18.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 #دوشکاچی
📽 سالها ترجیح داده بود سکوت کند! سالها خیلیها بدنبال صاحب این عکس می گشتند !؟ رزمنده ای که در میدان نبرد پای خود را به قبضه دوشکا بست تا فکر فرار به سرش نزند..
👆درود بر غیرت و شجاعت ، شهامت ، ایثار و فداکاری رزمندگان اسلام آن دلاور مردان افتخارآفرین بی ادعا....
داستان فارقلیط:فخر الاسلام» مؤلف کتاب «انیس الاعلام» که خود یکی از کشیشان به نام مسیحی بوده و تحصیلات خود را نزد کشیشان مسیحی به پایان رسانیده است و به مقام ارجمندی از نظر آنان نائل آمده در مقدمه این کتاب ماجرای عجیب اسلام آوردن خود را چنین شرح میدهد:
این اسم از اسماء پیامبر مسلمین است و به معنی «احمد» و «محمد» است
«... بعد از تجسس بسیار و زحمات فوقالعاده و گردش در شهرها به کشیش والا مقامی رسیدم که از نظر زهد و تقوا ممتاز بود، من نزد او مدتی مذاهب مختلفه نصارا را فرا میگرفتم، او شاگردان فراوانی داشت، ولی در میان همه به من علاقه خاصی داشت. کلیدهای منزل ... همه در دست من بود فقط کلید یکی از صندوقخانهها را پیش خود نگاه داشته بود.
در این بین روزی کشیش مزبور را عارضهای رخ داد به من گفت به شاگردها بگو: حال تدریس ندارم، وقتی نزد شاگردان آمدم دیدم مشغول بحث در لفظ «فارقلیط» در سریانی و «پریکلتوس» به زبان یونانی هستند.
وقتی که این داستان اختلاف بحث را به کشیش منتقل کردم بعد از چند سؤال و جوابی بین من و کشیش گفت: حق و واقع، خلاف همه این اقوال است، زیرا حقیقت این را نمیدانند مگر راسخون در علم، از آنها هم تعداد کمی با آن حقیقت آشنا هستند، من اصرار کردم که معنای آن را برایم بگویید، وی سخت گریست و گفت: هیچ چیز را از تو مضایقه نمیکنم در فرا گرفتن معنای اسم اثر بزرگی است، ولی به مجرد انتشار، من و تو را خواهند کشت! چنانچه عهد کنی به کسی نگویی این معنی را اظهار میکنم، من به تمام مقدسات قسم خوردم که نام او را فاش نکنم، پس گفت: این اسم از اسماء پیامبر مسلمین است و به معنی «احمد» و «محمد» است.
پس از آن کلید آن اطاق کوچک را به من داد و گفت: در فلان صندوق را باز کن و فلان و فلان کتاب را بیاور، کتابها را نزد او آوردم، این دو کتاب به خط یونانی و سریانی پیش از ظهور پیامبر اسلام بر پوست نوشته شده بود.
در هر دو کتاب لفظ «فارقلیط» را به معنی احمد و محمد ترجمه کرده بودند سپس استاد اضافه کرد: علمای نصارا قبل از ظهور او اختلافی نداشتند که «فارقلیط» به معنی احمد و محمد است، ولی بعد از ظهور محمد(ص) برای بقای ریاست خود و استفاده مادی، آن را تأویل و معنی دیگر برای آن اختراع کردند و آن معنی قطعاً منظور صاحب انجیل نبوده است.
9.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨راز کرامات عجیب و مقامات آیت الله نخودکی اصفهانی "ره"🤔
🎙استاد رفیعی
دو حرف زیبا از دو بزرگ مرد:
#شهیدقاسم_سلیمانی: برای شهید شدن اول باید مانند شهید زندگی کرد
#شهیدسیدمرتضی_آوینی: تنها کسانی مردانه میمیرند که مردانه زیسته باشند
یادشهداباصلوات🌹
#دفاع_مقدس
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸
آیت الله بهجت دست روی زانوی او گذاشت و پرسید: جوان! شغل شما چيست؟
گفت: طلبه هستم.
آیت الله بهجت فرمود: بايد به سپاه ملحق بشوی و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشی. ️
سپس پرسید: اسم شما چیست؟
گفت: فرهاد
فرمود: حتماً اسمت را عوض كن. اسمتان را يا عبدالصالح يا عبدالمهدی بگذاريد. شما در شب امامت امام زمان (عج) به شهادت خواهيد رسيد.
شما یکی از سربازان مولا (ع) هستيد و هنگام ظهور با ايشان رجوع می کنید.
شهید عبدالمهدی کاظمی شهیدی که طبق تعبیر آیت الله بهجت برای خوابی که دیده بود، در شب امامت امام زمان عج در ۲۹ آذر ماه ۱۳۹۴ در سوریه به شهادت رسید.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#شهید_عبد_المهدی_کاظمی
#اسطوره_های_واقعی
❇️❇️❇️❇️❇️❇️
🌷راه حل مشکلات اقتصادی درقرآن:
۱۲ سبب افزایش روزی
🌷۱.ترک گناه،روزی رازیادمیکند:
وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا ویرزقه من حیث لایحتسب
هرکس گناه نکند،خداوتدمشکلاتش راحل میکند وروزیش راازآنجاکه فکرش رانمیکندبرایش میرساند
🌷۲.اگرمردم گناه نکنندبرکات آسمان وزمین گشوده میشود:
.وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰٓ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَآءِ وَالْأَرْضِ...(٩٦)اعراف
اگرمردم گناه نکنندبرکات آسمان وزمین رابرایشان میگشاییم...
🌷۳.ازدواج،فقر رابرطرف میکند:
وأَنْكِحُوا الْأَيَامَىٰ مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَآئِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرَآءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (٣٢)نور
بی همسران ازدواج کنندوازفقرنترسندکه خداوندازفضلش آنان رابی نیازمیکند
🌷۴بچه دارشویدخداوندروزی شان رامیدهد:
..وَلَا تَقْتُلُوٓا أَوْلَادَكُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ...(١٥١)انعام
🌷وَلَا تَقْتُلُوٓا أَوْلَادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُم... (٣١)اسراء
فرزنددارشوید روزی شماواولادتان باماست
🌷۵.شکرنعمتها باعث فراوانی نعمت میشود:
...لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ ...(٧)ابراهیم
شکرنعمت،نعمتت افزون کند
🌷۶.وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ (٣٩)نجم
قطعاانسان فقط به قدر سعیش نتیجه میگیرد
🌷۷...وَمَآ أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (٣٩)سبآ
هرچه درراه خدامال بدهیدخداوندجایش راپرمیکند
🌷۸.اهمیت به نماز روزی رازیادمیکند:
رَبَّنَآ إِنِّيٓ أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِيٓ إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ (٣٧)ابراهیم
حضرت ابراهیم ع به خداگفت خدایامن همسروفرزندم رادراین بیابان مکه میگذارم کنارخانه تو تانمازبپادارند پس مردم رادوستدارآنهاقرارده وبهشون روزی بده
🌷۹.دعاکنیم که روزی زیادشود:
.. ادْعُونِيٓ أَسْتَجِبْ لَكُمْ... (٦٠)غافر
بخوانیدمرا تااجابت کنم شمارا
🌷۱۰.قرض دادن ،روزی رازیادمیکند؛
مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُٓ أَضْعَافًاکثیره (٢٤٥)بقره
قرض بدهیدتاخداوندبه شماچندبرابربدهد
🌷۱۱.مال دادن درراه خدا روزی رازیادمیکند:
مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَآءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (٢٦١)بقره
پاداش مال درراه خدا دادن،۷۰۰برابر است
🌷۱۲.استغفار روزی رازیادمیکند:
وَأَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوٓا إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُمْ مَتَاعًا حَسَنًا إِلَىٰٓ أَجَلٍ مُسَمًّى وَيُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ (٣)هود
استغفاروتوبه کنیدتاخدابه شما،روزی خوب بدهد
طبق روایات،نمازشب سحرخیزی خواندیس و واقعه ،حسن خلق ،خط خوب، روزی رازیاد میکند
🌷گناه، روزی راکممیکند:
وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِنْ كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ (١١٢)نحل
#حر خراسان ” معروف به ” مَندلی طلا ” آبروی پدر را برگرداند
از تولید و ساخت عمده شراب تا شهادت در جنگ تحمیلی!
محمدعلیِ پورعلی جوان زیبا و سفیدرویی بود که به خاطر طلائی رنگ بودن موهایش در روستای گُراخک شاندیز به "مندلیطلا" معروف بود.
مندلیطلا تا قبل از شهادت، در روستا اقدام به تولید و پخش مشروبات الکلی به صورت بشکهای میکرد، تا اینکه توسط کمیته انقلاب اسلامی آن زمان دستگیر و پس از محاکمه به شلاق محکوم شد.
وی را جلوی مسجد روستا آورده و روی چهارپایهای خواباندند و در برابر مردم، حدّ شلاق را بر بدنش جاری کردند.
بعد از اجرای حد، پدر پیرش به او گفت: "خیر نبینی که آبروی منو بردی و از نمازِ تو مسجد محرومم کردی".
بعدها مندلی طلا به یکی از دوستانش گفته بود: "از حرف پدرم خیلی تکون خوردم و دلم خیلی شکست. "
موقعی که زیر بغلامو گرفته بودن و از روی چهارپایه پایین میاوردن، رو به خونه خدا (مسجد) کردم و از خدا طلب بخشش کردم.
بعد از چند روز هم دلم هوای جبهه کرد. متوسل به ابا عبدالله شدم و تصمیم گرفتم به جبهه برم".
اهالی روستا میگویند: "مندلی طلا عزم جبهه کرده بود اما بسیج روستا بهخاطر سابقه خرابش، ثبتنامش نکرد!"
از پایگاه بسیج شاندیز و اَبَرده هم اقدام کرد، آنها هم ثبتنامش نکردند.
دوست مندلیطلا که از بسیجیان روستای زُشک میباشد، او را از طریق پایگاه بسیج روستای زشک ثبت نام کرده و او را به آموزش جبهه اعزام کرد.
وی میگوید: "مندلیطلا بعد از طی دوران آموزش و هنگام اعزام به جبهه به من گفت: *من بیست و هفت روز دیگه شهید میشم و بدنم بیست روز تو بیابون میمونه!
وقتی بعد از چهل و هفت روز جنازمو تو روستا آوردن، تو همون نقطهای که شلاقم زدن، بدنمو رو زمین بذارین و پدرمو بالا سرم بیارین، بگین پدرم کنار سرم وایسه و جلوی مردم حلالم کنه و بگه: مندلیطلا توبه کرد تا هم خودش خدایی بشه و هم مایهٔ آبروی پدرش بشه".
دقیقا ۴۷ روز پس از اعزام، پیکر مطهر این شهید را به روستا میآورند و تشییع میکنند!
مردم روستا میگویند: "با اینکه پیکر این شهید بیست روز تو بیابون رو زمین مونده بود، تو فضای مسیر تشییع جنازه بوی عطری پیچیده بود که همه به هم میگفتن تو عطر زدی؟"
پدر این شهید میگوید: مندلی من زمانی که می خواست به جبهه بره، برای خدافظی پیش من اومد و یکساعت دست و صورتمو میبوسید، اما من حاضر نشدم صورتشو ببوسم و الآن تو حسرت یک بوسهشَم.
من هیچوقت فکر نمیکردم که مندلی من یک روزی طلا بشه. جنازه پسرم بوی خیلی خوشی میداد!"
تمام اهالی روستای گُراخک در تشییع پیکر این شهید تواب شرکت کرده بودند. الانم قدیمی ها روستا گواهی میدهند که تمام کوچهٔ مسیر تشییع را بوی عطر خوشی فرا گرفته بود و تا مدتها این بو را حس میکردند!
تاریخ تولد: ١٣٣٧/٠١/٠٢
تاریخ شهادت: ١٣۶۵/٠۴/١٢
#بیاد_شهید_محمدعلی_پورعلی
#اللهم_صل_علی_محمد_وال_محمد_وعجل _فرجهم
روضه شب جمعه:: السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (ع):: غروب عاشورا:
چون جنگ به پايان رسيد و رأس مطهر حسین علیه السلام را از بدن جدا كردند؛ به لباسهاي پاره پاره آن حضرت نيز رحم نكردند و عمامه، پيراهن، شلوار و كفشهاي امام علیه السلام را ربودند. شخصي به نام «بحدل» نيز هجوم آورد تا انگشتر حضرت را بدزدد اما بر اثر شدت جراحات و متورم شده انگشتان، نتوانست آن را بيرون آورد، پس خنجر كشيد و انگشت مبارك را بريد و انگشتر را درآورد…
اسب امام، با سر و مويي خون آلود به سوي خيمهها رفت. زنان و دختران اهل بيت علیه السلام با ديدن اسب خونين و بيسوار، فهميدند كه ديگر بيكس و يتيم شدهاند و صدا به گريه و شيون بلند كردند. «ام كلثوم» خواهر امام علیه السلام فرياد كشيد: «يا محمد! يا علي! يا جعفر! يا حسن! كجاييد كه ببينيد با حسين چه كردند؟…»
پس لشكر دشمن به سوي حرم پيامبر صلی الله علیه و آله حمله كردند. از يك سو اين خيمهها را آتش ميزدند و از سوي ديگر هر آنچه ميديدند غارت ميكردند. آنان حتي به حجاب زنان نيز رحم نميكردند و لباسهاي بانوان اهل بيت علیه السلام را ميكشيدند و ميبردند. زنان و دختركان، سربرهنه و هراسان، از خيمهها فرار ميكردند در حاليكه خار و خس بيابان، پایِ برهنه آنان را می درید…
بانوان حرم، كه از خيمهها به سوي بيابان دويده بودند، ناگاه با گودال قتلگاه و پيكر بيسر حسين علیه السلام روبرو شدند. راوي ميگويد: به خدا فراموش نميكنم زينب دختر علي علیه السلام را كه زاري ميكرد و به آواز سوزناك ميگفت: «يا محمداه! صلی عليك مليك السماء، هذا حسين مُرمل بالدما مقطع الاعضاء، و بناتك سباتا، و إلی الله المشتكی ...» يعني: «يا محمد! فرشتگان آسمان بر تو درود فرستند! بنگر كه اين حسن توست، به خون آغشته، با اعضايي از هم جدا گشته. بنگر كه اين دختران تو هستند، اسير شده و در بيابانها رها گشته. به خدا شكايت بريم، و به علي مرتضي و فاطمه زهرا و حمزه سيدالشهداء. يا محمد! اين حسين توست كه در اين دشت افتاده، به دست زنازادگان كشته شده و باد صبا گرد و غبار بر پيكر او ميپراكند. اي اصحاب محمد! برخيزيد و ببينيد كه اينها فرزندان مصطفايند كه اينگونه اسير شدهاند…» مویه زینب آنقدر دلخزاش بود که دشمنان و دژخیمان را نيز گريان کرد.
آنگاه «سكينه» پيكر مبارك پدرش حسين علیه السلام را در آغوش گرفت و شروع به زاري كرد ؛ تا اينكه جماعتي از اعراب چادرنشين ريختند او را كشيدند و از بدن پدر جدا كردند.
لشكريان يزید كه به غارت خيمهها مشغول شده بودند، به خيمهاي رسيدند كه علي بن الحسين السجاد علیه السلام در آن بيمار و تب آلود افتاده بود. «شمر بن ذي الجوشن» شمشير كشيد تا او را بكشد، اما عدهاي از همراهانش به او نهيب زدند: «آيا شرم نميكني و ميخواهي اين جوان بيمار را هم بكشي؟» شمر گفت: «فرمان امير است كه همه فرزندان حسين را بكشم». همراهان با شدت مانع وي شدند تا سرانجام دست از اين كار برداشت… و خداوند در زرهي از بيماري، جان وليّ خويش را حفظ فرمود.
سپس دشمن دني، رذالت و پستي خويش به منتها رساند ؛ «عمر سعد» در بين لشگريانش فرياد كشيد: «چه كسي حاضر است كه بر پيكر حسين، اسب بتازاند؟» ده نفر ـ که راویان شهادت داده اند هر ده، حرامزاده بودند ــ حاضر شدند كه اين جنايت و وقاحت بزرگ را انجام دهند. پس اسبها را آماده كردند و آنان را بر پيكر بيسر و قطعه قطعه امام علیه السلام تازاندند؛ آنگونه كه استخوانهاي سينه امام شكست و نرم شد…
(اي قلم ! چگونه اين جملات را مينگاری و از شدت مصيبت، خشك نميشوی ؟ ای دست! چگونه مينويسي و نمي شکني؟!) ...
اينك، حال زينب را تصور كنيد… از يكسو ، شاهد اين مصيبتهاي پي در پي و جانسوز است؛ از سوي ديگر بايد مراقب فرزند بيمار برادر باشد؛ و از سوي ديگر بايد دختران و زنان حرم را از بيابانها جمع نماید و زير خيمههاي نيم سوخته گرد آورد…
صحراي كربلا ميرفت كه تاريك و تاريكتر شود ؛ و گرگان گرسنه، در جاي جاي آن به دنبال دختركان و طفلان ميدويدند تا شايد گوشوارهاي از گوش آنان بكشند یا خلخالي از پاي آنان بربايند…
زينبا! چه كشيدي آن شب، در آن شام سیاه غريبان…
الا لعنة الله علی القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون
گناهکاری نزد امام صادق علیه السلام آمد و گفت که می خواهم توبه کنم، امام فرمودند: واقعاً می خواهی توبه کنی یا مثل بقیه حرف می زنی؟!
گفت: نه، می خواهم واقعاً توبه کنم.
فرمود: توبه ای که ما می گوییم حاضری انجام دهی؟!
عرض کرد: بله.
فرمود: اگر این توبه ای که من می گویم، انجام دهی، به خدا قسم بهشت خدا را برای ورود تو ضامن می شوم. اگر آن توبه ای که من می گویم انجام بدهی، معامله ای بالاتر از این با تو می کنم.
عرض کرد: آقا بگویید.
امام صادق فرمودند:
«اخرُج مِمّا أنتَ فِیهِ»
هر چه که خدا نمی خواهد و الان هستی بیرون بیا، این توبه است. اگر حسودی! رابطه ات را با حسد قطع کن، اگر متکبّری! پر تکبّرت را قیچی کن، اگر مغروری! پر غرورت را آتش بزن، ریاکاری! ریایت را بیرون بیاور و در آتش جهنّم بریز، منافقی! از دو رو بودن دست بردار، در اداره کم کاری می کنی؟! کم کاری نکن، اگر از عیش و نوش بیشتر لذّت می بری، از عیش و نوش بیرون بیا، شهوترانی! از شهوترانی بیرون بیا، چشم چرانی! از چشم چرانی بیرون بیا، هنوز هم مال حرام دوست داری، علاقه ات را از مال حرام قطع کن:
«اخرُج مِمّا أنتَ فِیهِ»، از جلد گناه بیرون بیا. آن مرد فکری کرد و گفت:
«خَرَجتُ مِمّا أنا فیهِ»بیرون آمدم، میلیونر هم بود، گوسفند داشت، شتر داشت، آسیاب داشت، مغازه داشت، ملک اجاره ای داشت، بیرون آمد.
ابوبصیر می گوید: روزی در کوفه او را دیدم که فقط یک پیراهن عربی پوشیده بود. به او گفتم کجایی؟!
گفت: دنبال یک پیراهن می گردم، این پیراهنی که تن من است، مال همان روزهایی است که در گناه بودم، از کوه به تنم سنگین تر است. گفت: یک پیراهن به او دادم، مرا دعا کرد. گفتم: خانه ها، آسیاب و غیره را چه کردی؟ گفت: هیچ کدام درست نبود، پرسیدم: گوسفندها را چه کردی؟ گفت: هیچ کدام درست نبود، زن و بچه را چه کردی؟ گفت: ازدواج من با زن طاغوتی بنی امیه بود. او حاضر نشد راه مرا قبول کند. پرسیدم: الان بچه ها چه کاره هستند؟ گفت: بچه ها مرا دیوانه خواندند، آنها هم رفتند، ما ماندیم و این پیراهن. گریه ام گرفته که این پیراهن چرا تن من است؟ چطور زمانی که این همه مال داشتی، سنگین نبود، چون نور خدا در دل نبود کسی که نورانی و سبک شده، حتی یک پر کاه هم مثل کوه دماوند برای او سنگین است.
چند روز او را ندیدم، سراغش را گرفتم، گفتند یک قطعه ای هست خراب شده کسی هم در آن نیست، صاحبانش هم دست برداشته اند آنجا افتاده، بالای سرش رفتم، گفتم دکتر برایت بیاورم؟
گفت: نه، دکتر مرا مریض کرده است:
در دست طبیب است علاج همه دردی
دردی که طبیبم دهد آن را چه علاج است
سرش را به دامن گرفتم، از حال رفت، بعد از چند لحظه چشمش را باز کرد و گفت: ابو بصیر، مولایم امام صادق علیه السلام الان به ضمانتش عمل کرد، چون پارسال به من گفته بود که بیا بیرون، من ضامن می شوم تا به بهشت بروی، الان ملائکه خدا در خرابه هستند، آنها به من گفتند که امام صادق علیه السلام به ما گفته اند که تو اهل بهشت هستی.
به دلیل امکان دسترسی از دریای مکران به قطب جنوب طبق قوانین بینالملل منطقهای شرقی از این سواحل به مساحت 250هزار Km که با قلمرو جنوبگان استرالیا همپوشانی دارد متعلق به ایران هست
فلذا ماموریت جدید فرماندهی کل قوا به ناوگروه ارتش، احداث پایگاه دائمی در قطب جنوب🇮🇷✌️
#زبان_دنیا