eitaa logo
مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
167 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
2.5هزار ویدیو
157 فایل
.چی می شود پرچم حرم،برام کفن بشه. سلام من به بی بی شهادتین من بشه.بدون زینبی من نفس نمی کشم تا زنده ام از عشق بی بی دست نمی کشم https://eitaa.com/alvane ا
مشاهده در ایتا
دانلود
✅✅✅✅✅✅ *⛔ سخنان رحیم مشایی مرد دوم دولت بهار مبنی بر دروغ بودن خدا، و این‌که بالا تر از احمدی نژاد هیچ شخصی در ایران نمی شود وجود داشته باشد، خطر فتنه آخر الزمانی این هاست،* *کانال بولتن محرمانه
شبى در خواب خدمت آن حضرت رسيدم و «بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم » در گوش من قرائت نمود . .....يكى از شاگردان شيخ انصارى نقل مى‏كند : چون از مقدمات علوم و سطوح فارغ گشته براى تكميل تحصيلات به نجف اشرف رفتم و به مجلس درس شيخ حاضرمى شدم ولى از مطالب و تقريراتش هيچ نمى‏فهميدم خيلى به اين حالت متاثر شدم تا جايى كه دست به ختوماتى زدم ، فايده نبخشيد . بالاخره به حضرت امير عليه‏السلام متوسل شدم . شبى در خواب خدمت آن حضرت رسيدم و «بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم » در گوش من قرائت نمود . صبح چون در مجلس درس شيخ حاضر شدم درس را مى‏فهميدم ، كم كم جلو رفتم ، پس از چند روز به جايى رسيدم در آن مجلس صحبت مى‏كردم . آن روز پس از ختم درس خدمت شيخ رسيدم وى آهسته در گوش من فرمود : آن كس كه «بسم اللّه‏ . . .» را در گوش تند خوانده است تا «والضالين » در گوش من خوانده ، اين بگفت و برفت . (پای درس علماء)
صاحب بن عباد شاید تنها وزیر شیعه که شهرتش زبانزد خاص و عام شد صاحب بن عباد: (اسماعیل بن عباد طالقانى ) بود، او اول وزیر مؤ ید الدولة دیلمى بود بعد از وفات او وزیر فخر الدولة برادر او شد. شیخ صدوق کتاب عیون اخبار الرضا را براى او تاءلیف کرد، و حسین بن محمد قمى کتاب تاریخ قم را به امر او نوشت . در زمان او، وقت عصر ماه رمضان هر کس بر او وارد مى شد امکان نداشت قبل از افطار خارج شود. گاهى هزار نفر هنگام افطار بر سر سفره اش بودند. صدقه و انفاقهایش در این ماه برابرى با یازده ماه دیگر مى کرد. البته از کودکى مادرش او را اینطور تربیت کرد. در کودکى که براى درس خواندن به مسجد مى رفت ، هر روز صبح مادرش ‍ به او یک دینار و یک درهم مى داد و سفارش مى کرد به اول فقیرى که رسیدى صدقه بده .! این عمل براى صاحب بن عباد عادتى شده بود. از سنین نوجوانى تا جوانى و تا هنگامى که به مقام وزارت رسید هیچگاه ترک سفارش و تربیت مادر نمى کرد. از ترس اینکه مبادا یک روز صدقه را فراموش کند به خادمى که متصدى اطاقش بود دستور مى داد هر شب یک دینار و یک درهم در زیر تشک او بگذارد، صبحگاه که بر مى خواست به اولین فقیر مى داد. اتفاقا شبى خادم فراموش کرد، فردا که صاحب بن عباد از خواب بیدار شد بعد از نماز دست در زیر تشک برد تا پول را بردارد متوجه شد که خادم فراموش کرده ، این فراموشى را به فال بد گرفت و با خود گفت : حتما مرگم فرا رسیده که خادم از گذاشتن صدقه غفلت نموده است . امر کرد آنچه در اطاق خوابش از لحاف و تشک و بالش بود به کفاره فراموش ‍ شدن به اولین فقیرى که ملاقات کرد بدهد. وسائل خواب او همه قیمتى بود، آنها را جمع کرده از خانه خارج شد، مصادف گردید با مردى از سادات که بواسطه نابینائى ، زنش دست او را گرفته بود و سید مستمند گریه مى کرد. خادم پیش رفته و گفت : اینها را قبول مى کنى ؟ پرسید چیست ؟ جواب داد: لحاف و تشک و چند بالش دیباست . مرد فقیر از شنیدن اینها بیهوش ‍ شد. صاحب بن عباد را از این جریان اطلاع دادند: وقتى آمد دستور داد آب بر سر و صورتش بپاشند تا بهوش آید، وقتى بهوش آمد صاحب پرسید: به چه سبب از حال رفتى ، گفت : مردى آبرومندم ، چندى است تهى دست شده ام ، از این زن دخترى دارم که بحد رشد رسیده ، و مردى از او خواستگارى کرد. ازدواج آن دو انجام گرفت ، اینک دو سال است از خوراک و لباس خودمان ذخیره مى کنیم و براى او اسباب و جهیزیه تهیه مى نمائیم . دیشب زنم گفت : باید براى دخترم لحافى با بالش دیبا تهیه کنى ، هر چه خواستم او را منصرف کنم نپذیرفت ، بالاخره بر سر همین خواسته بین ما اختلاف شد. عاقبت گفتم : فردا صبح دست مرا بگیر و از خانه بیرون ببر تا من از میان شما بروم . اکنون که خادم شما این سخن را گفت جا داشت بیهوش شوم . صاحب تحت تاءثیر قرار گرفت و اشک مژگانش را فرا گرفت و بعد گرفت : باید لحاف تشک با سایر وسائل خودش آراسته شود، شوهر دختر را خواست به او سرمایه کافى داد تا به شغلى آبرومند مشغول شود، و بعد تمام جهیزیه دختر را بطور کامل که مناسب دختر وزیر بود داد(پای درس علماء).
🔰چهل حدیث پزشکی از امام علی (علیه السلام)🔰 خواندن این مطلب حدودا 3 دقیقه زمان می‌برد ولی طب اسلامی را ثابت می کند.. 🔻آب: از ایستاده آب خوردن در شب بپرهیزید که باعث دردی می شود که درمان نداشته باشد. 🔻آب باران: آب باران بنوشید که بدن را پاکیزه نموده و بیماری ها را دفع نماید. 🔻آب سرد: تطهیر با آب سرد بواسیر را قطع می کند. 🔻آفتاب: اگر خواستید در آفتاب بنشینید پشت به آن بنشینید، زیرا آفتاب بیماری درون را ظاهر می سازد. 🔻آویشن: آویشن پرزهای معده را تقویت کرده و سالم نگه می دارد. 🔻ادرار: بول کردن در حمام باعث فقر و پریشانی است. 🔻اسپند: ریشه ی اسپند شادی آور و در ساقه و برگ آن درمان هفتاد و دو بیماری وجود دارد . 🔻اشک: خوردن عدس دل را نازک می کند و اشک را جاری می سازد. 🔻اعصاب: خوردن به قلب را قوت بخشد و معده را پاکیزه نماید و اعصاب را خوانا سازد و ترس را از دل می زداید. 🔻انار: به کودکان خود انار دهید تا زودتر به سخن آیند. 🔻انجیر: خوردن انجیر انسدادها را نرم می کند و برای باد قولنج مفید است , در روز از آن بسیار ولی در شب اندک بخورید. اندوه: شستن لباس غم و اندوه را می زداید. 🔻انگور: انگور هم قاتق است و هم میوه و هم غذا و هم شیرینی است. 🔻بادرنجبویه: بادرنجبویه سده را می گشاید و اشتهای به غذا آورد و سل را برطرف سازد و به هضم غذا کمک کند. 🔻بخور کردن: بخور کردن موجب سلامتی سر (از بیماری) است و بدن را از درون پاک می کند و انواع بیماری سر را از بین می برد. 🔻بدن: حجامت بدن را سالم و خرد را استوار می سازد. 🔻بلغم: ریشه ی ترب بلغم را قطع و غذا را هضم نماید. 🔻بنفشه: حرارت تب را به بنفشه و آب خنک بشکنید که گرمای آن از گرمای جهنم است. 🔻بوی دهان: جویدن کندر دندان ها را محکم و بلغم را دفع می کند و بوی دهان را از بین می برد . 🔻به: خوردن به قلب ضعیف را تقویت می نماید و معده را پاک و دل را قوی و ترسو را شجاع و کودک در رحم را زیبا می سازد. 🔻بهداشت فردی: امیر المومنان (علیه السلام) دستمالی داشت که پس از وضو ساختن روی خود را بدان خشک می کرد سپس آن را به میخی می آویخت و کسی جز او به آن دست نمی زد. 🔻بیماری: خوراکت را کم کن تا بیماری ات کم شود. 🔻بینی: روغن بنفشه در بینی بچکانید که حضرت رسول (صل الله) فرمود: اگر مردم فواید این روغن را بدانند آن را سر می کشیدند. 🔻پرخوری: پرخوری بدن را بدبو کند و از زیرکی جلوگیری کند. 🔻پرندگان: از خوردن پرندگانی که سنگدان و چینه دان و خار پا ندارند و پرندگانی که سلاحشان ناخنشان می باشد بپرهیزید. 🔻پوست: استعمال نوره (جهت زدایش موی زاید) پوست بدن را پاکیزه و منافذ آن را باز می کند. 🔻پیری: چهار چیز موجب پیری زودرس می گردند: خوردن گوشت مانده و نشستن در جای نمناک و از پله ها بسیار بالا و پایین رفتن و با پیرزن نزدیکی نمودن. 🔻تب: عناب تب را برطرف می سازد. 🔻تند خویی: کسی که دوست دارد کمتر خشمگین گردد از گوشت دراج بخورد. 🔻چاشت: هر که خواهد عمرش طولانی باشد چاشت را بامداد بخورد. 🔻چشم: دست شستن پیش از غذا خوردن و بعد از آن چشم را جلا می دهد. 🔻حسد: حسد دل را بیمار نموده و اندوه شدید می آورد. 🔻ختنه: در ختنه کردن فرزندانتان شتاب کنید که برایشان پاک تر است. 🔻خرما: خرما بخورید که در آن درمان دردها است. 🔻ختمی: شستن سر با ختمی چرک ها را می زداید و جانوران موجود در آن را نابود می کند. 🔻خواب: پرخوری و بسیار خوابیدن بدن را تباه سازد و زیان به بار آورد. 🔻خوره: در حمام آجر و سفال بر پای خود نسایید که مورث خوره است. 🔻دارو: نوشیدن دارو برای بدن مانند صابون است برای لباس , آن را تمیز می نماید ولی کهنه اش نیز می کند. 🔻شانه کردن: ایستاده شانه کردن باعث فقر و پریشانی می گردد. 🔻کفش: نیکو انتخاب نمودن کفش به سلامتی بدن و نیز به طهارت در نماز کمک می کند. ✅ بیاییم در روز میلاد مولای متقیان امیر مومنان شیعیان واقعی آن حضرت باشیم و در سبک زندگی و مسائل طبی به اهل بیت مان اقتدا کنیم تا در قیامت شرمنده آن ها نباشيم.. کانال طب آیت الله تبریزیان 🔸🔹🔸
هدایت شده از محمد تقی صرفی پور
🌹نامه شهید ذبیح الله عالی به کارگزینی برای کم کردن حقوقش...! ♦️به خاطر اینکه حقوق من زیاد است, درخواست می‌نمایم که در اسرع وقت از حقوق ماهیانه من حدود۲۰۰۰ تومان کسر نمایید...
📖متن دعای هفتم صحیفه سجادیه که امام خامنه ای(حفظه الله) خواندن آن را به مردم توصیه کردند: 🔺و كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا عَرَضَتْ لَهُ مُهِمَّةٌ أَوْ نَزَلَتْ بِهِ، مُلِمَّةٌ وَ عِنْدَ الْكَرْبِ : يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ، وَ يَا مَنْ يَفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ يَا مَنْ يُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ. ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الْأَسْبَابُ، وَ جَرَى بِقُدرَتِكَ الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِكَ الْأَشْيَاءُ. فَهِيَ بِمَشِيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِكَ دُونَ نَهْيِكَ مُنْزَجِرَةٌ. أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِي الْمُلِمَّاتِ، لَا يَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا يَنْكَشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا كَشَفْتَ وَ قَدْ نَزَلَ بِي يَا رَبِّ مَا قَدْ تَكَأَّدَنِي ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بِي مَا قَدْ بَهَظَنِي حَمْلُهُ. وَ بِقُدْرَتِكَ أَوْرَدْتَهُ عَلَيَّ وَ بِسُلْطَانِكَ وَجَّهْتَهُ إِلَيَّ. فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُيَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ. فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِي يَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ، وَ اكْسِرْ عَنِّي سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِكَ، وَ أَنِلْنِي حُسْنَ النَّظَرِ فِيمَا شَكَوْتُ، وَ أَذِقْنِي حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِيمَا سَأَلْتُ، وَ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِيئاً، وَ اجْعَلْ لِي مِنْ عِنْدِكَ مَخْرَجاً وَحِيّاً. وَ لَا تَشْغَلْنِي بِالِاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِكَ، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِكَ. فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِي يَا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَيَّ هَمّاً، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى كَشْفِ مَا مُنِيتُ بِهِ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِيهِ، فَافْعَلْ بِي ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْكَ، يَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِيمِ.
مرحوم حضرت حجه الاسلام منصور زاده که از منبریهای طراز اول استان اصفهان بودند فرمودند: یک روز با خود گفتم افتخارم این است که نوکر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هستم و خود را جزو سربازان آن بزرگوار به حساب می آورم و پس از یک عمر نوکری و روضه خوانیِ امام حسین علیه السلام و مادرشان حضرت زهرا سلام الله علیها ولی هنوز افتخار دیدار آقا را پیدا نکرده ام چه کنم به فکرم رسید که مردم جهت حاجتشان به مسجد مقدس جمکران می روند، من که حاجتم دیدار خودشان است. لذا به مسجد مقدس جمکران رفتم و در قنوت نماز با حال توجه می گفتم اللّهم ارزقنی زیارت حجه بن الحسن روحی له الفداه. مدتی کارم این بود و با توجه به اینکه هر روز شُعله عشق امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در دلم افزونتر می شد، شبهای دیگر هم در دل شب زیر آسمان همان نماز و همین ذکر را انجاممی دادم تا یک شب در عالم خواب شرف یاب شدم خدمت بزرگی، به من فرمود: برو در مجالس امام حسین علیه السلام تا به حاجتت برسی. پرسیدم: کجا و چه وقت؟ فرمود: زمانی که روضه خوان، روضۀ حضرت زهرا سلام الله علیها را می خواند. دو روز بعد شخصی آمد و از من دعوت کرد که پنج روز روضه دارم و می خواهم شما یکی از گویندگان باشید. قبول کردم. طبق معمول روز پنجم متوسل به حضرت زهرا سلام الله علیها شدم. روبروی منبر ایوانی بود که دو نفر از رفقا با فاصله نشسته بودند. همینکه وارد روضه شدم و نام حضرت زهرا سلام الله علیها را بردم، متوجه شدم که در ایوان بین آن دو نفر، آقایی بسیار با عظمت نشسته و شال سبزی به گردن دارد و روضه که می خوانم که حضرت را بین در و دیوار گرفتار کردند و محسن او را شهید کردند دیدم آن بزرگوار آنچنان اشک می ریزد و به صورت می زند و ناله مادر مادر می کند. با خود گفتم: از منبر که پایین آمدم میروم و دست او را می بوسم و از او درخواست می کنم که در حقم دعا کند، همین که پایین آمدم و به طرف ایوان رفتم ایشان را ندیدم از آن دو نفر سراغ گرفتم گفتند کسی اینجا ننشسته بود ما کسی را ندیدیم. متوجه شدم که آقا و مولایم بوده است. حالم بد شد و از هوش رفتم، مرا بهوش آوردند که چه شده، گفتم: آقا حجه بن الحسن العسکری اینجا تشریف داشتند و در مصیبت مادرشان حضرت زهرا سلام الله علیها گریه می کردند. برگرفته از کتاب کرامات یار ص25
با خدا چه شرطهایی گذاشت! شخصی می گفت من چوپان بودم و بی نماز!گفتم خدایا اگر کاری کنی تا من شهری شوم وخانه ای در شهر داشته باشم نماز می خوانم!اتفاقا همین گونه شدو من شهری شدم ومن مدتی نماز خواندم ولی دوباره بی نماز شدم ! چون در شهر ما خیلی از افراد تریلی داشتند یا شاگرد تریلی بودندگفتم:خدایا اگر کاری کنی شاگرد تریلی شوم نماز می خوانم!اتفاقا بعد از مدتی شاگردتریلی شدم و نماز خواندم!ولی بعد از مدتی باز بی نماز شدم و گفتم خدایا اگر کاری کنی تا من صاحب تریلی شوم دیگر تا اخر نماز می خوانم!اتفاقا بعد از مدتی صاحب تریلی شدم و سر عهدم ماندم!
راهکار نمازخوان کردن فرزندان::. یک:از کودکی روی نماز فرزندان کار شود.حتی اگر نیاز به سخت گیری بود سخت گیری نمایدکه تربیت در کودکی بسیار اسان تر از تربیت در نوجوانی است! خداوند درقران فرموده است: خداوند در قران می فرماید:و امر اهلک بصلاة واصطبر علیها:باید خانواده ات را به نماز سفارش بکنی و بر این کار استقامت نمایی! اری سالها باید خانواده را به نماز امر کنی!آن هم نه یک بار نه دو بار هر روز صبح،ظهر،شب! پیامبر فرمودند که در هفت سالگی فرزند را به خواندن نماز تمرین بدهید و در ده سالگی در صورت نخواندن بر آنها سخت بگیرید حتی گاهی لازم می شود فرزندانی را که مقاومت می کنند در مقابل نماز و با هیچ ابزار تشویقی حاضر نمیشوند نماز بخوانند را تنبیه کنند! خانمی گفتند پسرم بیست سالش است و نماز نمی خواند چکار کنم؟گفتم ایا پدرش نماز می خواند؟گفت خیر پدرش بی نماز است. گفتم دومشکل اینجا هست یکی بی نمازی پدر و دیگر اینکه باید در نوجوانی اورا نمازخوان بار می اوردید الان دیگر دیر شده است.و خیلی سخت است که بعد از بیست ساگی،نمازخوان شود مگر معجزه ای رخ دهد یا اتفاق خاصی صورت بگیرد. عده زیادی از نمازخوان ها در نوجوانی با سخت گیری والدین نمازخوان شدند. جوانی می گفت من یتیم بودم و یک ژاندارمی مرا بزرگ کرد و می گفت اگر نماز نخوانی بت نان نمی دهم!و با این سخت گیری من نماز خوان شدم! اگرچه در ابتدا فرزند با میلی و فقط با زور والدین نماز میخواند ولی بزرگتر که میشود دیگر نماز را رها نمی کند. حضرت امام درباره نماز فرزندان خیلی سخت می گرفتند!
در ضمن اقدام شجاعانه آقا محمدعلی مجتهد جد آل آقاها در کرمانشاه،در ریشه کنی دراویش از کرمانشاه،موجب شد تا دشمنان خطرناکی از صوفیه برای او پدید بیاید. این گروه در اشعار خود به هجو آقا محمدعلی می‌پرداختند و جالب آن که آقا محمدعلی نیز جواب آنان را می‌داد. همچنین در زمان‌های بعد، در صدد برآمدند تا کتاب خیراتیه را ـ که آقا محمدعلی در ابطال صوفیه نگاشت ـ از بین ببرند. از دیگر خصوصیات آقا محمدعلی، که از جوابیه‌های ایشان روشن می‌شود، برخورداری وی از ذوق شعری است. در این باره یکی از مناظرات صوفی و مجتهد کرمانشاهی را می‌توان بیان کرد تا ببینید یک درویش دوره گرد (نور علی شاه) با سوء استفاده از طبع شعر خود چه می‌گوید؟ و آیا جواب این چرندیات، جز آن است که مجتهد شرع به او و رفقای او داده است مگر نگفته‌اند: کلوخ انداز را پاداش سنگ است؟ نور علی شاه: ما ابر گهر باریم، هی هی جبلی (نور علی شاه، آقا محمدعلی را به اسم «جبلی» خطاب کرده زیرا موقعیت شهر کرمانشاه، کوهستانی است و کوه را به عربی جبل مینامند). قم قم• • • ما قلزم زخاریم، هی هی جبلی قم قم این روز تو هم چون شب، گر تیره و تاریکست• • • ما شمع شب تاریم، هی هی جبلی قم قم با قافله وحدت، گر زانکه سری داری• • • ما قافله سالاریم، هی هی جبلی قم قم ما رند قدح نوشیم، از نام و نشان رسته• • • در میکده خماریم، هی هی جبلی قم قم در روز ازل با حق، ما قول بلی گفتیم• • • ما بر سر اقراریم، هی هی جبلی قم قم با جنت و با دوزخ، ما را نبود کاری• • • ما طالب دیداریم، هی هی جبلی قم قم ما باقی باللهیم، فانی ز خودی خود• • • منصور سر داریم، هی هی جبلی قم قم در اول و در آخر، در ظاهر و در باطن• • • ما پرتو دلداریم، هی هی جبلی قم قم در طور لقای حق، رب ارنی گویان• • • مستغرق دیداریم، هی هی جبلی قم قم ‌ای زاهد افسرده! رو طعنه مزن برما• • • ما ابر شرر باریم، هی هی جبلی قم قم در میکده وحدت، چون نور علی دائم• • • مست می‌خماریم، هی هی جبلی قم قم ← جوابیه آقا محمدعلی تو ابر شرر باری، هی هی دغلی گم گم• • • تو خرسک دم داری، هی هی دغلی گم گم تو کافر مقهوری، از نور خدا دوری• • • کی مشرق انواری، هی هی دغلی گم گم تو معدن اضلالی، تو مرجع هر ضالی• • • نه مخزن اسراری، هی هی دغلی گم گم ‌ای کاخ دلت بی نور، از شمع هدایت دور• • • کی شمع شب تاری، هی هی دغلی گم گم در وادی گمراهی، تنها شده‌ای راهی• • • نه قافله سالاری، هی هی دغلی گم گم تو جرعه کش زقوم، از خمر حمیم‌ای شوم• • • ناید چو تو خماری، هی هی دغلی گم گم با حق ز ازل گویا، از شرک تو گفتی لا• • • کی کرده تو اقراری، هی هی دغلی گم گم کو دیده حق بینت، چون کفر شد آئینت• • • کی طالب دیداری، هی هی دغلی گم گم تو باقی شیطانی، آن به که شوی فانی• • • مخذول سر داری، هی هی دغلی گم گم در اول و در آخر، در باطن و در ظاهر• • • تو کافر غداری، هی هی دغلی گم گم با شرک نه‌ای زاهد، با کفر نه‌ای عابد• • • تو ملحد مکاری، هی هی دغلی گم گم !
از جمله اداب خوابیدن: موقع خواب پارا بطرف قران یا مفاتیح یا کتابهائی که دران بسم الله یا حدیث است دراز نکند! ایه الله بروجردى نسبت به كتب علمى و دينى، احترام بسيارى قائل بودند و مى فرمودند: «در تمام عمرم در اطاقى كه كُتب حديث باشد، حتّى داراى يك حديث باشد، نخوابيده ام.» (داستان دوستان، ج 5، ص 258) مرحوم آیت الله محمد تقی آملی ـ از شاگردان آن بزرگوار ـ می‌فرماید: من مدت‌ها می‌دیدم که مرحوم قاضی دو سه ساعت در وادی السلام می‌نشینند، با خود می‌گفتم: «انسان باید زیارت کند و برگردد و به قرائت فاتحه‌ای روح مردگان را شاد کند، کارهای لازم تر هم هست که باید به آن‌ها پرداخت!» این اشکال در دل من بود اما به احدی ابراز نکردم، حتی به صمیمی‌ترین رفیق خود از شاگردان استاد. مدت‌ها گذشت و من هر روز برای استفاده از محضر استاد به خدمتش می‌رفتم، تا آن که از نجف اشرف بر مراجعت به ایران عازم شدم ولیکن در مصلحت بودن این سفر، تردید داشتم. این نیت هم در ذهن من بود و کسی از آن مطلع نبود. شبی بود می‌خواستم بخوابم؛ در آن اتاقی که بودم، در تاقچه پائین پای من کتاب بود؛ کتاب‌های علمی و دینی. در وقت خواب، طبعاً پای من به سوی کتاب‌ها کشیده می‌شد، با خود گفتم: برخیزم و جای خواب را تغییر دهم یا لزومی ندارد، چون کتاب‌ها درست مقابل پای من نیست و بالاتر قرار گرفته، و این، هتک حرمت کتاب نیست. بالاخره بنا بر آن گذاشتم که هتک حرمت نیست و خوابیدم. صبح که به محضر استاد، مرحوم قاضی رفتم و سلام کردم: فرمود: «علیکم السلام! صلاح نیست شما به ایران بروید. و پا دراز کردن به سوی کتاب‌ها هم هتک احترام است.» بی اختیار حول زده گفتم: «آقا! شما از کجا فهمیده‌اید؟» فرمود: «از وادی‌السلام فهمیده‌ام.»