فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎈 ۲ روز مانده تا نیمه شعبان 🎉🎊
🔹️ امام سجاد علیه السّلام:
همانا مردم زمان غیبت همانها که امامت او را پذیرفته اند و منتظر ظهور اویند برتر از افراد همه زمانها هستند.
#روز_امید
mojir-hadadiyan.mp3
4.45M
از امام جعفر صادق علیه السلام روایت است که از امام محمدباقر علیهالسلام در مورد فضیلت شب نیمه شعبان سوال شد؛ امام فرمود آن شب بعد از لیلة القدر افضل شبها است. در آن شب خداوند به بندگان، فضل خود را عطا میفرماید و ایشان را به مَنّ و کَرَم خویش میآمرزد.پس سعی و کوشش کنید در تقرّب جستن به سوی خدای تعالی در شب نیمه شعبان، که آن شبی است که خدا قسم یاد فرموده به ذات مقدس خود که سائلی را از درگاه خود تا زمانی که مطلب گناهی را درخواست نکند؛ دست خالی برنگرداند.
و آن شبی است که قرار داده حق تعالی آن را از برای ما به مقابل آنکه قرار داده شب قدر را برای پیغمبر ما صَلَّی اللَّهِ عَلِیهِ وَ آله. پس کوشش کنید در دعا و ثنا بر خدای تعالی و از جمله برکات این شب مبارک آن است که ولادت با سعادت حضرت صاحب عصر امام زمان ارواحُنا لَهُ الفداء در سحر این شب سال دویست و پنجاه و پنج در سامراء واقع شده و باعث مزید شرافت این شب مبارک شده است.
تولدى مبارك
حكيمه خاتون مىگويد : « شب نيمه شعبان امام حسن عسکرى عليه السلام به من فرمود : امشب نزد ما باش ، كه در اين شب فرزندى گرامى متولد مىشود كه خداوند به وسيله او زمين را به علم و ايمان زنده مىكند ، بعد از آنكه به واسطه اشاعه كفر و ضلالت مرده باشد ! گفتم : از چه كسى اين فرزند متولد مىشود ؟ فرمود : از نرجس به هم مىرسد نه از ديگرى ! من بلند شدم و پشت و شكم نرجس را مشاهده كردم و گفتم : هيچ گونه اثرى از حمل نيست ؟ حضرت تبسم نمود و فرمود كه چون صبح مىشود اثر باردارى بر او ظاهر مىشود و مَثَل او مانند مادر موسى است ، كه تا هنگام ولادت هيچ اثرى از باردارى در او نبود و احدى متوجه نشد ، زيرا فرعون شكم زنان حامله را براى دست يافت به موسى مىشكافت و سرنوشت اين فرزند نيز شبيه حضرت موسى است !
حكيمه مىگويد : شب در آنجا ماندم و افطار كردم و نزديك نرجس خوابيدم و در هر ساعت از او خبر مىگرفتم ، ولى او به حال طبيعى خوابيده بود ! در اين شب زودتر از شبهاى ديگر به تهجّد برخاستم و نماز شب را اداء كردم و چون به نماز وتر رسيدم ، نرجس بلند شد و وضو گرفت و نماز شب را به جا آورد ! چون نگاه كردم و ديدم كه فجر كاذب طلوع كرده بود ! نزديك بود كه شكّى از وعدهاى كه امام عليه السلام داده بود ، در دلم پديد آيد ! ناگاه امام حسن عليه السلام از اطاق خود ندا در دادند
كه اى عمه شك نكن ، كه وقتش نزديك شده است ! در اين موقع در نرجس اضطرابى مشاهده كردم ! او را در برگرفتم و نامهاى الهى را بر او خواندم .
حضرت صدا زدند كه سوره قدر را بر او بخوان ! از نرجس پرسيدم : در چه حالى هستى ؟ گفت : اثر آنچه مولايم فرمود : ظاهر شده است ! چون شروع به خواندن سوره قدر نمودم آن طفل در شكم مادر با من همراهى در خواندن مىكرد و بر من سلام كرد ! من ترسيدم ! حضرت صدا كرد كه : از قدرت خدا تعجب مكن ، كه طفلان ما را به حكمت گويا مىگرداند و ما را در بزرگى ، حجت خود در زمين ساخته است . چون سخن امام عليه السلام تمام شد . نرجس از ديده من غائب شد ! گويا ميان من و او حائل گرديد ! فرياد كنان به سوى امام عليه السلام دويدم ! حضرت فرمود : اى عمه برگرد كه او را در جاى خود خواهى ديد . چون برگشتم ، پرده گشوده شد و در نرجس نورى مشاهده كردم كه ديده مرا خيره كرد و حضرت صاحب عليه السلام را ديدم كه رو به قبله بر زانوها به سجده افتاده و انگشتان سبابه را به آسمان بلند كرده و مىگويد : شهادت مىدهم كه خدايى جز خداى يگانه نيست و شريكى ندارد و جد من رسول خداست و پدرم اميرمؤمنان وصى رسول خداست . يك يك امامان را شمرد تا به خودش رسيد و فرمود : خدايا وعده مرا به اثبات برسان و امر مرا كامل كن و انتقام مرا از دشمنان بگير و زمين را به وسيله من از عدل و داد پر فرما ! در اين فرصت امام حسن عسکرى عليه لسلام فرمود : عمه جان ! فرزندم را بياور ! آن فرزند سعادتمند را نزد امام عليه السلام بردم . چون نظرش بر پدر افتاد سلام كرد .
حضرت او را گرفت و زبان مبارك بر دو چشمش ماليد و در دهان و هر دو گوشش زبان گردانيد و بر كف چپ ، او را نشانيد و دست بر سر او ماليد و گفت : اى فرزند ! به قدرت الهى سخن بگو ! كودك به سخن آمد و گفت : « أعوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم » . « بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الاْءَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ * وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الاْءَرْضِ » « مىخواهيم منت
بگذاريم بر مستضعفين و آنان را پيشوا و وارث قرار بدهيم و مسلط بر زمين كنيم »( منتهى الامال : ج2 ، ص421 .