eitaa logo
مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
168 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.5هزار ویدیو
146 فایل
.چی می شود پرچم حرم،برام کفن بشه. سلام من به بی بی شهادتین من بشه.بدون زینبی من نفس نمی کشم تا زنده ام از عشق بی بی دست نمی کشم https://eitaa.com/alvane ا
مشاهده در ایتا
دانلود
تواضع علماء:محدث قمی 🌷🌷🌷🌷 شیخ عباس قمی اعلی الله مقامه در کتاب فوائد الرضویه که در شرح علمای شیعه نوشتند وقتی به نام خودش می‌رسد، چنین می‌نگارد: «همانا، چون این کتاب شریف، در بیان احوال علماست، شایسته ندیدم که شرح حال خود را که احقرو پست‌تر از آنم که در عداد ایشان باشم، در آن درج کنم ازاین‌رو از ذکر حال خود صرف‌نظر کرده، اکتفا می‌کنم به ذکر مؤلفات خود.» [ سیمای فرزانگان، ص۳۰۷] 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
روضه شب جمعه:روضه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها:اسماء بنت عمیس» نقل می کند: (یکی از این روزها) وجود مقدس زهرای مرضیه(ع) مرا صدا زدند و فرمودند: اسماء! دقایقی می خواهم استراحت کنم. تو از اتاق بیرون برو! به تعبیر شیخ عباس قمی(ره): حضرت زهرا(ع) تمهیدی اندیشید که جان دادنش را بچه های کوچکش نگاه نکنند.حسنین(ع) به مسجد رفتند، زینب و امّ کلثوم را به خانۀ زنهای هاشمی فرستاد. امیرالمؤمنین(ع) طبق این نقل در مسجد بودند و بی بی(ع) تنها با اسماء در خانه بودند. لذا فرمود: اسماء! تو هم بیرون برو، بگذار فاطمه تنها باشد. دقایقی بعد بیا مرا صدا بزن. اگر جوابت را دادم که هیچ؛ وگرنه برو بچه ها و همسرم را خبر کن. اسماء می گوید: از اتاق بیرون آمدم. جلوی درب اتاق قدم می زدم. دل تو دلم نبود؛ نکند فاطمة زهرا(ع) به من گفت برو بیرون، می خواست ندای حق را لبیک بگوید و با این عالم وداع کند؟ می گوید: دقایقی بعد هرچه صدا زدم، دیدم بی بی جواب نمی دهد. ای دختر پیامبر! ای دختر بهترین خلق عالم! ای دختر رسول الله! «وَ انکبَّتْ علیها» خودش را انداخت روی بدن زهرای مرضیه، عرضه داشت: فاطمه جان! سلام مرا به پیغمبر (ص) برسان. همین طور که داشت اشک می ریخت، طبق این نقل دارد: «فاذَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ بالبابِ؛ یک وقت دید حسنین(ع) وارد اتاق شده اند. خدایا! اسماء چه کند؟ چگونه به این دو آقازاده خبر بدهد؟ بلند شد تا آنها را سرگرم کند؛ اما نه، آنها متوجۀ مصیبت و حادثه شدند. در این نقل دارد: دویدند داخل اتاق. امام حسن(ع) خودش را روی سینة مادر انداخت: «یَا أُمَّاهُ! کلَّمِینِی قبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِی بَدَنِی؛مادر! با من سخن بگو، قبل از اینکه روح از بدنم جدا شود.» اما امام حسین(ع) صورت بر کف پای مادر گذاشت: «وَ أَقْبَلَ الْحُسَیْنُ یُقَبِّلُ رِجْلَهَا وَ یَقُولُ: یَا أُمَّاهْ! أَنا ابنُکِ الْحُسَیْنُ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ یَتَصَدَّعَ قلْبِی فأَمُوتَ؛مادر! من حسینم. با من سخن بگو، پیش از آنکه جان دهم.» اسماء آقازاده ها را بلند کرد، عرضه داشت: بروید بابایتان امیرالمؤمنین(ع) را خبر کنید. دوان دوان به مسجد آمدند. همین که گفتند: «یا ابَتَاه مَاتَتْ اُمنَا»بابا! بی مادر شدیم. کسی تا آن روز زمین خوردن امیرالمؤمنین(ع) را ندیده بود. قهرمان اُحد است، قهرمان خندق و خیبر است؛ اما تعبیر نقل این است: «فَوَقَعَ عَلِیٌ عَلَی وَجهِهِ؛ با صورت روی زمین افتاد.» از حال رفت. قدری آب به سر و صورتش زدند. تا چشمانش را باز کرد، فرمود: «بِمَنِ الْعزاءُ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ کُنْتُ بِکِ أَتَعَزَّی فَفِیمَ الْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِکِ؛به چه چیزی آرامش یابم ای دختر رسول خدا؟ من به وسیلة تو تسکین می یافتم؛ بعد از تو به چه چیزی آرامش یابم؟» (وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ
حجت الاسلام حاج مهدی طائب-11 دی 99.mp3
10.07M
🔊 سخنرانی حجت الاسلام حاج مهدی طائب ◀️موضوع :تفاوت شرایط زمان حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها وحاج قاسم سلیمانی والزامات آن 🔸 به مناسبت ایام شهادت حضرت زهراء سلام الله علیها و شهادت حاج قاسم سلیمانی 🔸۱۱دی ۱۳۹۹ @alvane
اگر این شال سبز به کمرم بسته شده بود ✍ بدان به دیدار امام(عج) رفتم🤲! شهید «سیداحمد اسلامی» (بسیار مجیب الدعوه است) که رضوان خدا بر او باد،💕💕💕 مردی 38 ساله و دارای فرزند، وقتی نایب امام(عج) برای یاری امام زمان(عج) فرمان داد،💙💙💝 برای یاری امام عصر(عج) لبیک گفت و در میدان نبرد حاضر شد، وی قبل از عملیات در منطقه بوکان به همه رزمندگان توصیه های معنوی می کرد و بر نماز اول وقت و دائم الوضو بودن و قرائت زیارت عاشورا در هر روز صبح تاکید داشت.🌹🌹💐💐 آن شهید بزرگوار شالی سبز بر گردن داشت🌴🌴🌴🌿🌿🍂 و خیلی سواد نوشتن بلد نبو🎋د از من خواست برایش وصیتنامه بنویسم 🌲🌲، پایان وصیتنامه خطاب به همسرش گفت:🌳🌳 همسرم اگر پیکر من برگشت حتما به جنازه من نگاه کن ...🌼🌼🌼🌼 ایشان شهید شد و پیکرش بازگشت و دفن شد از همسرش خواستم خاطره ای برای ما از شهید اسلامی بگوید، 🌸🌸🌸🌸 همسر شهید تعریف کرد که شهید قبل از اعزام به او گفته بود:❣ بعد از شهادت اگر پیکرم بازگشت حتما جسدم را ببین اگر این شال سبزی که بر گردن من است همچنان بر گردنم بود بدان به ملاقات امام زمان(عج) نائل نشدم اما اگر این شال سبز به کمرم بسته شده بود بدان به دیدار امام(عج) رفتم 😭 همسر شهید اسلامی ادامه داد : وقتی پیکر مطهر همسرم بازگشت،😭😭😭😭 اصرار کردم آن را ببینم، وقتی کفن را گشودند دیدم لباس رزم بر تنش است و با همان دفن می شود و شال سبز سیداحمد به کمرش بسته شده است ... یعنی شهید اسلامی به ملاقات امام زمان علیه السلام نائل شده بود...https://khabarban.com/a/29366589 @alvane🍃🌷🌷
8.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹|زیارت مجازی آرامگاه به همراه صدای حاج حسین یکتا زیارت قبول✨ خادم الشهدا
  امام صادق (ع): 🔰مِیرَاثُ اللَّهِ مِنْ عَبْدِهِ الْمُوءْمِنِ الْوَلَدُ الصَّالِحُ یَسْتَغْفِرُ لَهُ؛ میراث و بازمانده ای الهی برای بنده مؤمن است که بعد از او برای او طلب آمرزش نماید.✔️ 📚من لایحضره الفقیه/ ج 3/ص 481.
خداوندا .. پاهایم سست است ، رمق ندارد جرات عبور از پلی که از جهنم عبور میکند ، ندارد ... این پاها را در سنگرهای طولانی ، خمیده جمع کردم و در دفاع از دینت دویدم ، جهیدم گریستم ، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم ، افتادم و بلند شدم . امیدوارم آن جهیدن‌ها و خزیدن‌ها و به حرمت آن حریم‌ها ، آنها را ببخشی. بخشی‌از‌وصیت‌نامه‌حـاج‌قاسم
🏴انا لله و انا الیه راجعون آیت‎الله مصباح دار فانی را وداع گفت 🔹لحظاتی پیش روح بلند و ملکوتی فقیه انقلابی فیلسوف مجاهد عمار رهبر حضرت آیت الله علامه محمدتقی مصباح یزدی به ملکوت اعلی پیوست. 🏴خداوند صبر به همه بازماندگانش بدهد و شاگردانش راهش را برای پایداری جمهوری اسلامی ایران قدم بگذارند.🏴
هدایت شده از آتش به اختیار
خاطره‌ای از آیت‌الله بهاالدینی- روح خدا در آقای مصباح دمیده شده.mp3
278.8K
💢آیت الله بهاالدینی: روح خدا در آقای دمیده شده است، از این مرد تبعیت کنید. 🔹آقای آسیدعلی آقای مهدوی از شاگردان آیت الله بهاالدینی نقل می کند سال ها پیش در زمان حیات معظم له وقتی از اصفهان به قم آمدم، شب های جمعه درس اخلاق آیت‌الله بهاءالدینی شرکت می کردم، شبی آیت الله مصباح برای دیدن ایشان به حسینیه محل درس آمده بود. وقتی آقای بهاءالدینی متوجه شد تا درب حسینیه به استقبال ایشان آمد و ایشان را در کنار خودشان نشاند. ایشان در س اخلاق را رها کرده با آقای مصباح صحبت می کردند، مدتی گذشت آقای مصباح خداحافظی کرد و رفت و آقای بهاءالدینی تا دم درب حسینیه ایشان را بدرقه کرد. وقتی برگشتند گفتند از آقای مصباح تبعیت کنید چون روح خدا در این مرد دمیده شده است. سپس درس را ادامه دادند.