يكبار كه با ابراهیم صحبت ميكردم گفت: وقتی برای ورزش یا مسابقات کشتی میرفتم همیشه با وضو بودم.
هميشه هم قبل از مسابقات کشتی دو رکعت نماز میخواندم.
پرسیدم: " چه نمازی؟! "، گفت:" دو رکعت نماز مستحبي میخوندم و از خدا میخواستم که یه وقت تو مسابقه، حال کسی رو نگیرم."
اما آنچه که ابراهیم را الگوئی برای تمام دوستانش نمود. دوری ازگناه بود. او به هیچ وجه گرد گناه نمیچرخید. حتی جائی که حرف از گناه زده میشد سریع موضوع را عوض میکرد.
هر وقت هم میدید که بچهها در جمع مشغول غیبت کسی هستند مرتب میگفت : ((صلوات بفرست ))و يا به هر طریقی بحث رو عوض میکرد.
هیچگاه از کسی بد نمیگفت ، مگر به قصد اصلاح کردن، هیچوقت لباس تنگ یا آستین کوتاه نميپوشید .
بارها خودش را به کارهای سخت مشغول میکرد و زمانی هم که علت آن را سؤال میکردیم میگفت: برای نفس آدم،این کارها لازمه.
مقر آلوده شده بود و باید حتما نظافت می شد.😷
توی مقر جایی بود که زباله ها دپو میشدند.
رفتم سراغ تمیز کردن آنجا داشتم با بیل زباله ها را درون سبد میریختم که عباس آمد کمکم.☺️
مقداری از زباله ها باید با دست جمع آوری می شد،او اجازه نداد من این کار را انجام بدهم و با وجود اصرارهای فراوان من خودش این کار را انجام داد.☝️
من کوچک ترین فرد مقر و از قضا مسئول آنجا بودم ولی عباس اصلا به این دو نکته توجهی نداشت و #متواضعانه کاری را که وظیفه من محسوب می شد به عهده گرفت...🕊
نقل از دوست شهید
#شهیدمدافعحرم_عباسکردانی🌹
#خاطرات_شهدا🌷🕊
💠شهدای غواص💠
داخل خاک عراق مشغول جستجو بودیم؛ یکی از افسران عراقی خبر آورد که در منطقهای جلوتر از اینجا یک گورستان دسته جمعی از شهدای ایرانی است؛
اما عراقیها اجازه عبور نمیدادند؛ با تلاش بسیار و پس از مدتها پیگیری به آن منطقه رفتیم؛ آن روز تلخترین روز دوران تفحص بود
۴۶شهدای غواص آنجا بودند، دست و پا و چشمهای همگی آنها بسته شده بود؛ آنچه میدیدم باور کردنی نبود؛
بعثیها این اسیران جنگی را زنده به گور کرده بودند
پلاک همه آنها را هم جدا کرده بودند تا شناسایی نشوند. آنها ۴۶ شهید گمنام بودند
در کنار همه پیکرها که سالم و کامل بود یک دست قطع شده قرار داشت؛ این دست متعلق به هیچ کدام از پیکرها نبود؛
انگشتر فیروزه زیبایی هم بر دست داشت؛ این دست مدتهای طولانی مونس من شده بود؛
هر وقت کار ما گره میخورد به سراغ این دست میآمدیم؛ گویی این دست آمده بود تا دستگیر همه ما باشد
#خاطرات_ناب_شهدا
ای شهیـد ،
دستـی بـر آر
نفْس ما را هم تخریب کن
تا معبرِ آسمان به روی ما هم باز شود
#شهید_علی_محمودوند🌷
#فرمـانده_گـروه_تفـحص
#لشکر۲۷محمدرسولاللهﷺ
#شهادت_انفجار_مین_والمری
#منطقه_عملیاتی_والفجر_مقدماتی
#شهادت۲۲بهمن۱۳۷۹_فڪه
12.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅یک دقیقه تشویق صهیونیسم به مناسبت ترور قاسم سليمانی.....❗️❌
آمریکا اسرائیل وهوادارانشان بدانند
😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡
مجلس یزید و یزیدیان زمان را انشاالله سرنگون خواهیم کرد
#فجر_سلیمانی
روایتگری شهید جستجوگر نور #علی_محمودوند از عملیات والفجر مقدماتی
فریاد الله اکبر
در عملیات والفجر مقدماتی عراق تعدادی از تیپهای کماندویی اردنی و سودانی را به منطقه آورد، بعد از محاصره شدن ما در منطقه آتشبارهای سنگین و نیمهسنگین عراق (گرای) کانال ما را گرفتند چند ساعت متوالی بچهها زیر باران آتش خمپاره، کاتیوشا، رگبار و توپ بودند، عوامل جنگی عراق نیز با بلندگو به ما فحش میدادند و میگفتند:«راه فرار ندارید». وضع خیلی بد بود، بچهها توی خاک به دنبال چهار تا فشنگ میگشتند، یک هفته مقاومت کردیم، مختصر آب و کمپوت باقی مانده جیرهبندی شد، گرسنگی و تشنگی بیداد میکرد، اما با این وجود صدای بلندگوی دشمن که بلند میشد، بچهها با تمام وجود فریاد میزدند:«اللهاکبر»،من تا زندهام، صدای در هم پیچیده دعوت به تسلیم بلندگوهای دشمن و تکبیرهایی را که از لبهای قاچقاچ شده نیروها بیرون میآمد، فراموش نمیکنم.
راوی:شهیدعلی محمودوند❤️
#خاطرات_خواهرشهید_پاشاپور
آخرین دیدار
آخرین باری که برادرم را دیدیم دو سال پیش عید فطر بود که به ایران آمده بود. مادرم به شدت وابسته به اصغر بود و همه این را می دانستند☝️. برای همین وقتی ابراز دلتنگی می کردند برادرم می گفت من نمی توانم کارم را رها کنم، شما بیایید سوریه😊. وقتی هم که پدر و مادر آنجا می رفتند مادرم می گفت بعضی روزها سه چهار ساعت می توانیم او را ببینیم. 😞
شوخِ مهربان
خیلی حضور ذهن ندارم ولی خصوصیاتی هست که بین شهدا مشترک است مثل مهربانی☺️.اصغرآقا بسیار مهربان بودند و سعی می کردند مهربانی را با شوخ طبعی ابراز کنند.وقتی خاطراتشان را بیان می کردیم خنده روی لبمان می آمد از لحظات خوشی که ایجاد می کرد.😃❤️
چه عاقبتی بهتر از شهادت
وقتی همسرم شهید شد با اینکه خودم روحیه قوی ای داشتم و راه شهادت را قبول دارم اما برادرم با جدیت می گفت ناراحت نباشی ها☺️ چه عاقبتی بهتر از اینکه کسی با شهادت برود؟🕊 حرف هایش برایم آرامش بخش بود.با اینکه اصغر با همسرم رفیق صمیمی بودند و هر گاه یکی را کار داشتیم و پیدا نمی کردیم با دیگری تماس می گرفتیم چون می دانستیم کنار هم هستند.👌
دیشب شب سختی بود
مادرم ناراحتی قلب دارند. برای همین دکتر سفارش کرده بود خیلی آرام باید خبر شهادت را بدهیم😔.دیشب همه خبر داشتند جز مادرم.شب سختی بود. امروز که آرام آرام خبر را دادیم خیلی ارام برخورد کردند و به نظرم آمد بهشان الهام شده بود✨.الان هم اشک می ریزند اما احساس افتخار از شهادت اصغر آقا در چهره شان نمایان است.💫
راوی:همسرشهید
#شهید_اصغر_پاشاپور
#همسر_شهید_محمد_پورهنگ🌹
ای درد !
اگر تو نماینده خدایی که برای آزمایش من قدم
بر زمین گذاشته ای ، تو را می پرستم ،
در آغوش می گیرم و شکوه نمی کنم ...
شهید دکتر #مصطفی_چمران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسیح پولی نژاد: من رای نمیدهم!