💠 اگر غذا بد شده بود
🔹استاد حاجآقا پهلوانی نسبت به احترام و قدردانی از زحمات_همسر میفرمودند:
«از آنها تشکر کنید، هرچند غذایی که پختهاند شور یا بد شده است. وقتی از غذا ابراز رضایت میکنید، همسرتان خوشحال میشود و این باعث رشد و پیشرفت معنوی شما میشود.
🔸 یکبار من در جوانی در خانه با خانواده بداخلاقی کردم. در عالم معنا به من گفتند: بیست سال نالههای تو بیاثر شد.»
آیتالله سعادت پرور (پهلوانی تهرانی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 فقط کافیه راست بگی!
🔻بقیهاش رو امام زمان(عج) درست میکنن ...
#استوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 #کلیپ
🔘امام حسن عسکری علیه السلام ثابت کرد اگر کار برای خدا باشد، هیچ چیزی نمی تواند مانع پیشرفت آن شود.
♦️حجت الاسلام و المسلمین میرباقری
🔷🔸💠🔸🔷 آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
اگه بعضی وقتا حال قرآن خوندن نداری
وضو بگیر ؛ قرآن رو لمس کن
یکدفعه بیدارت میکند:)
•حاجاسماعیلدولابے•
🕋 آبروداری خداوند 🕋
🥀بنا بر روایتی با سند صحیح ،
امام صادق ( علیه السلام ) فرمودند :
« وقتی بنده ای توبه نصوح می کند خداوند به او محبت می کند و گناهش را در دنیا و آخرت می پوشاند » سوال شد : « چگونه گناهش را می پوشاند ؟ » فرمود : « گناهانی را که دو فرشته موکل برای او نوشته اند از یادشان می برد و به اعضای بدن او وحی می کند که گناهان او را پنهان نگه دارید و به مکان هایی که در آنها گناه کرده وحی می کند که گناهانی را که بر شما انجام داده است ، پنهان کنید ؛ پس آن بنده ، خداوند را ملاقات می کند در حالی که چیزی که به ضرر او بر گناهانش گواهی دهد وجود ندارد . » 🥀
📚 اصول کافی ، ج ۲ ، ص ۴۳۰
🏳🏳 توبه نصوح 🏳🏳
🍀 بنا بر روایتی ، از امیر المومنین (علیه السلام) پرسیدند : توبه نصوح چیست ؟ فرمودند :
« پشیمانی قلبی و استغفار زبانی و تصمیم بر بازنگشتن به آن گناه.» 🍀
📔 تحف العقول،ص۲۱۰
•
.
آیامیارزد
دربرابرِمتاعزودگذرِدنیا
بهعذابهمیشگیآخرت
مبتلاشوید..؟!
-شهیدسیدمرتضےآوینے🌿''
سوال:اینکه حضرت امام فرمود:«حفظ جمهورى اسلامى از حفظ يك نفر- و لو امام عصر باشد- اهميتش بيشتر است....یعنی چه؟...«حفظ جمهورى اسلامى از حفظ يك نفر- و لو امام عصر باشد- اهميتش بيشتر است؛ براى اينكه امام عصر هم خودش را فدا مىكند براى اسلام. همه انبيا از صدر عالَم تا حالا كه آمدند، براى كلمه حق و براى دين خدا مجاهده كردند و خودشان را فدا كردند. پيامبر اكرم آن همه مشقات را كشيد و اهل بيت معظم او آن همه زحمات را متكفّل شدند و جانبازىها را كردند؛ همه براى حفظ اسلام است. اسلام يك وديعه الهى است پيش ملتها كه اين وديعه الهى براى تربيت خود افراد و براى خدمت به خود افراد هست و حفظ اين بر همه كس واجب عينى است؛ يعنى، همه مكلف هستيم حفظ كنيم تا آن وقتى كه يك عدهاى قائم بشوند براى حفظ او، كه آن وقت تكليف از ديگران برداشته مى شود.»
🔺متن روی سنگ مزار آیت الله مصباح یزدی (قدس سره)
🔸«محمّدتقی بن محمدباقر مصباح یزدی المطیع لأمر مولاه»
🔹نیمهشب گذشته سنگ مزار آیت الله مصباح یزدی در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) بر روی مزار ایشان نصب شد.
هوالمحبوب:
فاطمه معصومه کریمه اهل بیت علیهم السلام....: در لقبهای حضرت معصومه (س)، عابده هم بیان شده است. مدت اقامت ایشان در قم ۱۷ روز نقل شده، اما در همین ۱۷ روز چنان عبادت پروردگار را به جا آوردند که هنوز هم محل عبادت ایشان مکان نماز است؛ زائران قم حتما بیت النور که محل عبادت ایشان بوده را زیارت کرده اند. همچنین در برخی از کتابها به ایشان لقب مستوره هم داده اند یعنی ایشان پوشش کامل داشتند. اگر دختران و بانوان ما میخواهند از این بانو درس بگیرند به لقب مستوره بانو توجه داشته باشند.
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : رأيتُ المَعـروفَ لا يَصلُحُ إلاّ بِثَلاثِ خِصالٍ : تَصغيرِهِ ، و تَستيرِهِ ، و تَعجيلِهِ ؛ فإنَّكَ إذا صَغَّرتَهُ عَظَّمتَهُ عِندَ مَن تَصنَعُهُ إلَيهِ ، و إذا سَتَرتَهُ تَمَّمتَهُ ، و إذا عَجَّلتَهُ هَنَّأتَهُ ، و إن كانَ غَيرَ ذلكَ سَخَّفتَهُ و نَكَّدتَهُ .
امام صادق عليه السلام : ديدم كه احسان جز با سه كار سامان نمى پذيرد: كوچك شمردن آن، پوشاندن آن و شتاب كردن در انجام آن؛ زيرا هر گاه آن را كوچك شمارى، در نظر كسى كه بدو احسان كرده اى بزرگش ساخته اى و هر گاه آن را بپوشانى [و به رخ نكشى]، به كمالش رسانده اى و هر گاه در انجامش شتاب ورزى، گوارايش كرده اى، در غير اين صورت، احسان و نيكى خود را بى ارزش و ناگوار ساخته اى.
یکۍ یِ خـٰاطرهای میگفت
ڪھ از خاڪ شلمچھ اوردم مادرم عصبانۍ شد
گفت:این خاڪا شیمیایۍان و فلان..:|
ریخت خاڪُ تو باغچھ و درخت سیبۍ ڪھ
سالها میوه نمیداد ،
اون سال سیبهاش عطر گُل محمدۍ میدادن:)
گریـھ میڪرد،
سیب ها رو بغل میگرفت و میخوابید💔
-بوۍسیبعطرِحرم🌱
#شهدا #شلمچه
#امام_زمان
#ایران_قوی
#نـگهبان_خـواب
امام صادق (؏) ؛
⇦هرڪس شب سوره رحمن و حشر
را بخواند خدا فرشته اے را بہ خانه او
پاسدار و موکل گرداند ڪه تا صبح
پاسبانی دهد
📚 ثـواب الاعـمال ۱۰۶
ماجرای شنیدنی عبد فرّار
عبد فرّار از اراذل و اوباس نجف اشرف بود که مردم او را در ظاهر، احترام میکردند تا از آزار و اذیت او در امان بمانند.
این فرد شرور اگر میل به چیزی پیدا میکرد یا دوستدار مالی میشد، کسی نمیتوانست او را از دستیابی به خواستهاش باز دارد.
مردم نجف از دست او در آزار بودند. در یکی از شبها که آخوند ملاحسینقلی همدانی از زیارت حضرت امیر ـ علیهالسلام ـ باز میگشت، عبد فرّار در مسیر راه او ایستاده بود.
عارف همدانی بدون هیچ توجهی از کنار او گذشت. این بیتوجهی آخوند بر عبد فرّار سخت گران آمد.
از جای خود حرکت کرد تا این شیخ پیر را تنبیه کند. دوید و راه را بر او سد کرد و با لحنی بیادبانه گفت: هی! آشیخ! چرا به من سلام نکردی؟!
عارف همدانی ایستاد و گفت: مگر تو کیستی که من باید حتماً به تو سلام میکردم؟ گفت: من عبد فرّارم.
آخوند ملاحسینقلی به او گفت: عبد فرّار! افررتَ من اللهِ ام من رسولهِ؟ (تو از خدا فرار کردهای یا از رسول خدا؟) و سپس راهش را گرفت و رفت.
فردا صبح، آخوند ملا حسینقلی همدانی درس را تمام کرده، رو به شاگردان نمود و گفت: امروز یکی از بندگان خدا فوت کرده هر کس مایل باشد به تشییع جنازه او برویم.
عدهای از شاگردان آخوند به همراه ایشان برای تشییع حرکت کردند. ولی با کمال تعجب دیدند آخوند به خانه عبد فرار رفت.
عجبا! این همان یاغی معروف است که آخوند از او به عنوان بنده خدا یاد کرد و در تشییع جنازه او حاضر شد؟!
تشییع جنازه تمام شد. یکی از شاگردان آخوند به نزد همسر عبد فرار رفته و از او سؤال کرد: چطور شد که او فوت کرد؟
همسرش گفت: نمیدانم چه میشد؟ او هر شب دیر وقت با حال غیرعادی و از خود بیخود منزل میآمد، ولی دیشب حدود یک ساعت بعد از اذان مغرب و عشاء به منزل آمد و در فکر فرو رفته بود و تا صبح نخوابید و در حیاط قدم میزند و با خود تکرار میکرد: عبد فرار، تو از خدا فرار کردهای یا از رسول خدا؟! و سحر نیز جان سپرد!
عدهای از شاگردان آخوند فهمیدند این جمله را آخوند ملاحسینقلی همدانی به او گفته است. چون از او سؤال کردند، ایشان فرمودند: «من میخواستم او را آدم کنم و این کار را نیز کردم، ولی نتوانستم او را در این دنیا نگه دارم
سید بحرالعلوم:::نقل شده است كه روزى حاكم بروجرد بديدار پدر سيد بحرالعلوم رفت . بعد از ملاقات ودر هنگام مراجعت ، در حياط خانه چشمش به بحر العلوم كه كودكى بود ، افتاد . پدر سيد اورا به حاكم معرّفى نمود وحاكم ايستاد واظهار مهربانى زيادى نسبت به سيد كرد ورفت .
بعد از رفتن حاكم ، سيد نزد پدرش رفت وگفت : بايد مرا از اين شهر ببرى كه مىترسم به هلاكت بيافتم!
پدرش سبب را پرسيد وسيد گفت : زيرا از وقتى كه حاكم نسبت بمن محبّت نمود ، قلبم به او مايل شده است وآن بُغض ودشمنى كه بايد نسبت به حكّام ظالم داشته باشم ، ندارم!ديگر اينجا جاى ماندن نيست .
وبه اين دليل سيد از بروجرد هجرت نمود..
درباره او اين چنين گفته اند : از خصوصياتش ، كم سخن گفتن بود مگر در مسائل علمى ويا در ذكر ونام خدا . اغلب درحال انديشه وسكوت وياد خدابود وبيشتر نگاه خودرا به زمين ، خيره مىساخت وبطرف بالا نگاه نمىافكند . وقتى در ميان مردم مىنشست مثل اينكه درنماز ، ودرحال تشهّد است ودستهاى مباركش را بر رانهايش مىگذاشت . وقتى از او سؤالمىشد ، براى جواب دادن ، صورت را بالا مىآورد وبا چشمهاى پرمحبت به سؤال كننده نگاه مىكرد وجواب مىداد . ملاقات كننده هرگز از ديدار وى سير نمىشد وهميشه آرزوى ديدار دوباره مىكرد .
هنگام راه رفتن ، بطرف راست وچپ نگاه نمىكرد واگر كسى همراه او مىخواست راه برود ، توجه نمىكرد كه او كيست . نظر ونگاه او فقط براى كارهاى ضرورى ولازم بود .
از نظر عظمت ومهابت ، درمرتبهاى بود كه مردم نمىتوانستند ، مسائل خودرا بسادگى با او درميان بگذارند تا اينكه سيد بزرگوار تبسّم مىكرد . وقتى لبهاى او تكان مىخورد وسخن مانند مرواريد از دهان مباركش مىريخت ، انسان را بياد خدا وآخرت مىافكند . دوستان وهمراهانى داشت كه مسائل را مطرح مىكردند . اگر كسى از ابهت سيد ، نمىتوانست حرف بزند ، سيد اشاره به همراهان مىفرمود ، تا سؤال آن شخص را مطرح كنند .
عبادات ومناجات بحرالعلوم را بايد از مسجد وحرم نجف ومسجد كوفه پرسيد . او مىكوشيد ، قدم درجاى پاى مولاى متقيان بگذارد . على وار در مسجد كوفه مناجات مىكرد . صداى نجواى سينه سوز او براى دوستدارانش ، شنيدنى بود . در مناجاتها برخود مىپيچيد ، گويا خطاب پيامبر صلىاللهعليهوآله به ابوذر را مىشنيد كه : اى اباذر! خدا را چنان عبادت كن كه اورا مىبينى . اگرتو اورا نبينى ، او تو را مىبيند .
اوكارها وساعات كار را تقسيم نموده بود . وقتى سياهى شب همه جارا فرا مىگرفت ، مقدارى از شب را صرف تحقيق وآماده كردن مقدمات درس وبحث مىكرد . بعد از آنكه چشمها بخواب مىرفتند ، اين انسان كامل ، باخداى خود ، راز ونياز مىكرد . از تمام وابستيگهاى مادى دست مىكشيد وبطرف مسجد كوفه مىرفت . گاهى نصف شب وگاهى در وقت طلوع فجر ، به آنجا مىرسيد . و .
تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «تنها گریه کن»
🔹در مراسم یازدهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت که به مناسبت هفتهی کتاب و کتابخوانی و همزمان با آیین ملی تجلیل از مادران شهدا و تقدیر از نویسندگان کتابهای مرتبط با دفاع مقدس برگزار شد، تقریظ حضرت آیتالله خامنهای بر کتاب تنها گریه کن منتشر شد.
متن تقریظ رهبر انقلاب اسلامی بر این کتاب به شرح زیر است:
🔹 بسم الله الرّحمن الرّحیم
با شوق و عطش، این کتاب شگفتیساز را خواندم و چشم و دل را شستشو دادم. همه چیز در این کتاب، عالی است؛ روایت، عالی؛ راوی، عالی؛ نگارش، عالی؛ سلیقهی تدوین و گردآوری، عالی، و شهید و نگاه مرحمت سالار شهیدان به او و مادرش در نهایت علوّ و رفعت .. هیچ سرمایهی معنوی برای کشور و ملّت و انقلاب برتر از اینها نیست. سرمایهی باارزش دیگر، قدرت نگارش لطیف و گویایی است که این ماجرای عاشقانهی مادرانه به آن نیاز داشت.
۱۰ اسفند ۱۳۹۹
از نویسنده جدّاً باید تشکّر شود.
کرامتی از ابن فهد حلی
«ابن فهد» روزى در باغ بود که شخصى یهودى وارد شد و گفت: شما مىگویید پیغمبرتان گفته عالمان امت من از انبیاى بنىاسرائیل برترند؟ احمد بن فهد جواب داد. آرى! یهودى گفت: نشانه این ادعا چیست؟ موساى کلیم، عصا را اژدها مىکرد.
در این حال «ابن فهد» نیز بیلى که در دست داشت به زمین انداخت و بىدرنگ مارى مهیب شد! سپس آن را گرفته دوباره به شکل بیل درآمد. یهودى گفت: شما از این نظر در رتبه آنان هستید (نه برتر از آنان)، ابن فهد گفت: براى موسى چنین خطاب آمد: «لاتخف» یعنی نترس! ولى ما نترسیده، آن را مىگیریم!
عفو و گذشت آخوند ملا حسینقلی همدانی
علامه طهرانی از نوه آخوند نقل میکند: «در یکی از سفرهای زیارتی که آخوند با اصحابشان پیاده به کربلا مشرف میشدند، در راه، راهزنان بیابانی اموال ایشان را غارت کرده و هر چه دارند، میربایند.
سپس که عارف همدانی را میشناسند، به حضورشان آمده و هر چه ربوده بودند، تقدیم کرده و معذرت میخواهند.
آخوند ملا حسینقلی فقط کتابهای وقفی را که ربوده بودند، پس میگیرد و بقیه کتب و اموال را نمیگیرد و میفرماید: به مجرّد سرقت، من ایشان را حلال کردم؛ چو راضی نشدم به واسطه من خداوند کسی را در آتش دوزخ بسوزاند و نمیخواهم به خاطر من لقمه حرام از گلوی کسی پائین برود و موعظه در او بیاثر باشد
ولادت:
فقیه عارف، حضرت آیت اللّه حاج شیخ محمدجواد انصاری همدانی قدس سره، فرزند عالم ربانی حاج ملا فتحعلی همدانی، در سال 1281 شمسی در شهر همدان چشم به جهان گشود. از همان دوران کودکی نشانه های عظمت روحی و استعداد عجیبی در ایشان مشاهده می گردید و آینده ای روشن را نوید می داد.
تحصیلات:
آیت اللّه انصاری به لحاظ برخورداری از هوش بالا و قریحه ذاتی و هم چنین علاقه ای که نسبت به تحصیل ابراز می داشتند، از سن هفت سالگی دروس رسمی حوزه و صرف و نحو را نزد والد محترمشان شروع کردند، و بعد از رحلت پدر، تحصیلات خود را در محضر اساتید برجسته همدان ادامه دادند.
مهاجرت به قم:
پس از اتمام سطوح عالی با تشویق اساتید خود عازم حوزه علمیه قم گردیدند و در حوزه درسی آیت اللّه العظمی حاج شیخ عبدالکریم حایری قدس سره شرکت نمودند. پنج سال مدام از محفل نورانی مؤسس حوزه علمیه قم و دیگر اساتید، بهره بردند و به رتبه اجتهاد و استنباط احکام نایل گردیدند. ایشان از همان زمان، با بزرگانی چون آیات عظام امام خمینی، سیدمحمدتقی خوانساری و ملاعلی معصومی همدانی آشنا بودند و با ایشان ارتباطی صمیمی داشتند، و در جلسات خود با احترام از امام خمینی یاد می کردند و می فرمودند: «حاج آقا روح اللّه آتیه ای بسیار روشن دارند.»
تحول درونی:
پس از مراجعت به همدان بر اثر یک تحول درونی که در ایشان ایجاد شد، به تهذیب نفس و سیر و سلوک روی آوردند و در نتیجه، شیفتگان بسیاری از ایران و کشورهای همجوار، از محضر نورانی و انفاس قدسیه اش بهره مند شدند. ایشان آغاز تحول درونی خود را چنین بیان کرده اند: من به تشویق علمای همدان به دیار قم رهسپار شدم و آن زمان به طور کلی با عرفان و سیروسلوک مخالف بودم، تا این که برایم اتفاقی پیش آمد. یک روز در همان سن جوانی که به همدان رفته بودم، به من اطلاع دادند که شخص وارسته ای به همدان آمده و عده ای را شیفته خود کرده. من به آن مجلس رفتم و دیدم عده زیادی از سرشناس ها و روحانیون همدانی گرد آن شخص را گرفته اند و او هم در وسط، ساکت نشسته بود. پیش خود فکر کردم: گرچه این ها افراد بزرگی هستند و دارای تحصیلات عالیه می باشند، اما تکلیف شرعی من می باشد که آنان را ارشاد کنم! نزدیک به دو ساعت با آن ها صحبت کردم و به کلی منکر عرفان و سیروسلوک الی اللّه به صورتی که عرفا می گفتند، گشتم. پس از سکوت من، مشاهده کردم که آن ولی الهی، سر به زیر انداخته و با کسی سخن نمی گوید.
بعد از مدتی سر بلند نمود و با دید عمیقی به من نگریست و گفت: «عن قریب است که تو خود، آتشی به سوختگان عالم خواهی زد.» من متوجه گفتار وی نشدم، ولی تحول عظیمی در باطن خود احساس کردم و برخاستم از میان جمع، بیرون آمدم، در حالی که احساس می کردم که تمام بدنم را حرارت فرا گرفته است... نماز مغرب و عشار را خواندم، بدون خوردن غذایی به بستر خواب رفتم. نیمه های شب بیدار شدم، در حال خواب و بیداری دیدم گوینده ای می گوید: «العارف فینا کالبدر بین النجوم و کالجبرئیل بین الملائکه».... از آن به بعد، این طرف و آن طرف زیاد مراجعه کردم که شاید دستم به ولی کاملی برسد و از وی بهره گیری نمایم... تا این که خود را تنها و بیچاره و مضطر دیدم، سر به بیابان ها و کوه های اطراف قم گذاشتم. صبح ها می رفتم و عصرها برمی گشتم. تا این که پس از چهل الی پنجاه روز، تضرع و توسل به ساحت مقدس معصومین علیهم السلام، وقتی اضطرار و بیچارگی ام به حد اوج خود رسید و یکسره خواب و خوراک را از من ربود، ناگهان پرده ها از جلوی چشم من برداشته شد و نسیم جانبخش رحمت از حریم قدس الهی وزیدن گرفت و لطف الهی شامل حالم گردید