eitaa logo
مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
167 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
145 فایل
.چی می شود پرچم حرم،برام کفن بشه. سلام من به بی بی شهادتین من بشه.بدون زینبی من نفس نمی کشم تا زنده ام از عشق بی بی دست نمی کشم https://eitaa.com/alvane ا
مشاهده در ایتا
دانلود
_کرامات_حضرت_معصومه (س) عنایت حضرت به زائر برادر آقای شیخ عبد الله موسیانی نقل می‌کند: که ما عازم مشهد مقدس بودیم در حالی که در آن‌جا به جهت جمعیت زیاد زوار، منزل به‌سختی پیدا می‌شد. من با اطلاع از این جهت به حرم حضرت معصومه علیهاالسلام مشرف شدم و خیلی خودمانی گفتم: بی بی جان ما عازم زیارت برادر شماییم، خودتان عنایتی بفرمایید. ما عازم مشهد شدیم، دیدیم منزل بسیار کمیاب است نزدیک حرم از تاکسی پیاده شدیم، ناگهان دیدم جوانی از داخل کوچه به طرف من آمد و به من گفت: منزل می‌خواهید؟ گفتم: بله، گفت دنبال من بیا با او رفتم مرا داخل خانه‌اش برد، اطاق بزرگ و خوبی را به ما داد، ما وقتی در آن‌جا مشغول جابجایی وسایل بودیم، خانم ایشان ما را برای نهار دعوت کرد، بعد از تشرف به حرم و زیارت و نماز ، نهار را با آن‌ها خوردیم. صبح روز بعد، خانم از ما سوال کرد: شما چند روز در اینجا هستید؟ گفتم ده روز. گفت ما به تهران می‌رویم، این کلید خانه، هر وقت که خواستید بروید، کلید را بدهید به همسایه ما آقای رضوی (یا رضوانی). گفتم کرایه منزل چه می‌شود؟ گفت ما صحبت آن را کرده‌ایم. ما خیال کردیم مقصود ایشان صحبت درباره کرایه است با آقایی که بنا شد کلید را به او بدهیم. چند روزی گذشت کسی آمد در خانه و گفت: من رضوی (یا رضوانی) هستم، شما هر وقت که خواستید به قم بروید، کلید را پشت آینه داخل اطاق بگذارید و در منزل را ببندید و بروید. گفتیم: کرایه چه می‌شود؟ گفت درباره کرایه با من صحبتی نکردند. ده روز ما تمام شد، خواستیم برگردیم، دیدیم بلیط ماشین را باید چند روز پیش تهیه می‌کردیم و الان تهیه بلیط امکان ندارد، خیلی ناراحت بودیم که من از صاحب ماشینی (که در نزدیک منزل ما، ماشین خودش را پارک می‌کرد و در مسیر (تهران - مشهد) مسافر جا به جا می‌کرد) خواستم ما را هم با خودش تا تهران ببرد. او گفت: من فردا حرکت نمی‌کنم ولی فردا شما را به قم می‌فرستم؛ فردا ما را تا گاراژ ماشین برد و رفت به مسوول دفتر گفت: این‌ها از ما هستند و می‌خواهند به قم بروند، او هم موافقت کرد و در بهترین جای ماشین به ما تعداد صندلی مورد نیازمان را داد و ناباورانه (حضرت معصومه) وسیله برگشت‌مان را هم مانند (منزل در مشهد) فراهم کرد.
هدایت شده از نشر خوبی ها شهید دفاع مقدس اسدالله 🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پای چوبه دار یاد حرف مادرم افتادم گفتم السلام علیک یا علی بن موسی الرضا و ناگهان همه چی تغییر کرد...
السلام علیک یافاطمه معصومه از شب میلاد تو اینگونه حاصل می شود ماه روز اول ذی قعده کامل می شود بال ها سر در میارن از شب میلاد تو تا که جبرائیل از خورشید غافل می شود   گوئیا شان نزولش می شود ایران ما هر چه بر موسی بن جعفر سوره نازل می شود پای او شاه چراغ و دست ها عبدالعظیم چشم ایران چون که مشهد گشت قم دل می شود   خاک مشهد نسخه ایرانی کرب و بلاست حضرت معصومه زینب را معادل می شود   هر کسی در شهر عاقل گشت عاشق هم نشد هر کسی در صحن عاشق گشت عاقل می شود اشک وقتی واقعی شد در حرم هم سر گرفت پس به جای مهر پیشانی من گل می شود   هر کسی طرز ارادت را به تو توضیح داد صاحب یک جفت توضیح المسائل می شود مشکلات سختم آسان شد ولی کاری بکن دل بریدن از تو دارد باز مشکل می شود   خاک مشهد نسخه ایرانی کرب و بلاست حضرت معصومه زینب را معادل می شود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 شهیدی که در برزخ گرفتار یک تهمت به زنی بد حجاب بود! حتی شهید هم باشیم، خدا از حق الناس نمی‌گذرد، مگر او حلال کند... داستانی واقعی ما دو دوست صمیمی بودیم مانند دو برادر. انقلاب که پیروز شد من به حوزه علمیه رفتم و او در یکی از ادارات دولتی تهران مشغول شد. کار او بررسی، صلاحیت و گزینش کارکنان بود. ایام ابتدای انقلاب حساسیت ها در زمینه گزینش بسیار بالا بود. بارها به من می‌گفت تو هم بیا و در همین اداره مشغول شو، اما من ترجیح دادم مشغول درس باشم. روزها گذشت تا این که جنگ شروع شد. دیگر جای درنگ نبود هر دو با هم راهی جبهه شدیم. در همان ماه های اول جنگ، دوست من به شهادت رسید. من هم پس از سالها حضور در جبهه با غم فراق دوستانم به قم برگشتم و درسم را ادامه دادم. تا اینکه یک شب اتفاق عجیبی افتاد؛ در تجربه ای که بسیار برایم غیر قابل باور بود دوست شهیدم را دیدم، فکر میکردم مانند بقیه شهدا در بهشت الهی مشغول استفاده از نعمت هاست اما... با نگرانی به من گفت: من باید وارد بهشت شوم اما گرفتار یک زن هستم! من که خیلی تعجب کرده بودم گفتم: از کی حرف میزنی؟ گفت: وقتی در سالهای ابتدای انقلاب در آن اداره مشغول کار بودم، یک خانم کارمند داشتیم که حجاب را درست رعایت نمی‌کرد. هر چه با او صحبت کردم بی فایده بود. دست آخر در مورد او حرفی زدم که خلاف واقع بود. او خیلی ناراحت شد. برخی کارمندها نگاهشان نسبت به این خانم تغییر کرد، کار به جایی رسید که اداره را رها کرد. من هم خوشحال بودم چون این کارمند بد حجاب از آن داره رفت و فکر میکردم شرایط عمومی اداره بهتر شده و دیگر بی حجاب نداریم اما به چه قیمتی؟ در واقع من به او تهمت زده بودم الان گرفتار هستم. تو را به حق رفاقتی که داشتیم پیگیری کن تا از من راضی شود. خیلی به این ماجرا فکر کردم چه کاری میتوانستم انجام دهم. سالها از روزهای انقلاب گذشته بود چطور میتوانستم او را پیدا کنم؟ از روز بعد کارم را شروع کردم به تهران و آن اداره رفتم. با چند نفر از قدیمی‌ها مطرح کردم، کسی از این موضوع خبر نداشت. سراغ کارمندهای بازنشسته و قدیمی تر را گرفتم، بالاخره یکی نفر را پیدا کردم که از آن موضوع خبر داشت. نام و مشخصات آن خانم را به من گفت. با سختی بسیار آدرسی از آن خانم پیدا کردم. وقتی به منزلش مراجعه کردم موضوع خودم را گفتم خوب آن ماجرا را به یاد داشت. با خودم گفتم وقتی بگویم او شهید شده و تقاضای بخشش دارد حتما قبول میکند اما... آن خانم که سن و سالی ازش گذشته بود گفت: «به خداوندی خدا حلالش نمی کنم، خدا ازش نگذره. از این حرفش ترسیدم هرچه اصرار کردم بی فایده بود گفتم: یعنی هیچ راهی ندارد که او را ببخشی؟ جوابش منفی بود، گفت: شما نمیدانی که تهمت این آقا با آبروی من چه کرد؛ من مجبور شدم اداره ای که سالها در آن کار میکردم را ترک کنم. چندین روز فکرم مشغول بود. من وقتی به منزل ایشان رفتم شاهد بودم که او یک بچه معلول دارد و درد مستاجری را تحمل می کند. واقعاً نمی دانستم چه باید کرد. دوست صمیمی من گرفتار بود. باید کاری می کردم اما چگونه؟! بار دیگر به منزلشان رفتم. این خانم عصبانی تر از قبل گفت: این وضعیت مرا میبینی؟ دوست تو تهمتی به من زد که دیگر نتوانستم در محل کار حاضر شوم، او آبرو برای من نگذاشت. شاید من حجاب را درست رعایت نمی کردم، اما بقیه مسائل دینی را رعایت میکردم، چرا ندانسته به من تهمت زد؟ چرا با آبروی من بازی کرد؟ اصرارهای من بی فایده بود. از آنجا بیرون آمدم. فکری به ذهنم رسید. رفقای جبهه و جنگ را جمع کردم پول روی هم گذاشتیم و با یاری خدا توانستیم کار مهمی انجام دهیم. ما برای او و خانواده اش یک خانه کوچک تهیه کردیم. وقتی این خبر را شنید بسیار خوشحال شد. با رفقا کمک کردیم او و خانواده اش را به خانه جدید منتقل کردیم. روزی که در خانه جدید مستقر شد لبخندی از سر رضایت زد و گفت به خاطر کار امروز شما از دوستتان گذشتم... یکی دو روز بعد یکی از رفقایم تماس گرفت و گفت: فلانی که شهید شده بود را در خواب دیدم؛ از تو تشکر کرد و گفت مشکل من حل شد. 📕منبع: کتاب تقاص ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی.mp3
3.06M
اگر از هر عملی در عصر جمعه غافل شدیم از صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی غافل نشویم ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ اللّهم عجل لولیک الفرج 🤲 خوبی ها به ما بپیوندید https://eitaa.com/nashrha
💠 🔻 حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: 🔸حضرت رضا و حضرت معصومه علیهماالسّلام با هم اتحاد و اتصال دارند، بلکه همه نور واحدند؛ لذا انسان به هرکدام که متوسل شود، از دیگری جواب می‌گیرد. 📚 در محضر بهجت، ج۱، ص ۱۷۳ 📢کانال رسمی هفته‌نامه افق حوزه 🔰http://Eitaa.com/ofogh_howzah 🌐 ofoghhawzah.ir
نظرراسلام درباره فرزند دختر. در سیره امامان معصوم (علیهم السلام) اگر کسی از داشتن فرزند دختر احساس ناخشنودی می کرد، آن بزرگواران با آنان برخورد می کردند و سعی داشتند تا رسوبات جاهلی را از ذهن آنان پاک کنند. در حدیثی چنین نقل شده که فردی از یاران امام جعفر صادق (علیه السلام) دختردار شد، حضرت نزد او رفت، دید خشمگین است، فرمود: «اگر خداوند به تو وحی کند که آیا می خواهی چیزی را من برای تو انتخاب کنم یا تو برای خودت انتخاب می کنی؟ چه پاسخ می دهی؟» آن مرد گفت: به خدا عرض می کنم: آنچه را تو برایم بپسندی و انتخاب کنی، می پسندم. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «اکنون خداوند فرزند دختر را برای تو انتخاب کرده است.» سپس فرمود: «آن عالم و ولی خدا (خضر علیه السلام) که همراه موسی (علیه السلام) بود و آن پسر بچه را کشت، خداوند از قول او فرمود: ما آن پسر را کشتیم چرا که بیم آن بود پدر و مادرش را به طغیان و کفر وا دارد، از این رو خواستیم پروردگارشان به جای او فرزندی پاک تر و با محبّت تر به آن پدر و مادر بدهد.»[10] (کهف/81) امام صادق (علیه السلام) در ادامه فرمود: «خداوند به آن دو، دختری عنایت کرد که از او و نسل وی هفتاد پیامبر به دنیا آمدند.» (قمی، سفینةالبحار، ج1، حرف «باء» و «نون») گاهی افرادی از امامان علیهم السلام برای داشتن فرزند پسر دعایی طلب می کردند، امّا معصومان علیهم السلام دختر را برای آنان می پسندیدند. به عنوان نمونه در حدیثی آمده است: یحیی بن زکریا - از اصحاب امام هادی (علیه السلام)- نامه ای به آن حضرت نوشت و عرض کرد: همسرم باردار است، دعا کن خداوند پسری روزی ام گرداند! امام علیه السلام در پاسخ او نوشت: «چه بسا دختری که از پسر بهتر است.» (همان) در تاریخ می خوانیم که گاه برخی از پیامبران، از خداوند درخواست فرزند دختر می کردند تا از رأفت و دلسوزی او بهره مند شوند. به عنوان مثال حضرت ابراهیم علیه السلام از خداوند تقاضا کرد به وی دختری عنایت فرماید تا بعد از مرگش برای او گریه کند (مجلسی، بحارالانوار، ج101، ص99)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گریه های وحید شمسایی وسط پخش،زنده و... پوشش همسر و دختران ایشان ،سرازیر شدن اشک آنها و...🙏🏻 درود بر مردانگی ،انسانیت، شرافت و دلدادگی شما به ائمه اطهار سلام الله علیها.
پیکر شهید ستوان دوم پاسدار علی کبودوندی و دفترچه یادداشت این شهید شهید ستوان دوم پاسدار علی کبودوندی جمعی رسته پدافند لشکر10 سیدالشهداء (ع) سپاه البرز که در شیفت مرزبانی پاسگاه مرزی سیستان و بلوچستان بر اثر سانحه به فیض شهادت نائل گردید
خوشا بحال محبان اهل بیت علیهم السلام که موقع جان دادن، چهارده معصوم را می، بینند::: حاج آخوند ملاعباس تربتی خانواده «حاج آخوند ملاعباس تربتی» از عالمان عامل، درباره حالات عجیب ایشان پیش از فوتش چنین می‌گویند: بعد از نماز صبح رو به قبله خوابید و عبایش را روی چهره‌اش کشید. ناگهان مانند آفتابی که از روزنه‌ای بر جایی بتابد یا نورافکنی را متوجه جایی کنند، روی پیکرش از سر تا پا روشن شد و رنگ چهره‌اش که به سبب بیماری زرد گشته بود، شفاف گردید. چنان‌که زیر عبای نازک که بر رخ کشیده بود دیده می‌شد. آن‌گاه تکانی خورد و گفت: سَلامٌ عَلَیْکُمَ یَا رَسُولَ اللهِ، شما به دیدن این بنده بی‌مقدار آمدید. پس از آن بر حضرت امیرمؤمنان علی (ع) و هر یک از ائمه تا امام دوازدهم سلام کرد و از آمدن آنها اظهار تشکر کرد. پس بر حضرت فاطمه (علیها السلام) سلام کرد. سپس بر حضرت زینب سلام کرد و بسیار گریست و گفت: «بی‌بی من برای شما خیلی گریه کرده‌ام» . پس بر مادر خودش سلام کرد و گفت: «مادر از تو ممنونم، به من شیر پاکی دادی» . این حالت تا دو ساعت طول کشید.(فضیلت‌های فراموش شده، جلال رفیع، صص ١۴٩ و ١۵٠.)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😈شیطان‌پرستی در ایران ♦️شروع قصه‌ای هولناک که با وای چقدر تو قشنگی شروع شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ♨️علی علیزاده هستن سال ۱۳۹۳ در جمع منافقین در شهر پاریس که دارن شیوه فعالیت خودشون رو تشریح و به دیگران حاضر هم به این شکل آموزش میدن : باید روش کار عوض بشه و باید تو دل جامعه نفوذ کنیم برای پیروز شدن بر جمهوری اسلامی باید خودمون رو احیا کنیم روش مبارزه رو باید تغییر داد! اگر خاطرتون باشه چند روز قبل دلایل مخالفت رو با این فرد توضیح دادم همون موقع خیلی از مخاطبین از یک کانال معلوم الحال صورتی پر مخاطب مطلبی رو برام فوروارد کردن که نگارنده متن، با افکار مسمومش داشت از آقای علیزاده دفاع میکرد! در مورد علیزاده چیز خاصی نمیخوام بگم چون همه چی واضحه اما یه جمله از یک بزرگی میخوام نقل کنم که حداقل برای من به کار اومد و خیلی خوب بود! ایشون فرموده بودن: برای یک‌نوجوان و جوان کم اطلاع، اولین قدم وارد شدن به کفر، خوندن و شنیدن حرفهای کفر آمیز هست و باید اجتناب کرد. همین مسئله در مورد مسائل سیاسی هم صدق میکنه! نمیخوام بگم اون فرد مطالبش کفرآمیز هست اما قطع به یقین التقاطی و مسموم هست و توصیه میکنم پرهیز کنید. حواسمون باشه منافق یا نفوذی و یا فرد گمراه همیشه لباس خودی به تن داره و تشخیصش بصیرت میخواد! مواظب بچه هامون باشیم و اجازه ندیم هرچیزی به خوردشون داده باشه.
آیت الله شب زنده دار درباره اهمیت کتاب بحار النوار علامه مجلسی و سایر کتابهای ایشان،گفتند: حدود ۴۵ سال پیش آیت الله مشکینی در درس اخلاق خود فرمودند: احتیاط واجب است که طلاب به تبلیغ بروند، منهم نیز برای تبلیغ در ماه مبارک رمضان، به یکی از روستاهای اطراف شیراز رفتم و کتاب کیفر کردار و راهنمای بهشت را با خود بردم و از این کتاب حدیث و ترجمه می‌گفتم و ماه رمضان فقط تا روز نوزدهم در آن روستا برگزار شد. آیت الله شب زنده دار ادامه داد: برای ادامه مراسم ماه رمضان به قم بازگشتم و شبی خواب دیدم که از کوچه پس کوچه‌های قم درحال عبور هستم و درب منزلی باز بود به ذهنم آمد که منزل حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا فدا است وارد منزل شدم سالنی بود روبروی آن اتاقی بود که کرسی داشت. حضرت(عج) یک طرف کرسی نشسته بودند، روی کرسی سه جلد بحارالانوار چاپ جدید بود و آن کتابی که من در تبلیغ از روی آن حدیث می‌خواندم هم بود. حضرت(عج) به بحار اشاره کردند و فرمودند این‌ها خوب است. .... به همین دلیل از آن زمان که این توصیه را از وجود مبارک ایشان شنیدم، همیشه به بحار مراجعه می‌کنم و برکات فراوانی برایم داشته است.
چند خاطره درباره مسائل تربیتی فرزندان. یک نکته ای که خیلی مهمه اطلاعات سرپرست خانواده باید از اطلاعات اعضای خانواده بیشتر باشه تا سرش کلاه نره. حاج آقایی مکه میره چن سال قبل و یک دستگاه پلی استیشن برای پسرش میگیره و فروشنده میگه آقا این سی دی هم مجانی هدیه اونم میاره و بعنوان هدیه مکه به پسرش تقدیم میکند، بعد از سه چهار ماه مادر بچه امد پیش من گفت بچه من میگه مادر توی این سی دی افراد کارهای زشت می کنند! حالا بعد سه چهار ماه تماشا امده به مادرش میگه. مادرش بمن گفت ما که نمیدونیم این چجوریه گفتم باشه سی دی رو بردم در یک کلوپی تا نگاه کرد گفت حاج آقا این خیلی سی دی بدی است و با چاقو خش روش گذاشت که خوانده نشه. والدین یا هرکسی از فامیل و دوستان وقتی میخواند که به فرزند یک سی دی هدیه بد هندنباید قبلش این رو چک کنند ببیند که توش مشکل نداشته باشه؟. والدین با دست خودشان آمدند یک مطلب یا یک چیزی که انحراف در فرزند شات ایجاد میکنه به او دادند. اینه که اطلاعات سرپرست خانواده باید بالا باشه. از بچه ها باید بیشتر باشه. یکی از تروریستهایی که در رژه ی اهواز مردم بیچاره را به رگبار بسته بود پدرش میگفت من پدر شهیدم.یک پسر من شهیده نمیدونستم این پسردیگرم با داعش در ارتباط است ...خب این یک نقصه چرا ما نظارت نداریم بر بچه هامون تا سر از منافقین و داعش دربیاره و بشه قاتل مردم و تا روز قیامت لعنتش کنند، این کوتاهی است که پدر انجام داده ...باید تمام رفت و امد های بچه ها زیر نظر باشه در عین حال که به اونا محبت کنیم باید شبانه روز مواظب انها باشیم. خود ما هم گاهی غفلت می کنیم بچه هامون دچار مشکل میشوند.لذا گاهی می شنویم پدر ایت الله، پسر منافق، پدر ایت الله، پسر بهائی وهابی ضد انقلاب، خیلی انسان باید مراقبت کند. یک روز خانمی آمد و رساله آیت الله فاضل دستش بود گفت حاج اقا مدتیه داماد من مسیحی شده انجیل گرفته مطالعه میکنه کلیسا میره و من طبق این رساله ایت الله فاضل متوجه شدم ایشان مرتد شده و میگن اگه کسی اینجور بشه مرتده گفتم بله مرتده حکمش اعدام است و از حالا دختر شما حق نداره پیش شوهر ش بره و داماد شما دیگه مرتده طبق قانون اسلام باید اعدام بشه و قبل از مردن اموالش بین وراث تقسیم شه و بدنشم دیگه نجسه و ازدواج دختر شما هم باطل شده، این مطلب رو که به‌ ایشان گفتیم رفت به فامیل های خودش و فامیل های داماد اطلاع داد حالا پدر داماد چکارس هیئت امنای یکی از مساجد کرمانشاس پسرش رفته مسیحی شده خبر نداره جلسه ای گرفتن و منم دعوت کردن رفتم دیدم پسر بیست و هفت هست ساله ای نشسته، گفتم شما مسیحی شدی؟ گفت نه حاج آقا من مسلمانم. گفتم میگن شما انجیل گرفتی و گفت نه از رو کنجکاوی گرفتم مقداری ازش خوندیم و هیچی ازش نفهمیدم، کلیسایی هم در کرمانشاه بود رفتم از باب کنجکاوی.. گفتم نه شما باید مجددا شهادت ثلاث رو دوباره در حضور همه ی فامیلا بگین ومجددا ما عقد زن شمارو بخونیم، شما عقدت باطل شده دیگه عقد با یک مهریه جدید باید انجام شود. خلاصه شهادت ثلاث رو بلند شد و دوباره گفت "اشهد ان لا اله الی الله اشهد ان محمدا رسول الله اشهد ان علیا ولی الله" اینهارو گفت و عقد رو هم براش خوندیم .....این حرکت این مادرزن خیلی حرکت درستی بود و تا دید دامادش راه نادرستی میره فوری امد پیش ما به اصطلاح پیش روحانی محل و پیگیری کرد و جلوش گرفته شد...
🔥 رابطه با شرابخوار در کلام رسول خدا وقتی شرابخوار مُرد او را دفن نکنید... 🪩 www.sobhedelfan.ir 📡  @Delfannews1