فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️👌هرکی من خمینی رو دوست داره ببینه من نسبت به آقای خامنهای چطور رفتار میکنم
✅ از مهمترین شئون عاقبت بخیری....
⚠این را یادمان باشد که عاقبت بخیری نصیب هرکسی نمیشود. عاقبت بخیری رازی دارد که جز عارفان حقیقی از آن اطلاع ندارند...
✳ اولین سالگرد رحلت حکیم فرزانه، آیت الله سید عبدالله فاطمی نیا (ره) است. رضوان الهی، نثار روح آن استاد متخلّق و عالم ربانی باد که در کوران ابتلاها و شبهات، چراغ معرفت را فروزان نگاه داشت و جان پویندگان تشنه طریق شریعت و حقیقت را از زلال معارف الهی سیراب کرد.
🔹استاد فاطمی نیا، ذو الفنون بود و در بسیاری از معارف، سرآمد. از جمله بالاترین حکمت ها، این کلمات است که بارها فرمود:
"امروز تضعیف رهبری و نظام، بالاترین گناه است. من سیاسی نیستم، اما باید بگویم که ما مؤید نظام هستیم، مؤید رهبری هستیم و تضعیف نظام و رهبری را حرام میدانیم.
اگر یقین نداشتم، نمی گفتم. هر کس با رهبر انقلاب مخالفت کند، خدا از او نمی گذرد. این مرد بزرگ، عزّ اسلام است و آگاه باشید هرکس کوچک ترین حرفی در تضعیف مقام رهبری بزند، خدا او را نخواهد بخشید. این را یقین بدانید.
حواستان باشد یک چیزی می دانم و می گویم. امروز از اوجب واجبات، یکپارچگی و تایید حضرت آیت الله خامنه ای است . یک عده با امام مخالفت کردند، امام را از دست دادند، هنوز دست بردار نیستند. حالا یادگار آن مرد، این بزرگوار است."
🔹این کلمات نورانی دقیقا مشابه حکمت های درخشانی است که بر زبان سردار والامقام، شهید سلیمانی جاری شد:
"برادران از مهمترین شئون عاقبت بخیری نسبت شما با جمهوری اسلامی و انقلاب است. والله از مهمترین شئون عاقبت بخیری رابطه قلبی، دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروز سکان انقلاب را به دست دارد در قیامت خواهیم دید مهمترین محور محاسبه این است.
🔺خدایا مارا عاقبت بخیر کن...🌷
🍃[ #زمانه: پویشی برای همه مردم ایران ]✨
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 @zamanehh
،عبدالله نجاشی از دوستداران و پیروان ششمین پیشوای شیعیان امام صادق علیه السلام بوده است. او در عصر خلافت عباسی، به استانداری اهواز منصوب می شود. عبدالله در نامه ای از امام صادق(ع) راهنمایی و نصیحت می طلبد و در نامه ای خطاب به امام می نویسد: «من به ولایت اهواز مبتلا شدم و از آقا و مولای خود می خواهم حد و حدود من را مشخص نماید تا بفهمم با چه عملی به خدا نزدیک شوم و چگونه بیت المال را خرج کنم و به چه کسی اعتماد نمایم و چه کسی را اهل سرّ خود قرار دهم...».
امام صادق(ع)در پاسخ به این نامه نیز بعد از دعا در حق عبدالله می فرمایند:
« خبر والی شدن تو بر اهواز مرا هم خوشحال کرد و هم ناراحت ، علت خوشحالی این است که شاید خداوند به وسیله تو به شیعیان عزت دهد و ضعف آنان را بر طرف نماید ...
و اما ناراحتی ام به این دلیل است که مبادا نسبت به دوستان ما لغزشی مرتکب شوی که باعث شود بوی بهشت را هم نشنوی !!!
بدان که خلاص و رهایی تو در حفظ خون مومنین و دست برداشتن از آزار آنان و رفق و مدارا با مردم است و همچنین در تأنی و معاشرت نیکو و نرمی بدون ضعف و صلابت بدون خشونت.
مواظب باش سخن چینان و افراد نمام و دو بهم زن، خود را به تو نچسبانند که در این صورت خدا بر تو غضب خواهد نمود و آبرویت را خواهد برد.
انسان اگر ایمان به خدا و آخرت داشته باشد، نگاهش به مقام و موقعیت خصوصا در حکومت اسلامی صرفا نگاه به یک موقعیت خطیری است که مایه آزمایش بسیار سختی برای او خواهد بود و با وجود چنین ایمان و عقلی، انسان باید از پست و مقام فراری باشد نه این که برای بدست آوردن آن رقابت کند یا خدای نکرده برای رسیدن به آن مرتکب حرام شود.
در امور و کارها تنها به کسی اعتماد کن که امتحان پس داده باشد و او را آزموده باشی و اهل بصیرت باشد، یاران خود را خوب تشخیص بده و همه را بیازمای!
مبادا درهمی را در راه غیر خدا خرج کنی و مثلا به شاعران متملق یا دلقکان دهی، جوایز و هدایای تو باید به کارمندان و زحمتکشان داده شود.
مبادا چیزی از طلا و نقره برای خود بیاندوزی!
هیچ گاه سیر کردن شکم های گرسنه که آتش غضب خدا را خاموش می کند کوچک مشمار!
چرا که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: ایمان ندارد کسی که شب سیر بخوابد در حالی که همسایه او گرسنه باشد!
بگذار از پستی دنیا به تو خبر دهم:
وقتی حسین بن علی علیه السلام به سمت کوفه روان شد ابن عباس او را به خدا قسم داد که مرو کشته می شوی !
حسین بن علی علیه السلام فرمود: من خود، جایگاه کشته شدنم را بهتر از تو می دانم و جز فراق دنیا از آن برایم چیزی نمانده! ای ابن عباس آیا می خواهی داستان امیرالمومنین علیه السلام و دنیا را برای تو بازگو کنم؟
گفت: بله، به جانم قسم که دوست دارم بشنوم .
فرمود: امیرالمومنین علیه السلام به من فرمود:
روزی در هنگامی که فدک تحت اختیار فاطمه علیهاالسلام بود به همراه بیلی در قسمتی از آن مشغول کار بودم که ناگهان زنی بسیار زیبا در مقابلم آشکار شد که جمالش دلربا بود... آن زن به من گفت : آیا می خواهی با من ازدواج نمایی تا از این بیل راحت شوی و تمام گنجهای زمین را به رویت بگشایم ؟!
به او گفتم: تو کیستی ؟
گفت: من دنیا هستم !
به او گفتم که برو و شوی دیگری طلب کن، تو در شأن من نیستی و با بیل خود مشغول به کار شدم و اشعاری را زیر لب زمزمه نمودم ...
امیرالمؤمنین علیه السلام از دنیا خارج شد در حالی که حق هیچ بنده ای بر گردن او نبود و سائر ائمه علیهم السلام نیز این چنین بودند .
[ ای نجاشی ] مواظب باش مومنی را نترسانی به فریاد مومنین برس!
چرا که پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود:
کسی که به فریاد مومنی برسد خداوند در قیامت به فریاد او خواهد رسید . کسی که یک حاجت برادر مومن خود را برآورده کند خداوند حاجات کثیره او را برآورده خواهد کرد. کسی که مومنی را لباس بپوشاند یا سیر کند یا او را بر مرکب خود سوار نماید یا وسائل ازدواج او را فراهم نماید، خداوند او را از لباس ها و غذاها و مرکبها و همسران بهشتی عنایت کند ... کسی که برادر مومنش را به خاطر خدا زیارت کند زائر خدا خواهد بود .
مبادا لغزش مومنین را پیگیری کنی که خدا نیز با تو چنین خواهد کرد ! کمترین مرحله کفر این است که انسان کلامی را از برادر مومنش بشنود و آن را به خاطر نگه دارد تا روزی او را رسوا کند ! »
نقل شده در زمان امام صادق(علیهالسلام) شخصی مدّعی بود که قادر است از اشیایی که دیگران پنهان کرده اند خبر دهد. مردم به عنوان سرگرمی و تفریح از راههای مختلف وی را امتحان کردند.آن فرد برخلاف انتظار حاضرین به خوبی از پس امتحانات برآمد، تا اینکه امام صادق(علیهالسلام) سر رسید، اوضاع را جویا شد، جریان را شرح دادند. حضرت دست خود را مشت کردند و از او پرسید؛ در دست من چه چیزی است؟ او بعد از لحظاتی تأمل و فکر، با حالت تحیّر و تعجّب به امام خیره شد. امام(علیهالسلام) پرسید چرا جواب نمیدهی؟ گفت جواب را میدانم ولی در تعجبم شما از کجا آن را آورده¬اید. آن شخص ادامه داد: در تمام کرة زمین همه چیز مسیر طبیعی خود را می¬گذراند فقط در یک جزیره مرغی دو تا تخم گذاشته که یکی از آنها مفقود شده و آنچه در دست توست باید همان تخم باشد. حضرت تصدیق کردند. امام(علیهالسلام) از او پرسید چگونه به اینجا رسیدی؟ جواب داد: «با مخالفت با هوای نفس»، هرچه دلم خواست خلافش را انجام دادم. حضرت از او خواست مسلمان شود. جواب داد، دوست ندارم. امام(علیهالسلام) فرمود؛ مگر قرار نبود با هوای نفست مخالفت کنی؟ طبق عهد خودت الان باید مسلمان شوی، چون دوست نداری مسلمان شوی. زمینه فراهم بود؛ هم به قدرت معنوی امام پی-برد و هم در مقابل استدلال امام پاسخی نداشت. بعد از مسلمان شدن، قدرت غیبی خود را از دست داد. سراغ امام آمد و زبان به شکوه گشود «قبلاً که مسلمان نبودم این قدرت را داشتم الان که خدا را پذیرفتم قدرتم را از دست داده¬ام! این چه دینی است؟» امام(علیهالسلام) فرمود: «تاکنون متحمّل زحمتی شده بودی و خداوند در همین عالم مزد زحمت تو را میداد و بعد از دریافت مزد، طلبی از خدا نداشتی چون با خدا بیگانه بودی و از الان آنچه عمل می¬کنی خداوند برای آن جایی که به آن نیازمندی ذخیره میکند و آنچه که قبلاً داشتی برای نیل به سعادت ابدی، سودی به تو نمیرساند
🌷آیت الله بهجت(ره):
با تمام وجود گناه کردیم؛ نه نعمت هایش را از ما گرفت و نه گناهانمان را فاش کرد اگر بندگی اش را میکردیم چــه میکرد...
#کلام_علما
مادر در خواب پسر شهیدش را میبیندپسر به او میگوید:
توی بهشت جام خیلی خوبه...چی میخوای برات بفرستم؟
مادر میگوید:
چیزی نمیخوام؛ فقط جلسه قرآن که میرم، همه قرآن میخونن و من نمیتونم بخونم خجالت میکشم...
میدونن من سواد ندارم، بهم میگن همون سوره توحید رو بخون!!🥀
پسر میگوید:
نماز صبحت رو که خوندی قرآن رو بردار و بخون!
.بعد از نماز یاد حرف پسرش میافتد!
قرآن را بر میدارد و شروع میکند به خواندن...
خبر میپیچد!
پسر دیگرش، این را به عنوان کرامت شهید، محضر آیت الله نوری همدانی مطرح میکند و از ایشان میخواهد مادرش را امتحان کنند...
حضرت آیتالله نوری همدانی نزد مادر شهید میروند!
قرآنی را به او میدهند که بخواند!
به راحتی همه جای قرآن را میخواند؛
اما بعضی جاها را نه!
میفرمایند: «قرآن خودتان رو بردارید و بخوانید!»
مادر شهید شروع میکند به خواندن از روی قرآن خودش؛ بدون غلط
آیت الله نوری با گریه، چادر مادر #شهید را میبوسند و میفرمایند:
«جاهایی که نمیتوانستند بخوانند متن غیر از #قرآن قرار داده بودیم که امتحانشان کنیم.»✨
شهید #کاظم_نجفی_رستگار
#امام_زمان
#سلامبرشهیدان
#اللھمعجللولیڪالفࢪج
651-درس-هایی-از-امام-جعفر-صادق-علیه-السلام-1.pdf
1.61M
درس هایی از امام جعفر صادق علیه السلام
روضه شب جمعه:از همین جا دل هایمان را روانه کنیم قبرستان بقیع، برای غربت و مظلومیت ائمه ی بقیع اشک بریزیم مخصوصا برای امام صادق.
سلامی خدمت آقا امام صادق عرضه کنیم: السّلام علیک یا اباعبدالله یا جعفربن محمد؛
سلام ما بر مزار معطر صادق
که مثل ماه می درخشد به آسمان بقیع
ز غربتش چه بگویم که سینه ها خون است
برای صادق زهرا مدینه، محزون است
منصور دستور داد نیمه ی شب به خانه ی امام صادق ریختند. امام صادق را با سر برهنه و بدون رو پوش به حضور او آوردند. منصور با کمال جسارت و خشونت به آن حضرت گفت: ای جعفر! با این سن و سال آیا شرم نمی کنی که خواهان ریاست هستی و می خواهی بین مسلمانان فتنه و آشوب به پا کنی؟
شمشیرش را از غلاف بیرون کشید، تا گردن امام را بزند. نا گاه رسول خدا را در برابر خود دید، شمشیر را در غلاف گذاشت. برای بار دوم همین کار را کرد و باز رسول خدا را در برابر خود دید. برای بار سوم نیز تکرار شد، باز رسول خدا را در برابر خود دید. سر انجام از قتل امام منصرف گردید..
یا رسول الله یک شمشیر برهنه دیدی و طاقت نیاوردی. اما در کربلا زینب بالای تل آمد، دید شمشیر ها بالا می روند، همه در یک محل فرود می آیند. غبار بلند شد. زینب، حسین را نمی بیند. نتوانست تحمل کند دست هایش را بر سر گذاشت، صدا زد: وا محمّداه، وا علیّاه، وا اماماه، وا حسیناه...زینب امد تو گودی قتلگاه. بدن برادر را نمی بیند...گلی گم کرده ام می جویم اورا. به هرگل می رسم می بویم اورا.گل من یک نشانه در بدن داشت..یکی پیراهن کهنه به تن داشت....صدای ضعیفی شنید اُخَیَ الَیَ...زینب بدن برادر را از زیر شمشیر و نیزه ها بیرون اورد.اما نشناخت. صدا زد:ا انت اخی. ا انت ابن امی؟ایا تو برادر منی؟تو پسر مادر منی؟....و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥دعایی که آیتالله بهجت به رهبرانقلاب توصیه کردند
انتشار بمناسبت سالگرد ارتحال عارف نورانی آیتالله بهجت
http://eitaa.com/joinchat/3298492416Cc8880c401c [عضویت]
بیدار شدن انسان توسط فرشتگان در #نیمه_شب🌙 برای عبادت و #نمازشب
✨️ آیت الله بهجت رہ :
🔸شب که انسان می خوابد، ملائکه موکل بر انسان، او را برای #نماز بیدار می کنند و بعد چون انسان اعتنا نمی کند و دوباره می خوابد باز او را بیدار می کنند. دوباره می خوابد، باز او را بیدار می کنند…
🔸این بیداری ها تصادفی و از روی اتفاق نیست، بلکه بیداریهای ملکوتی است که به وسیله فرشتگان انجام می گیرد.
🔸اگر انسان استفاده کرد و برخاست، آنها تقویت و تایید می کنند و روحانیت می دهند، وگرنه متأثر می شوند و کسل برمی گردند.
🔸اگر از خواب برخاستید آن ملائکه را که نمی بینید، اقلاً به آنها سلام کنید و تشکر نمایید!
📚در خلوت عارفان
تشرف آیت الله شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی
بسم الله الرحمن الرحیم وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین ولعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.
برای شادی دل مؤمنانی که مشتاق زیارت ولی عصر (علیه السلام) هستند وبرای تذکر وعمل به آیه ﴿وذَکرْ فَإِنَّ اَلذِّکری تَنْفَعُ اَلْمُؤْمِنِینَ﴾(۴۰۲) داستان تشرفم را نقل می کنم وامیدوارم که این تذکر مؤثر واقع شده وقلوب مؤمنان، با استماع وشنیدن این حکایت از محبت به حضرت بقیة الله سرشار گردد. این حقیر ناقابل مورد مرحمت حضرت حق جلّ وعلا واقع شدم وخداوند سعادت تشرف به خدمت حضرت مهدی (عج) را نصیبم فرمود وحدود نصف روز در خدمت حضرت بودم وپس از اینکه ایشان غایب شدند، دانستم که حضرت بقیة الله (ارواحنا فداه) بوده اند.
در سال ١٣٣۶ هجری شمسی در حالی که امیر الحاج وسرپرست ما صدر الاشراف بود، از تهران به مکه رهسپار شدیم. حدود دو هزار وپانصد تا سه هزار تومان می گرفتند وبا ماشین هایی قرارداد می بستند تا ما را به مکه برسانند وپس از مکه به عراق برگردانند. قرار داد ما با این ماشین ها تا بغداد بود. آن سال من برای چهاردهمین مرتبه وبه عنوان روحانی یک کاروان به بیت الله مشرف می شدم آن سال در راه مکه مصائبی برای ماشین ما پیش آمد که الحمد لله به خیر گذشت. در راه بازگشت از مکه نیز قوانینی برای ماشین ها گذاشته بودند، به طوری که باید صدتا صدتا با هم حرکت کنند. هر صد دستگاه ماشین را یک قافله می گفتند که یک سرپرست داشتند ویک ماشین لوازم یدکی هم همراه بود، در جلوی این کاروان یک ماشین پلیس ودر عقب آن نیز یک ماشین پلیس وظیفه حفاظت از کاروان را برعهده داشتند.
ماشین ما دو راننده به نام های محمود آقا واصغر آقا داشت. هر دو راننده اهل تهران بودند. هنگامی که کاروان به راه افتاد حاج اصغر رانندگی می کرد، او گفت: در وقت آمدن از تهران ماشین ما را عقب ماشین ها انداختند والان نیز ما را در آخر ماشین ها قرار داده اند وباید تا آخر مسیر خاک بخوریم پس من باید از صف ماشین ها خارج شوم ودر جلوی ماشین های دیگر قرار بگیرم.
جدا شدن از کاروان وگم کردن راه
حاج اصغر در نظر داشت که از ماشین ها جدا شود ومقداری راه بپیماید ودوباره به کاروان ملحق شود ودر جلوی کاروان قرار بگیرد، او با این فکر ماشین را منحرف کرد واز کاروان جدا شد.
بنده می دانستم که بیابان های عربستان بی سروته است او را موعظه کردم وگفتم: «از قافله جدا نشو وطبق ترتیب کاروان حرکت کن.» خیلی به او اصرار کردم؛ تعداد هفده حاجی دیگر هم که در ماشین بودند ساکت بودند وبه من کمک نکردند. راننده گفت: ما به قدر کافی آب وبنزین داریم ومی توانیم پس از پیمودن مسافتی از جلوی کاروان، خود را به آنها ملحق کنیم.
بالاخره پس از طی چند مسافت نتوانست راه را پیدا کند وخود را به قافله برساند. چون شب فرا رسید، دادوقال زیادی کردیم واز او خواستیم که ماشین را متوقف کند تا نماز بخوانیم. وقتی ماشین را برای اقامه نماز نگه داشت من در آسمان نگاه کردم ودیدم فاصله ما با بنات النعش (ستاره های هفت برادر) زیاد شده وفهمیدم که راه زیادی را اشتباه آمده ایم. به راننده گفتم: «امشب در همین جا بیتوته می کنیم وفردا صبح از همان راهی که آمده ایم بازمی گردیم».
فردا صبح سوار ماشین شدیم واز همان راه بازگشتیم. اما چون سرزمین حجاز دارای شن های نرمی است که باد آنها را حرکت داده بود وهیچ اثری از راهی که آمده بودیم باقی نمانده بود. به همین جهت راه برگشت را پیدا نکردیم. ماشین هم مرتب توی شن ها فرو می رفت. بیست فرسخ به این طرف، ده فرسخ به آن طرف رفتیم ولی به جایی نرسیدیم، دوباره شب شد.
فردا صبح که روز سوم بود آب وبنزین تمام شد. راننده چندبار ماشین را سربالا برد وبه سرازیری آورد تا اگر یک قطره بنزین یا آب دارد مورد مصرف قرار گیرد، اما هیهات! همه چیز پایان یافته بود.
قطع امید
همه ما وحشت زده وناامید بودیم. من که اطلاعات بیشتری داشتم به زائرین گفتم:
بالاخره این آقا، ما را به اینجا کشاند وگناه بزرگی انجام داده است. حالا باید همه جمع شویم وبه آقا امام زمان (صلوات الله علیه) متوسل شویم. اگر آن بزرگوار ما را از این مهلکه نجات دهد، زهی سعادت؛ ولی اگر او به فریاد ما نرسد، همه ما در این بیابان می میریم وطعمه حیوانات خواهیم شد. بنابراین باید هم اکنون، قبل از اینکه بی حال شویم، هر یک از ما گودالی حفر کرده وقبر خود را بکنیم، تا وقتی که بی حال شده ودست وپایمان از رمق افتاد به درون آن گودال رفته ودر آن جان بدهیم تا به مرور زمان در اثر وزیدن باد وشن ها روی ما بریزد ومدفون شویم.