#حجاب
#شهید_والامقام
#یعقوب_شرافـــــت
خواهران من
حجاب را به شما توصیه میکنم
مانند عروســـــڪ نباشید
این #حجاب شما بزرگترین #سلاح شماست ، حتی از بمبهای اتمی و نوترونی هم خطرناکتر است
پس #حجابتان را حفظ کنید .
#روحش_شادیادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
15.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹هفته #عفاف_و_حجاب مبارک🌹
پدرم گفت:
گـ🌹ـل از رنگ و
لعــابش پیداست؛
و زن مــؤمـنـہ
از طرز حجابش
پیداست ... !
💎 تقدیم نگاه مهربانتون...😍
🎧 با صدای صابر خراسانی
🔰شهید مطهری؛
حجاب مانند اولین خاکریز جبهه است که دشمن برای تصرف سرزمینی حتما" باید اول آن را بگیرد.
🌸🍃
🔰شهید محمد غفاری
اهل امر به معروف بود.یکبار درخیابان، یک خانم با حجاب بسیار بد از کنارش رد شد...عجيبتر اینکه همسرش هم کنارش بود!
محمد نتواست طاقت بیاورد
به همسرشان گفت: چرا شما خانمتون رو با این وضع بیرون می آرید؟ جوانهای مردم به گناه میافتند!
به اون شخص خیلی برخورد. که یک بچه دبیرستانی انقدر به خودش جرئت تذکر بده!
کار آنها به جر و بحث کشید
اما محمد خوشحال بود از اینکه وظیفه اش را انجام داده است....👌
▫️روز عفاف و حجاب
#حجاب #سفارش_شهدا
#شهیدمحمدغفاری🌷
🔰فرازی از وصیتنامه
ما میدانیم که مادری هست که هنوز هم مدافع ندارد میرویم که ثابت کنیم که بانوان این آل الله مدافع دارند و میرویم که ثابت کنیم این چنین است.
مرا در کنار مادرم در صورتی که ممکن باشد دفن کنید، بر روی سنگ مزارم بنویسید سه ساله رسول الله را دق دادند آل الله را به مجلس شراب بردند، امان از بی بصیرتی، مادر پهلو شکسته غریب مدینه آمدیم که مدافعت باشیم.
🌷شهید سجاد دهقان🌷
#یادش_باذکرصلوات🌺🍂
تو_هم_یه_مدافعی_چادر_سرت_کن_نریمانی.mp3
6.53M
🎶 تو هم یه مدافعی چادر سرت کن...
🎤 #سید_رضا_نریمانی
🇮🇷
مدافعان بانوی دمشق شهید محمد رضا الوانی 👇👇👇👇
↙️↙️💯💯💯💯💤
✅🎗🎗✨✨💫💫🌙⚡️⤵️
https://eitaa.com/alvane
🍃🍃🦋🦋🦋🎈🎈
شهیدان از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم
**
#تولدت مبارک .مدافع بانوی دمشق
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎁🎁🎁
💞💞🎉🎉🎈🛍🛍🖼🎁🎁🎂🎂🎂
سردار بی سر ☺️💞💞🌹🌹🌹🌹
شفاعت مون کن جان مولایت😞
همرزمانت و دوستداران و رفیقان شهدا👮♀👮♀👳♂👮♂🙍♂🙎♂🧕🧕
و مدافعان بانوی دمشق
برات جشن تولد گرفتن😍
خوش اومدی و درخواست ما رو پذیرفتی 🤲🤲💞💞💕
عزیز دل ها
در خواست کادو کردند رفیقانت💞😊
تماسی با اهل بهشت ☎️
#خداوند فرج مولایمان رو برسونه
و شهدا شفیع مان باشن روز قیامت
#شهادت ما امضا بشه
اینم کادوهای ما
صلوات
زیارت عاشورا
قرائت حمد توحید
تلاوتی از سوره های کلام الله
هر کدوم رفیقانت تونستند
هدیه به سردار عزیز مان
ولی رفیق شهید م
کادوهای ما رو هم به زودی بفرست
فدایت الهی
وعده دیدار ما قیامت
ان شاءالله
وعده دیدار ما موقع شهادت مان
ان شاءالله
🌺🌺🌹🥀🥀🌹🥀🥀
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر شما دوستان عزیز و همراه هميشگي در فضاي مجازي
خطابم به دوستانیست که این روزها حرف از فروش جزیره کیش میزنند و با تمسخر ایران را مستعمره چین میدانند!!!
شمایی که بدون ذره ای تعقل و تفکر ، مغزتان را جولانگاه مطالب فیک نویسان امریکایی و اسراییلی و وهابی و آلبانی نشینان میکنید و هر مطلبی را دهان به دهان با آب و تاب نشر میدهید!!!
چطور میشود که ایران بزرگ که رهبری بزرگترین جبهه مقاومت علیه امپریالیسم و تروریسم جهانی را دارد بخواهد ذره ای و حتی کمتر از ذره ای را به کشوری دیگر بفروشد؟؟؟
دوستان عزیزم
آنچه امروز از قرارداد بین ایران و چین می بینید و میشنوید دروغی بیش نیست.
حتی اگر دشمنان داخلی و نفوذیهای غربگرای کدخدا پرست داخلی بخواهند چنین خیانتی بکنند ، این خوابشان هرگز تعبیر نخواهد شد.
*چون امروز حاکمیت انقلاب اسلامی در دستان شیر مردی به نام امام سید علی خامنه ایست*
مطمئن باشید تا امام سیدعلی عزیز و یاران حاج قاسم شهیدش زنده و آماده اند این آرزو را وطن فروشان داخلی و لندن نشین و کانادا نشین به گور میبرند.
آن روز که کشور تاراج روس و انگلیس میشد ، دوران رضا پالان میرپنج بود که ارتشش در عرض 48 ساعت از هم فروپاشید و خودش هم با خفت به کانادا گریخت.
دوران پسر بی وجود و زن ..... بود که بحرین را بخشید و مثل .... از تشر سفیر انگلیس و امریکا میترسید.
اما امروز نه از رضاخان اثری هست نه از پسر بزدلش، امروز ایران اسلامی در دستان با کفایت مردیست که سی ويك سال است ، کفشهای ارزان قیمتش را بر گردن ، امپریالیسم جهانی و نوچه هایش گذاشته و نفسشان را به شماره انداخته است.
به طوری که این روزها حتی در میان اعتراضات به حق مردم امریکا ، عکس این ابر مرد و مالک شهیدش در دستان معترضان امریکایی دیده میشود.
همان کسی که دشمنش یعنی نوری زاده از سادگی زندگی اش ، دهان به تمجید باز میکند.
همان کسی که بزرگترین استراتژیستها دنیا از فوکویاما گرفته تا برژینسکی متفق القول میگویند:آقای خامنه ای یک ابر استراتژیست بزرگ است که زمین بازی را خوب میفهمد و میتواند با چند جمله تمام رشته های چند ماهه مان را پنبه کند.
حالا باز هم میگویید ایران مستعمره چین میشود؟؟؟؟
*پس تجربه هشت ساله جنگ را فراموش کردید؟؟؟*
روزهایی که برای سیم خاردار هم مشکل داشتیم و با دهها کشور میجنگیدیم اما یک سانت از خاکمان را ندادیم.
روزی که مهدوی ناو بریجتون (بريشتون) ( انهدام بريشتون، كابوس كابويها ) را با شجاعت از وسط دو تکه کرد یادتان هست؟؟؟
*امثال باکریها و خرازیها و همت ها و زین الدین ها و کاظمی ها و علي هاشمي ها یادتان هست؟؟*
امروز که ایران ماهواره های تهاجمی و اسرار آمیز نظامی در فضا دارد و موشکهایش دقیق ترین، سریعترین و قدرتمندترین در دنیاست و قدرت پهبادی اش را هیچ کشوری ندارد ،
*حالا که میلیونها نفر در سرتاسر ایران و جهان ، شاگردان مکتب حاج قاسم ها و همدانیها و حججی ها تقوی ها، موسوی ها ، نوری ها، هلیسایی ها هستند، آیا میگذارند خاک ایران به فروش برود؟؟*
خیر دوستان عزیز
اینک رهبر ایران ، امام سید علی خامنه ایست. نه خاندان پهلوی و بنی صدر.
امروز استراتژی قلعه ای بنی صدر به عمق راهبردی در خان طومان و نبل و الزهرا ، سواحل مدیترانه، اقیانوس هند ، مرزهای اسراییل و حتی درياي كارائيب سواحل امریکا رسیده است .
دوستان عزیز
آنچه جمهوری اسلامی را زمین گیر میکند نه روس است نه چین، نه گاو شیرده، نه اسراییل نه کفتارهای پیر آلبانی نشین و نه امریکای شکست خورده ترامپ، بلکه این فضای مسموم مجازیست.
فضایی که سالهاست اذهان را تسخیر شایعه پراکنی، دروغ، تهمت و تحقیر کرده است.
*پس باید به این استراتژی شوم حمله كرد*.
مطمئن باشید که اگر روزی بخواهند چنین خیانتی بکنند ، خواهید دید که امام خامنه ای و سلیمانی های زمان چه کار خواهند کرد.
مطمئن باشيد ، آرام باشيد ، به امام و مقتداي خود ايمان و اعتماد داشته باشيد ، مطيع امر امام و رهبر خود باشيد ، اين پرچم به صاحب اصلي انقلاب حضرت حجة بن الحسن عليه السلام تحويل خواهد شد
لبيك يا خامنه اي لبيك يا حسين است
#دوستان لطفا متن رو با دقت بخوانید
#که دستون پر باشه مشتی بکوبید به دهن .منافقان✊✊👊👊
@alvane
#قسمت_هفتادو_چهار
نمیدونم چرا...
واقعا نمیدونم چرا اینجوری شیفتش شده بودم....
چند روز گذشته بود.
دیگه نشد تو مراسم های بابای ریحانه شرکت کنم.
از وقتی هم که کنکورم رو دادم خانواده ی آقا رضا هر روز زنگ میزدن و کلی سوال پیچم میکردن.
مصطفی هم ۱۲ بار از صبح تا الان زنگ زده بود .
از شدت بیکاری و دلتنگی فقط میتونستم به خواب پناه ببرم .
کلافه ب گوشی روی میز خیره بودم و آرزو میکردم دیگه اسم مصطفی رو روی صفحه نبینم
وقتی چند دقیقه گذشت و خبری نشد خوشحال کف اتاق لم دادم
و سعی کردم چهره خندون محمد رو تو ذهنم ترسیم کنم .
چشام رو بسته بودم و تمامحواسم به حالت چشماش بود ک در اتاق با شدت باز شد و مامان تلفن به دست با اخم بهمنزدیک شد
تلفن و چسبوند به پاش و با همون اخم که حالا غلظتش بیشتر شده بود گفت :
+مصطفی است چرا جوابش و نمیدی؟؟؟
با نگاهی که پر از درد شده بودتلفن رو ازش گرفتم
چند ثانیه بعد اروم گفتم
_سلام
+سلام فاطمه خانم .چطوری؟
خوشحال شدم از اینکه لحن صمیمی قدیم رو نداشت
فکر کنمدلخور شده بود
_خوبم شما خوبید؟
+صدای شمارو بشنوم و خوب نشم؟
پووفف خیال کرده بودم حرف زدنش درست شده!
سکوتم باعث شد خودش ادامه بده:
+میخوام حرف بزنم باهات .از بابات اجازه گرفتم شام بریم بیرون .
با کف دستم زدم رو پیشونیم.
سعی کردم بهانه بتراشم با یه خورده من و من گفتم :
_باشه واسه یه وقت دیگه حالم خوب نیست زیاد.
+حس نمیکنی زیادی انتظار کشیدم ؟!
راست میگفت باید جوابش و میدادم و همچی رو تموم میکردم
ولی مشکل این بود که چجوری میگفتم اصلا چی میگفتم ؟ بگم یکی دیگه رو میخوام ؟ته نامردی نیست ؟ هست! ولی اگه بهش نگم و سر خونه زندگی ک رفتیم تمام حواسم جای دیگه میبود بیشتر در حقش نامردی کرده بودم.
قبول کردم باهاش برم بیرون
تمام فکرم پیش محمد بود
الان خوبه ؟کجاست؟چیکارمیکرد؟تونسته با نبود پدرش کنار بیاد ؟
تنهاست یا ریحانه پیششه؟
به مامانم گفتم و مامان با ذوق گفت:
+فاطمه مراقب باش رفتار زشتی از خودت نشون ندی اگه چیزیم بهت داد، ندید بدید بازی در نیار .سنگین و متین باش ،بی ادبی هم نکن .
پوکر نگاش کردم و ترجیح دادم نگم که چه جوابی میخوام بهش بدم .
رفتم تو اتاقم و رو تختم نشستم
پاهامو تو بغلم جمع کردم و به ساعت خیره موندم.
داشتم تمرین میکردم با چه جمله ای بهش بگم چجوری بعدش میتونم به چشماش نگاه کنم ؟
فرصت داشتم هنوز .
رفتم مفاتیح و باز کردم و روبه قبله نشستم
نذر کرده بودم هر روز زیارت عاشورا بخونم
این اواخر ناخودآگاه وقت خوندش گریم میگرفت
نماز مغربم رو که خوندم
شونه گرفتم و موهامو شونه زدم وبا گیره پشت سرم جمعشون کردم
مانتو سرمه ایم رو که بلندیش تا بالای زانوم بود و پوشیدم
شال بلند مشکیم رو هم سرم کردم
شلوار لیم رو هم پوشیدم
نگاهم به چادرم قفل بود
مردد بودم
بعد چند ثانیه با فکر به محمد تردیدم از بین رفت و چادرم و سرم کردم
جیب مانتوم بزرگ بود
گوشیم و تو جیبم گذاشتم
کمتر از همیشه عطر زدم
برق اتاقم و خاموش کردم و رفتم بیرون.
در جواب لبخند گرم مادرم یه لبخند ساختگی تحویلش دادم
حدس میزدم بعد این ملاقات با مصطفی شاید برای مدتی طولانی این لبخند گرم و رو صورتشون نبینم.
یه لیوان آب ریختم ویه نفس خوردم
استرس زیاد مانع آرامشم بود
دلم برای خودم ومصطفی کباب بود
اون دلش با من بود
من دلم با محمد
شایدم محمد دلش با یکی دیگه
کاش زمونه باماها انقدر بد تا نمیکرد
ولی این قانون طبیعت بود!
یه لبخند با چاشنی پوزخند رو لبام نشست
کاش میتونستم کاری کنم واسه مصطفی
کاش میتونستم مثل محمد دوستش داشته باشم
کاش منی وجود نداشت که اینهمه بدبختی درست میکرد
با صدای بوق ماشین مصطفی با مامان خداحافظی کردم
کفش مشکی تختم رو پوشیدم و رفتم بیرون
مصطفی از ماشین پیاده شد
پیراهن چهار خونه با زمینه ی زرد که چهارخونه هاش به رنگ سبز چریکی بود پوشیده بود
یه تیشرت مشکی هم زیر پیراهنش داشت
وچون پیراهنش باز بود
مشخص بود
شلوار کتان مشکی هم پاش بود
ترکیب رنگ لباساش قشنگ بود
در ماشین روباز کردتابشینم
نزدیکش که شدم بدون نگاه کردن بهش سلام کردم
مثل خودم بهم جواب داد
نشستم توماشین
ماشین دور زد و نشست
بدون اینکه چیزی بگه پاش رو گذاشت روگازوشیشه هارو آورد پایین
برگشتم سمتش زل زدم به چهرش تا ببینم تو چه حالتیه
یه نیمچه لبخندی رولباش نشسته بود
بادستگاه ور میرفت و تراک رویکی یکی عوض میکرد
یه آهنگ شادگذاشت وسرعتش رو زیادکرد
سرم رو ازپنجره بردم بیرون
از برخوردبادباصورتم حس خوبی بهم دست میداد
یه لبخند زدم وسعی کردم فعلافراموش کنم پیش کی نشستم و قراره چی بهش بگم
با توقف ماشین چشم هام رو باز کردم وبرگشتم سمتش
با لبخندی که قبلنا تو اوج ناراحتی باعث خندم میشد نگام میکرد
الانا این لبخندش باعث میشد اشک تو چشام پر
شه و بدبختیام یادم بیافته
مصطفی عالی بود
واقعا هیچی کم نداشت
#نویسندگان:فاطمه زهرا درزی وغزاله م