) فرمودند: هر كس دوست دارد روز قیامت، بر سر سفره‌هاى نور بنشیند باید از زائران امام حسین علیه السلام باشد. #السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع #آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
❤️یا مهدے (عج)❤️ اصلا تمامِ هفتہ ے ماها بنام توسٺ جمعہ، سہ شنبہ، فرق ندارد براے ما اصلا قرارِ ماسٺ بمیریم، در رهٺ گر این فراق، جان بگذارد براے ما
کـاش در صحـرای محشــر، وقتـی خــدا پرسـیـد؟! بنـده ی مـن روزگـارت را، چـگـونـه گذرانـدی؟! مهــدی ِفـاطمـه بـرخیـزد و بـگویـد:منتظـرمـن بـود...