eitaa logo
مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
167 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
145 فایل
.چی می شود پرچم حرم،برام کفن بشه. سلام من به بی بی شهادتین من بشه.بدون زینبی من نفس نمی کشم تا زنده ام از عشق بی بی دست نمی کشم https://eitaa.com/alvane ا
مشاهده در ایتا
دانلود
آذری جهرمی: "به فرزند خودم اجازه استفاده از شبکه‌های اجتماعی رو نمی‌دم، ولی معنا نداره من برای تمام مردم ایران این نسخه رو تجویز کنم!" آقای جهرمی! اولا چطور شما دلتون برای فرزند خودتون می‌سوزه که در این فضای مجازی گمراه نشه، اما برای صدها هزار بچه‌های مردم که به راحتی به محتوای ضد اخلاقی دسترسی دارن، دلسوزی نمی‌کنید؟! دوما شما موظف به ایجاد یک فضای امن برای استفاده همه مردم هستید؛ چرا کوتاهی می‌کنید
🔴شهیدی که (عج) کفنش کرد 🌸شهیدی بود که همیشه ذکرش این بود، نمی دونم شعر خودش بود یا غیر... یابن الزهرا یا بیا یک نگاهی به من کن یا به دستت مرادر کفن کن. 🌸از بس این به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) علاقه داشت به دوست روحانی خود وصیت می کند. اگر من شهید شدم دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانی کنی... روحانی می گوید: " ما از جبهه برگشتیم وقتی آمدیم دیدیم عکس شهید را زده اند. پیش پدر و مادرش آمدم گفتم: " این شهید چنین کرده است آیا من می توانم در مجلس ختم او سخنرانی کنم؟" و آنان اجازه دادند... در مجلس سخنرانی کردم بعد گفتم ذکر شهید این بوده است: یا بن الزهرا یا بیا یک نگاهی به من کن یا به دستت مرا در کفن کن 🌸وقتی این جمله را گفتم ، یک نفر بلند شد و شروع کرد فریاد زدن . وقتی آرام شد گفت: " من غسال هستم دیشب آخرهای شب به من گفتند یکی از شهدا فردا باید تشییع شود و چون پشت جبهه شهید شده است باید او را غسل دهی وقتی که می خواستم این شهید را کفن کنم دیدم یک شخص بزرگواری وارد شد گفت: " برو بیرون من خودم باید این شهید را کفن کنم." 🌸من رفتم در وسط راه با خود گفتم این شخص که بود و چرا مرا بیرون کرد؟؟؟ با عجله برگشت و دیدم این شهید کفن شده و تمام فضای غسالخانه بوی عطر گرفته بود." 🌸از دیشب نمی دانستم رمز این جریان چه بود.اما حالا فهمیدم ...نشناختم... 📚منبع: کتاب روایت مقدس صفحه ۹۶ به نقل از نگارنده کتاب "میر مهر" سید مسعود پور اقایی السَّلام عَلی المَهدی
🌹نماز استغاثه حضرت فاطمه (س)🌹: 🍃هر وقت حاجتی دارید ✨دو رکعت نماز بخوانید و بعد از نماز این کارها را انجام دهید: سه بار تکبیر(الله اکبر) بگویید. 🍁سپس تسبیحات حضرت زهرا (سلام الله علیها) را بگویید. 💐سپس به سجده بروید و 100 مرتبه بگویید: «یا  مولاتی با فاطمة اغیثینی» طرف راست صورتتان را روی مهر بگذارید و ذکر بالا را 100 مرتبه بگویید. طرف چپ صورتتان را روی مهر بگذارید و ذکر بالا را 100 مرتبه بگویید. دوباره به حالت سجده بروید و 110 مرتبه ذکر بالا را بگویید. *(حالا حاجت خودتان را از خدا  بخواهید)*🤲🏻 🙏🏻 التماس دعا 🙏🏻
• •🌸 • • 🍃 آیت‌ الله‌ مجتهدی(ره) خوش به حال کسی که وقتی نامه عملش رو به دستش میدن اگه گناهی هم کرده زیرش استغفار باشه🌱 📿
💕 مواظب دعای مظلوم باش 💕 یکی از ماهیگیران صبح زود برای طلب روزی حلال از خانه اش بیرون شد وتورش را انداخت ، ولی چیزی به تورش نیفتاد، 🤲 به مناجات کردن با خدا پرداخت، فرزندانش از گرسنگی درخانه داد میکشیدند نزدیک بود که خورشید غروب کند خداوند یک ماهی 🐋 بزرگ به او روزی داد، خدای تعالی را شکر کردوبا خوشحالی آن رابرداشت وبه طرف خانه اش به راه افتاد. دراین زمان پادشاه برای تفریح از 🏛 کاخش بیرون شده بود.وقتی اورادید اوراخواست وفهمید که چه بااوست واز آن خوشش آمد،پس بزور ماهی را 🐋 از اوگرفت،سپس به قصرش 🏛 رفت ومی خواست که ملکه 👩‍🎤 را خوشحال کند ماهی راجلوی ملکه گذاشت وماهی دور زد وانگشت پادشاه راگاز گرفت،آن شب استراحت نکرد ونخوابید تا این که پزشکان حاضرشدند. همه نظردادندکه باید انگشتش قطع شود.ولی اوبعدازآن هم استراحت نکرد، چون سم به دستش منتقل شد. نظر پزشکان این بود که دستش قطع شود،ولی بازهم راحت نشد، چون مرتب داد می کشید وطلب کمک می کرد، پیشنهادکردندکه دستش از بازویش قطع شود وبه این ترتیب دردهای بدنش آرام گرفت، ولی روانش آرام نشد. به او پبشنهاددادند که نزد یکی از طبیبان دل (عالمان حکیم) برود. نزد یکی رفت وداستان ماهی را برایش تعریف کرد. پزشک گفت: آرام نمی گیری مگر زمانی که آن ماهیگیر تورا ببخشد. او به دنبال آن ماهیگیر گشت تا این که اوراپیداکرد، به او التماس کرد وقسم داد که اورا ببخشد واو هم او را بخشید. پادشاه به او گفت: در مورد من چه گفتی گفت: فقط یک جمله گفتم : 🤲() خدایا او قدرتش را به من نشانداد پس تو هم قدرتت رادر مورد او به من نشان بده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺کاخ سفید حسینیه شد! شعرخوانی تعدادی از جوانان عرب در مقابل کاخ سفید که با همراهی جوانان آمریکا همراه شد: ما حسینی هستیم فرزندان خمینی هستیم به یاد (امام) خامنه‌ای هستیم
هنگام سکسکه گوش و بینی خود را محکم بگیرید و در همان حال یک لیوان آب بخورید. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اگر در جاده به دنبال ناهار یا شام هستید ، از جایی که کامیون ها نگه داشته اند غذا بخورید . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در مذاکرات تلفنی مهم ایستاده صحبت کنید ترشح آدرنالین بیشتر تسلط شما را بالا می برد . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بچه دارشدن بعد از سی و سه سالگی موجب طول عمر زنان می شود . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خوردن یک لیوان آبجوش ناشتا باعث کنترل افسردگی ، عصبانیت و کج خلقی و تقویت معده و کبد در طول روز می شود . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مهم نیست چه سنی داری هنگام سلام کردن مادرت را در آغوش بگیر . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پشه ها نمیگذارند راحت بخوابید؟ یک قرص ویتامین ب بخورید بدنتان در اثر خوردن ویتامین ب بوی گند میگیرد که پشه ها دوست ندارند . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ابعاد گوشی موبایلتان را اندازه بگیرید ، بعدا به عنوان خط کش به کارتان می آید . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــ اگر می خواهید آبریزش بینی تان قطع شود، زبانتان را به سقف دهانتان بچسبانید و یکی از انگشتانتان را بین دو ابرویتان ۲۰ ثانیه فشار دهید . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ برای شستن ظروفی که غذای آنها کپک زده هستند از اسکاچ جداگانه استفاده کنید . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ روی قابلمه آبِ در حال جوش ، یک کفگیر بزرگ چوبی قرار دهید تا آشپزخانه بخار نکند . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ هنگامی که می‌دوید اگر به یک موضوع خاص فکر کنید مسافت بیشتری را طی خواهید کرد . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تا جایی که می توانید از نور روز استفاده کنید و چراغ روشن نکنید . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ وقتی موبایلتان خیس می شود برای خشک شدن و سالم ماندن آن، چند ساعت درون برنج خام قرارش دهید. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کتاب را به نحوی مطالعه کنید که انگار می خواهید آن را نقد کنید با این روش مطالب در ذهنتان خواهند ماند . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ قبل از خرد کردن پیاز ، آنرا ۱۵ دقیقه در فریزر بگذارید ، دیگر چشمانتان نمی سوزد . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ چند ساعت قبل از روشن کردن شمع ، آنها را در فریزر قرار دهید تا کمتر اشک بریزند . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ برای خنک شدن فوری ، داخل مچ دستتان را زیر آب سرد گرفته و یا بر روی آن یخ بگذارید وقتی رگهای شما خنک شوند ، بقیه بخشهای بدنتان خنک می شود . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پیاز و سیر بهترین خوراکی ها برای سرعت بخشیدن به رشد مو هستند . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اضطراب و نگرانی سیستم ایمنی بدن را ضعیف میکند از همین رو وقتی نگران بیمار شدن هستید ، احتمال بیمار شدنتان در واقع بیشتر میشود . ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ این پیام پیش خودت نگه ندارممنون میشم دیگران هم استفاده کنند.🙏🌹
✍ راز مسجد جمکران 🌸شهیدی که بدنش با اسید هم از بین نرفت🌸 💟⇦•مجروح که شد، به اسارت دشمن در آمد و همانجا به شهادت رسید. بعثی ها او را دفن کردند و شانزده سال بعد، هنگام تبادل جنازه ‌ی شهدا با اجساد عراقی، جنازه محمدرضا شفیعی و دیگر شهدای دفن شده رو بیرون می ‌آورند تا به گروه تفحص شهدا تحویل دهند. اما جنازه محمد رضا سالم مانده، سالمِ سالم... ✳️⇦•صدام گفته بود این جنازه این طور نباید تحویل ایرانی‌ ها داده بشه. اونو سه ماه زیر آفتاب سوزان گذاشتند، اما تفاوتی نکرد، رو پیکرش آهک و اسید پاشیدند ولی باز هم بی‌ تأثیر بود.. ✴️⇦•مادرش و یکی از همرزم هاش که همیشه باهاش بود و کامل می شناختش می گفت می دونین برا چی جنازه ش سالم موند؟ 👈گفت راز سالم موندن جنازه ش چند چیزه: 🔸اهتمام جدی به داشت 🔸دائماً با بود و مداومت بر داشت 🔸هیچوقت زیارت عاشورایش هم ترک نمی‌ شد 🔸هر وقت برای (ع) گریه می ‌کرد، اشک ‌هایش رو به بدنش می ‌مالید ✅⇦•مادرش هم میگفت: به (عج) ارادت خاصّی داشت و هر وقت به قم می ‌اومد، رفتن به را ترک نمی ‌کرد..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺وعده‌ی رهبری در حال محقق شدن است، آمریکا مانند کشتی تایتانیک غرق خواهد شد! ☑️ امام خامنه ای عشقی مولا جان
❤️❤️🌹❤️❤️🌴 با باد سردی ک تو صورتم خورد لرزیدم و دوطرف سوییشرتم و محکم تر جمع کردم... همینطور که سعی میکردم قدمامو بلندتر وردارم زیر لب به آسمون و زمین غر میزدم حالا ی روز که من بدبخت باید پیاده برم کلاس، هوا انقدر سرد شده... لباس گرم ترم نپوشیدم لااقل. مسیر هم که تاکسی خور نیس اه اه اه کل راهو مشغول غر زدن بودم انقدر تند تند قدم برمیداشتم ک نفسام ب شماره افتاد دیگه نزدیکای خونه معلمم بودم کوچه ی تاریک و که دیدم یاد حرف بابام افتادم که گفته بود اینجا خطرناکه سعی کن تنها نیای با احتیاط قدم ور میداشتم یخورده که گذشت حس کردم یکی پشت سرمه وقدم ب قدم همراهم میاد به خیال اینکه توهم زدم بی تفاوت به راهم ادامه دادم اما هر چی بیشتر میرفتم این توهم جدی تر از ی توهم ب نظر میرسید قدمامو تند کردم و به فرض اینکه یه ادم عادیه و داره راه خودشو میره و کاری با من نداره برگشتم عقب تا مطمئن شم بدبختانه درست حدس نزده بودم از شدت ترس سرگیجه گرفتم‌ اب دهنم و به زحمت قورت دادم وسعی کردم نفسای عمیق بکشم تا خواستم فرار و بر قرار ترجیح بدم و در برم یهو یه دستی محکم نشست رو صورتم و کشیدم عقب هرکاری کردم دستش و از رو دهنم ور دارم نشد چاقوشو گذاش رو صورتم و در گوشم گفت :هییییس خانوم خوشگلهه تو که نمیخوای صورتت شطرنجی شه ها ؟ لحن بدش ترسم و بیشتر کرد از اینهمه بد بیاری داشت گریه ام میگرفت خدایا غلط کردم اگه گناهیی کردم این بارم ببخش منو . از دست این مردتیکه نجاتم بده اخه چرا اینجا پرنده پر نمیزنه ؟؟ چسبوندم به دیوار و گفت :یالا کوله ات و خالی کن با دستای لرزون کاری ک گفت و انجام دادم‌ وسایل و ک داشتم میریختم پایین چشم خورد ب اینه شکسته تو کیفم ب سختی انداختمش داخل استینم کیف پولم و گذاشت تو جیبش بقیه چیزای کیفمم ی نگا انداخت و با نگاهی پر از شرارت و چشایی ک شده بودن هاله خون سرتا پام و با دقت برانداز میکرد چسبید بهم از قیافه نکرش چندشم شد دهنش بوی گند سیگار میداد با پشت دستش صورتم و لمس کرد و گفت:جوووون حس کردم اگه یه دیقه ی دیگه تو این وضع بمونم ممکنه رو قیافه نحسش بالا بیارم اب دهنم‌و جمع کردم و تف کردم تو صورتش محکم با پشت دست کوبید تو دهنم و فکم و گرفت و گفت: خوبه خوشم میاد از دخترای این مدلی داشتم فکر میکردم یه ادم چوب کبریت مفنگی چجوری میتونی انقدر زور داشته باشه فاصله امون داشت کم تر میشد با اینکه چادری نبودم و حجابم با مانتو بود ولی تا الان هیچ وقت ب هیچ نامحرمی انقدر نزدیک نشده بودم از عذابی که داشتم میکشیدم بغضم ترکید و زدم زیر گریه ولی نگاه خبیثش هنوز مثه قبل بود آینه رو تو دستم گرفتم وقتی دیدم تو ی باغ دیگه اس از فرصت استفاده کردم و با تمام زور ناچیزم آینه رو از قسمت تیزیش کشیدم رو کمرش صدای آخش بلند شد دیگه صبر نکردم ببینیم چی میشه با تمام قدرت دوییدم از شانس خیلی بدم پاهام به یه سنگ گنده گیر کرد و با صورت خوردم زمین دیگه نشد بلند شم بهم رسیده بود به نهایت ضعف رسیدم و دیگه نتونستم نقش دخترای شجاع و بازی کنم گریه ام ب هق هق تبدیل شده بود هم از ترس هم از درد اینبار تو نگاهش هیچی جز خشم ندیدم بلندم کرد و دنبال خودش کشوند هرچی فحشم از بچگی یاد گرفته بود و نثارم کرد همش چهره ی پدرم میومدم تو ذهنم و از خودم بدم میومد مقاومت کردم ،از تقلاهای من کلافه شده بود چاقوش و گذاشت زیر گلوم و گفت : دخترجون من صبرم خیلی کمه میفهمی ؟ خیلی کم یهو .... :فاطمه زهرا درزی وغزاله میرزاپور . @alvane🌹💞💞🌴💞
❤اَللهُ یَعلَمُ ما فِے قُلوبِکُم...❤: ی صدایی از پشت سرش بلند شد (صبر منم خیلی کمه) با شنیدن این صدا دلم اروم شد ولی اشکام بی اختیار رو گونه ام جاری بود ولم کرد ی نگاه ب پشت سرش انداخت وقتی کنار رفت تازه متوجه شدم صدای کی بود صاحب صدا قبل اینکه این آشغال فرار کنه یقش و گرفت و کوبید زمین دستش درد نکنه تا جون داش زدتش.‌‌. اون پسری هم که باهاش بود یه قدم اومد جلو ... ترسیدم ...خودمو کشیدم عقب ی دستمال گرفت سمتم با تعجب به زاویه دیدش نگاه میکردم سرشو گرفته بود اون سمت خیابون دستاش از عصبانیت میلرزید مزه ی شورِ خون و رو لبم حس کردم لبم بخاطر ضربه ای که زده بود پاره شده بودو خونریزی میکرد. دستمالو ازش گرفتمو تشکر کردم. ازم دور شد. اون یکی دوستش اومد جلو ... جلو حرف زدنمو گرف _نامرد در رفت وگرنه میکشتمش ... بابا مگه ناموس ندارین خودتون ... رو کرد به منو ادامه داد شما خوبین ؟ جاییتون که آسیب ندید ...؟ ازش تشکر کردمو گفتم که نه تقریبا سالمم چیزیم نشده ... هنوز به خاطر شوکی که بم وارد شد از چشام‌اشک میومد انگار کنترلشون دست خودم نبود دستمال و گذاشتم رو جای دستای کثیفش... اه چقدر از خودم بدم اومد پسره ادامه داد _ما میتونیم برسونیمتون سعی کردم آروم باشم +نه ممنون مزاحمتون نمیشم خودم میرم _تعارف میکنین ؟ +نه ! پسره باشه ای گفت و رفت سمت دوستش ... همین طور که کتاباو وسایلامو از رو زمین جمع میکردم به زور پاشدم که لباسامو که پر از خاک شده بود بتکونم به خودم لعنت فرستادم که چرا گذاشتم برن ... وای حالا چجوری دوباره این همه راهو برم اگه دوباره ... حتی فکرشم وحشتناکه .... اه اخه تو چرا بیشتر اصرار نکردی که من قبول کنم . مشغول کلنجار رفتن با خودم بودم که دیدم یهو یه اِل نود وایستاده جلوم توشو نگاه کردم دیدم دیدم همونایین که بهم کمک کردن .‌‌ کاش از خدا یه چی دیگه میخواسم ... همون پسره دوباره گف میرسونیمتون ... بدون اینکه دیگه چیزی بگه پریدم تو ماشین ... تنم میلرزید خون خشکیده رو لبمو با دستمال پاک کردم . چند بار دیگه دست به سر و روم کشیدم که عادی به نظر برسم. وای حالا نمیدونم اگه مامان اینا رو ببینم چی بگم دوباره همون پسره روشو کرد سمت صندلی عقب و ازم ادرس خونمونو پرسید . اصلا نمیدونم چی گفتم بهش فقط لای حرفام فهمیدم گفتم شریعتی اگه میشه منو پیاده کنین ... با تعجب داشت به من نگاه میکرد که اون دوستش که در حال رانندگی بود یقه لباسشو کشید و روشو کرد سمت خودش. کل راه تو سکوت گذشت... وقتی رسیدیم شریعتی تشکر کردمو پیاده شدم ... حتی بدون اینکه چیزی تعارف کنم ...اصلا حالم خوب نبود . دائم سرم گیج میرفت . همش حالت تهوع داشتم . به هر زوری شده بود خودمو رسوندم خونه... @alvane🌴🌴🌹🌹
💞💞💞💞💞💞💞💞🌹 شهدا عاشـ❤️ـق اند معشوقشان خداست شاگرداند معلمشان (ع)است معلم اند... درسشان 💔ـهادت است مسلح اند سلاحشان است مسـ🕊ـافرند،مقصدشان لقاءالله است... مستحکم اند،تکیه گاهشان ست... 🍃 🕊
﷽ از دل خاک فکه یافتند که در جیب لباسش برگه ای بود: بسمه تعالی جنگ بالاگرفته است. مجالی برای هیچ نیست. تا هنوز چند قطره خونی در بدن دارم، از امام پنجم می‌نویسم: ⇜به تو می‌کنند، تو مکن. ⇜تو را تکذیب می‌کنند، آرام باش. ⇜تو را می‌ستایند، فریب مخور ⇜تو را نکوهش می‌کنند، شکوه مکن. ⇜مردم شهر از تو بد می‌گویند، اندوهگین مشو. ⇜همه مردم تو رانیک می‌خوانند، مسرور مباش ↫آنگاه از خواهی بود دیگر نایی در بدن ندارم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ ...ای که از کوچه ی پائيزیه ما باخبری؛ ما کجا گل بفروشیم که از ما بخری؟ 🎤 صابر _ خراسانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴کاخ سفید حسینیه شد! ♦️شعرخوانی تعدادی از جوانان عرب در مقابل کاخ سفید که با همراهی جوانان آمریکا همراه شد: ما حسینی هستیم فرزندان خمینی هستیم به یاد (امام) خامنه‌ای هستیم ‏مرگ بر حقوق بشر آمریکایی.. Death to American Human Rights.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤بمناسبت ۱۴خرداد منتشر شد 📹پاسخ رهبرانقلاب به سوال یک نوجوان: 🔹آقا! اگر الان امام خمينی زنده بود؛شما از ایشان چه ميخواستيد؟ ✅
🌹🍃 🚨 سخنرانی حضرت امام خامنه ای (مدظله العالی) به مناسبت ارتحال امام خمینی(ره) 🌹
انا لله و انا الیه راجعون در این جا لازم اسـت از طریق این رسانه در گذشت خواهر شهید.پور جلو . (شهید حادثه تروریستی اهواز) را خدمت خانواده شهید و دیگر بستگان تسلیت گفته و آرزوی مغفرت و آمرزش برای مرحوم و صبر جزیل برای بستگان وی از درگاه خداوند متعال مسئلت نماییم ارادتمندان به شهدا اگر برایشان مقدور هست نماز لیله الدفن برای خواهر محترمه بخوانند (فاطمه بنت کربلایی موسی ) انشاءالله شفاعت شهدا شامل حالمان شود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ «دریا» باصدا و‌ روایت رضا امیرخانی 🔹 به‌مناسبت ۱۴ خرداد؛ رحلت امام خمینی(ره) ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌
257159ea0e-5cf5a9c47a1ed852a58b7db9.mp3
5.09M
📢 حاج مهدی رسولی ◀️ بار دگر این قافله عزم سفر دارد... 🔺 رحلت امام خمینی(ره)
*شناخت امام در یک نگاه* *نام:سید روح الله* *نام خانوادگی: مصطفوی* *سلسله نسب:موسوی خمینی* *نام پدر:سیدمصطفی* *نام مادر:هاجر* *تاریخ تولد:یکم مهرماه ۱۲۸۱* *محل تولد:خمین* *سال ازدواج:۲۷ سالگی/۱۳۰۸* *همسر:بانوخدیجه-دختر آیت الله میرزا محمدثقفی* *فرزندان:۲پسر-۵دختر *(مصطفی.صدیقه.فریده.سعیده.لطیفه.فهیمه.احمد)* *مرتبه:آیت الله العظمی* *تحصیلات حوزوی: اجتهاد* *تخصص:فقه و اصول. فلسفه‌. عرفان.اخلاق،کلام.سیاست.* *مشاغل:مدرس حوزه علمیه قم.مرجع تقلید.رهبری انقلاب اسلامی و ولی مسلمین و بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران* *قیام خونین ۱۵خرداد سال ۱۳۴۲: ۶۱ سالگی* *تبعیدبه ترکیه ۱۳۴۳: به دلیل مخالفت با موضوع کاپیتولاسیون* *مهاجرت به نجف ۱۳۴۴: سیزده سال در نجف* *شهادت فرزندش سیدمصطفی ۱۳۵۶: سرآغاز حرکت های اعتراض جدید* *مهاجرت به کویت ۱۳۵۷: کویت اجازه ورود نداد* *مهاجرت به فرانسه مهرماه ۱۳۵۷: حدود ۴ماه* *بازگشت به ایران: بعد از۱۵ سال تبعید* *۲۲ بهمن ۱۳۵۷: پیروزی انقلاب اسلامی* *رهبری حکیمانه انقلاب و نظام: ده سال و جهارماه* *نگارش وصیت نامه و ارایه یک نسخه به امانت نزد خبرگان: ۲۶ بهمن ۱۳۶۱* *بازنگری در وصیت نامه ۵ سال بعد و قرار دادن یک نسخه در آستان قدس و یک نسخه نزد خبرگان: ۲۹ آذر ۱۳۶۶* *خوانش وصیت نامه ۱۵ خرداد ۱۳۶۸: یک روز پس از عروج ملکوتی* *مراسم تشییع ۱۷ خرداد ۱۳۶۸: بزرگ ترین رخداد تاریخ معاصر* *تاریخ رحلت: ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ / ۸۷ سالگی* *محل خاک سپاری: تهران- بهشت زهرا* *روحش شاد
مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
❤اَللهُ یَعلَمُ ما فِے قُلوبِکُم...❤: #قسمت_دوم ی صدایی از پشت سرش بلند شد (صبر منم خیلی کمه) با شن
❤: دیگه نایی برام نمونده بود کلید انداختم و درو باز کردم نبود مامان بابا رو غنیمت دونستم و خیلی تند پریدم تو حموم تو آینه یه نگاه ب صورت زخمیم انداختم و آروم روشو با کرم پوشوندم رفتم‌سمت تخت و خواستم خودمو پرت کنم روش که درد عجیبی رو تو پهلوم حس کردم از درد زیادش صورتم جمع شد دوباره رفتم جلوی آینه وایستادم و لباسمو کشیدم بالا با دیدن کبودی پهلوم دلم یجوری شد خواستم بیخیالش شم ولی انقدر دردش زیاد بود که حتی نمیتونستم درست و حسابی رو تختم دراز بکشم چشامو بستمو سعی کردم به چیزی فکر نکنم .... با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم یه نگا به ساعت انداختم ای وای ۱۲ ساعت خوابیده بودم با عجله از رخت خواب بلند شدم واز اتاق زدم بیرون بابامو نزدیک اتاقم دیدم بهش سلام کردم ولی ازش جوابی نشنیدم مث اینکه هنوز از دستم عصبانی بود بیخیالش شدم و رفتم تو دستشویی. از دستشویی که برگشتم یه راست رفتم تو اتاقمو چادر سفیدمو برداشتم تا نماز بخونم بعد نمازم رفتم جلو آینه و یه خورده کرم زدم به صورتم تا زخماش مشخص نشه بعدشم خیلی تند لباسای مدرسمو پوشیدمو حاضر شدم . رفتم پایین و یه سلام گرم به مامانم کردم پریدم بغلشو لپشو بوسیدم و نشستیم تا باهم صبحانه بخوریم همینجوری که لقمه رو میزاشتم تو دهنم رو به مامان گفتم +ینی چی اخه ؟؟ چرا بیدارم نکردی مامان خانوووممم چرا گذاشتی انقدر بخوابم کلی از کارام عقب موندم مامان یه نگاه معنی داری کرد و گف _اولا که با دهن پر حرف نزن دوما صدبار صدات زدم خانم شما هوش نبودی دوتا لقمه گذاشتم تو دهنمو با چایی قورتش دادم مامان با کنایه گف _نه که وقتی بیداری خیلی درس میخونی با چشای از کاسه بیرون زدم بش خیره شدم و گفتم +خدایی من درس نمیخونم؟ ن خدایی نمیخونم؟ اخه چرا انقده نامردی؟؟؟ با شنیدن صدای بوق سرویسم از جا پریدم و گفتم دیگه اینجوری نگو دلم میگیره مامان با خنده گف _خب حالا توعم مواظب خودت باش براش دست تکون دادم و ازش خدافظی کردم کیفمو برداشتمو رفتم تو حیاط خم شدم تا کفشمو بپوشم که نگام به کفش خاکیم افتاد و همه ی اتفاقات دیروز مث یه خواب از جلو چشام گذشت ... کفشمو پام کردم از راهروی حیاطمون گذشتم نگاه به بوته های گل رز صورتی و قرمز سمت راست باغچه افتاد یدونشو چیدم و گذاشتم تو جیب مانتو مدرسم از حیاط بیرون رفتم در ماشینو باز کردمو توش نشستم به راننده سلام کردم .کتاب زیستمو از تو کیفم در اوردم که یه نگاه بهش بندازم این اواخر از بس که این کتابا رو خوندم حالم داش بهم میخورد از همه چی هر کاری کردم که بتونم تمرکز کنم نشد هر خطی که میخوندم از اتفاقای دیروز یادم میومد از پرت شدن خودم رو آسفالت تا رسیدن امدادای غیبی خدا از لحظاتی که ترس و دلهره همه ی وجودمو فرا گرفته بود زمانیکه دیگه فکر کردم همه چی تموم شده و دیگه بایدبا همه چی خداحافظی کنم خیلی لحظات بدی بود اگه اونایی که کمکم کردن نبودن قطعا الان من اینجا نبودم تو اون کوچه ی تاریک که پرنده پر نمیزد احتمال زنده بودنم 0 درصد بود . وای خدایا ممنونتم بابت همه ی لطفی که در حق من کردی تا اینکه برسیم هزار بار خدارو شکر کردم و یادم افتاد من تو اون شرایط حتی ازشون تشکرم نکردم کل راه به همین منوال گذشت و همش تو فکر اونا بودم و حتی یک کلمه درس نخوندم دریغ از یه خط ... وقتی رسیدم مدرسه سوییشرتمو در آوردم و رو آویز آویزون کردم و نشستم رو صندلیم کیفمم گذاشتم رو شوفآژ ، کنار دستم . عادت نداشتم با کسی حرف بزنم از ارتباط با بچه ها خوشم نمیومد مخصوصا که همشون از خانواده های جانباز و شهید و شیمیایی بودن یا خیلی لات و بی فرهنگ یا خیلی خشک و متحجر یا ازین ور بوم افتاده یا از اون ور بوم افتاده ولی خب من معمولا خیلی متعادل بودم نه بدون تحقیق چیزیو میپذیرفتم و نه تعصب خاصی رو چیزی داشتم ترجیح هم میدادم راجع به چیزایی که نمیدونم بدون ادعا بخونم و اطلاعات بدست بیارم برا همینم اکثر معلما تو قانع کردن من مونده بودن . خب دیگه تک‌دختر قاضی بودن این مشکلاتم داره کتابمو گرفتم دستم و مشغول مطالعه شدم که ریحانه رسید بغل دستی خوش ذوق و خوش اخلاقم بود با اینکه چادری واز خانواده مذهبی بود ولی خیلی شیطون بود یه جورایی ازش خوشم میومد میشه گفت تو بچه های کلاس بیشتر با اون راحت بودم همینکه وارد کلاس شد و سلام علیک کردیم‌متوجه زخم روی صورتم شد زخمی که حتی مامانمم اول صبح متوجهش نشده بود چشاش و گرد کرد و گفت _وایییی وایییی وایییی دختر این چیههه رو صورتت ؟ خندیدم و سعی کردم بپیچونمش دستشو زد زیر چونش و با شوخی گف +ای کلک!!! شیطون نگام کرد و گفت شوهرت زدت ؟دسش بشکنه الهی ذلیل شده با این حرفش باهم زدیم زیر خنده... @alvane