eitaa logo
مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
167 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
2.5هزار ویدیو
157 فایل
.چی می شود پرچم حرم،برام کفن بشه. سلام من به بی بی شهادتین من بشه.بدون زینبی من نفس نمی کشم تا زنده ام از عشق بی بی دست نمی کشم https://eitaa.com/alvane ا
مشاهده در ایتا
دانلود
روضه شب جمعه:فردا شب بچه هام توی این بیابان میدون..... شب عاشورا هلال می گه دیدم امام حسین علیه السلام با خواهر حرف میزنه یه وقت خواهر گفت داداش اصحاب رو امتحان کردی ....هلال می گه گریه کردم اومدم پیش اصحاب بلند شدیم رفتیم پشت خیمه زنها یا بنات رسول الله با بی انت و امی شمشیر کشیدند رفتند سوی لشگر .....امام حسین فر مود عبا س جان برو جلو یاران را بگیر ...همه گریه کنان آمدند ....زینب راحت شد هلال می گه دنبال امام رفتم دیدم امام مرتب می شینه پا میشه فرمود که هستی گفتم غلام شما هلالم آقا چه می کنی فرمود خارهای بیا بان را در می اورم فردا شب بچه هام تو ای بیا بان میدوند...... امام رضا علیه السلام فرمود یا بن شبیب اگر خواستی گریه کنی فقط برای حسین علیه السلام گریه کن....یا بن شبیب درد حسین درد جان فزا ست یا بن شبیب روضه ما داغ پر بلاست یا بن شبیب درد حسین درد بی کسی است یعنی عزیز فاطمه شب گرد بی کسی است یا بن شبیب عمه ما را کتک زدند آتش هزار بار به باغ فدک زدند یا بن شبیب کوچه به دل غم نشا نده است یعنی هنوز دست علی بسته مانده است یا بن شبیب خنده مرا ترک می کند خد ا لتر یب را چه کسی دک می کند یا بن شبیب غصه دلم را کباب کرد شیب الخضیب دیده ما را پر آب کرد یا بن شبیب جرم یتیم سه ساله چیست دیگر پس از امام کشی آه و ناله چیست یا بن شبیب قصه معجر نگفتنی است جریان حنجر و دم خنجر شنفتنی است یا بن شبیب غا رت خیمه عجیب بود در شعله ها سلا له حیدر غریب بود یا بن شبیب دختر ترسیده دید ه ای در زیر خار طفلک خوا بیده دید ه ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸سلام برآنهایی که رفتند تا جاودان بمانند 31 شهریور، سالروز دفاع مقدس است. یادهمه شهدا و سربازان وطن گرامی باد🌹
🔴به قله نزدیک شدیم 🔹سال‌ قبل: فتح قریب 🔹امسال: فتح مبین
آیت الله آقا : شفّاف ميگويم: براي اينکه در زمان غيبت امام زمان ارواحنا له فداه يک سري در شما اثر نکند، دستور اين است. هر روز بگوييد: «يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِکَ» دو سه ثانيه هم بيشتر طول نميکشد. لذا اين را هر روز بخوانيد تا دلتان به قرص شود
این سوالاتی هستش که مطرح شده
و علیکم السلام.بخاطر مصالح اسلام پیامبر خدا وامامان ما از حق خود می گذشتند. مثلا ابوسفیان انهمه جنایت کرد و هند جگر خوار باعث شهادت حضرت حمزه شد ولی پیامبر خدا وقتی مکه را تصرف کرد ابوسفیان و هند را بخشید...امیرالمومنین هم بخاطر مصالح اسلام پشت سر عمر نماز می خوانداگرچه نیت فرادی می کردند و با خلفای سه گانه مخالفتی نکردند حتی بنابر بعضی روایات دخترشان را به عمر دادند تا اسلام حفظ شود.تا جنگ بین مسلمانان در نگیرد..حتی در جنگ جمل امیرمومنان بارها طلحه و زبیر را به قران دعوت کردند اما انها قبول نکردند و حضرت مجبور به جنگ شد..امام حسن بخاطر مصالح اسلام با قاتل مادرش کاری نداشت و بخاطر اسلام با معاویه صلح کردند...اما امام حسین دیدند اگر درمقابل یزید سکوت کنند اسلام از بین می رود لذا ایشان بخاطر مصالح اسلام قیام کردند...پس محور برنامه های پیامبر و اهل بیت،مصلحت اسلام بوده است....
📍ترکش خمپاره پیشونیش رو چاک داده بود ازش پرسیدم: چه حرفی برای مردم داری با لبخند گفت: از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط کمپوت میفرستن، عکس روی کمپوت ها رو نکنن!! گفتم داره ضبط میشه برادر یه حرف بهتری بگو با همون طنازی گفت: اخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده ...!! 🔹"هفته دفاع مقدس مبارک"
حاج آقای ‍ قرائتی فرمود: پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من شش ماه بعد از وفاتش بدنیا آمدم ، در شش سالگی که کمی خواندن و نوشتن آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند مفهومش چیست ( در بزم غم حسین، مرا یاد کنید ) بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده ؟؟ روزی در سن حدودا بیست سالگی در کوچه میرفتم که مردی حدودا پنجاه ساله که نامش حسین بود و فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست و گریست !!! وقتی آرام شد راز گریستن خودش را برای من اینگونه تعریف کرد : در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشون بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند از قضا نامزدم سرویس زیبا و‌ بسیار گرانی را انتخاب کرد ، من که همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار بکنم ناگهان پدرت گفت : حسین آقا قربان اسمت ، با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی که در خانه مان کردی صد تومان است و سپس (به پول آن زمان ) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه میکردم و در دلم به خودم میگفتم کدوم بدهی؟ کدوم بنایی ؟ من طلبی از حاجی ندارم !! بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ ، بلکه صد تومان خرج عروسی ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها شنیدم حاجی عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده زد زیر گریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت وقتی زنم آرام شد از او پرسیدم تو چرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد : آنروز بعد از خرید طلا چون چادر مادرم وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم ، شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در میزند ، من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است حواله ی آقا امام حسین علیه السلام است ، لطفا به دامادتان نگویید که من دادم !! تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبایی با ما کرده ، بگونه ای که آنروز پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم !!! وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم فهمیدم که پدرم همانگونه که در عزای امام حسین علیه السلام بر سر می زده دست نوازش بر سر یتیمان هم می کشیده ، همانگونه که در عزاء بر سینه میزده مرهمی به سینه درد مندان هم بوده ، و همانگونه که برای عاشورا سفره نذری مینداخته هرگز دستش به مال مردم آلوده نبوده و یک حسینی حسینی راستین بوده است ..... اللهم ارزقنا توفيق خدمة الحسين عليه السلام في الدنيا و الآخره
📚 سعى كنيد هرروز يا هرشب، حداقل ٢٠ صفحه كتاب بخوانيد... دستِ كم نگيريد : در يكسال ميشود: ٧٣٠٠ صفحه ؛😍 اگر هر كتابى را به طور متوسط ٢٠٠ صفحه در نظر بگيريم : در يك سال ميشود تقريبا ٣٧ جلد كتاب ! به همين راحتـــــى ...⚜ 💠🌐💠🌐💠🌐💠