این قسمت مجروحیت
🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🌸🌺🌸🌺
🌸🌺
#احمد یک سال قبل از شهادتش در یکی از درگیری های جنوب حلب از ناحیه دست مجروح شد و برای مداوا به بیمارستان نبطیه لبنان انتقال داده شد. آسیب دیدگی عصب دستش در اثر این جراحت باعث از کار افتادن انگشت کوچک درست راستش شد.وقتی خبرش را شنیدم،چون میزان و عمق مجروحیتش را نمی دانستم بسیار نگران بودم و فکر هایی به ذهنم خطور می کرد که از تکرار آن وحشت دارم.بعد که متوجه شدم که فقط انگشتش آسیب دیده، کمی خیالم راحت شد.برای خودش مهم نبود و این جراحت را اصلا جدی نگرفت و می گفت:
در مسیر مجاهدت در راه خدا و دفاع از حریم اهل بیت (علیه السلام) در روحیه ی او هیچ خدشه ای وارد نشد وعطش و اشتیاقش برای شهادت افزون تر شد.بعد از بهبودی دوباره همراه سایر رزمنده های حزب الله راهی سوریه شد
آرامگاهش:محل شهدای شهر نبطیه است
شهید احمد محمد مشلب از دوران کودکی با عشق به اهل بیت در خانواده اش که منشأ این عشق به اهل بیت از آن هاست وبابخشندگی ومحبت تربیت شد وخوگرفت
در راه اسلام ناب محمدی گام برداشت واز نو نهالان تابزرگان را با حضرت مهدی (عج)آشنا کرد.
وصیت ایشان به تمام زنان این است که:عبا (چادر)است او می گوید عبا مدل است و اولین زنی که صاحب عبای زنانه است حضرت زینب(س)بود
او اینگونه بود وهمیشه عبا روی سرش قرار داشت ولی حجابی که الان میکنیم وچیزهایی غیرمعلوم است
مهم ترین مسئله این است که دختران وزنان حجاب خود را حفظ کنند.
ودختری که بیرون می آید وبه صورت عادی وبدون زینت در برابر دیدگان مردم برود و نگاه هایش
را به زمین بدوزد واحترام حجاب وعبایش را نگه دارد.
از وصیت هایش این است که :خدا توراکمک کند ای امام زمان! ماانتظار او را نمیکشیم او انتظار مارا میکشد ووقتی خودمان را درست کنیم واصلاح کنیم بعد ساعاتی ظهور می کند.
میگویند مردم به خاطر 500دلار به احزاب و به خاطر بیکاری وجهالت می گرایند درحالی که شهیداحمد مَشلب نفرهفتم لبنان در رشته ی تکنولوژی است وچیزی از نیازهای دنیا را احتیاج نداشت وهمه چیز در اختیار داشت وهرچیزی که میخواست در اختیار داشت و چیزی که او را به سوریه کشاند کرامت وغیرتش بود که در بسیاری از دنیا آن را نمیبینیم.
@alvane
✨حضور در میدان جهاد مانع رفتنش به کربلا در اربعین شد اما از این موضوع ناراحت نشد و گفت :« من زیارت اربعین نرفتم. اما امام حسین را آنجا بین مجاهدین دیدم. ما حالا در عصری هستیم که باید ندای امام حسین را اطاعت و اجابت کنیم.» احمد به جایی رفت که رضایت امام حسین در آن بود. روی پیشانیبندش نیز نوشته بود: «لبیک یا حسین»✨
#حب_الحسین_حب_الله
#برای_بیعت_اومدم
#لبیک_یااباعبدالله
#بین_الحرمین
#اربعین
@alvane
زیارت نامه ی شهدای کربلا🌿🌿🌿
بسم الله الرّحمن الرّحیم☘☘☘☘
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَوْلِيآءَ اللَّهِ وَاَحِبَّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَصْفِيآءَ اللَّهِ وَاَوِدَّآئَهُ،
سلام بر شما اى اوليای خدا و دوستانش. سلام بر شما اى برگزيدگان خدا و دوستدارانش.
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ دينِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ رَسُولِ اللَّهِ،
سلام برشما اى ياوران دين خدا. سلام بر شما اى ياران رسول خدا،
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمينَ،
سلام بر شما اى ياران اميرمؤمنان، سلام بر شما اى ياران فاطمه بانوى زنان جهانيان،
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ اَبي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ، الْوَلِىِّ النَّاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ اَبى عَبْدِاللَّهِ،
سلام بر شما اى ياران حضرت ابا محمّد حسن بن على؛ آن دوست خيرخواه. سلام بر شما اى ياران حضرت اباعبدالله،
بِاَبى اَنْتُمْ وَاُمّى طِبْتُمْ، وَطابَتِ الْأَرْضُ[ اَنْتُم] الَّتى فيها دُفِنْتُمْ، وَفُزْتُمْ فَوْزاً عَظيماً،
پدر و مادرم به فداى شما، به راستى پاكيزه شديد و پاكيزه گشت آن زمينى كه شما در آن مدفون شديد و به رستگارى بزرگى رسيديد؛
فَيا لَيْتَنى كُنْتُ مَعَكُمْ، فَاَفُوزَ مَعَكُمْ
پس اى كاش من هم با شما بودم كه با شما رستگار گردم.
ان شاءالله زیارت کربلا نصیبمان
🍂🍂🍂🍂🍂🍃🍃🍃🍂🍂
به نیابت از شهدا 🌿🍀🍀🍀☘🌿🌿
زیارتنامه شهدا
اَلسَّلامُ عَلی رَسوُلِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلی نَبِی اللّهِ اَلسَّلامُ عَلی مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ؛ اَلسَّلامُ عَلی اَهْلِ بَیْتِهِ الطّاهِرین اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ اَیُّهَا الشُّهَدآءُ الْمُؤْمِنُونَ؛ اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ الاْیمانِ وَ التَّوْحیدِ اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَنْصارَ دینِ اللّهِ وَ اَنْصارَ رَسُولِهِ عَلَیْهِ وَ الِهِ السَّلامُ سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدّارِ اَشْهَدُ اَنَّ اللّهَ اخْتارَکُمْ لِدینِهِ وَ اصْطَفاکُمْ لِرَسُولِهِ؛ وَاَشْهَدُ اَنَّکُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ ذَبَبْتُمْ عَنْ دینِ اللّهِ وَ عَنْ نَبِیِّهِ؛ وَ جُدْتُمْ بِاَنْفُسِکُمْ دُونَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّکُم قُتِلْتُمْ عَلی مِنْهاجِ رَسُولِ اللّهِ؛ فَجَزاکُمُ اللّهُ عَنْ نَبِیِّهِ وَعَنِ الاِْسْلامِ وَ اَهْلِهِ اَفْضَلَ الْجَزآءِ وَ عَرَّفَنا وُجُوهَکُمْ فی مَحَلِّ رِضْوانِهِ وَ مَوْضِعِ اِکْرامِهِ مَعَ النَّبِیّینَ وَ الصِّدّیقینَ وَ الشُّهَدآءِ وَ الصّالِحینَ وَ حَسُنَ اُولَّئِکَ رَفیقاً اَشْهَدُ اَنَّکُمْ حِزْبُ اللّهِ وَاَنَّ مَنْ حارَبَکُمْ فَقَدْ حارَبَ اللّهَ وَ اَنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبینَ الْفائِزینَ الَّذینَ هُمْ اَحْیآءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ فَعَلی مَنْ قَتَلَکُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ الْمَلاَّئِکَةِ و َالنّاسِ اَجْمَعینَ اَتَیْتُکُمْ یا اَهْلَ التَّوْحیدِ زائِراً وَبِحَقِّکُمْ عارِفاً وِبِزِیارَتِکُمْ اِلَی اللّهِ مُتَقَرِّباً وَ بِما سَبَقَ مِنْ شَریفِ الاْعْمالِ وَ مَرْضِی الاْفْعالِ عالِماً فَعَلَیْکُمْ سَلامُ اللّهِ وَ رَحْمَتُهُ وَ بَرَکاتُهُ وَ عَلی مَنْ قَتَلَکُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ غَضَبُهُ وَ سَخَطُهُ اَللّهُمَّ انْفَعْنی بِزِیارَتِهِمْ وَ ثَبِّتْنی عَلی قَصْدِهِمْ وَ تَوَفَّنی عَلی ما تَوَفَّیْتَهُمْ عَلَیْهِ وَ اجْمَعْ بَیْنی وَ بَیْنَهُم فی مُسْتَقَرِّ دارِ رَحْمَتِکَ اَشْهَدُ اَنَّکُمْ لَنا فَرَطٌ وَ نَحْنُ بِکُمْ لاحِقُونَ
سلام بر رسول خدا سلام بر پیامبر خدا سلام بر محمد بن عبداللّه سلام بر خاندان پاکش سلام بر شما ای شهیدان با ایمان سلام بر شما ای خاندان ایمان و توحید سلام بر شما ای یاران دین خدا و یاران رسول خدا - که بر او و آلش سلام باد - سلام بر شما بدان شکیبائی که کردید پس چه خوب است خانه سرانجام شما گواهی دهم که براستی خداوند شما را برای دین خود انتخاب فرمود و برگزیدتان برای رسول خود و گواهی دهم که شما در راه خدا جهاد کردید آن طور که باید و دفاع کردید از دین خدا و از پیغمبر خدا و جانبازی کردید در رکاب رسول خدا و گواهی دهم که شما بر همان راه رسول خدا کشته شدید پس خدای تان پاداش دهد از جانب پیامبرش و از دین اسلام و مسلمانان بهترین پاداش و بشناساند به ما صورت های شما را در جایگاه رضوان خود و موضع اکرامش همراه با پیمبران و راستگویان و شهیدان و صالحان و چه نیکو رفیقانی هستند آن ها گواهی دهم که شمائید حزب خدا و هر که با شما بجنگد مسلماً با خدا جنگ کرده و براستی شما از مقربان و رستگارانید که در پیشگاه پروردگارشان زنده اند و روزی می خورند پس لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آن که شما را کُشت آمده ام به نزد شما برای زیارت ای اهل توحید و به حق شما عارفم و بوسیله زیارت شما بسوی خدا تقرب جویم و بدان چه گذشته از اعمال شریف و کارهای پسندیده دانایم پس بر شما باد سلام خدا و رحمت و برکاتش و لعنت خدا و خشم غضبش بر آن کس که شما را کُشت خدایا سود ده مرا به زیارت شان و بر آن نیتی که آن ها داشتند مرا هم ثابت بدار و بمیرانم بر آن چه ایشان را بر آن میراندی و گرد آور میان من و ایشان در جایگاه خانه رحمتت گواهی دهم که شما بر ما سبقت گرفتید..
خداوند درب ویژهای در روز قیامت قرار داده است
که شهدا از آن در وارد میشوند
وان ها اولین کسانی هستند
وارد جایگاه بهشت و با همان لباس رزم وارد میشوند
یاد واره شهدا وزنده نگه داشتن یاد خاطرات شهدا در فضای حقیقی و محازی درجمع جوانان تاثیر بسزایی دارد و آشنایی نسل جوان باسیره شهدا از وظایف ماست ما مدیون خون شهدا هستیم
به امید شفاعت شهدا
ان شاءالله
دلهاتون شهدایی
شبتون شهدایی
°•\ 🍀🌺
❤️شهید...
شهید،گنگ ترین ڪلمه در تاریخ انسانیت است!
گنگ ترین ڪلمه در دایره لغات من...
ڪلمه اے ڪه هیچگاه مفهومش را نفهمیدم...
نفهمیدم دل ڪندن، قید دنیا🌍 و لذت هایش را زدن یعنے چه؟!
نفهمیدم سیزده ساله بودن و زیر تانڪ رفتن یعنے چه؟!😭
نفهمیدم قمقمه ے خالے، زبان تشنه و جنگیدن یعنے چه؟😔
نفهمیدم ریش هاے خضاب شده به خون یعنے چه؟!💔
نفهمیدم آب سرد شط ،لباس نازڪ غواصے،شب تارے، تیر در قلب و غرق شدن یعنے چه؟!
نفهمیدم خمپاره سر را بردن یعنے چه ؟😭
نفهمیدم بدن دوخته شده به سیم خاردار یعنے چه؟🙁
نفهمیدم مفقودالاثر یعنے چه؟😞
نفهمیدم استخوان هاے جوان رعنا در آغوش مادر یعنے چه...؟😭
اصلا میدانے شهید...
من هنوز خیلےچیزها را نفهمیدم؛😔
ڪه اگر فهمیده بودم باید در ڪنار نامم شهید بود...!🇮🇷
@alvane
سالَم تَحویلِ شُهـــدا❤:
ساعت جمع شدن کنار اتوبوس🚌 اعلام شده بود وقتی امدیم بیرون و کنار اتوبوس منتظر آقا ابوالفضل شدم .هنوز کمی تا زمانی که اعلام شده بود مانده بود.وقتی آقا ابوالفضل آمد و همگی به اتفاق خواهر های ایشان و بچه هایشان رفتیم و در اتوبوس نشستیم اتوبوس حرکت کرد آقا ابوالفضل دوربین📸 را روشن کرد و گفت : خانم این عکس نگاه کن.
گفت : ببین این شهید چقدر شبیه من هست😊.دوربین گرفتم و به عکس شهید نگاه کردم.به آقا ابوالفضل گفتم : واقعا شبیه هم هستید.به من گفت : این عکس را به کسی نشان نده.و این ماجرا را برای کسی تعریف نکن.گفتم : چشم...☺
گذشت تا چند روز بعد شهادت💔 آقا ابوالفضل که خانه پدر آقا ابوالفضل با بقیه خواهر ها و برادرانش جمع بودیم و مشغول نگاه کردن عکس ها و کلیپ های آقا ابوالفضل بودیم.یاد عکس و آن شهید و شباهت آقا ابوالفضل به اون شهید افتادم. عکس را پیدا کردم و به خواهر آقا ابوالفضل نشان دادم و گفتم : میدانی این کیه؟؟😊
گفت : معلومه ابوالفضله دیگه.
گفتم: نه آقا ابوالفضل نیست و داستان جنوب را برایش تعریف کردم.🙂
شهیدی که آقا ابوالفضل بهش شباهت داشت شهید حجت الله رحیمی خادم الشهدای راهیان نور بود و جالب اینکه وقتی آقا ابوالفضل چنین شباهت را دیده بود و از عکس شهید رحیمی عکس گرفته بود چیزی کمتر از یک ماه از شهادت شهید رحیمی می گذشت."👌
راوی:همسرشهید
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی🌹
@alvane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حےعلےالصلاه
اذان بسیار زیبا با صدای ملکوتی
#شهیدحامدبافنده🌹🌹
التماس دعا
🌿🌸اللهم احفظ قائدنا امام خامنه ای حفظه الله🌿🌸
🔔
⚠️ #تـــݪنگـــر
برای #تــوبه امروز و فردا نکـن!!
🔴از کجا معلـــوم این نَفَسی ڪه
الان میڪشی جـزو نَفَســهایِ آخر
نباشـــــه؟!
👌👌👌
خیــلیا بیـــخیال بـــودن و یهـــو
#غافلگیــر شـــدن.🍃
@alvane
خادم الزهـــ🍃🌸🍃ــــرا:
خاکریز خاطرات ۴۴
✍ طرحِ جالبِ یک شهید در خانه برای ترک گناه
#متن_خاطره :
یه صندوق درست کرد و گذاشت توی خونه. بعد همه رو جمع کرد و از گناه بودنِ دروغ و غیبت گفت. مبلغی رو هم به عنوان جریمه تعیین کرد. عهد بستند هر کسی از این به بعد دروغ بگه یا غیبت کنه ، اون مبلغ رو به عنوانِ جریمه بندازه توی صندوق... قرار شد پولهای صندوق هم صرف کمک به جبهه و رزمنده ها کنن. طرح خیلی جالبی بود ، باعث شد تمام اعضای خانواده خودشون رو از این گناهها دور کنن؛ اگه هم موردی بود ، به هم تذکر میدادند
🌷خاطره ای از زندگی شهید علی اصغر کلاتهسیفری
@alvane
#خدا_از_این_تشنگی_ها_نصیبت_کنه
#که_ساقیت_امام_حسین❤️ #باشه
#شهدا_اینطوری_عطشو_برطرف_کردن
#باورکن_خودشون_هوامونودارن
🌹مادر شهید به گوشم رساندن که سجاد لب تشنه #شهید شده ، وقتی تیر خورده بود از همرزمانش آب طلب می کند اما دوستانش به سجاد آب نمی دهند و می گویند الان نمی تونیم بهت آب بدیم چون آب برای بدنت ضرر داره و سریع شهید میشی لحظاتی بعد سجاد تشنه به شهادت می رسد. این موضوع خیلی منو ناراحت کرده بود و با خودم می گفتم کاش به پسرم آب میدادن ، تا اینکه یه شب تو خواب دیدم سجادم پائین کوه افتاده و من دارم میرم بهش آب بدم اما بانوئی رو دیدم که عصا بدست (آن بانو حضرت زهرا (سلام الله علیها) بودند ) رفت و به سجاد آب داد و برایم دست تکان می داد منظورش این بود خیالت راحت به پسرت آب دادم ، الان مطمئنم که سجاد سیراب به شهادت رسیده است.
#شهید مدافع حرم سجاد طاهری نیا
@katrat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اباصالح_التماس_دعا..😭😭
🎥کلیپ تصویری
🍃زمزمه جانسوز و دلنشین ، مناجات با #امام_زمان💚توسط مرحوم حاج محمدباقر منصوری
◼️متاسفانه در شب شهادت امام جواد این مداح آذری خوش صدا به رحمت ابدی پیوست ، شادی روحشان فاتحه مع الصلوات
@alvane
گل نرگس:
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_نوزدهم (( چراهای بی جواب))
🌹من سعی می کردم با همه تیپ و اخلاقی دوست بشم. بعضی رفتارها خیلی برام آزاردهنده بود، اما به همه چیز، به چشم تمرین نگاه می کردم .
🍃تمرین برای برقراری ارتباط،
تمرین برای قرار گرفتن در موقعیت های مختلف و برخوردهای متفاوت ،تمرین برای صبر،
🌹تمرین برای مدیریت دنیایی که کم کم وسعتش برام بیشتر می شد.
شناخت شخصیت ها، منشا رفتارها، برام جالب بود . اگر چه اولش با این فکر شروع شد؛
🍃– چرا بعضی ها دست به گناه میزنن؟
چه چیزی باعث تفاوت فکر و انتخاب انسان ها حتی در شرایط مشابه میشه؟
و بیشترین سوال ها رو هم ، تفاوت رفتاری و شخصیتی من با پدرم برام درست کرده بود. خیلی دلم می خواست بفهمم به چی فکر می کنه.
🌹و من خیلی راحت با احسان دوست شده بودم .برای یه عده سخت بود که اون به وسایل شون دست بزنه.
🍃مادر احسان، گاهی براش ساندویچ های کوچیکی درست می کرد. ما خوراکی هامون رو با هم تقسیم می کردیم و بعضی ها من رو سرزنش می کردن . حرف هاشون از سر دوستی بود، 🌹اما همین تفاوت های رفتاری ،بیشتر من رو به فکر می برد و من هر روز با احسان بیشتر گرم می گرفتم.
تنها بود و می خواستم این بت فکری رو بین بچه ها بشکنم.
🍃اما دیدن همین رفتارها و تفکرها ،کم کم این فکر رو در من ایجاد کرد تا چه اندازه میشه روی دوستی و ثبات ارتباط بین آدم ها حساب کرد؟
🌹بچه هایی که تا دیروز با احسان دوست بودن ، امروز ازش فاصله می گرفتن. و پدری که تا چند وقت پیش علی رغم همه بدرفتاری هاش در حقم پدری می کرد،کم کم داشت من رو طرد می کرد .
🍃حس تنهایی و غمی که از فشار زندگی و رفتارهای پدرم در وجودم ایجاد شده بود، با این افکاراز حس دلسوزی برای خودم، حالت منطقی تری پیدا می کرد. اما به عمق تنهاییم بیشتر از قبل اضافه می شد
🌹رمضان از راه رسید و من با دنیایی از سوال ها که جوابی جز سکوت یا پاسخ های سطحی ، چیز دیگه ای از دیگران نصیب شون نمی شد به مهمانی خدا وارد شدم
✍ادامه دارد......
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل سوختــه
#قسمت_بیستم (( توشاهد باش ))
🙏یه ساعت قبل از اذان از جا بلند می شدم و می رفتم توی آشپزخونه کمک مادرم. حتی چند بار قبل از اینکه مادرم بلند بشه من چای رو دم کرده بودم.
پدرم ، ۴ روز اول رمضان رو سفر بود.
🌹اون روز سحر نیم ساعت به اذان با خواب آلودگی تمام از اتاق اومد بیرون تا چشمش بهم افتاد ، دوباره اخم هاش رفت توی هم .حتی جواب سلامم رو هم نداد. سریع براش چای ریختم ، دستم رو آوردم جلو که با همون حالت اخموی همیشگی نگام کرد.
🍃– به والدین خود احسان می کنید؟
جا خوردم،
دستم بین زمین و آسمون خشک شد، با همون لحن تمسخرآمیز ادامه داد.
🌹– لازم نکرده ، من به لطف تو نیازی ندارم، تو به ما شر نرسان، خیرت پیشکش
بدجور دلم شکست
دلم می خواست با همه وجود گریه کنم.
🍃– من چه شری به کسی رسونده بودم؟ غیر از این بود که حتی بدی رو با خوبی جواب می دادم؟ غیر از این بود که .
😢چشم هام پر از اشک شده بود.
یه نگاه بهم انداخت ،نگاهش پر از حس غرور و پیروزی بود.
🌹– اصلا لازم نکرده روزه بگیری ، هنوز ۵ سال دیگه مونده ، پاشو برو بخواب.
– اما…
صدام بغض داشت و می لرزید.
✨– به تو واجب نشده ، من راضی نباشم نمی تونی توی خونه من روزه بگیری.
🍃نفسم توی سینه ام حبس شده بود و اون مثل پیروز میدان بهم نگاه می کرد.
همون جا خشکم زده بود.
مادرم هنوز به سفره نرسیده از جا بلند شدم.
✨– شبتون بخیر
🌹و بدون مکث رفتم توی اتاق .
پام به اتاق نرسیده اشکم سرازیر شد تا همون جا هم به زحمت نگهش داشته بودم. در رو بستم و همون جا پشت در نشستم.
🍃سعید و الهام خواب بودن .
جلوی دهنم رو گرفتم ، صدای گریه کردنم بیدارشون نکنه. –
🌹خدایا ، تو شاهد بودی که هر چه در توانم بود انجام دادم . من چه ظلمی در حق پدرم کردم که اینطوری گفت؟ من می خواستم روزه بگیرم اما پدرم نگذاشت.
🍃تو شاهد باش چون حرف تو بود گوش کردم .اما خیلی دلم سوخته ،
خیلی …
😭گریه می کردم و بی اختیار با خدا حرف می زدم.
🕌صدای اذان رادیوی مادرم بلند شد . پدرم اهل نماز نبود. گوشم رو تیز کردم ببینم کی میره توی اتاقش دوباره بخوابه، برم وضو بگیرم. می ترسیدم اگر ببینه دارم نماز می خونم ، اجازه اون رو هم ازم صلب کنه.،که هنوز بچه ای و ۱۵ سالت نشده.
🔺تا صدای در اتاق شون اومد، آروم لای در رو باز کردم و یواشکی توی حال سرک کشیدم. از توی آشپزخونه صدا می اومد، دویدم سمت دستشویی که یهو اونی که توی آشپزخونه بود، پدرم بود….
ادامه_دارد
✍ادامه دارد......
🎀@alvane
آرزوی شهادت شهید حادثه تروریستی اهواز در پیادهروی اربعین
🌸🌸🌸🌸
شهید حسین ولایتی فر سال گذشته برات شهادتش را در پیادهروی اربعین از امام حسین علیه السلام گرفت.
سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: حسین ولایتی فر در شش تیر ماه ۱۳۷۵ در شهرستان دزفول دیده به جهان گشود. هشت نُه سالگی عضو جلسات قرآن مسجد حضرت مهدی (عج) شد. حضور چندین ساله در فضای مسجد و جلسات تاثیر به سزایی در شکل گرفتن روحیات حسین گذاشت. از همان نوجوانی روحیه جهادی را با خود همراه داشت. در نوجوانی گروه تئاتری را در مسجد راهاندازی کرد و کارهای پشتیبانی و فنی جلسات را هم انجام میداد. پس از طی کردن دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی، رشته معارف را انتخاب کرد و در دبیرستان شهید مطهری مشغول به تحصیل شد. ۱۷ ساله بود که به پیشنهاد مسئول جلسهاش در جلسات کودکان فعالیت میکرد.
در ۲۰ سالگی جذب سپاه شد. دورههای تکاوری را پشت سر گذاشته بود. فقط سه روز آخر هفته را در دزفول بود و همین فرصت کافی بود برای پوشیدن لباس خادمی هیئت محبان اباالفضل العباس علیه السلام. در جمع رفقای هیئتی حسین لقب سردار داشت. همیشه میگفت: «من یک روز شهید میشوم.» عاشق روضه سه ساله امام حسین (ع) بود، وصیت کرده بود اگر شهید شدم سر مزارم روضه حضرت رقیه (س) بخواند. چند وقتی پیگیر اعزام به سوریه شد؛ اما شرایط جوری نشد که بتواند مدافع حرم شود. سرانجام روز ۳۱ شهریور ماه ۹۷ در حمله تروریستها به مراسم رژه نیروهای مسلح اهواز، حسین ولایتی فر در سن ۲۲ سالگی به شهادت رسید.
شهید حسین ولایتیفر سال گذشته برات شهادتش را در پیادهروی اربعین از امام حسین علیه السلام گرفت. نماهنگی که در بردارنده جملهای با این مضمون از شهید است در ادامه قابل مشاهده است که شهید طی جریان پیاده روی میگوید: «انشاءالله سال دیگه عکس ما رو بگیرن و بگن به یاد حسین ولایتی
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌿🌿
سرانجام روز 31 شهریور ماه 97 در حمله تروریستها به مراسم رژه نیروهای مسلح اهواز، حسین ولایتی فر در سن 22 سالگی به شهادت رسید. یکی از دوستان و همرزمان شاهد حسین نقل میکرد که حسین خود استاد کمین و ضد کمین بوده است. اگر میخواست در آن معرکه جان خود را حفظ کند امکان نداشت تیر بخورد. وقتی در آن سر و صدا و شلوغی و هیاهو همه میخوابند روی زمین، حسین جانبازی را میبیند که نمیتواند فرار کند و روی ویلچر گیر کرده، حسین هم به سمت آن جانباز میدود تا او را عقب بیاورد و جان او را حفظ کند. که چندین تیر به سینهاش خورده و به شهادت میرسد