eitaa logo
مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
167 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
2.5هزار ویدیو
157 فایل
.چی می شود پرچم حرم،برام کفن بشه. سلام من به بی بی شهادتین من بشه.بدون زینبی من نفس نمی کشم تا زنده ام از عشق بی بی دست نمی کشم https://eitaa.com/alvane ا
مشاهده در ایتا
دانلود
دليل امامت يحيى بن اكثم گفت : « روزى در مدينه ، مشغول زيارت قبر رسول خدا (ص) بودم و در آنجا محمد بن على عليه السلام ( امام جواد ) را ديدم كه قبر رسول خدا (ص)را طواف مىكرد . با او درباره مسائلى كه داشتم مناظره كردم و او به من جواب آنها را فرمود . گفتم : مىخواهم از شما سوالى كنم ولى به خدا قسم شرم مىكنم . فرمود پيش از آنكه سؤال بكنى جواب بگويم . از من از امام مىپرسى ؟ گفتم : واللّه سؤالم همين است . فرمود : « من امام هستم » . گفتم : به كدام علامت و دليل ؟ در دستش عصايى بود . ناگاه عصا به سخن آمد و گفت : ( انّ مولاىَ امامُ هذا الزمان وهو الحجة ) مولاى من امام اين زمان است و او حجت خداست
هدایت شده از محمد تقی صرفی پور
جزییات عروسی حضرت زهرا و علی مرتضی سلام الله علیهما مشخص کردن میزان مهریه، از شرایط عقد در اسلام است. حضرت محمد (ص) که نخستین مجری دستورات اسلام بود، در پیوند دخترش با حضرت علی (ع)، از داماد آینده اش پرسید: آیا برای این ازدواج اندوخته‌ای داری؟ علی (ع) پاسخ داد: شما از وضعیت من به خوبی آگاهید. تمام دارایی من شمشیر، زره و شتر آبکشم است. پیامبر فرمود: شمشیرت را برای جهاد در راه خدا نیاز داری؛ شتر هم برای انجام کار‌های روزمره و امرار معاش می‌خواهی؛ ولی این زره (پیراهن جنگی) رابفروش و پولش را برایم بیاور. علی (ع) زره را به پانصد درهم فروخت و پول را به عنوان مهریه همسرش نزد پیامبر (ص) آورد تا برای ازدواجشان هزینه کند. بدین ترتیب مهریه برترین بانوی دنیا تعیین شد و پیام مهرآفرین آن برای همه دختران مسلمان باقی ماند. این مبلغ به عنوان سنت قرار گرفت و هر یک از اهل بیت (ع) میزان مهریه همسران خود را به همین مقدار مشخص می‌کردند. سپس رسول خدا (ص) بلال را صدا کرد و مشتی از آن پولها را به وی داد و گفت: این پولها را بگیر و با آنها برای فاطمه (علیهاالسلام) عطر خریداری کن! و بعد از او ابوبکر و عمار بن یاسر را احضار نمود و دو مشت از آن پولها را به او داده و گفت: با این پولها، برای فاطمه (علیهاالسلام) لباس و اثاثیه ی منزل خریداری کن. و آنگاه عمار یاسر و گروه آنها وارد بازار شدند و هر چیزی را که لازم می دانستند در نظر گرفتند و آن را خریداری می نمودند.. صورت جهیزیه حضرت زهرا سلام الله علیها مى توان به وضع زندگى بانوى بزرگوار اسلام به خوبى پى برد. فرستادگان پیامبر صلی الله علیه و آله از بازار بازگشت و آن چه بارى حضرت زهرا سلام الله علیها تهیه كرده بودند به قرار زیر بود: یک پیراهن به قیمت هفت درهم روبنده ای به قیمت چهار درهم، شاید منظور از «خمار» روسری، مقنعه یا چادر باشد. یک قطیفه ی مشکی خیبری تختی که وسط آن را با لیف خرما بافته بودند. دو عدد تشک با روکشی از کتان مصری که یکی از آنها با لیف خرما و دیگری با پشم گوسفند پر شده بود. چهار بالش- یا متکا، یا پشتی- با رویه ای از پوست حیوانات طائف که درون آنها از علف پرده ای از جنس پشم حصیری بافت یمن یک آسیای دستی طشت مسی مشک آبی از جنس پوست ظرف مخصوص شیر- که از جنس چوب می تراشیدند. ظرفی برای آبخوری آفتابه ای قیراندود سبویی سبز رنگ- که در آن روغن، آرد یا چیزهایی دیگر نگهداری می کردند. دو کوزه ی کوچک سفالی هنگامی که که خرید آنها کامل شد، مقداری از اثاثیه را ابوبکر و باقی را سایر اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حمل کرده به خانه ی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بردند.هنگامی که لوازم خریداری شده به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشان داده شد، پیامبر آنها را زیر و رو کرده و گفت: خدا اینها را برای اهل بیت مبارک کند. ولیمه عروسی امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من گفت: ای علی! غذای فراوانی برای عروسی و خانواده ات تدارک کن. و سپس فرمود: گوشت و نان را من می دهم، خرما و روغن به عهده ی تو. من خرما و روغن فراهم کردم و نزد پیامبر بردم، آن حضرت آستینهای لباسش را بالا زد و خرما را تمیز کرده در روغن ریخت و غذایی درست کرد که آن را «حیس» می گفتند، و گوسفند فربهی ذبح کرد، و نان فراوانی تدارک نمود، سپس به من گفت: هر کس را که دوست داری دعوت کن امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند: پس وارد مسجد شدم و دیدم که مسجد پر از صحابه ی پیامبر است، حیا کردم که در میان آن جمع عده ای را دعوت کنم و عده ای را دعوت ننمایم، پس بر یک بلندی قرار گرفتم و خطاب به همه گفتم: همه ی شما را به صرف ولیمه ی عروسی فاطمه (علیهاالسلام) دعوت می کنم. آنان پذیرفتند و گروه گروه به طرف خانه ی پیامبر حرکت کردند و من از کثرت جمعیت و قلت غذا خجالت می کشیدم، وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از آنچه که در ذهن من می گذشت مطلع گردید، گفت: ای علی! من دعا می کنم که خدا به غذای شما برکت بدهد. علی علیه السلام گفت: آن جمعیت که تعداد آنها بیش از چهار هزار نفر بود همگی از غذا و آبی که فراهم کرده بودیم خوردند و نوشیدند و و سیر شدند ولی از غذا چیزی کم نشد. کاروان مشایعت کننده حضرت فاطمه سلام الله علیها
هدایت شده از محمد تقی صرفی پور
شب که فرا رسید پیامبر صلی الله علیه و آله به سلمان فرمود: بغله شهبایم را بیاور و پس از آماده شدن، پیامبر صلی الله علیه و آله فاطمه علیهاالسلام را بر مرکب خود سوار کرده تا به خانه علی ببرد. پس سلمان افسار مرکب را در دست گرفته و رسول خدا صلی الله علیه و آله در پشت سر او قرار گرته بود، هم چنان که به راه خود ادامه می دادند ناگهان از پشت سر، سر و صدایی به گوشش رسید، نگاه کرد دید جبرئیل و میکائیل و اسرافیل هستند که به همراه گروهی از فرشتگان به زمین فرود آمده اند.پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای جبرئیل! برای چه نازل شده اید؟در پاسخ گفت: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده ایم تا فاطمه علیهاالسلام را به خانه علی ببریم، پس جبرئیل تکبیر گفت و میکائیل نیز تکبیر گفت و اسرافیل چنین کرد و سایر فرشتگان به دنبال این سه فرشته تکبیر سر دادند و به دنبال آنها پیامبر صلی الله علیه و آله تکبیر گفته و در آخر سلمان فارسی آوای تکبیر را سر داد و از آنها پس در مراسم عروسی و بردن عروس به خانه شوهر تکبیر گفتن سنت شد. جابرگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و حمزه، عقیل و جعفر و سایر اهل بیت نیز در پشت سر فاطمه علیهاالسلام در حالی که شمشیرهای خود را کشیده بودند، به راه افتادند و زنان پیامبر صلی الله علیه و آله به همراه دیگر زنان در پیشاپیش کاروان شادی حرکت کرده و ام سلمه و حفصه و معاذه مادر سعد سروده ای می خواندند و در سایر زنان با تکرار مصراع اول شادی خود را اظهار می کردند و سپس تکبیر سر می دادند تا این که داخل خانه علی شدند.[ نقل شده که پیامبر صلی الله علیه و آله به دختران عبدالمطلب و زنان مهاجرین و انصار دستور داد تا به همراه فاطمه علیهاالسلام بوده و شادی کنان رجز بخوانند و تکبیر بگویند و سخنی که مورد رضای خدا نیست بر زبان جاری نسازند.
بلوغهای پنجگانه ایرانیان: 👌 ایرانیان با تمدن حداقل ۱۰هزار ساله خود همواره پیشتاز بلوغهای انسانی پنجگانه جامعه بشری بوده‌اند که اهم این امواج تاریخی اجمالا عبارتند از: 🌹 اولین بلوغ ایرانیان گرایش به پرستش یکتاپرستی بوده است اگرچه ملوّث به «ثنویت» (دوگانه پنداری حاکمیت خیر و شر یا همطرازی اهورامزدا و اهریمن) بوده است ولیکن نفس توجه به آفریدگار غیبی عالم، بلوغ مهمی بوده که در مقایسه با انواع پرستشهای اقوام و ملل دیگر (پرستش مخلوقات و مصنوعات و موهومات) بسیار ارزشمند به شمار میرود و لذا ما باید به نیاکانمان که موج اول را پدید آوردند، درود بفرستیم. 🌹 دومین بلوغ ایرانیان زمانی رخ داد که با کتاب آسمانی قرآن آشنا گشتند. حکایت این مواجهه حکایت تشنگان عطشناکی بود که ناگهان به آب زلال و گوارایی رسیده باشند. لذا آنرا با تمام وجودشان نوشیدند و بسیار فراتر از همه ملل جهان در فرهنگ خویش جاری و ساری ساختند. اگرچه این گرایش پاک و زیبا و شکوهمند ملوّث به آیین و مکتب خلفای غاصبی بود که حدود هشت قرن بر بلاد اسلامی از جمله ایران حکم راندند ولیکن توجه به دین اسلام و فراگیری آن و بلکه میزان مشارکت عظیم در توسعه کمی و کیفی آن در سطح آسیایی، چنان چشمگیر و مؤثر بوده است که می‌توان گفت؛ گوی سبقت را از همه اقوام و ملل دیگر ربودند و لذا ما باید به نیاکانمان که موج دوم را تشکیل دادند، درود بفرستیم. 🌹 سومین بلوغ ایرانیان گرایش آنان به مکتب عترت محمدی(ص) و اهل البیت العظام(علیهم السلام) بود که در زیر آوار بسیار سنگین خرابه‌های دهشتناک عمریان و امویان و عباسیان به این گوهر گرانبها دست یازیدند و سلسله‌های «ایرانی-شیعی» را شکل دادند تا اینکه در دوران صفوی، «تشیع» را به عنوان دین و حکومت رسمی خود اعلان نمودند اگرچه با «ولایت الهی» هنوز فواصل قابل توجهی داشتند ولیکن در زنجیره بلوغ الهی خود گام بلند و بسیار ارزشمندی بود. تلوّثی که در این دوران رخ داد و رفته رفته شدت پیدا کرد بویژه با هجوم و حضور مستکبرین عالم، مقوله کثیف «جدایی دین از سیاست» بود ولیکن بیشترین و بهترین تفاسیر قرآن و تبیین معارف و احکام اسلامی ناب از ثمرات شگفت‌انگیز بلوغ زیبای این دوران بود و لذا ما باید به نیاکانمان که خالق موج سوم بودند، درود بفرستیم. 🌹 چهارمین بلوغ ایرانیان گرایش آنان به «کشف و حاکمیت ولایت فقیه و پشتیبانی از آن» بود که توسط «علمای ربّانی» بویژه امام خمینی صورت گرفت و ملت ایران با انقلاب اسلامی خون‌بار خود آنرا رقم زدند و با تمام وجود و خون جگر به پاسداری آن پرداختند و با فرزانگی تمام از انواع فتنه‌های شیاطین جنی و انسی عبور کردند. تلوّث این دوران تردیدهایی شیطانی است که دامنگیر بخش قابل توجهی از ایرانیان می‌گردد ولیکن صدور ارزشهای انقلاب اسلامی به تمام جهان و توسعه نبردهای ایدئولوژیکی به فراسوی مرزها و پیشبرد نبرد فراسرزمینی از افتخارات ارزشمند این دوران است که هوشمندانه آنرا دنبال نمودند و لذا ما باید قدردان زحمات و خدمات عظیم ملت ایران باشیم و بر رهبران آنان که هدایتگر موج چهارم هستند، درود بفرستیم. 🌹 پنجمین بلوغ ایرانیان امر خطیر «معیّت با ولایت» بطور اکمل است که یاری امام زمان(عج) خواهد بود و در این عرصه هم کماکان پیشتاز عالمیان خواهند گشت. اعم از یاوری آنحضرت از مکه به کوفه و از کوفه تا قدس شریف که لحظه‌ای او را تنها نخواهند گذاشت، حتی بیش از اهل یمن که امام را فقط تا کوفه معیت خواهند داشت. تلوث این دوران را باید در مخالفت اهالی تهران و ضدیت گروههایی که از حوالی اصفهان بر خواهند خاست، دید ولیکن اراده بالغه ایرانیان در همراهی امام عصر(ع) امر عظیمی را برای جهان رقم خواهد زد. امری که به نجات بشریت از ظلمهای ظالمان و جورهای جائران و اقامه عدالت جهانی خواهد انجامید و لذا ما باید به صواب و ثواب آیندگانمان که آفرینندگان موج پنجم خواهند گشت، غبطه بخوریم. 🔥 اما ناگفته نماند و هرگز نباید فراموش کرد که تحصیل و تکمیل هر کدام از این بلوغهای پنجگانه در پی انواع رنج‌ها و مصیبت‌ها و خون‌دل‌های بسیاری از ایرانیان بوده است. هیچکدام از این امواج خمسه فارغ از شرّ و شرارتهای اشرار ثلاثه و انواع فتنه‌های این مثلث شوم نبوده است ولیکن با کفایت الهی میسر گشته است. همچنانکه امام سجاد(ع) میفرماید: «اللهم و اکفنا شرّ الشیطان و شرّ السلطان و سیّئآت عملی» (شرارتهای ابلیس رجیم+ شرارتهای نظام سلطه صهیونیستی+ سوءرفتارهای خودمان!) که شرح این شرور سه‌گانه خود داستانیست مفصل! ولیکن این افتخار ما را بس که «رجعت کبرا»ی ایرانیان بسترساز «رجعت صغیره» است. زیرا «عنایت خاصه الهی» نیز همواره قرین توفیقات فزاینده «ملت رشید ایران» بوده است و خواهد بود. انشاءالله 📣 و بهوش و بگوش که تمام تلاش دشمنان بشریت؛ عقیم‌سازی بلوغ چهارم بمنظور پیشگیری از بلوغ پنجم این ملت است. فتأمل
🌹🌹🌹🌹❤️❤️❤️❤️💐💐 ‌‌ (ره):🍀✅✅✅ بعدازاینکه‌برای‌ظهورامام‌زمان‌عج‌دعاکردید، بلافاصله‌برای‌خودتان‌هم‌دعاکنید!💥 وقتی‌می‌گوئید: [ اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج ]، بلافاصله‌بگوئید: [ و فرجنا به ]. و‌ازخدابخواهید که‌شماراهم‌جزءیارانِ‌حضرت‌قراربدهد؛ چراکه‌اگر‌حضرت‌تشریف‌بیاورد✨ وشمادرصفِ‌دشمنانِ‌حضرت‌ وکسانی‌که‌درمقابلِ‌حضرت‌ایستادند، قرارداشته‌باشید؛ این‌آمدنِ‌حضرت،چه‌فایده‌ای‌برای‌شمادارد؟! 🎀🎈🎈🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀 ‌‌『اللّٰھُمَ‌عجلْ‌لِّوَلیڪَ‌الفࢪَج』
جوانی که بخاطر سوره القارعه بیمارشد! «پيامبر در يكي‌ از شبها سورة‌ مباركة‌ «القارعه‌» را در نماز مغرب‌تلاوت‌ فرمود.يكي‌ از اصحاب‌ حضرت‌ بعد از اين‌ نماز مريض‌ شد ودربستر بيماري‌ افتاد.حضرت‌ به‌ عيادت‌ او رفتند وعلت‌ مريضي‌ او را جوياشدند.او گفت‌:من‌ وقتي‌ سوره‌ القارعه‌ را شنيدم‌،متأثر شدم‌ وگفتم‌:خدايا!من‌ طاقت‌ عذاب‌ آخرت‌ را ندارم‌.اگر من‌ گناهكار هستم‌ ومي‌خواهي‌ مرا عذاب‌ كني‌،مرا در همين‌ دنيا عذاب‌ كن‌! بعد از اين‌ دعا بيمار شدم‌. حضرت‌ فرمود:درست‌ نگفتي‌!لكه‌ بايد مي‌گفتي‌:ربنا آتنا في‌الدنيا حسنة‌ وفي‌ الاخرة‌ حسنة‌ وقنا عذاب‌ النار.بقره‌201 يعني‌ خدايا!هم‌ در دنيا وهم‌ در آخرت‌ بما خوبي‌ كن‌ ومارا از عذاب‌جهنم‌ دور نما! آنگاه‌ پيامبر(ص‌)براي‌ او دعا كرد وسلامتي‌ اورا از خدا خواست‌.اوهم‌ سلامتي‌ خود را بدست‌ آورد.» سفينة‌ البحار ج‌1 ص‌208
گویند شیخ بهائی در ایامی که مشرف به زیارت علوی شد، روزی در درس مرحوم مقدس اردبیلی، حاضر گشت دید که مولانا از راه شکسته نفسی خود را در میان شاگردان مخفی کرده است؛ به گونه ای که کسی نمی‌توانست بین استاد و شاگرد فرق بگذارد. استاد و شاگردان به درس و مباحثه مشغول بودند و صدر مجلس خالی مانده بود. شیخ بهائی با اصرار و خواهش تمام مولانا را آورده و در بالای مجلس نشاند. هنگامی‌که ایشان به صدر مجلس رفت ناگهان با صدای بلند این آیه خوانده شد: تلک الدار الاخره نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض ولا فسادا و العاقبه للمتقین قصص/ 8، ترجمه: این سرای آخرت را برای کسانی قرار می‌دهیم که اراده برتری جویی در زمین و فساد را ندارند و عاقبت نیک برای پرهیزگاران است. پس از استماع این آیه لرزه براندام مرحوم مقدس اردبیلی افتاد و رنگ و رویش متغیر شد. گریه‌کنان برخاست و در میان شاگردان خود نشسته و دوباره به درس و بحث مشغول شد
تقلید کورکورانه!!و کدلک ما ارسلنا من قبلک فی قر یه نذیر الا قال مترفوها انا وجدنا اباینا علی امه و انا علی اثارهم مقتدون. قال اولو جیتکم باهدی مماوجدتم علیه اباوکم ؟قالوا انا بما ارسلتم به کافرون(زخرف)....تقلید کورکورانه:به پیامبران می گفتند پدران ما بت پرست بودند ماهم راه آنهارا می رویم!!!چقدر نادان بودند که پیامبران را رها و دنبال پدران کافر خود بودند!الان هم عده زیادی اینگونه هستند مثلا از فلان هنرپیشه تقلید می کنندافکار اورا. غذا خوردن اورا.ارایش اورا. لباس پوشیدن اورا. حرف زدن اورا...اینکه مولوی می گوید خلق را اتقلیدشان بر باد داد ای دوصد لعنت بر این تقلید باد!،تقلید کورکورانه است.یا در مراسم عروسی باید حتما ماشین ها بوق بزنند باید مطرب بیاورند و بر قصند و داماد کراوات بزند!باید انواع اسراف بکنندبایدلباسهای نامناسب بپوشند و....چون فلانی ماهواره داره منم باید بخرم!چون فلانی یک داره منم باید بخرم!د....چون فلان‌نوجوان سیگار می کشه منم بکشم!چون فلانی آنتالیا و کیش رفت منم باید بروم!چون فلانی این کار را کرد منم باید همین کارو بکنم!چون فلان خانم متاهل دوست اجتماعی داره منم باید یکی پیدا کنم!چون فلانی در بورس سرمایه گذاری کرد منم باید حتی با قرض و قوله شده این کارو بکنم!.....احمقانه ترین توجیه و خطرناک ترین بهانه برای قانع کردن خود ، این جمله است : همه این جورند...یا این ضرب المثل را میگویند :خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو!...همین سگ بازی و نگه داشتن سگ هم که اخیرا زیاد شده از روی تقلید از فرهنگ غرب است!...بنایی پشت بام خانه ی ملا را کاه گل می کرد. چون کارش تمام شد ، خواست پایین بیاید ، راه نبود ، گفت :” چه کنم تا راحت پایین بیایم؟” ملا گفت : ” طناب بالا می اندازم . دور کمرت ببند تا تو را پایین بکشیم.” چون طناب به دور کمر بنا محکم شد ، ملا و چند نفر از دوستانش او را کشیدند و بنای نگون بخت از بام پرت شد و در دم جان سپرد. مدم ملا را سرزنش کردند که این چه نوع پایین آوردن بود؟! گفت:” پدرم همیشه دیگران را این طور از چاه بیرون می آورد. طناب به کمرشان می بست و آنها را می کشید ، این مرد لابد اجلش رسیده بود ، والا نمی مرد.”...عدم اعتماد به نفس باعث می شود راه تقلید کورکورانه از مرام دیگران را در پیش بگیریم. کسی این گونه می اندیشد که برای خود احترام قائل نیست وگرنه انسانی که برای خود ارزش قائل است اجازه نمی دهد تا از شیوه و رفتار دیگران تقلید کند و مضحکه ی این و آن شود. تمام پوزش ها به خاطر این جمله ی بیمار گونه است : ” این کار را انجام دادم ، چون دیگران آن را انجام می دادند.”....شاگردی که شیفته استادش بود، تصمیم گرفت تمام حرکات و سکنات استادش را زیر نظر بگیرد .فکر می کرد اگر کارهای او را بکند، فرزانگی او را هم به دست خواهد آورد . استاد فقط لباس سفید می پوشید؛ شاگرد هم فقط لباس سفید پوشید ، استاد گیاه خوار بود، شاگرد هم خوردن گوشت را کنار گذاشت و فقط گیاه خورد . استاد بسیار ریاضت می کشید، شاگرد تصمیم گرفت ریاضت بکشد و روی بستری از کاه خوابید . مدتی گذشت . استاد متوجه تغییر رفتار شاگردش شد .رفت تا ببیند چه خبر است .شاگرد گفت : دارم مراحل تشرف را می گذرانم .سفیدی لباسم نشانه سادگی و جستجو است . گیاه خواری جسمم را پاک می کند . ریاضت موجب می شود که فقط به روحانیت فکر کنم . استاد خندید و او را به دشتی برد که اسبی از آن می گذشت . بعد گفت : « تمام این مدت فقط به بیرون نگاه کرده ای؛ در حالی که این کمترین اهمیت را دارد . آن حیوان را آنجا می بینی ؟ او هم مویش سفید ، فقط گیاه می خورد و در اصطبلی روی کاه می خوابد . فکر می کنی قدیس است یا روزی استادی واقعی خواهد شد ؟