eitaa logo
مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
167 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
2.5هزار ویدیو
157 فایل
.چی می شود پرچم حرم،برام کفن بشه. سلام من به بی بی شهادتین من بشه.بدون زینبی من نفس نمی کشم تا زنده ام از عشق بی بی دست نمی کشم https://eitaa.com/alvane ا
مشاهده در ایتا
دانلود
محمد عرب» در نوجوانی به آمریکا می‌رود و با فرهنگ آنجا بزرگ می‌شود، از ایرانی بودن و آداب و رسوم آن تنها یک اسم و فامیل برای او باقی می‌ماند. هیچ چیز ممنوعی برای او وجود ندارد و کاملا یک زندگی آمریکایی با همه استانداردهای غیر اخلاقیش را اداره می‌کند. این همه داستان زندگی محمد در آمریکاست: هر روز کافه و باری جدید، لذتی جدید و گناهی جدید. ماجرا ادامه دارد. او می‌گوید که حتی دیگر لذت‌های لاس وگاس هم او را راضی نمی‌کرده و تصمیم می‌گیرد در کارناوال برزیل شرکت کند. به خانه می‌رود تا خداحافظی کند. خواهرش به رسم ایرانی‌ها قرآن را برمی‌دارد و محمد را از زیر آن رد می‌کند تا سفر معصیتش به سلامت بگذرد! معلوم نیست که چرا آن قرآن همراه محمد در سفر برزیل می‌شود. یک اتفاق و یا تقدیر الهی همه چیز را پیش می‌برد. محمد به هتل می‌رسد و تصمیم می‌گیرد چند خطی از کتاب را بخواند تا خوابش ببرد و بعد از آن راهی کارناوال شود. صفحه اول را می‌خواند و به صفحه دوم می‌رسد و چهارستون بدنش می‌لرزد. هم چیز عوض می‌شود. محمد راهی جنگل‌های آمازون می‌شود و لحظه‌ای کتاب را روی زمین نمی‌گذارد دو سوم قرآن را در جنگل‌های آمازون خوانده بودم که برگشتم، آنموقع به خانواده ام اطلاع نداده بودم که برمی گردم. حمام مرتبی در جنگل ها نکرده بودم و به همین دلیل اوضاع ظاهری خوبی نداشتم. در مسیر بازگشت، یک ایرانی کنارم نشسته بود. از او پرسیدم که «ایرانی هستی؟». وقتی با او حرف زدم، فورا به او گفتم: «در سفری که به جنگل های آمازون داشتم، این کتاب را خوانده‌ام که کتاب عجیبی است، اگر به دستت رسید حتما آن را بخوان». اما او با تعجب به من نگاه کرد! من چیز تازه‌ای کشف کرده بودم ولی برای او عادی بود. با شوق به او گفتم که: «امیدوارم این تجربه را تو هم داشته باشی». از ابتدا این مطلب را درک کردم که این گنج برای همه است و هرچه زودتر باید به آن دسترسی پیدا کنند
خواهر رضاعي‌ پبامبر در حضور حجاج‌ّ خونخوار! «حليمة‌ سعديه‌ مادر رضاعي‌ رسولخدا(ص‌)،دختري‌ بنام‌ «حرّه‌»داشت‌ كه‌ از شيعيان‌ ودوستداران‌ حضرت‌ علي‌(ع‌)شد.حرّه‌ در زمان‌پيري‌، روزي‌ به‌ محفل‌ حجاج‌ خونخوار رفت‌. حجّاج‌ به‌ او گفت‌:شنيده‌ ام‌ كه‌ عقيده‌ داري‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌(ع‌) ازابوبكر وعمر وعثمان‌ برتر است‌؟ حرّه‌ گفت‌:هركه‌ اين‌ حرف‌ را زده‌،دروغ‌ گفته‌ است‌.زيرا من‌ عقيده‌دارم‌ كه‌ اميرالمؤمنين‌ علي‌(ع‌)نه‌ تنها بر اين‌ سه‌ نفر بلكه‌ بر تمام‌ پيامبران‌به‌ غير از رسول‌ اكرم‌(ص‌) برتري‌ دارد! حجّاج‌ با شنيدن‌ اين‌ سخن‌ فرياد زد:واي‌ برتو!آيا علي‌(ع‌) را ازپيامبران‌ اولو العزم‌ نيز برتر مي‌ داني‌؟ زن‌ جواب‌ داد:من‌ او را برتر نمي‌ دانم‌،بلكه‌ خداوند اورا برتمام‌ انبياءبرتري‌ داده‌ ودر اين‌ مورد قرآن‌ نيز گواهي‌ داده‌ است‌. حجّاج‌ گفت‌:اگر بتواني‌ اين‌ موضوع‌ را از قرآن‌ ثابت‌ كني‌،نجات‌ مي‌يابي‌ والاّ دستور مي‌ دهم‌ كه‌ در همين‌ جا تورا بكشند. زن‌ گفت‌:براي‌ اثبات‌ حرفم‌ حاضرم‌ وبر اين‌ عقيده‌ پا ميفشارم‌. امّا راجع‌ به‌ حضرت‌ آدم‌(ع‌)،قرآن‌ مي‌ فرمايد:چون‌ آن‌ حضرت‌ به‌درخت‌ ممنوعه‌ نزديك‌ شد،خداوند عمل‌ اورا نپذيرفت‌.«عصي‌ آدم‌ ربَّه‌فغوي‌)ولي‌ در مورد علي‌(ع‌)مي‌ فرمايد:عمل‌ شما خانواده‌ عصمت‌وطهارت‌ مقبول‌ درگاه‌ پروردگار است‌.(ان‌َّ سعيكم‌ مشكوراً»انسان‌ آيه‌ در جاي‌ ديگر راجع‌ به‌ آدم‌(ع‌)خدا به‌ او فرمود:به‌ اين‌ درخت‌ نزديك‌نشويد!ولي‌ حضرت‌ آدم‌(ع‌)ترك‌ اولي‌ كرد وبه‌ آن‌ نزديك‌ شد واز ميوة‌ آن‌چيد.امّا خداوند همه‌ چيز دنيا را براي‌ اميرالمؤمنين‌ حلال‌ كرد ولي‌حضرت‌ به‌ دنيا نزديك‌ نشد. در مورد برتري‌ بر نوح‌(ع‌)،خداوند در قرآن‌ مي‌ فرمايد:او داراي‌ زني‌بدكار وكافربود. امّا علي‌(ع‌) همسري‌ داشت‌ كه‌ خداوند رضايت‌ خود را ،رضايت‌ اوقرار داده‌ بود. در مورد برتري‌ بر ابراهيم‌(ع‌) او به‌ خدا عرض‌ كرد كه‌ :خدا چگونه‌زنده‌ شدن‌ مردگان‌ را بمن‌ نشان‌ بده‌!خدا فرمود:مگر ايمان‌ نياورده‌ اي‌؟گفت‌:چرا ولكن‌ مي‌ خواهم‌ دلم‌ مطمئن‌ شود. امّا علي‌(ع‌)مي‌ فرمايد:اگر پرده‌ ها كنار رود تامن‌ غيب‌ را ببينم‌، براي‌من‌ فرقي‌ ندارد وبه‌ يقين‌ من‌ اضافه‌ نمي‌ شود. در مورد برتري‌ بر موسي‌(ع‌) ،وقتي‌ خداوند به‌ او امر كرد كه‌ براي‌دعوت‌ فرعون‌ به‌ توحيد، برود.او گفت‌:مي‌ ترسم‌ مرا بكشند.زيرا يكنفراز آنها را كشته‌ ام‌. ولي‌ در شبيكه‌ چهل‌ نفر از شمشير زنان‌ كفار مي‌ خواستندپيامبر(ص‌)را بكشند،حضرت‌ محمّد(ص‌)به‌ علي‌(ع‌)فرمود:در جاي‌ من‌مي‌خوابي‌؟علي‌(ع‌) عرض‌ كرد:آيا جان‌ شما ايمن‌ خواهدماند؟فرمود:آري‌! علي‌(ع‌)عرض‌ كرد:جان‌ من‌ فداي‌ شما!ودر جاي‌ پيامبر خوابيدونترسيد. امّا درمورد برتري‌ بر حضرت‌ عيسي‌(ع‌) آمده‌ كه‌ وقتي‌ حضرت‌مريم‌(ع‌)خواست‌ فرزندش‌ را بدنيا بياورد،خطاب‌ رسيد كه‌ از عبادتگاه‌بيرون‌ برو! زيرا اينجا محل‌ عبادت‌ است‌ نه‌ محل‌ تولد فرزند! در نتيجه‌حضرت‌ مريم‌ از مسجد الاقصي‌ بيرون‌ رفته‌ ودر بيابان‌،كنار درختي‌زايمان‌ كرد. ولي‌ در زمان‌ ولادت‌ علي‌(ع‌)،كعبه‌ شكافته‌ شد ومادر علي‌(ع‌)داخل‌خانه‌ شد وعلي‌(ع‌)در كعبه‌ متولد شد.... بعد از اين‌ سخنان‌، حجاج‌ مبهوت‌ ماند ونه‌ تنها به‌ حرّه‌ اذيت‌ نرساندبلكه‌ به‌ او پاداش‌ هم‌ داد.»
امام در هر فرصتى که به ‏دست مى ‏آوردند، ولو اندک، قرآن مى ‏خواندند. بارها دیده شد که امام، حتى در دقایقى قبل از آماده شدن سفره - که معمولا به بطالت مى‏ گذرد - قرآن تلاوت مى ‏کنند!(پا به پاى آفتاب، ج 1، ص 270) امام بعد از نماز شب تا وقت نماز صبح، قرآن مى‏ خواندند.(برداشت‏هایى از سیره‏ امام خمینى، ج 3، ص 198) یکى اطرافیان امام مى‏ گوید: امام در نجف، چشم‏شان درد گرفت و به دکتر مراجعه کردند. دکتر بعد از معاینه‏ چشم امام گفت: «شما باید چند روزى قرآن نخوانید و به چشم‏تان استراحت ‏بدهید». امام خندیدند و فرمودند:«دکتر، من، چشم را براى قرآن خواندن مى‏ خواهم! چه فایده‏اى دارد که چشم داشته باشم و قرآن نخوانم؟ شما یک کارى کنید که من بتوانم قرآن بخوانم.»(برداشت‏هایى از سیره‏ امام خمینى، ج 3، ص 7) و در ماه رمضان یکى از همراهان امام در نجف، اظهار مى‏ کرد که امام خمینى در ماه مبارک رمضان، هر روز ده جزء قرآن مى‏ خواندند ، یعنى در هر سه روز، یک بار قرآن را ختم مى‏ کردند.(برداشت‏هایى از سیره‏ امام خمینى، ج 3، ص 7) علاوه بر آن، هر سال چند روز قبل از ماه مبارک رمضان ، دستور مى ‏دادند که چند ختم قرآن براى افرادى که مد نظر مبارکشان بود، قرائت ‏شود.(پا به پاى آفتاب، ج 1، ص 181) گزیده ایى از توصیه ‏ها و سفارش‏ هاى امام به مناسبت ماه مبارک رمضان شما در این چند روزى که به ماه رمضان مانده، به فکر باشید، خود را اصلاح کرده، توجه به حق تعالى پیدا نمایید. از کردار و رفتار ناشایسته خود ، استغفار کنید! اگر خداى نخواسته، گناهى مرتکب شده ‏اید، قبل از ورود به ماه مبارک رمضان ، توبه کنید! زبان را به مناجات حق تعالى عادت دهید! مبادا در ماه مبارک رمضان، از شما غیبتى، تهمتى و خلاصه گناهى سر بزند و در محضر ربوبى، با نعم الهى و در مهمان سراى بارى تعالى، آلوده به معاصى باشید! شما اقلا، به آداب اولیه‏ روزه عمل نمایید و همان ‏طورى که شکم خود را از خوردن و آشامیدن نگه مى‏ دارید، چشم و گوش و زبان را هم از معاصى باز دارید! از هم اکنون بنا بگذارید که زبان را از غیبت، تهمت، بدگویى و دروغ نگهداشته، کینه، حسد و دیگر صفات زشت ‏شیطانى را از دل بیرون کنید! اگر با پایان یافتن ماه مبارک رمضان، در اعمال و کردار شما هیچ گونه تغییرى پدید نیامد، و راه و روش شما با قبل از ماه صیام فرقى نکرد، معلوم مى‏ شود روزه ‏اى که از شما خواسته‏ اند ، محقق نشده است. اگر دیدید کسى مى‏ خواهد غیبت کند، جلوگیرى کنید و به او بگویید! «ما، متعهد شده ‏ایم که در این سى ‏روز ماه مبارک رمضان، از امور محرمه خود دارى ورزیم.» و اگر نمى ‏توانید او را از غیبت ‏باز دارید، از آن مجلس خارج شوید! ننشینید و گوش کنید! باز تکرار مى‏ کنم تصمیم بگیرید در این سى روز ماه مبارک رمضان، مراقب زبان، چشم، گوش و همه‏ اعضاء و جوارح خود باشید. توجه بکنید که به آداب ماه مبارک رمضان عمل کنید; فقط، دعا خواندن نباشد، دعا به معناى واقعی اش باشد.( سیماى فرزانگان، صص 159 و 161 برداشتهایى از سیره‏ امام خمینى، ج 3، ص 8)
سوال:شخصی که قاچاقچی هست و تمام زندگی او از قاچاق مواد مخدر می باشد اگر برای ما غذا ی نذری اورد ایا می توانیم از ان استفاده کنیم؟جواب:به هیچ وجه نمیشود از ان غذا استفاده کنید و اگر مجبور به گرفتن شدید باید ان را دور بریزید!...سوال دوم:تکلیف این فرد قاچاقچی برای حلال کردن اموال خود چیست؟جواب:ایشان باید همه اموال خود را به صاحبانشان اگر می شناسد برگرداند واگر نمی شناسد باید همه اموال خودرا به عنوان رد مظالم به مرجع تقلید خود تحویل دهد و با شغلی حلال زندگی جدیدی را شروع نماید.در این رابطه به روایت جالبی اشاره می نمایم: ابوبصیر مى گوید: من همسایه اى داشتم که از اطرافیان شاه (خلیفه عباسى) بود. پولى به دستش آمد، چندین غلام خرید و همیشه افرادى را جمع مى کرد و بساط باده گسارى مى گسترد و باعث اذیت من مى شد. چند بار به خودش گله کردم، ولى خوددارى نکرد و چون سماجت کردم، گفت: فلانى، من مردى هستم گرفتار و تو فرد سالمى هستى. اگر مرا خدمت امامت معرفى کنى امیدوارم که خداوند مرا به وسیله تو از این گرفتارى نجات دهد. ابوبصیر مى گوید: این سخن در دل من اثر کرد، وقتى که خدمت امام صادق (علیه‌السلام) رسیدم، جریان آن مرد را نقل کردم، فرمود: وقتى که به کوفه برگشتى او نزد تو خواهد آمد، به او بگو: جعفر بن محمّد گفت: اگر تو این کارها را ترک کنى من در پیشگاه خدا براى تو بهشت را ضمانت مى کنم. ابوبصیر مى گوید: وقتى که به کوفه برگشتم، آن مرد با جمعى نزد من آمدند، او را نگاه داشتم تا منزلم خلوت شد. گفتم: فلانى ! من ماجراى تو را خدمت امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم، فرمود: سلام مرا به او برسان و بگو: کارهایش را ترک کند، من هم نزد خدا بهشت را براى او ضمانت مى کنم. آن مرد با شنیدن پیام امام گریست، سپس گفت: شما را به خدا آیا جعفر بن محمّد چنین سخنى گفت؟ ابوبصیر مى گوید: من قسم خوردم که آنچه به تو گفتم سخن آن حضرت بود. گفت: کافى است و از منزل بیرون رفت، پس از چند روزى به دنبال من فرستاد و مرا طلبید؛ او را پشت در منزلش برهنه یافتم. گفت: ابوبصیر! هیچ چیز در منزلم نمانده است. همه را انفاق کردم، من مانده ام با این وضعى که مى بینى! پس از آن من نزد بعضى از دوستانم رفتم و مقدارى پوشاک براى او جمع کردم، چند روزى نگذشته بود که دنبال من فرستاد (و پیام داد) من مریضم بیا! من نزد او رفت و آمد مى کردم و به معالجه اش مى پرداختم تا این که اجلش فرا رسید. در حال جان دادن نزد او نشسته بودم تا این که از هوش رفت، بعد که به هوش آمد، گفت: اى ابوبصیر! امام تو به قولش وفا کرد، سپس از دنیا رفت. من به مکه رفتم و خدمت امام صادق (علیه‌السلام) رسیدم، اجازه ورود خواستم، وقتى که وارد شدم، هنوز یک پاى من در صحن منزل و پاى دیگر در ایوان منزل بود که از داخل خانه فرمود: ابوبصیر! ما به عهدمان براى همسایه ات وفا کردیم.[۱] پی نوشت: [۱]. کشف الغمه، ص ۲۳۶.
یکی از نعمت های خیلی بزرگ،نعمت ولایت است.هر چه بخواهیم شکر خدا رو بکنیم که ولایت داریم از عهده شکر بر نمی اییم.اگر همه دنیا را به ما بدهند تا ولایت را بدهیم قبول نمی کنیم.هر که ولایت ندارد یتیم است.اگر ولایت نداشتیم الان یا سنی بودیم یا وهابی یا بهائی یا شیطان پرست یا مسیحی یا یهودی یا بودائی و...و در گمراهی به سر می بردیم.ولی خداوند بر مامنت نهاد و مارا شیعه اهل بیت علیهم السلام قرار داد.واین ثروتی بی نظیر است که باید قدر ان را بدانیم و فرزندان خودرا ولایتمدار بار بیاوریم.
چرا مردم مدینه تا صبح گریه کردند؟ نقل است وقتی ایات اول سوره حج نازل شد،پیامبر لب بازگشود و این دو آیه را براى آنان تلاوت فرمود: یا اَیُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ اِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَىْ‏ءٌ عَظیمٌ‏ یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمّا اَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَى النّاسَ سُکارى‏ وَ ما هُمْ بِسُکارى‏ وَ لکِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدیدٌ (( اى مردم! از پروردگارتان پروا کنید، چر اکه زلزله [سخت‏] رستاخیز چیزى سهمگین است. روزى که آن [رویداد هراس‏انگیز] را مى‏بینید، هر زنِ شیردهنده‏اى، آن [کودکى‏] را که شیر مى‏دهد، [از شدت هراس‏] از یاد مى‏برد، و هر زن باردارى بار خویشتن را فرو مى‏نهد، و مردم را [بسان ]مستانى [بیگانه از خرد و اندیشه‏] بنگرى در حالى که آنان مست نیستند، اما عذاب [هول‏انگیز] خدا سخت [و وصف‏ناپذیر ]است)). آرى، پیامبر این دو آیه تکان‏دهنده را بر مردم خواند و صداى گریه مجاهدان بود که در آن دل شب و آن دشت خسته و سوزان طنین افکند. آن شب مردم آن‏قدر گریه کردند و باران اشک از آسمان دیدگان بر دامان خویش فرو باراندند و ضجه زدند که به یادماندنى و بى‏سابقه بود، و بامداد آن شب به گونه‏اى از دنیا و ارزش‏هاى مادى دل‏ها گسسته و به زندگى بى‏رغبت شده بودند که کسى نه دل داشت تا زین بر روى مرکب نهد و نه بردارد و نه کسى انگیزه‏اى براى برافراشتن خیمه و چادر داشت. بله گروهى در اندوه فرو رفته بودند و گروهى مى‏نگریستند و دسته‏اى دیگر در اندیشه رستاخیز و آن روز هراس‏انگیز بودند .
‍ آیتــ ‌الله مجتهدے تهرانی (ره) : 🌷 ما نمی میریم ، روح ما زنده است. 🌹 لذا وقتی شما سر قبر پدرتان می روید ، او آگاه می شود و دعایتان می کند. 🌺 آنقدر خوشحال می شود که سر قبرش رفته اید. 🌻 از آمدن یک مهمان خوب که به خانه تان می آید ، چطور خوشحال می شوید؟ 🌸 میّت وقتی سر قبرش می روی ، این طور خوشحال می شود. فاتحه وصلوات
چرا ملائکه از روز جمعه هراس دارند؟ در روایتى است که نیست فرشته مقربى و نه آسمانى و نه زمینى و نه نسیمی و نه بادى و نه کوهى و نه صحرایى و نه دریائى؛ مگر اینکه بترسند از روز جمعه براى آنکه قیامت در آن بر پا مى شود . جبرئیل از ترس خود را به پیامبر چسباند! على بن ابراهیم قمى (رحمه الله) از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) روایت کرده که در زمانی، حضرت رسول صلى الله علیه و آله نشسته بود و جبرئیل نزد آن حضرت بود که ناگاه نظر جبرئیل به جانب آسمان افتاد و ترسی بر وجودش مستولی شد ؛ پس خود را به رسول خدا چسبانید و به حضرت پناه برد. پس حضرت رسول به آنجا که جبرئیل نظرش افتاده بود، نظر افکند، فرشته ای را دید که مشرق و مغرب را پر کرده بود. پس آن فرشته رو به پیغمبر کرد و گفت یا محمد! من فرستاده خدایم تا تو را خبر دهم که یا پادشاهى را اختیار کنى یا پیامبرى را ؟ پس حضرت به سوى جبرئیل توجه کرد، دید که آثار نگرانی از چهره جبرائیل رخت بربسته. جبرئیل عرض کرد: بهتر است که پیام آور و بنده او باشید . پس پیغمبر گفت : مى خواهم بنده و رسول خدا باشم . پس آن فرشته با گامهای خود آسمانهای هفتگانه را درنوردید . هر آسمان را یک گام خود کرد و هر چه بالا رفت کوچک تر شد تا آنکه به اندازه مرغ کوچکى شد. پس حضرت به جبرائیل فرمود: دیدم طورى ترسیده بودى که رنگت تغییر کرده بود؟ جبرائیل گفت : یا رسول الله مرا ملامت مفرما. آیا دانستید که این فرشته که بود؟ این اسرافیل "حاجب الرب" بود و از زمانیکه حق تعالى آسمانها و زمین را خلق فرموده از مکان خود پائین نیامده . من او را دیدم که به سوى زمین مى آید، گمان کردم که براى بر پا کردن قیامت آمده است پس از ترس قیامت ، رنگم چنان تغییر کرد که مشاهده فرمودید. پس چون دیدم که براى امر قیامت نیامده بلکه حق تعالى چون شما را برگزیده و به خاطر عظمت شما او را به نزد شما فرستاده ، رنگم به حال اول برگشت و نفسم به سوى من برگشت .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا