eitaa logo
مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
166 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
2.6هزار ویدیو
160 فایل
.چی می شود پرچم حرم،برام کفن بشه. سلام من به بی بی شهادتین من بشه.بدون زینبی من نفس نمی کشم تا زنده ام از عشق بی بی دست نمی کشم https://eitaa.com/alvane ا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 ‌پیشنهاد عجیب یک مادر شهید به آنهایی که می‌گویند خانواده شهدا پول می‌گیرند 👈🏻 پای گفت‌وگوی مادر شهید علی اکبر شیر علی در برنامه این هفته «ملازمان حرم» 🎥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😂حالافهمیدیم چرا اسب حیوان نجیبی است ،اردوغان درمراسم رژه آذربایجان « باکو»
هدایت شده از محمد تقی صرفی پور
سوال:در روایات امده خداوند بندگانش را خیلی دوست دارد هزاربرابر بیشتر از محبت مادر به فرزندش.(در ارشاد القلوب است که خداوند به موسی(ع) می فرماید: عبدی أنا و حقی لک محب فبحقی علیک کن لی محبا خداوند می فرماید: بنده من به حقی که تو بر گردن من داری من تو را دوست می دارم پس به حقی که من بر تو دارم تو نیز مرا دوست بدار)...(در حدیث قدسی دیگری آمده است که خداوند می فرماید: اگر بنده هایی که به من پشت می کنند بدانند که چقدر به آنان اشتیاق دارم از شوق خواهند مرد؛ حتی فرعون: فرعون لحظات آخر هر چقدر به موسی استغاثه کرد موسی جواب نداد. خداوند به موسی فرمود : موسی تو به فرعون جواب ندادی چون او را خلق نکردی اگر او به من استغاثه می کرد دستش را می گرفتم و به فریادش می رسیدم.)..(یک نفر به محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله رسید. بقچه ایی همراهش بود آن را باز کرد. دیدند یک پرنده و چند جوجه داخل آن است. گفت یا رسول الله، من از راه دور به دیدن شماآمدم. در بیابان به یک بوته رسیدم. دیدم کنارآن چند جوجه است. آنها راگرفتم و داخل بقچه کردم. روی سرم گذاشتم تا برای شما هدیه بیاورم. دیدم هرجا می روم، مادرشان به دنبال من می آید. نمی تواند از جوجه هایش دل بکند. بقچه را پهن کردم تا بیاید این جوجه ها را ببرد یا اینکه خودش را هم بگیرم. وقتی بقچه را بازکردم دیدم مادر جوجه ها به میان آنها آمد. شخص گفت: یارسول الله مادر این جوجه ها با اینکه می دانست اسیر می شود، آمد نشست و فرار نکرد من هم او را گرفتم وخدمت شما آوردم. پیغمبر اکرم از این صحنه خیلی منقلب شد و فرمودند: این پرنده چقدر جوجه هایش را دوست دارد! حضرت فرمودند: مهر و محبت خداوند متعال به بندگان و مخلوقاتش هزار مرتبه از این پرنده به جوجه هایش بیشتر است.)...(خداوند تعالی به داود علیه السلام وحی فرمود: ای داود! به بندگان زمینی من بگو: من دوست کسی هستم که دوستم بدارد و همنشین کسی هستم که با من همنشینی کند و همدم کسی هستم که با یاد و نام من انس گیرد و همراه کسی هستم که با من همراه شود، کسی را بر می گزینم که مرا برگزیند و فرمانبردار کسی هستم که فرمانبردار من باشد. هر کس مرا قلباً دوست بدارد و من بدان یقین حاصل کنم ، او را به خودم بپذیرم و چنان دوستش بدارم که هیچ یک از بندگانم بر او پیشی نگیرد. هر کس براستی مرا بجوید بیابد و هر کس جز مرا بجوید مرا نیابد. پس - ای زمینیان ! - رها کنید آن فریبها و اباطیل دنیا را و به کرامت و مصاحبت و همنشینی و همدمی با من بشتابید و به من خوگیرید تا به شما خوگیرم و به دوست داشتن شما بشتابم .)حال سوال این است پس چرا عده ای را فقیر قرار می دهد؟چرا خدا عده ای را فلج و معلول و کور و کرو ولال خلق می کند؟در جواب می گوییم خداوند حکیم هیچوقت دوست ندارد شخصی فقیر باشد یا شخصی معلول باشد چون جز خیر،از خداوند صادر نمیشود.اما علت فقر عده ای از انسان ها،ثروتمندان و دولت ها هستند. در روایت امیرمومنان علی علیه السلام است که اگر ثروتمندان به وظیفه خود عمل می کردند هیچ فقیری پیدا نمی شد.اما علت معلولیت نیز خود انسان ها هستند. مثلا گاهی علت معلولیت ازدواج فامیلی است که اسلام از ازدواج فامیلی نهی کرده است.گاهی شرابخواری والدین است که باعث معلولیت فرزند میشود.گاهی محیط زیست نامناسب است و....بنابراین خداوند هیچوقت بد بنده خودرا نمی خواهد و هیچگاه سرسوزنی به بنده اش ظلم نمی نماید.
نتیجه نماز شب رسیدن به درجات بالای معنوی مقدّس اردبیلی قدس سره که مکرّر خدمت حضرت حجّة علیه السلام مشرف شد، کارش به جایی رسیده بود که بر سر قبر حضرت امیر علیه السلام با آقا حرف می زده است از خودش نقل شده که سبب رسیدن من به این درجات آن بود که در ابتدای تحصیل با طلبه ای هم حجره بودم و با او عهد بستم که هر چه برای ما پیش آید به کسی نگوید. بالاخره وقتی پیش آمد که هیچ نداشتم، بدنم در اثر فقر و گرسنگی خیلی ضعیف شده بود و به واسطه عهدی که کرده بودم با کسی صحبت نمی کرد. روزی یک نفر به مدرسه آمد و در غیاب من علّت ضعف را از رفیقم پرسیده بود، او نخست نگفت. بعد که او را قسم می دهد حقیقتش را می گوید که از شدّت فقر و گرسنگی، من و رفیقم این طور ضعیف شده ایم. آن شخص فورا می رود طعام می آورد و کیسه پولی هم برای هر دو نفر می آورد. وقتی که ملاّ احمد (مقدّس اردبیلی) می آید به رفیقش اعتراض می کند که چرا گفتی مگر نه ما عهد کرده بودیم. خلاصه غذا را با هم می خورند و پول را هم نصف می نمایند. مقدّس اردبیلی شب می خوابد نیمه های شب بیدار می شد می بیند محتلم گردیده به سوی حمّام می آید تا غسل نماید. حمامی در را از داخل بسته بود. مقدّس اردبیلی اصرار کرد حمامی در را باز نکرد گفت دو برابر پول، گفت باز نمی کنم، گفت سه برابر... خلاصه حاضر شد تمامی پولهایی که روز گذشته به دستش آمده بود بدهد تا حمامی در را باز کند و مقدّس اردبیلی غسل بکند تا نماز شبش از او فوت نگردد. از همان شب خداوند الطاف خاصّی به او فرمود که نتیجه اش همین بروز کرامات از اوست.
پیام فعال رسانه ای اهل جمهوری آذربایجان خطاب به اردوغان: اگر نام تبریز را بر زبانت بیاوری برای برخورد با تو نیازی به ایران یا جبهه مقاومت نیست پیروان رهبر ایران در جمهوری آذربایجان برای تو کافی هستند. تبریز قره باغ نیست
والذینهم لفروجهم حافظون:اهمیت پاکدامنی: 1-پاکدامنی موافق فطرت و ناپاکی خلاف فطرت است 2-کسانی که ازدواج می کنند ارامش پیدا می کنند و کسانی که عمل نامشروع انجام می دهند دچار عذاب وجدان ناارامی روحی می شوند(جوانی که خودکشی کرد) 3-زنا اثار بسیار بدی داره از جمله طبق روایت امام رضا علیه السلام در بعضی موارد باعث قتل و جنایت می شود 4-ازدواج جلو زنا را می گیرد که در روایته اگر ازدواج کرد نصف دین را بدست اورده 5-مسجد و نماز جوانان را از انحرافات حفظ می نماید. 6-جوانی که پاکدامنی خود را حفظ کند از شهید کمتر نمی باشد 7-یکی از ویژگیهای مردم ایران این است که مردمی پاکدامن هستند و نسبت به روابط نامشروع حساسند.و گاهی افرادی که کار زشت می کنند را مجازاتهای سخت می نمایند 8-فرهنگ غرب در حال نفوذ است و یکی از اهداف ان از بین بردن پاکدامنی در بین جوانان است 9-خداوند کسانی را که زنا می کنند به سخت ترین مجازات ها عذاب می کند در حديث‌ نبوي‌ است‌ كه‌ درمعراج‌ وقتي‌ پيغمبر(ص‌) از جهنم‌ ديداركرد،افرادي‌ را ديد كه‌ معذبند از جمله‌ فرمود: «زني‌ را ديدم‌ كه‌ گوشت‌ بدن‌ خود را مي‌خورد.از جبرئيل‌ در باره‌ اوسؤال‌ كردم‌.فرمود: او در دنيا خود را براي‌ ديگران‌ آرايش‌ مي‌نموده‌است‌. زني‌ را ديدم‌ كه‌ گوشت‌ بدنش‌ را مي‌بريد! فرمود: او زني‌ بود كه‌خود را به‌ مردان‌ عرضه‌ مي‌كرد.» «عده‌ اي‌ از زنها را به‌ سينه‌هايشان‌ آويزان‌ كرده‌ بودند وعده‌اي‌ ديگر رابا نخ‌ و سوزن‌ آتشين‌، بدنهايشان‌ را مي‌دوختند. از جبرئيل‌ در باره‌اينان‌ پرسيدم‌ فرمود:اينها زناكار بوده‌اند». 10- روایت شده: کسی که با زنی یهودی یا نصرانی یا مجوس یا مسلمانی یا از مذهب دیگری، زنا کند خداوند در قبرش، سیصد هزاردر از جهنم و آتش بر او باز می‌کند! «روز قیامت زناکار را وارد جهنم می‌کنند و قطره‌ای از عورتش می‌چکد که از بوی آن تمام اهل جهنم دچار ناراحتی می‌شوند! جهنمیان به نگهبانان جهنم می‌گویند: این بوی بد مال کیست که ما را اذیت کرده‌است؟ به آنها گفته می‌شود: این بوی زناکاران است.»( ) ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین پدري فرزند خود را خواند دفتر مشق او را كه بسيار تميز و مرتب بود نگاه كرد و گفت: فرزندم چرا در اين دفتر كلمات زشت و ناپسند ننوشتي و آن را كثيف نكردي؟ پسر با تعجب پاسخ داد: چون معلم هر روز آن را نگاه مي كند و نمره مي دهد. پدر گفت: دفتر زندگي خود را نيز پاك نگاه دار، چون معلم هستي هر لحظه آن را مي نگرد و به تو نمره مي دهد جوانی از عالمی پرسید: من جوان هستم ونمی توانم نگاه خودرا از نامحرم منع کنم...😳 ⁉️چاره ام چیست؟ 👈عالم نیزکوزه ای پرازشیربه اودادوبه اوتوصیه کردکه کوزه راسالم به جایی ببرد وهیچ چیز ازکوزه بیرون نریزدوازشخصی درخواست کرداوراهمراهی کندواگرشیرراریخت؛ جلوی همه مردم اوراکتک بزند! جوان کوزه راسالم به مقصدرساندوچیزی بیرون نریخت عالم ازاوپرسید: چنددخترسرراه خود دیدی؟؟ جوان جواب داد: هیچ! فقط به فکرآن بودم که شیررانریزم که مباداجلوی مردم کتک بخورم وخاروخفیف بشوم... 💫💫💫عالم گفت این حکایت مومنی است که همیشه خداراناظر برکارهایش می بیند... واز روز قیامت وحساب وکتابش که مبادا درنظرمردم خوار وخفیف شود بیم دارد
🎀بسم الله الرحمن الرحيم🎀 بار خدایا 🤲از تو آمرزش میطلبم از هر گناهی که رحمتت را از من باز میدارد 🤲یا عذابت را بر من فرود می­آورد 🤲یا مرا از کرامتت محروم میسازد 🤲یا نعمتت را از من زایل میسازد 🌸 پس بر محمد آل محمد درود فرست و این گونه گناهانم را بر من بیامرز ای بهترین امرزندگان الهی آمین 🤲 خدا بخواه
» 📜 ❤️ امام صادق علیـہ السلام : إن ڪانَت لَڪَ يَدٌ عندَ إنســانٍ فلا تُفسِدْها بكَثرَةِ المِنَنِ و الذِّكرِ لها، و لكنْ أتبِعْها بأفضَلَ مِنها؛ فإنَّ ذلڪَ أجمَلُ بِكَ في أخلـــاقِكَ، و أوجَبُ لِلثَّوابِ في آخِرَتِكَ اگر به كسى خوبى كردى، آن را با منّت‌گذاشتن زياد و به رُخ‌كشيدن تباه مسـاز، بلڪـہ با خوبىِ بهترى ادامه اش بده؛ زيرا اين ڪار براى اخلاق‌تو زيبنده‌تر است و پاداش آخــرتت را واجب‌تر مى‌گرداند. 📚 بحــارالأنوار ج78 ص283
هدایت شده از محمد تقی صرفی پور
همسر _شیروانیان از بس گریه کرده بودم چشمم نور نداشت. رفتم رو به روی عکسش نشستم و گفتم، «ابوالفضل، دیدی آن‌قدر قلم قرآنی برای من نگرفتی تا شهید شدی. اگر قلم قرآنی داشتم قرآن می‌خواندم، تا هم من آرام شوم، هم ثواب آن را به تو هدیه کنم.» ده دقیقه نشده بود که حاج آقا تماس گرفت و گفت، «آقای معدنی از طرف سپاه دارند می‌آیند دیدار.» هنگام ورود بسته‌ای را گرفتند سمت من و گفتند، «ببخشید اظلاع نداده آمدیم. قرار بود هفته دیگر مزاحم بشویم، اما یک ربع پیش تماس گرفتند که تا این‌جا آمدید منزل شهید شیروانیان هم بروید.» داخل بسته یک کیف قرآن و قلم آن بود.
🔺داستانی زیبا، شنیدنی و بیدار کننده🔺 در سالنِ انتظارِ فرودگاه جده در حال برگشت به ایران، دو حاجی ایرانی با یکدیگر آشنا شدند و قرار شد برای پُر کردنِ زمانِ تاخیر پروازِ هواپیما داستانِ حجِ شان را برای همدیگر تعریف نمایند. 🔹حاجی اولی: بنده پیمانکارِ ساختمان هستم الحمدلله دهمین بار است که فریضه حج را بجا می آورم. 🔹حاجی دومی: از خداوند برای شما حجِ مقبول و سعی مشکور مسئلت دارم. بنده دکتر سعید ، پزشکِ متخصص هستم و در یکی از بیمارستان های خصوصی کار می کنم. بعدِ سی سال کار در یکی از بیمارستان های خصوصی توانستم هزینه حج را پس انداز کنم، اما روزی که برای دریافتِ پس اندازم به بخش مالی مراجعه کردم ،همانجا با مادرِ یکی از بیمارانم که فرزند معلولی دارد برخوردم، بعد از احوال پرسی مختصر متوجه شدم که خانم بسیار غمگین و پریشان است و دلیلِ ناراحتی ایشان این بود که به خاطر اخراجِ شوهرش از کار ، دیگر توانایی پرداختِ هزینه ی معالجه ی فرزند معلول شان را در بیمارستان خصوصی ندارند. پیشِ مدیرِ بیمارستان رفتم و ازش خواهش نمودم تا ادامه درمانِ آن طفلِ مریض به حساب بیمارستان صورت گیرد، اما مدیرِ بیمارستان به تقاضای من جواب رد داد و گفت : این جا بیمارستانِ خصوصی ست، نه بنیاد خیریه. با نا امیدی تمام از پیشِ مدیرِ بیمارستان خارج شدم و در حالی که دلم بحال مریض و خانواده اش سخت میسوخت، بصورت اتفاقی و غیر ارادی دستم به جیبم که پولِ پس اندازِ حج در آن بود، خورد. برای چند لحظه ، به فکر فرو رفتم که این پول کی و کجا هزینه شود بهتر است؟ بی اراده سرم را به سمتِ آسمان بلند کردم و خطاب به خداوند گفتم: بار الها!🤲 خودت بهتر از هر کسی آرزوی دلم را میدانی، هیچ چیزی برایم از رفتنِ حج و زیارت خانه ات و مسجدِ حضرتِ نبی اکرم محبوب تر نیست و اینرا نیز میدانی که برای رسیدن به خانه ات تمام عمر تلاش نموده و زحمت کشیدم. بار الها!🤲 من مشکلِ این زنِ نا امید، وشوهرِ ناچار و فرزندِ مریض اش را بر میل باطنی ام ، که همانا زیارتِ خانه ی توست ترجیح می دهم. خدایا از من بپذیر که امید بی پناهانی. خدایا مرا از فضل و کرمت بی نصیب مگردان! مستقیم رفتم به بخشِ مالی بیمارستان و هر چه پول داشتم همه را یکجا به صراف تحویل دادم وگفتم این پولِ شش ماه پیش پرداخت برای بستری و هزینه ی درمان طفلِ مریضِ و معلول . و همچنان به مدیرِ بخش گفتم یک خواهشی دیگر هم از شما دارم که لطفاً تحتِ هیچ شرایطی به مادر مریض نگوئید که هزینه ی بستری و علاجِ طفلِ معلولِ شان را من پرداخت نموده ام و اگر اصرار نمودند بگوئید بیمارستان پرداختِ هزینه ی بیمارِ شمارا متقبل شده است . به خانه برگشتم از یکطرف بخاطرِ اینکه سفر حج و زیارتِ خانه ی خدا را از دست داده ام بسیار نا امید و غمگین بودم، اما در عینِ حال حسِ رضایتِ عجیبی وجودم را فرا گرفته بود و ازینکه خداوند مرا وسیله قرار داد تا مشکلِ آن بیمار بر طرف شود، احساس خوبی داشتم. آن شب در حالتی که صورتم و گونه هایم خیس اشک بود به خواب رفتم، در خواب دیدم که حال طوافِ خانه ی خدا هستم، و مردم به من سلام می کنند و میگویند، حجِ تان قبول باشد حاج سعید، میگفتند بشارت باد بر شما، قبل از این که در زمین حج کنید، در آسمانها حج کرده اید، و از من التماس دعای خیر داشتند. از خواب پریدم و احساسِ خوشحالی عجیبی سرا پایم را فراگرفته بود . خدا را شکرگزاری نمودم و به رضای پروردگار راضی شدم. چند دقیقه ای از بیدار شدنم نگذشته بود که زنگِ تلفنم به صدا در آمد ، مدیرِ بیمارستان بود. بعدِ احوال پرسی مختصر گفت: صاحبِ بیمارستان امسال هم عازم حج هستند و ایشان هیچ وقت بدونِ پزشک خصوصی خودشان حج نمیروند، اما متاسفانه اینبار پزشکِ خصوصی ایشان به دلیلِ بارداری خانمش و نزدیک شدن وضعِ حمل، نمی تواند صاحبِ بیمارستان را در این سفر همراهی کند، خواهشی از شما دارم که امسال زحمتِ همراهی ایشان را در سفرِ حج شما عهده دار شوید. اشک شوق از چشمانم جاری شد، فوراً سجده شکر بجا آوردم و همانطور که حالا می بینید خداوند حج و زیارتِ خانه خودش را بدونِ پرداختِ هیچ هزینه ای، نصیبم گردانیده. الحمدلله نه تنها که هزینه ای بابت این سفرِ پرداخت نکردم، بلکه به دلیلِ رضایت از همراهی و خدماتم ، هدایای زیاد و هزینه ی قابلِ ملاحظه ای نیز برایم پرداخت نمودند. در طول سفرِ حج فرصتی دست داد تا این داستان برای صاحبِ بیمارستان تعریف کنم. ایشان هم گفتند که به محضِ برگشت از سفر ، دستورخواهند داد تا فرزندِ مریضِ آن خانواده الی بهبودی کامل از حساب خاصِ بیمارستان درمان شود، همچنان دستورِ خواهند داد صندوقِ خاصی برای پاسخگویی مواردِ مشابه و درمان فقرا در بیمارستان را تاسیس گردد. و یک دستور دیگری که خیلی خوشحال کننده بود قول دادند که شوهر آن زن را در یکی از شرکت هایش استخدام کنند.
و تمام پولی که بابتِ معالجه ی مریض معلول پرداخت نموده بودم دوباره به حساب ام واریز گردد. آیا، تا حالا فضل و کرمی بالا تر از فضل و کرمِ پروردگارِ عالمیان دیده اید؟!!! حاجی اولی که با اشتیاق تمام به سخنانِ دکتر سعید گوش می داد، غرقِ در اشکِ شرمندگی شده بود، 😓پیشانی حاج سعید را بوسید و گفت : به خدا سوگند هیچ وقت همانندِ امروز احساسِ حقارت و بیچاره گی نکرده بودم، هرسال پشتِ سر هم حج می رفتم و با خودم فکر می کردم جایگاهم در نزد خدا با هر بار حج کردن بالاتر و بالاتر خواهد رفت، اما حالا متوجه شده ام که حجِ شما هزار برابرِ حجِ من و امثال من اجر و پاداش دارد. چون، تفاوت اینجاست که من خودم به حج و زیارتِ خانه خدا میرفتم ، اما شما را خداوند شخصا به خانه اش دعوت نموده است. و چه سعادتی بالاتر از این. خدایا! کسانی که در نشرِ این داستان آموزنده، قبولِ زحمت می کنند ¤ اعمال صالح ¤ فرزندان صالح ¤ حجِ بیت الله الحرام ¤ صحت و شفای عاجل و کامل ¤ و گشایشِ در اموراتِ دنیوی و اجر و پاداشِ اخروی نصیبِ شان بگردان آمین یا رب العالمین🤲