عنایت شهید به زوج پسرخاله و دختر خاله
سال 1377روز دوشنبه بود با بابا رفتیم بهشت زهرا ، گلزار شهداء زرند ،جهت قرائت فاتحه
کنار قبر شهید سیدرضا رسیدیم دیدیم یک مرد ناشناس کنار قبر شهیددارد فاتحه میخواند و ناله میکندروی قبر شهید یک جعبه شیرینی و یک شاخ گل گذاشته بود سلام کردیم وکنار قبر نشستیم
بابام پرسید رفیقش بودی
گفت : نه
پرسید : همکلاسی شهید بودی
گفت : نه
سوال کرد:هم رزمش بودی
جواب شنید : نه
یه نگاهش کرد و گفت :چرا بالای سر قبر این شهید فاتحه میخوانی و جعبه شیرینی آوردی
مرد یک نگاهی به پدر شهید انداخت و گفت من از این شهید مراد وحاجت گرفته ام
بعد نگاهش انداخت بر روی قاب عکس شهید و ادامه دادمن و دختر خاله ام با هم ازدواج کردیم از بچه گی دوستش داشتم ولی متاسفانه بچه دار نمی شدیم هشت سال از ازدواجمان گذشت کم کم نغمه های نسلی ازت نمیمونه وغیره بلند شدو با پیشنهاد بزرگترها مبنی براینکه بیا و ازدواج مجدد داشته باشم مواجه شدیم
دختر خاله ام گفت فقط با یک شرط ازدواج کن اون هم که من را طلاق بده. بعد از چند ماه بحث وجدل قرار شد طلاقش بدهم
رفتیم دنبال کارهای طلاق .توی این مدت با هم زندگی میکردیم ومعاشرت داشتیم
یک روز که زغال سنگ بار زده بودم ببرم اصفهان خالی کنم روبروی گلزار شهداء زرند ماشینم خاموش شد هر کار کردم روشن نشد پیاده شدم حیران بودم که چکار کنم دیدم یک بسیجی حدود 17-18 ساله آمد کنارم ، با لبخند و متانت خاصی سلامم کرد برگشتم:جواب سلامش دادم
گفت : نگران نباش ماشین داغ کرده سرد بشه روشن میشه. حالا تا سرد میشه بیا بریم کنار قبور مطعر شهداء، فاتحه ای بخوانیم
همینطور قدم زنان می رفتیم طرف قبور شهداء گفت : میایی از کنار گلزار شهداء رد میشی ولی یادی از شهداء نمیکنی
فاتحه ای خواندیم و برمی گشتیم طرف ماشین
گفت : میخواهی همسرت را بدلیل بچه دار نشدن ، طلاق بدهی .صبر کن عجله نکن خدا پسری بهت اعطاء میکنه نامش بذار آقا رضا
اصلا فکر نکردم این بسیجی از کجا میدونه با خوشحالی گفتم اگر خبرت راست ودرست باشه یک هدیه خوب پیش من داری. من کجا میتونم شما راببینم گفت : من همینجا هستم بیایی من را می بینی. فقط فراموش نکن نامش رضا بگذاری
با خوشحالی سوار ماشین شدم با یک استارت ماشین روشن شد حرکت کردم توی آئینه نگاه کردم دیدم هنوز ایستاده دارد نگاهم میکند.پیش خودم گفتم نگهبان بهشت زهرا است. چقدر با ادب بود
مکثی کرد نگاهش دوخت به بابام گفت حاج آقا رفتم اصفهان بارم خالی کردم چند روزی ماندم و برگشتم خونه
فردا صبح به همسرم گفتم : آماده شسو برویم دنبال کارهای طلاق آخه دادگاه نوبت داشتیم
رفت توی اتاق برگشت گفت من دیگه طلاق نمی خواهم با تعجب نگاهش کردم پرسیدم : پس با ازدواج مجدد من مشکلی نداری
گفت : چرا نه
پرسیدم پس چی
توی چشماش یه برق شادی می دیدم همینطور چشماش از خوشحالی پنهانش برق می زد گفت : چشمات ببند
چشمام بستم زمانی باز کرد دیدم جواب آزمایش بارداری که مثبته توی دستش بود
حیران نگاهش میکردم ناگهان از خوشحالی جیغ کشیدم
حاج آقا رک بگویم قضیه اون بسیجی را فراموش کردم این وگفت ونگاهش برگردوند به عکس سیدرضا ، سکوت همه جای بهشت زهرا را فرا گرفت یک مرتبه زمزمه کرد:بچه ام که بدنیا آمد دیدم پسر است بین بزرگهای طایفه بحث بود نامش چی بذاریم هرفردی یه نام پیشنهاد میداد یک مرتبه یاد قول وقرارم با اون بسیجی چفیه بسته افتادم قضیه را تعریف کردم نامش را رضا گذاشتیم
بعد از مراسمات تولد فرزندم یه جعبه شیرینی وبه توصیه خانمم یک قواره پارچه کت وشلوار خریدم آمدم بهشت زهرای زرند ولی هرکجا گشتم اون نوجوان بسیجی را ندیدم از هرکه پرسیدم کسی نمیشناختش و می گفتنند اینجا نگهبان بسیجی ندارد بلکه بچه های شهرداری نگهبانی می دهند حیران حیران شدم
چشماش و بست یک آه بلندی کشید همینطور چشماش به قبر معطر شهید باز میکرد با بغض ادامه داد
یادم آمد بهم گفته بود آمدی بهشت زهرا ،گلزار شهداء سری بزن یادی از شهداء بکن
آمدم داخل قبور شهداء آرام آرام قدم می زدم و فاتحه ای نثار شهداء میکردم رسیدم سر این قبر ، نگاهم افتاد روی تابلوسر قبر ، دهانم از تعجب باز ماندکلا مات ومبهوت شدم> خدایا این همون بسیجیه که به من خبر فرزند دار شدنم را داد
نگاه کردم روی قبر دیدم نوشته سیدرضاسیدعلیزاده(صمدانی) نگاهم دوختم به عکس دیدم لبخندی زد و از توی قاب عکس بیرون آمد ضمن سلام گفت ممنون که همسرت طلاق ندادی و نام فرزندت را رضا گذاشتی
خدا می داند بیهوش شدم زمانی چشم باز کردم دیدم بچه های نگهبان بهشت زهرا بالای سرم هستند یادمم فامیلیش نجفی بود پرسیدم من کجاهستم چی شده گفت : ما از دور نگاهت می کردیم دیدیم بالای سر قبر شهید سیدرضا رسیدی یک مکثی کردی و غش کردی
اینجا بود گریه امانش نداد وقتی آرام گرفت گفت نمیدانم حاج آقا برای چی برای شما تعریف کردم
من برگشتم بهش گفتم ایشون پدر شهید هستند بعد از رفتنش رفتیم پیش آقای نجفی و جمال
یزاده تاییدکردند موضوع را
👆خیلی شنیدنی و جالب،حتما تاآخر بخونید...شهید سیدرضا صمدانی❤️
قَسَم یاد کردن از نظر اسلام کار خوبى نیست، ولى در عین حال حرام نمى باشد، و اگر به خاطر هدف هاى مهم تربیتى و اجتماعى و اصلاحى انجام گیرد ممکن است واجب یا مستحب گردد، اما با این حال یک سلسله از سوگنده است که از نظر اسلام به کلى بى اعتبار است، از جمله:
1 ـ سوگندهایى که به غیر نام خدا باشد، حتى قسم خوردن به نام پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه هدى(علیهم السلام) واجب العمل نیست، یعنى اگر کسى به غیر نام خدا قَسَم یاد کند ملزم به انجام آن نمى باشد و مخالفت آن کفاره ندارد.
2 ـ سوگندهایى که براى انجام کار حرام یا مکروه، یا ترک واجب و مستحب باشد آن هم اعتبارى ندارد، مثل این که کسى سوگند یاد کند: دَین خود را نپردازد یا با بستگان خویش ترک رابطه کند، یا از اصلاح «ذاتُ البَیْن» خوددارى نماید همان گونه که کراراً دیده شده، بعضى از اشخاص به سبب خاطره بدى که از یک اصلاح ذات البین پیدا مى کنند، قَسَم یاد مى کنند که هرگز سراغ چنین کارى نروند، به این گونه سوگندها نباید اعتنا کرد، هر چند با نام خداباشد و یکى از تفسیرهاى «لا یُواخِذُکُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فی اَیْمانِکُم»، همین است، ولى قَسَم هایى که به نام خدا باشد، و موضوع آن کار خوب یا لااقل کار مباحى است، وفا کردن به آن واجب است، و اگر کسى با آن مخالفت کند کفاره دارد.
کفاره آن اطعام ده مسکین یا لباس پوشاندن بر ده نفر نیازمند و یا آزاد کردن یک برده است (این معنى در آیه89 سوره «مائده» آمده است) و اکنون که برده وجود ندارد باید یکى از دو کار اول را انجام داد.
13.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 همتی چه کسی است؟!
معجزه دولت روحانی که شخص روحانی ورودش را به همه تبریک گفت و دلار را 30 هزار تومان کرد.
آقای همتی حافظه مردم، حافظه ماهی گلی نیست که فراموش کرده باشند.
#دولت_سوم_روحانی
🛑🛑نقدی بر( رقابتی نبودن انتخابات در سخن سیدمحمدخاتمی)
✍️ابراهیم داورپناه
🛑روز گذشته سیدمحمدخاتمی با توئیتی در فضای مجازی، اظهارکردند که اصلاح طلبان در انتخابات نماینده ای ندارند، و انتخابات رقابتی نیست.
چنین سخنی از رئیس مادام العمر جبهه اصلاحات، قدری به تأمل و دقت نیاز دارد تا ببینیم آیا واقعاً اصلاح طلبان در انتخابات پیش رو، نماینده ای ندارند.
1️⃣نکته اول:
🛑جناب آقای خاتمی، بهتر بود بفرمایید اصلاح طلبان برای حضور در صحنه، روی ماندن ندارند، نه نماینده!بهتر بود که بفرمایید، برای اداره کشور، برنامه ای نداریم نه نماینده!بهتر بود بفرمایید، دیگر توانایی فریب مردم را نداریم، نه نماینده!بهتر بود بفرمایید، عزم جزم برای خدمت به جامعه نداریم، نه نماینده!
2️⃣ نکته دوم:
🛑جناب آقای خاتمی، در ٨سال گذشته که فرمودید «تکرار می کنم» مگر سکان اداره این کشور به شما و یارانت داده نشد، تا مشکلات کشور را حل و فصل نمایید!
🛑 آیا ٨سال فرصت کمی بود، تا مردم طعم خدمت شما را بچشند!؟
مگر از فتنه ٨٨ به بعد شما و کارگزاران با هم پیمان برادری امضا نکردید، و مگر طبق همان پیمان برادری شما روحانی را «برادر عزیز» و روحانی شمارا «برادر عزیز» خطاب نکرد.!
🛑جناب خاتمی در این ۸سال زندگی را بر مردم سیاه کردید، امید را ازجوانها گرفته اید، مسکن را تعطیل نمودید، پول ملی را به پایین ترین ارزش خود در ١٠٠سال گذشته رسانده اید.
اقتصاد کشور را فلج نمودید، صنعت هسته ای را که حاصل خون شهدای ترور بود، به ورطه ی نابودی کشانده اید، اشتغال را تعطیل نموده اید.
🛑معیشت مردم را به گروگان گرفته اید،اینک در پیشگاه ملت شخص شما باید پاسخگو باشیدنه روحانی!
روحانی کسی نبود! ، شما و هاشمی او را بر مردم تحمیل نمودید!!
3️⃣ نکته سوم:
🛑 اگر همتی نماینده شما در انتخابات نیست، چرا او رابه ریاست بانک مرکزی که مرکز ثقل برنامه ریزی پولی و مالی کشور هست، منصوب نموده اید؟!
اگر مهرعلیزاده نماینده شما نبود، چگونه به استانداری اصفهان منصوب گردید؟!
🛑جناب خاتمی، نماینده داری،
اما نماندن برایت بهتر است! نماینده داری، اما روی ماندن نداری! نماینده داری، اما برنامه ای برای اداره کشور نداری!
نماينده داری، اما دیگر توان فریب و نیرنگ جامعه را نداری!
نماينده داری، اما دیگر ظرفیتی برای آزمایش خود و رفقایت باقی نماند!
4️⃣ نکته چهارم:
🛑 راستی جناب خاتمی، منتظر تایید چه کسی بودید! جهانگیری!!
مگر جهانگیری ٨ سال سکان معاونت اولی دولت را در اختیار نداشت، چه فرصتی از این بالاتر بود، تا مردم برنامه، کفایت، صداقت و توانایی ایشان ببینند؟؟
یا منتظر تایید لاريجانی بودی؟
ایشان که ١٢ سال رئیس مجلس بودند، و با دولت شما، کاملا هماهنگ بود و نشان داد که برنامه ای برای بهبود اوضاع کشور ندارند!
🛑یا منتظر تایید احمدی نژاد بودی!! فتنه ی ٨٨ را هنوز یادمان نرفته است،!! ، بغضت را برای رد صلاحیتش چگونه باور کنیم.!!؟
🛑جناب خاتمی، وارد صحنه شو، به حجاریان بگو نظریه پردازی کن! به کرباسچی بگو، از ظرفیت لیستهای انتخاباتی استفاده کن!
به نوبخت بگو ذخیره های نظام را بسیج کن! شاید مفید واقع شد؟ !!
صحنه رقابت هست، اما تو توان رقابت نداری!
صحنه رقابت هست، اما تو شجاعت عذرخواهی نداری!
صحنه رقابت هست، اما تو برنامه ای مقابل رقیب نداری!
صحنه رقابت هست، اما تو منش پاسخگویی نداری!
🛑🛑دروغ و فریب و نیرنگ هم حدی دارد!!
🛑منتظریم تا روزهای آینده، بیایی وسط میدان و افاضات جدیدت را بشنویم.