4_5848260270345945850.mp3
9.58M
وقتی دلت برای🌷 #شهدا تنگ می شود و در کارت گره می افتد، آنگاه تنها امیدت مدد #شهداست ..
📎 حاج مهدی رسولی
🔸دلتنگی برای #شهدا🌷
#رهبر_انقلاب✨:
هیچ انسانی بیعیب نیست☝️
اگر دیدید که همسرتان یک نقطه عیبی دارد ـ هیچ انسانی بیعیب نیست ـ و مجبورید او را تحمل کنید، تحمّل کنید🌸، که او هم همزمان، دارد یک عیبی را از شما تحمّل میکند. آدم عیب خودش را که نمیفهمد، عیب دیگری را میفهمد. پس بنا بگذارید بر تحمّل.👌
اگر چنانچه قابل اصلاح است، اصلاحش کنید. اگر دیدید کاری نمیشود کرد، با او بسازید.🌺
@alvane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به حساب دنیا یکسال گذشت، اما زمان برای همیشه در ساعت 9 تاریخ 1397/6/31 متوقف شده است...
ای #حاضر_غایب قسم به آیه *لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون* که از هر زنده ای، زنده تری... در تمام لحظه ها جاری هستی و مثل نفس همراه و از رگ گردن نزدیک تر شدی...
سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
⛔️فیلم شهادت شهید یونس پورجلو از شهدای #جنایت_تروریستی_رژه_اهواز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🌷🕊🌷🕊🌷منتظران شهید🌷کوچه_شهید
✍ به بهانه این روزها که صحبت ازحذف نام شهدا از برخی معابر تهران و دیگر شهرها به گوش می رسد
✅ مواظب باشیم که بی شهدا راه را گم میکنیم... 🌷🌷🌷🌷
دشمن بداند ملت ایران هنوز #فهمیده_ها دارد...
(رژه نیروهای مسلح/۳۱شهریور۹۸)
@alvane
مدافعان بانوی دمشق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ_تصویری
🔻 سه اتفاق بد برای خانه ای که درآن #قرآن خوانده نمیشود
🎤 استاد شهسواری
#پیشنهاد دانلود
@alvane
مدافعان بانوی دمشق
💞خاطرات همسر #شهید_امین_کریمی
💞قسمت9⃣
💞دست هایم را روی زانوی تو می گذارم...
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
💠 برنامه سوریهاش را به من نگفته بود! فقط گفت آموزش نیروهای اعزامی به سوریه را به عهده دارم. گاهی کمی دیرتر به خانه میآیم... کلی شکایت میکردم که بعد از ساعت کاری نماند و به خانه برگردد. میخواست مرا هم سرگرم کند تا کمتر خانه باشم اما من برنامه باشگاه، استخر و ... را طوری چیده بودم که وقتی ساعت کاری او به اتمام میرسد، به خانه بیایم. دقیقاً این کار را انجام دادم تا سرم گرم نشود و از امین غافل نشوم! به خانه میآمدم و دائماً تماس میگرفتم که من غذا را آماده کردم و منتظرت هستم، کجایی؟!
💠 گاهی حتی بین روز مرخص ساعتی میگرفت و به خانه میآمد! میخندیدم و میگفتم بس که زنگ زدم آمدی؟ میگفت «نه، دلم برایت تنگ شده...» یک وقتایی که پنجشنبه و جمعه هم مأموریت داشت اواسط هفته مرخصی میگرفت و به خانه میآمد...
💠 آنقدر مرا وابسته خودش کرده بود و آنقدر برایش احترام قائل بودم که حتی وقتی برای میهمانی به خانه مادرم میرفتیم، عادت کرده بودم پایین پایش کنار مبل بنشینم. هرچه میگفت «بیا بالا کنارم بنشین من راحت نیستم...» میگفتم «من اینطور راحتترم... دستم را روی زانوهایت میگذارم و مینشینم...» امین میگفت «یادت باشد دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست»
💠 راستش را بخواهید دلم میخواست همیشه همسرم جایگاهش بالاتر از من باشد... امین همه جوره هوای من را داشت بنابراین عجیب نبود که تمام هستیام را برای او بگذارم.
💠 امین همیشه عادت داشت کیف مرا نگه دارد، میگفت «سنگین است!!» یادم است در مراسم عروسی هم کیف کوچک مرا نگه داشته بود. آنقدر این کار را ادامه داد که فیلمبردار شاکی شد و گفت «آقای داماد کیف خانمتان را به خودش بدهید. شما داماد هستید!» امین به او گفت «آخر کیفش سنگین است.» فیلمبردار با عصبانیت گفت «این کیف که دیگر سنگینی ندارد!!»
💠 بعدها هرکس زندگی خصوصی مارا میدید برایش سخت بود باور کند مردی با اینهمه سرسختی و غرور، چنین خصوصیاتی داشته باشد. امین همیشه میگفت «مرد واقعی باید بیرون از خانه شیر باشد و در خانه موش». موضوع این نبود که خدایی نکرده من بخواهم به او چیزی را تحمیل کنم یا با داد و بیداد موضوعی را پیش ببرم، خودش با محبت مرا در به اسارت خودش درآورده بود. واقعا سیاست داشت در مهربانیش.
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
💞 خاطرات همسر #شهید_امین_کریمی
💞 قسمت0⃣1⃣
💞 تنظیم لحظهایِ وقت برای باهم بودن...
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
💠 معمولاً سعی میکردیم برای هم وقت بگذاریم بسیاری از کارها را با هم انجام میدادیم حل جدول، فیلم دیدن و...دوستانش به خاطر دارند که همیشه امین یک کولهپشتی سنگین با خودش به محل کار میبرد و به خانه میآورد. به او میگفتم «اگر این کوله به درد خانه میخورد بگذار اینجا بماند اگر هم وسایل اداره است با خودت خانه نیاور، کولهات خیلی سنگین است.» چیزی نمیگفت یکی از دوستانش هم که از او پرسیده بود به او گفته بود خانه ما کوچک است همسرم اذیت میشود کتابهای من را جا به جا کند.
💠 امین از آنجا که برای زمانهایش برنامهریزی داشت، میخواست اگر فرصتی در محل کار پیش آمد مطالعه کند و اگر لحظهای در خانه فرصتی پیش آمد از آن هم بینصیب نماند.
💠 امین روزها وقتی از ادراه به من زنگ میزد و میپرسید چه میکنی اگر میگفتم کاری را دارم انجام میدهم میگفت «نمیخواهد! بگذار کنار، وقتی آمدم با هم انجام میدهیم.» میگفتم «چیزی نیست، مثلاً فقط چند تکه ظرف کوچک است» میگفت «خب همان را بگذار وقتی آمدم با هم میشوریم!» مادرم همیشه به او میگفت «با این بساطی که شما پیش میروید همسر شما حسابی تنبل میشود ها!» امین جواب میداد«نه حاج خانم! مگر زهرا کلفت من است. زهرا رئیس من است.»
💠 به خانه که میآمد دستهایش را به علامت احترام نظامی کنار سرش میگرفت و میگفت «سلام رئیس.»
💠 عادت داشتم ناهار را منتظرش بمانم، صبحانه را دیرتر میخوردم ... اوایل به امین نمیگفتم که ناهار نخوردم، ناراحت میشد. وقتی به خانه میآمد با هم ناهار میخوردیم. حدود 5-4 وقت ناهار ما بود. خیلی لذت داشت این منتظر بودنش. حتی ماه رمضان افطار نمیخوردم تا او بیاید. امین هم روزهاش را باز نمیکرد تا خانه. پیش آمده بود که ساعت 11-10 افطار خورده بودیم. واقعا لذتبخش بود این با هم بودنمان. حتی عادت داشتیم در یک بشقاب غذا بخوریم که در تمام این مدت کوتاه زندگی هیچگاه ترک نشد حتی در میهمانیها...
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
💞 خاطرات همسر #شهید_امین_کریمی (مدافع حرم)
💞 قسمت 1⃣1⃣
💞چقدر به من خوش میگذرد...
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
💠 امین ابهت و غرور خاصی داشت و واقعاً هر کس بیرون از خانه او را میدید تصور میکرد آدم بسیار جدی و حتی بد اخلاق است. وقتی پایش را از خانه بیرون میگذاشت کلاً عوض میشد...
💠 اما در خانه واقعاً آدم متفاوتی بود. تا درِ خانه را باز میکرد با چهره شاد و روی خندان، شروع به شیطنت و شوخی میکرد.
💠 آخر شب هم خوردنیهای مختلف میآوردیم و تا نیمههای شب فیلم و سریال و ... نگاه میکردیم. همان زمانها هم با خودم میگفتم چقدر به من خوش میگذرد و چقدر زندگی خوبی دارم... واقعا هم همینطور بود. من با داشتن امین، خوشبختترین زن دنیا بودم...
💠 وقتی خبر شهادت امین را شنیدم خیلی خیلی بیشتر از اینکه همسرم را از دست داده باشم برای از دست دادن صمیمیترین دوستم ناراحت شدم. من دوست صمیمی زیاد دارم اما امین با همه فرق میکرد...
💠 دوستانم هم میدانستند که هر اتفاقی بیفتد من حتماً آن را به امین میگویم. میگفتند «اصلاً جرأت نمیکنیم به تو حرفی بزنیم. مطمئناً به شوهرت میگویی»
من با امین خیلی صمیمی بودم و بدون او هیچ مسافرت و میهمانی نرفتم. حاضر بودم در خانه تنها بمانم اما با او بروم!
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
@alvane
مدافعان بانوی دمشق
ⓢⓐⓙⓙⓐⓓ:
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستري شد. نامزد وي به عیادتش
رفت و درمیان صحبتهایش از درد چشم خود نالید. بیماري زن شدت گرفت و آبله تمام
صورتش را پوشاند. مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم می نالید.
موعد عروسی فرا رسید. زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که
کور شده بود. مردم می گفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهترکه شوهرش نابینا باشد. 20 سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار
گذاشت وچشمانش را گشود. همه تعجب کردند. مرد گفت: " من کاري جز شرط عشق را به جا نیاوردم".
🏴🏴🏴🏴⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
کانال مدافعان بانوی دمشق. شهید محمد رضا الوانی
به امید شفاعت شهید کلیک کن👇
https://eitaa.com/alvane
🌹
یڪ نفر باخون خود در فکر حفظ سنگر است
🌹
یڪ نفر باعلم خود درحال حفظ منبر است
🌹
نیست فرقے بین موشک با قلم وقتے هدف
🌹
پاسدارے از نظام و انقلاب و ڪشور است
🌹
از دمشق و سامرا تا شام تا ڪرب و بلا
🌹
ڪل دنیا زیر پاے بچه هاے حیدر است
🌹
وعدهء ان تنصروالله خدا را دیده ایم
🌹
در نگاه رهبرے ڪہ فکر فتح خیبر است
🌹
رهبرے ڪہ همچو روح الله از نسل علے ست
🌹
رهبرے ڪہ یادگار لاله های پرپر است
🌹
رهبرے ڪہ مے وزد بوی خمینے از تنش
🌹
رهبرے ڪه خار چشم دشمنان ابتر است
🌹
لحظه اے لب تر کند، شڪ نیست دنیا شاهد
🌹
صلح نه بلکہ وقوع ڪربلایے دیگر است
🌹
ما نمی ترسیم از نیرنگ و تزویر خواص
🌹
رهبر ما دیده بان فتنہ های"اڪبر" است
🌹
#ڪجایید_اے_شهیدان_خدایے
#هفته_دفاع_مقدس_گرامے_باد
مدافعان بی بی دمشق
@alvane
عشقم خداست:
🔴 نگذارید دلتان خراب بشود
تا #چهل_سال امید است که انسان آدم شود.
تو روایت داریم که اگر چهل سال بگذرد
و رابطه ای با خدا بنا نکند،
شیطان پیشانیش را می بوسد
و می گوید قربان شکل ماهت
که دیگر هدایت نمی شوی.
اگه چهل سال بگذرد هرچه
به او بگویند انگار که به #دیـوار گفته اند.
هیچ اثری ندارد.‼️
جوونا خوش بحالتون تا جوان هستید،
نگذارید دلتان خراب بشود.
˝ از بیانات آیت الله مجتهدی (ره)˝
🍃
🌺🍃
🏴🏴🏴🏴⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
کانال مدافعان بانوی دمشق. شهید محمد رضا الوانی
به امید شفاعت شهید کلیک کن👇
https://eitaa.com/alvane