eitaa logo
مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
167 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
2.5هزار ویدیو
157 فایل
.چی می شود پرچم حرم،برام کفن بشه. سلام من به بی بی شهادتین من بشه.بدون زینبی من نفس نمی کشم تا زنده ام از عشق بی بی دست نمی کشم https://eitaa.com/alvane ا
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹دعای هر روز برای دفع بلاها🌹 🔶هر کسی خواهد محفوظ بماند از بلاهای نازله در این ماه، در هر روز ده مرتبه بخواند این دعایی را که «محدث فیض» روح الله روحه، در «خلاصة الاذکار» ذکر فرمود: 🔷متن عــربی دعــا 👇 ✨یا شَدیدَ الْقُوی‌ وَیا شَدیدَ الْمِحالِ یا عَزیزُ یا عَزیزُ یا عَزیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنی‌ شَرَّ خَلْقِکَ یا مُحْسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی‌ کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلی‌ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ‌ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ✨ 📒ترجمه فارسی دعا ای سخت نیرو، و ای سختگیر! ای عزیز، ای عزیز، ای عزیز! خوارند از بزرگی‌ات همه خلقت. پس کفایت کن از من شرّ خلق خودت را، ای احسان بخش! ای نیکوکار! ای نعمت بخش! ای عطا دِه! ای که معبودی جز تو نیست! منزّهی تو! به راستی من از ظالمانم. اجابت کردیم برایش و نجاتش دادیم از غمّ و همچنین نجات دهیم مؤمنان را، و رحمت کند خدا بر محمّد و آل پاک او را.. ✨✨✨🥀🌸🥀✨✨✨
4_5778389712309850661.mp3
2.09M
سخنرانی حاج آقا قرائتی موضوع: بزرگ ترین منکر زمان امام حسین علیه السلام 💠
خواب دیدم ڪہ شدم زائر بین الــحرمین گفتم بہ خودم هر چہ صلاح است حسیــن (ع) آرزوے حرمت کـرد مـرا دیـوانہ أنــت مولا و أنا ... هرچـہ صلاح اســـت حسـین(ع)
#اربعین_مهدوی به هوای حرم به امید کرم بر روی لبم عجل الفرج💚 سوی کربلا به دعا و بکا😭 با هر قدمم عجل فرج💚 #السلام_علیک_یا_صاحب_الزمان_عج #السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
کار قشنگ شهرداری اردبیل؛ عکس و مشخصات هر شهید روی تابلوی کوچه‌ها👌 #کوچه_شهید
4_493135436118491936.mp3
12.71M
🌸 اثر زیبای #علی_فانی ویژه اربعین با نام " روز وفا #پیشنهاددانلود👌
مداحی آنلاین - دلتنگ دیداره - میثم مطیعی.mp3
6.17M
🔳 #واحد احساسی #اربعین 🌴من و #اربعین کربلایت 🌴مگر می ‌شود باور من؟ 🎤 #میثـم_مطیعی 👌 #دانلـودویــژه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
YEKNET.IR -Ranaee-Shab 06 Moharam1397-007.mp3
5.26M
🔳 #شور احساسی #اربعین 🌴دلتنگ دیدارم 🌴بارونم میبارم 🎤 #مهدی_رعنایی 👌 #دانلـودویــژه
: ⚫️با امام حسین علیه السلام ،یا صدام حسین! (داستانی بسیار زیبا از وفاداری به امام حسین علیه السلام) 🔵در سال 1991میلادی وبعد از ورود نیروهای دشمن به کربلای معلی و گشودن اتش بر گنبد حسینی ....ماشین کشتارصدامی با زنجیرهای خود همه چیز را له میکرد وپیش میرفت 🔴حدودا سه خودرو بودیم که ما را به جای نامعلومی میبردند بسوی صحراهای خارج کربلا. ▪️ آنجا مارا از ماشینها پیاده کردند در زمینی سوزان میان تل هایی از ماسه... ناگهان خود رادر برابر روی جنایتکارترین افراد صدام حسین یعنی ،"حسین کامل" ملعون،یافتیم . ☑️با خود گفتیم اینجا اخر خط است . قیافه ای منفور و مدعی و مشمئز کننده داشت. 🔴در هرلحظه میگفتیم الان است که دستور گشودن آتش به سوی ما را صادر کند و تشهد را هر لحظه زیر لب زمزمه میکردیم... 🔹تا اینکه گفت: کدام یک از شما با حسین (علیه السلام) است؟ وکدام با صدام حسین؟ ⚫️همه ما ازاین مقایسه بخود لرزیدیم در حالیکه ده ها دهانه اسلحه به سمت ما نشانه رفته بود. ⚡️اندیشه ها و سبک سنگین کردنهای ما تمام نشده بود که جوانی حدودا 16ساله بپا خاست وبا صدای رسا وثبات کلام گفت: من با حسینم... 🔥"حسین کامل مجرم "به او گفت:برو وآنجا بایست! ♨️سکوتی ترسناک همه جا را فرا گرفت! تفنگش را بسوی جوان نشانه رفت و تمام تیرها را در بدن آن جوان خالی کرد.جوان غرقه در خون بر زمین افتاد... ⚡️بسوی ما برگشت وسوالش را تکرار کرد ؛کدام شما با حسین است و کدامتان با صدام حسین ؟ ✨جوان دیگری با همان سن وسال برخاست و گفت: من با حسینم..🌟 🔥مجرم به او گفت: برو کنار آن لاشه بایست! جوان با قدمهایی استوار رفت ولی قبل از رسیدن بسویش تیراندازی کرد وآن جوان دوم نیز غرقه بخون بر زمین افتاد . 🔥حسین کامل سوالش راتکرار نکرد ترسیده بود که از با حسین بودن همه غافلگیر شود. 🌑سپس با زشتترین فحاشیها به ماگفت برید گم شید! در حالی که از ترس مدام به پشت سر نگاه میکردیم از انجا گریختیم نگاهمان به ان دو شهید بود تا ملامح صورتهای پاکشان در ذهنمان نقش ببندد و حداقل بدانیم انها که بودند . ☀️شب در خواب امام حسین (علیه السلام )را دیدم که می آمد و در پشت سرش تمام شهدا با تمام جبروت سوار بر اسبانی سفید بودند. 🌹امام پیش شهید دوم ایستاد و پیاده شد و اورا بوسید و بر روی اسب خود گذاشت، سپس به شهدای همراهش فرمود:این مرد با من در ضریحم دفن شود. 💥سپس بسوی شهیدی که اول به شهادت رسید رفت و اورا بوسید و بر روی اسب یکی از شهدا گذاشت و فرمود :اما این را با بقیه شهدا در ضریحشان دفن نمایید . ✅یکی از شهدا پرسید ؛سرورم چرا؟در حالی که هر دو باهم در راه خدا شهید شدند ؟ 🌺امام جواب داد: بلی ولیکن دومی مرگ را باچشم دید و سپس گفت من با حسینم... ▪️اللهم الرزقنی شهادة فی سبیلک بحق الحسین علیه السلام... @alvane.
گل نرگس: 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 ۱۶۶((بی تو میمیرم)) ❤️ضربان قلبم به شدت تند شد ... تمام بدنم می لرزید ... به حدی که حتی نمی تونستم ... علامت سبز رنگ پاسخ رو بکشم ...- بفرمایید ...- کجایی مهران؟ ... 🌷بغضم ترکید ... صدای سید عبدالکریم بود ... از بین همهمه عزاداران ...- چیزی به ظهر عاشورا نمونده ... 🌷سرم گیج رفت ... قلبم یکی در میون می زد ... گوشی از دستم افتاد ...دویدم سمت در ... در رو باز کردم ... پله ها رو یکی دو تا می پریدم ... آخری ها را سر خوردم و با سر رفتم پایین ... 🌷از در زدم بیرون ... بدون کفش ... روی اون زمین سرد و بارون زده ... مثل دیوانه ها دویدم سمت خیابون اصلی ...حس کربلایی رو داشتم که داشتم ازش جا می موندم ... و این صدا توی سرم می پیچید ...- کجایی مهران؟ ... چیزی به ظهر عاشورا نمونده ... 🌷خیابون سوت و کور بود ... نه ماشینی، نه اتوبوسی ... انگار آخر دنیا شده بود ... دیگه نمی تونستم بایستم ... دویدم ... تمام مسیر رو ... تا حرم ... 🌷رسیدم به شلوغی ها ... و هنوز مردمی که بین راه ... و برای پیوستن به جمعیت، می رفتن ...بین جمعیت بودم ... که صدای اذان بلند شد ... و من هنوز، حتی به میدان توحید نرسیده بودم ... چه برسه به شهدا ... 🌷دیگه پاهام نگهم نداشت ... محکم، دو زانو رفتم روی آسفالت ... اشک هام، دیگه اشک نبود ... ضجه و ناله بود ...بدتر از عزیز از دست داده ها موقع تدفین ... گریه می کردم... چند نفر سریع زیر بغلم رو گرفتن ... و از بین جمعیت کشیدن بیرون ... سوز سردی می اومد ... ساق هر دو شلوارم خیس شده بود... من با یه پیراهن ... و اصلا سرمایی رو حس نمی کردم ... 🌷کز کردم یه گوشه خلوت ... تا عصر عاشورا ... توی وجود من، قیامت به پا بود ...- یه عمر می خواستی به کربلا برسی ... کی رسیدی؟ ... وقتی سر امامت رو بریدن؟ ... این بود داد کربلایی بودنت؟ ... این بود اون همه ادعا؟ ... تو به توحید هم نرسیدی ... 🌷اون لحظات ... دیگه اینها واسم اسامی خیابان نبود ... میدان توحید، شهدا، حرم ... برای رسیدن باید به توحید رسید ... و در خیل شهدا به امام ملحق شد ...تمام دنیای من ... روی سرم خراب شده بود ... حتی حر نبودم که بعد از توبه ... از راه شهدا به امامم برسم ... 🌷عصر عاشورا تمام شد ... و روانم بدتر از کوه ها ... که در قیامت ... چون پنبه زده شده از هم متلاشی می شن ...پام سمت حرم نمی رفت ... رویی برای رفتن نداشتم ... حس اونهایی رو داشتم که ظهر عاشورا، امام رو تنها گذاشتن... من تا صبح توی خیمه امام بودم ... اما بعد ... 🌷رفتم سمت حسینیه ... چند تا از بچه ها اونجا بودن ... داشتن برای شام غریبان حاضر می شدن ... قدرتی برای حرف زدن و پاسخ به هیچ سوالی رو نداشتم ... آشفته تر از کسی که عزیزی رو دفن کرده باشه ... یه گوشه خودم را قایم کردم ... تا آروم می شدم ... دوباره وجودم آتش می گرفت ... من ... امامم رو تنها گذاشته بودم ... ✍ادامه دارد..... 🎀 @alvane 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃