eitaa logo
مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
167 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
145 فایل
.چی می شود پرچم حرم،برام کفن بشه. سلام من به بی بی شهادتین من بشه.بدون زینبی من نفس نمی کشم تا زنده ام از عشق بی بی دست نمی کشم https://eitaa.com/alvane ا
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻اگر بنا بود قبل از شهادت یک جمله به ایشان بگویید، چه میگفتید؟ #همسر_شهید: همان حرفی که زمانِ فیلم مختارنامه به شهیـد‌ هادی گفتم .... وقتی مختارنامه پخش میشد ، آن قسمتی که وهب قراربود به میدان برود؛ همسرش مخالف بود ، همسر وهب گفت: به شرطی اجازه رفتن میدهم که در قیامت هم من در کنارت باشم، من همان لحظه به‌ هادی گفتم : من هم فقط وقتی اجازه میدهم که به مأموریت بروی که در قیامت هوایِ من را داشته باشی و من در کنارت باشم ... بیاد مدافع حرم مستند ساز خبری #شهید_هادی_باغبانی
🌹از یه بنده خدایی پرسیدم ان شاالله اگه بخوام اربعین برم کربلا باید چه کارهای اداری رو انجام بدم؟؟؟؟ . . . 📝1 گفت اول میری پاسپورتتو از حضرت رضا(علیه السلام) میگیری... 📝2 بعد میدی به حضرت معصومه(علیه السلام) پاراف میکنه... 📝3 بعد ميدي به حضرت عباس (عليه السلام) امضاء ميكنه... 📝4 بعد از اون میبری دبیرخونه حضرت زینب(سلام الله علیها) ثبت میکنه... 📝5 وآخرین مرحله مربوط به مهر حضرت زهرا(سلام الله علیها) میشه و تمام... ⁉️ گفتم راهی نداره که زودتر انجام بشه؟!! ‼️ گفت چرا یه راه وجود داره اون اینه که 💖 بری در خونه حضرت رقیه (سلام الله عليها) رو بزني و با ايشون صحبت كنی.... . . . 🔅گر دخترکی پیش پدر ناز کند 🔅گره ی کرب و بلای همه را باز کند 🍃🌷اللهم الرزقنا زیاره کربلا بحق رقیه بنت الحسین سلام الله علیها ان شاءالله ➖🔝🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🍂
ازعزرائیل پرسیدند: تابحال گریه نکردی زمانیکه جان بنی آدمی را میگرفتید؟ عزرائیل جواب داد: یک بارخندیدم، یک بارگریه کردم ویک بارترسیدم. ."خنده ام" زمانی بودکه به من فرمان داده شد جان مردی رابگیرم،اورادرکنارکفاشی یافتم که به کفاش میگفت:کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد! به حالش خندیدم وجانش راگرفتم.. "گریه ام"زمانی بود که به من دستور داده شدجان زنی رابگیرم،او را دربیابانی گرم وبی درخت وآب یافتم که درحال زایمان بود..منتظرماندم تا نوزادش به دنیا آمد سپس جانش را گرفتم..دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه درآن بیابان گرم سوخت وگریه کردم.."ترسم"زمانی بودکه خداوندبه من امرکردجان فقیهی را بگیرم نوری ازاتاقش می آمد هرچه نزدیکتر میشدم نور بیشترمی شد وزمانی که جانش را می گرفتم ازدرخشش چهره اش وحشت زده شدم..دراین هنگام خدا وندفرمود: میدانی آن عالم نورانی کیست؟.. او همان نوزادی ست که جان مادرش راگرفتی. من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم هرگز گمان مکن که باوجودمن،موجودی درجهان بی سرپناه خواهد بود.. .ًحتما بخونید.دیدی تا یه جوک باحال میبینی درجا کپی میکنی وبعدش پخش میکنی !!!حالاببینم سوره ای ازقرآن که معادل یک سوم قرآن هست راچکارش میکنی.. فکرش رابکن..روزقیامت باخودت میگی کاش بیشتر میفرستادم..!سُبحانَ الله يا فارِجَ الهَمّ وَ يا کاشِفَ الغَمّ فَرِّج هَـمّی وَ يَسّر اَمری وَ ارحِم ضَعفی وَ قِلَـّةَ حيلَتی وَ ارزُقنی حَيثَ لا اَحتَسِب يا رَبَّ العالَمين حضرت محمد(ص) فرمودند هر کسی این دعا را بین مردم پخش کند گرفتاریهایش حل شود.ولى شيطان ب بيشتر مردم اجازه ى پخش اين ايه را نميدهد . ��دوست داری حافظه ات زیاد بشه؟؟ ۱-مسواک بزن ,۲-روزه بگیر, ۳-قرآن بخون. ��دوست داری گوش درد و دندون درد نگیری؟؟ بعد از هر عطسه ای که می کنی بگو:الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین ��می دونی خداوند از چه چیز هایی بیزاره؟ ۱-خوابیدن بدون نیاز ۲-خوردن در حال سیری ۳-خندیدن بی جا ��می دونی چه کسی ثواب شب زنده داران و عبادت کنندگان رو می بره؟ کسی که با وضو می خوابه ��دوست داری رزق و روزی ات زیاد بشه؟ ناخن هات رو روز جمعه بگیر . ��میدونی خوابگاه شیطان کجاست؟ زیر ناخن بلند ��می دونی روز قیامت چه کسی رو دست بسته میارن و جاش توی دوزخه؟ هر مردی که با زن نامحرم دست بده.) ��می دونی چه کسی راه بهشت رو گم می کنه؟؟ کسی که وقتی نام پیامبر (ص)رو می شنوه،صلوات فرستادن رو فراموش می کنه.پیامبر اکرم (ص) ��دوست داری گناه های چهل سالت محو بشه؟ هر صبح۱۰بار بر پیامبر صلوات بفرست ��اللهم صل علی محمد و آل محمد .لااله الاالله محمدرسول الله ایا میدونی اگه این نکات را برا سه گروه بفرستی هرکه انجام داد شما هم در ثواب آن شریک هستی و اعمالی که موجب بی برکتی وفقر می شوند. �������������� ��1.غذا خوردن بدون شستن دست. �������������� ��2.غذا خوردن بدون گفتن بسم الله. �������������� ��3.غذا خوردن در تاریکی �������������� ��4.غذا خوردن درحالت تکیه �������������� ��5.نوشیدن درحالت ایستاده �������������� ��6.خوردن نوشیدن درحالت جنابت �������������� ��.7.استفاده از ظروف شکسته. �������������� ��9.قطع کردن نان با دندان �������������� ��10.خوابیدن بعد نماز صبح تا طلوع خورشید. �������������� ��11.خوابیدن بین مغرب وعشاء �������������� ��12.ادرارنمودن زیردرخت �������������� ��13.ادرار نمودن درحالت ایستاد �������������� ��14.ادرار نمودن درحمام �������������� ��15.جارو زدن منزل موقع شب �������������� ��16.شانه کردن زنان سر خود را درحالت ایستاده �������������� ��17.دعا نکردن برای پدر مادر �������������� ��18.کوتاه کردن ناخن با دندان �������������� ��19.صدا زدن پدر مادر با اسم آنها �������������� ��20.گذاشتن تار عنکبوت در خانه ����������� ����? توجه هرکس درموقع اذان به موسیقی و ترانه گوش دهد... نمیتواند هنگام مرگ شهادتین بگوید... اگر منتشر نکنی بدانکه شیطان مانع این کارت شده... خدایا هر کسی این را منتشر کرد غم دلش رو رفع کن....ِبرادرالطفا پخش کنید واقعازحمت زیادی کشیدن
شـــهداهمیشه هستند کافیہ دـلت رو کنےاون موقع میبینے کہ در تک تک در کنارت بودند و هستند و خواهندبود....
Ostad Raefipour_Ezdevaj Mahdavi_1398.05.12_Tehran_24kb.mp3
16.68M
استاد علی اکبر راعفی پور ازدواج مهدوی. ازدواج امام زمانی چرا خیلی از ازدواج ها به طلاق ختم میشود پسرها با چه دختری ازدواج کنند. دخترها با چه پسری ازدواج کنند.
#شهید_آوینی: مَثل علی (؏) در میان ما مثل چراغی است در ظلمت، هرکه او را یافت روشنی خواهد گرفت این اوست که حقیقت ثابت است و ثبات ما به استواری اوست. 💠
🕊🍂🕊🍂🕊🍂 #مادرشهید #بادمپایی_وسط_پادگان! تفنگ خیلی دوست داشت هرچه پول تو جیبی جمع می کرد تفنگ می خرید. تا کلاس پنجم دبستان باید با او به مدرسه می رفتم و می ماندم تا مدرسه تمام شود و برگردانمش خانه. خیلی به من وابسته بود. بعد از دبیرستان، باید خدمت سربازی می رفت. اصلا دوست نداشت. به هر دری زد که محل خدمتش تغییر کند. در نهایت هم در پرند خدمت کرد. وقتی هم که خدمت رفت حرف گوش نمی داد. به جای پوتین با دمپایی در پادگان می گشت که با این کارها فرمانده اش را ناراحت می کرد. اگر قرار بود در برف پست دهد زنگ می زد خانه که من در برف نمی مانم. ما تماس می گرفتیم و خواهش می کردیم نگذارند در برف نگهبانی دهد. همین چیزها بود که باعث تعجبمان می شد وقتی می خواست سوریه برود.🌷 #شهیدمجیدقربانخانی #سالروزولادت
زیارت عاشورا 🙏 وحشتناک ترين لحظه ى زندگى، لحظه ايست که انسان رادر سرازيرى قبر ميگذارند. شخصى نزد امام صادق(ع) رفت و گفت من از ان لحظه بسيارميترسم، چه کنم؟ امام صادق(ع)فرمودند: زيارت عاشورا را زياد بخوان. آن مرد گفت چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟ امام صادق فرمود: مگر در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد اللهم ارزقنى شفاعة الحسين يوم الورود؟ یعنی خدايا شفاعت حسين(ع) را هنگام ورود به قبر روزى من کن. زيارت عاشورا بخوانيد تا امام حسين(ع) در آن لحظه به فريادتان برسد.
گل نرگس: °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 🔸((مهمان خدا)) 🍃چقدر به اذان مونده بود ... نمی دونم ... اما با خوابیدن مادربزرگ ... منم همون پای تخت از حال رفتم ... غش کرده بودم ... دیگه بدنم رمق نداشت که حتی انگشت هام رو تکان بدم ... خستگی ... گرسنگی ... تشنگی ... صدای اذان بلند شد ... لای چشمم رو باز کردم ... اما اصلا قدرتی برای حرکت کردن نداشتم ... چشمم پر از اشک شد... - خدایا شرمندتم ... ولی واقعا جون ندارم ... 🌺و توی همون حالت دوباره خوابم برد ... ضعف به شدت بهم غلبه کرده بود ... 🍃باغ سرسبز و بی نهایت زیبایی بود ... با خستگی تمام راه می رفتم که صدای آب ... من رو به سمت خودش کشید ... چشمه زلال و شفاف ... که سنگ های رنگی کف آب دیده می شد ... با اولین جرعه ای که ازش خوردم ... تمام تشنگی و خستگی از تنم خارج شد ... 🌺دراز کشیدم و پام رو تا زانو ... گذاشتم توی آب ... خنکای مطبوعش ... تمام وجودم رو فرا گرفت ... حس داغی و سوختگی جگرم ... آرام شد ... توی حال خودم بودم و غرق آرامش ... که دیدم جوانی بالای سرم ایستاده ... با سینی پر از غذا ... 🍃تقریبا دو ساعتی از اذان گذشته بود که با تکان های آقا جلال از خواب بیدار شدم ... چهره اش پر از شرمندگی ... که به کل یادش رفته بود برام غذا بیاره ... 🌺آخر افطار کردن ... با تماس مجدد خاله ... یهو یادش اومده بود ... اونم برای عذرخواهی واسم جوجه کباب گرفته بود ... 🍃هنوز عطر و بوی اون غذا ... و طعمش توی نظرم بود ... یکم به جوجه ها نگاه کردم ... و گذاشتمش توی یخچال ... اونقدر سیر بودم ... که حتی سحر نتونستم چیزی بخورم ... توهم بود یا واقعیت؟ ... اما فردا ... 🌺حتی برای لحظه ای گرسنگی و تشنگی رو حس نکردم ... خستگی سخت اون مدت ... از وجودم رفته بود ... و افتخار خورده شدن ... افطار فردا ... نصیب جوجه های داخل یخچال شد ... 🍃هر چند سر قولم موندم ... و به خاله نگفتم ... آقا جلال کلا من رو فراموش کرده بود ... ✍ادامه دارد...... °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝نسل سوختــه ✍(( با صدای تو)) 🌺حال مادربزرگ ... هر روز بدتر می شد ... تا جایی که دیگه مسکن هم جواب نمی داد ... و تقریبا کنترل دفع رو هم از دست داده بود ... 2 تا نیروی کمکی هم ... به لطف دایی محسن ... شیفتی می اومدن ... 🍃بی بی خجالت می کشید ... اما من مدام با شوخی هام ... کاری می کردم بخنده ... - ای بابا ... خجالت نداره که ... خانم ها خودشون رو می کشن که جوون تر به نظر بیان ... ولی شما خودت داری روز به روز جوون تر میشی ... جوون تر، زیباتر ... الان دیگه خیلی سنت باشه ... شیش ... هفت ماهت بیشتر نیست ... بزرگ میشی یادت میره ... 🌺و اون می خندید ... هر چند خنده هاش طولی نمی کشید... اونها مراقب مادربزرگ می شدن ... و من ... سریع لباس ها و ملحفه هاش رو می بردم توی حمام ... می شستم و آب می کشیدم ... و با اتو خشک می کردم ... نمی شد صبر کنم ... تعداد بشن بندازم ماشین ... اگر این کار رو می کردم... لباس و ملحفه کم می اومد ... باید بدون معطلی حاضر می شد ... 🍃دیگه شمارش شستن شون از دستم در رفته بود ... اما هیچ کدوم از دفعات ... به اندازه لحظه ای که برای اولین بار توی مدفوعش خون دیدم ... اذیت نشدم ... بغضم شکست ... دیگه اختیار اشک هام رو نداشتم ... صدای آب، نمی گذاشت کسی صدای اشک های من رو بشنوه ... 🌺با شرمندگی توی صورتش نگاه کردم ... این همه درد داشت و به روی خودش نمی آورد ... و کاری هم از دست کسی برنمی اومد ... 🍃آخرین شب قدر ... دردش آروم تر شده بود ... تلویزیون رو روشن کردم ... تا با هم جوشن گوش کنیم ... پشتش بالشت گذاشتم و مرتبش کردم ... مفاتیح رو دادم دستش و نشستم زیر تخت ... هنوز چند دقیقه نگذشته بود که ... - پاشو مادر ... پاشو تلویزیون رو خاموش کن ... 🌺- می خوای بخوابی بی بی؟ ... - نه مادر ... به جای اون ... تو جوشن بخون ... من گوش کنم... می خوام با صدای تو ... خدا من رو ببخشه ... ✍ادامه دارد...... 🎀 @alvane 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
📃📃📃📃📃📃📃📃📃📃📃 ✅آلرژی 💟عوامل آلرژی‌زا (حسّاسیّت زا) تاکنون 90 نوع شناسائی شده است، که یکی از آنها حسّاسیّت فصلی است. ✅درمان: 1ـ باید از ماسک کاغذی استفاده کرد و هر دو ساعت ماسک را عوض کرد، یا پارچۀ نخی آغشته به سرکۀ طبیعی سیب جلوی بینی و دهان بگیرید، 2ـ صبح‌ها: شیر تازۀ گاو کم‌چرب مخلوط با عسل طبیعی گَوَن، 3ـ قبل از ناهار: خوردن خیار بوته‌ای طبیعی (بدون آفت گیاهی و سموم شیمیائی و بدون پارافین و...)، 4ـ بعد از ناهار: یک عدد سیب رسیدۀ شیرین طبیعی (بدون آفات گیاهی و سموم شیمیائی و بدون سمّ چسب)، 5ـ به همراه شام کاهو طبیعی بدون سُس (سالم تازۀ بهداشتی بدون آفات گیاهی و سموم شیمیائی و بدون آبیاری فاضلاب)، 6ـ بعد از شام سیب رسیدۀ شیرین طبیعی، 7ـ شب قبل‌از خواب آب سیب رسیدۀ شیرین تازه مخلوط با عسل طبیعی آویشن . 🗞🗞🗞🗞🗞🗞🗞🗞🗞🗞
📌 نخوردن صبحانه ۸ عارضه زیانبار به‌دنبال دارد 🔸 در این مطلب به ۸ عارضه زیانبار نخوردن وعده #صبحانه اشاره شده است. 🔸وعده صبحانه و شام در آموزه‌‌های طب سنتی از اهمیت مضاعفی در حفظ سلامتی و تندرستی برخوردار هستند و ترک این ۲ وعده غذایی کلیدی در رژیم غذایی روزانه می‌تواند عوارض و پیامد‌های وخیمی را در پی داشته باشد. 🔸 در ادامه به برخی از عوارض نخوردن وعده صبحانه اشاره شده است: ➖ پوکی استخوان‌ها ➖ چاقی مفرط ➖ دیابت در سنین بالا ➖ کوتاهی قد در کودکان ➖ ریزش موها و ابروها ➖ ضعف فرایند گوارش ➖ خشکی پوست ➖ مشکلات تیروییدی
⛔️❌هــی نـــگـــو مـن گنــهــکــارم❌⛔️ 👈 ⭕ خیلی نگو من گناهکارم ⭕ هی نگو من گنهکارم ⚠ این را ادامه نده تا خـــودتـــــ هم به این یقیــن برسی... ✅ روی صفات خوب و کارهای خوبت کـــار کن تا روی آنــها به یقین برسی 📛 معصیت را به یقین نـ❌ـرسان  📛 ایمان را به شک تبدیل نـ❌ـکن ✅ تاثیر زبان این است که اگر چهار مرتبه بگویی بیچاره‌ام و عادت کنی، اوضاع خیـــلی بی‌ریختـــ می‌شود... 🍂 همیشه بگویید "الحمدلله".... شکر خدا 🍂 بلکه بتوانی دلت را هم با زبانت همـــراه کنی. 🔰 اگر پَکر هستی دو مرتبه👈 همـــراه با دلت بگو "الحمدلله"👉 💕 آن وقت غمت را از بین می‌برد... ⚠️
『♡』 اگه همه‌ی دنیا مال تو باشه ولی دلت آروم نباشه چه فایده ؟ رو با همه‌ی دنیا عوض نکن ! :) الا بذکر الله تطمئن القلوب ❤️
آن چیز که برای شهدا با ارزش هست: 👈| نماز اول وقت 👈| اخلاص برای خدا 👈| پشتیبانی از ولایت فقیه است.
ریحان": #شهیدانه 💔 دست_به_غذا_نزد ناهار خونه پدرش بودیم. همه دور تا دور سفره نشسته بودن و مشغول غذاخوردن. رفتم تا از آشپزخونه چیزی برای سفره بیارم. چند دقیقه طول کشید.  تا برگشتم نگاه کردم دیدم آقا مهدی دست به غذا نزده تا من برگردم و با هم شروع کنیم. اینقدر کارش برام زیبا بود که تا الان توی ذهنم مونده. 🌺 😍 #شهید_مهدی_زین_الدین منبع : کتاب یادگاران 💌
❤️حکایت شهید مدافع حرمی که امام حسین (ع) بر بالینش حاضر شد👆 مادر شهید «مصطفی زال‌نژاد» تعریف می‌کند: اوایلی که پسرم شهید شد با عکسش صحبت می‌کردم و می‌گفتم لحظه شهادت بر بالینت چه کسی بود؟ یک روز همسرش به من گفت که خواب آقا مصطفی را دیدم، او می‌گفت: «زمانی که زخمی شدم امام حسین (ع) به کنارم آمد.» حکایت شهید مدافع حرمی که امام حسین (ع) بر بالینش حاضر شد نوید شاهد: شهید «مصطفی زال‌نژاد» را می توان از جمله نیروهایی دانست که خیلی زود برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) به سوریه رفت. او متولد 22 آبان سال 61 در آمل بود. روز تولدش که همزمان با روزهای پر التهاب دفاع مقدس بود، 13 شهید به شهرشان آوردند. وقتی چهار ساله بود عمویش به شهادت رسید. خواهر شهید از دوران کودکی خود و مصطفی چنین می گوید: «دوران کودکی ما خیلی خاص بود و زندگی ساده ای داشتیم، با نان کارگری پدر، بزرگ شدیم و جایگاهی که امروز مصطفی به او رسیده به خاطر نان حلالی است که پدر سر سفره آورد. آنقدر زندگیمان ساده بود که حتی برخی توقعات کوچکی که هر بچه ای از خانواده داشت را ما نداشتیم.» مصطفی انسان شوخ، ساده و بی تکلفی بود که همه او را دوست داشتند مصطفی زال نژاد دبیرستان را در هنرستانی که به نام عموی شهیدش نام گذاری شده بود گذراند. داماد خانواده زال نژاد درباره خصوصیات رفتاری شهید می گوید: «مصطفی انسان شوخ، ساده و بی تکلفی بود که همه او را دوست داشتند.» مصطفی زال نژاد از جوانان علاقه مند به کار فرهنگی و ورزشی بود. او از ورزشکاران به نام زورخانه در شهرستان آمل محسوب می شد و جزو پایه گذاران یادواره های ماهانه در شهرستان آمل بود. یکی از دوستان شهید درباره فعالیت های ورزشی او روایت می کند: «مصطفی انسان بسیار دوست داشتنی بود. با وضو به گود زورخانه می آمد. پدرش را از قبل می شناختم. مصطفی گل سر سبد بچه ها بود. به دانشگاه که رفت مهندسی خواند اما با این حال ورزش را ترک نکرد.» یکی دیگر از دوستان او می گوید: «مصطفی الگوی جوانان شهر و جامعه ورزش های زورخانه ای بود.» این رزمنده مدافع حرم دوران دانشجویی را در رشته مهندسی الکترونیک دانشکده فنی ساری گذراند و پس از فارغ التحصیلی سال 83 به عضویت سپاه پاسداران درآمد. او در سال 85 با همسرش ازدواج کرد و ثمره این ازدواج 2 فرزند به نام های زهرا 10 ساله و محمد طاها چهار ساله است. همسر شهید ماجرای خواستگاری اش را اینطور روایت می کند: «صحبت های ما در خواستگاری حدودا 20 دقیقه بیشتر طول نکشید. هر دو ملاک های خود را گفتیم، ایشان گفت کار ما ماموریتی است و مشکلات و سختی دارد من گفتم اتفاقا همین را می پسندم و مشکلی ندارم. من هم گفتم طلبه و مبلغ هستم و می خواهم به تحصیلاتم ادامه بدهم اگر شما مشکلی نداشته باشید، که ایشان هم استقبال کردند.» وی ادامه می دهد: «بعد یک سال در سال 86 زهرا به دنیا آمد و زندگیمان گرم تر شد. بسیار دختر دوست بود، چون از قبل نیت کرده بود اگر خداوند دختری به او بدهد اسمش را زهرا بگذارد نام فرزندمان را زهرا گذاشت. ماموریت هایی که می رفت ما در خانه بودیم با همه سختی ها زندگیم لذت داشت چون در کنار آقا مصطفی بودم.» به خاطر عشقی که به ایشان داشتم قبول کردم به سوریه برود. در سال 94 از ناحیه دست مجروح شد با این وجود اصلا به کسی اطلاع نداد. بعد از چند هفته که بهتر شد به من خبر داد همسر شهید در خصوص رفتن مصطفی به سوریه می گوید: «به خاطر عشقی که به ایشان داشتم قبول کردم به سوریه برود. در سال 94 از ناحیه دست مجروح شد با این وجود اصلا به کسی اطلاع نداد. بعد از چند هفته که بهتر شد به من خبر داد. دیگر کم کم خودم را برای شهادتش آماده می کردم برای من که خیلی وابسته اش بودم سخت بود ولی چیزی فراتر از این ها وسط بود که هر دو به آن معتقد بودیم و این باعث می شد که این مسئله را بپذیریم.» وی در خاطره ای می گوید: «یکبار برای رفتن آماده می شد که زهرا اصرار کرد باید حتما پشت سر بابا آب بریزد. کاسه آب را گرفت و با پدرش دم در رفت و آب را پشت سر پدرش ریخت. مصطفی که همیشه خیلی محکم و قرص بود و هیچ ناراحتی ای در چهره اش دیده نمی شد آن روز بعد خداحافظی با زهرا دیدم در وسط کوچه یک آن ناپدید شد. گویا رفته بود پشت ماشین و گریه کرده بود. بعد شهادت، محمد طاها در سنی بود که به پدرش خیلی وابسته بود. ضربه روحی شدیدی خورد و تا یک ماه و نیم بچه تب و لرز می کرد و مدتی در بیمارستان بستری بود.» مادر شهید زال نژاد از رضایتش برای حضور فرزند در جبهه های سوریه می گوید: «در هفت سال حضورش در سوریه نه تنها مانعش نشدم بلکه بسیار خوشحال بودم که برای اسلام زحمت می کشد. مردم می گفتند جلوی مصطفی را بگیر، فرزندانش کوچک هستند، ولی می گفتم او راه خودش را می رود.»
🌷 مهریه همسران شهدا چه بود؟ 🌹مهریه شهید ابراهیم همت: بنا به درخواست همسر شهید هیچ مهریه ای در نظر گرفته نشد 🌹مهریه همسر شهید جهان آرا: یک سکه طلا 🌹مهریه همسر لبنانی شهید چمران: یک جلد قرآن کریم و یک لیره لبنانی 🌹مهریه همسر شهید جلال افشار: یک چک با مبلغ بسیار پایین مبلغ چک پس از ازدواج به فرمانده سپاه اصفهان تقدیم شد تا خرج رزمندگان در جبهه ها شود. 🌹مهریه همسر شهید ناصر کاظمی: یک سکه طلا به عشق امام خمینی(ره) 🌷اميرالمؤمنين على (ع): مهريه زنها را سنگين نگيريد که موجب کدورت و دشمنى گردد. ﴿وسائل الشيعه، ج ۱۵، ص ۱۱﴾ 🌷امام باقر(ع) فرمود: کم بودن مهریه زن دلیل بر خوش یمنی و مبارکی او و زیاد بودن مهریه ی زن دلیل بر بد یمنی و شومی اوست. من لا یحضره الفقیه ، ج2،ص124. 🌷امام الصادق (ع): از برکات زن کمى مهريه اوست. ﴿من لا يحضره الفقيه، ج ۳، ص ۲۵۴﴾
لیاقٺ مےخواهد اندازہ ڪوه ها... شایدم بیشٺــر ڪاشـ روے مزارمون بنویسین #در_آرزوے_شہادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدانی که بعد از #شهادت لبخند زدند فرازهایی از وصیت‌نامه شهید: اگر تکه تکه هم بشوم دست از دین اسلام بر نمی‌دارم. بترسید از اینکه هر هفته نامه اعمال ما دو مرتبه پیش #امام_زمان(عج) باز می‌شود. نکند خدای ناکرده امام زمان(عج) از دست ما ناراحت و شرمنده شود. #شهید_رضا_قنبری🌹 #لبخند_آخر #شادی_روحش_صلوات