eitaa logo
مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
167 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
2.5هزار ویدیو
157 فایل
.چی می شود پرچم حرم،برام کفن بشه. سلام من به بی بی شهادتین من بشه.بدون زینبی من نفس نمی کشم تا زنده ام از عشق بی بی دست نمی کشم https://eitaa.com/alvane ا
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 ویروسهای ذهن 1 🔸کارشناس مشاور: استاد
هوالمحبوب: ملا محسن‌ فيض‌ كاشاني‌ و مسلمان کردن مرد رومی گويند :در زمان‌ شاه‌ عباس‌ يكي‌ از سران‌ كشور خارجي‌ ،پيكي‌ رابهمراه‌ شخصي‌ نزد شاه‌ ايران‌ فرستاد ودر خواست‌ كرده‌ بود كه‌ دستوربدهيد علماي‌ شما با فرستادة‌ ما در امر دين‌ و مذهب‌ مناظره‌ كنند كه‌ اگرمغلوب‌ شدند، به‌ دين‌ ما بگرويد!! فرستاده‌ خارجي‌ اين‌ قدرت‌ را داشت‌ كه‌ هركه‌ چيزي‌ در دست‌ مي‌گرفت‌،او از آن‌ خبر مي‌ داد. شاه‌ علما را جمع‌ كرد وقرار شد كه‌ ملا محسن‌ فيض‌ با او مناظره‌ كند. ملا محسن‌ فيض‌ به‌ او گفت‌ شاه‌ شما دانشمندي‌ نداشت‌ كه‌ بفرستدو شما را كه‌ بي‌ دلنش‌ هستيد براي‌ مناظره‌ با علماي‌ ايران‌ فرستاده‌است‌؟او گفت‌ كه‌ شما از عهده‌ شكست‌ داند من‌ بر نمي‌ آيد!اكنون‌ چيزي‌در دست‌ بگير تا من‌ بگويم‌ چه‌ چيزي‌ است‌! ملا محسن‌ فيض‌ تسبيح‌ مام‌ حسين‌ را درمشت‌ خود پنهان‌ كرد.آن‌شخص‌ در درياي‌ فكر غوطه‌ ور شد وبسيار فكر مي‌ كرد.ملا محسن‌فيض‌ گفت‌ چرا جواب‌ نمي‌ دهي‌؟گفت‌ طبق‌ تخص‌ خود مي‌ بينم‌ كه‌ دردست‌ تو قطعه‌ اي‌ ا خاك‌ بهش‌ است‌.تفكر من‌ در اين‌ است‌ كه‌ خاك‌بهشت‌ چگونه‌ به‌ دست‌ تو رسيده‌ است‌؟ملا محسن‌ فيض‌ گفت‌:راست‌گفتي‌،در دست‌ من‌ قطعه‌ اي‌ از خاك‌ بهشت‌ است‌ و آن‌ تسيحي‌ از قبرمطهر دخترزاده‌ پيامبرمان‌ كه‌ امام‌ بوده‌مي‌ باشد.و از اين‌ مطلب‌ بطلان‌دين‌ شما وحقانيت‌ دين‌ ما روشن‌ شد.در اين‌ موقع‌ آن‌ شخص‌ مسلمان‌شد.
هوالمحبوب: حجه الاسلام شیخ عباس عاشوری گفت:سی سال قبل دچار سرطان حنجره شدم و من دیگر قادر به صحبت کردن نبودم.پزشکان گفتند که مرض تو قابل معالجه نیست. ایام محرم رسید ومن که هرسال محرم،منبر می رفتم وحال محروم شده ام نذر ام البنین کردم که روز شنبه روزه بگیرم وخطاب به آن بانو گفتم:ما هرسال شبهای محرم گریه کرده و منبر می رفتیم ولی امسال محروم شده ایم.شب اول نماز مغرب وعشا را خواندم.گویا به من الهام شد که به مسجدبرو.به مسجد رفتم.عزاداری برقرار بود ولی منبری نداشتند.مردم با دیدن من به گریه افتادند.من بی اراده به طرف منبر رفتم واز پله های آن بالا رفتم.پس از قرار گرفتن بر منبر،یک دفعه شروع به سخنرانی کردم.بسم الله الرحمن الرحیم..و5/1ساعت صحبت کردم.چه مجلسی شد.همه ناله و گریه می کردند و ضجه می زدند.منهم متوجه شدم که مریضی ام برطرف شده.از آن موقع تا کنون دیگر کسالتی ندارم.(حسین شناسی)
امام زین العابدین(ع) داخل قبر شد. بدن پاره پاره حسین(ع) را گرفت تا در میان قبر بخواباند. بنی اسد هم دور قبر ایستاده اند. امام زین العابدین(ع) می خواهد صورت بابایش را ببوسد، اما دید حسین(ع) سر ندارد، یک وقت دیدند صدای ناله آقا داخل قبر می آید. وقتی نگاه کردند دیدند آقا خم شده و لبهایش را به رگهای بریده گذاشته است. آی حسین! حسین! حسین!
🔵 قرائت زیارت عاشورا و هدیه آن به مادر بزرگوار امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نجات دهنده در حادثه مشابه 🔺 شهید دستغیب می نویسد: 🔹 از مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری، نقل شده است اوقاتی که در سامرا مشغول تحصیل علوم دینی بودم، اهالی سامراء به بیماری وبا و طاعون مبتلا شدند و همه روزه عده ای می مردند . روزی در منزل استادم مرحوم سید محمد فشارکی، عده ای از اهل علم جمع بودند ناگاه مرحوم آقا میرزا محمد تقی شیرازی تشریف آوردند و صحبت از بیماری وبا شد که همه در معرض خطر مرگ هستند . 🔸 مرحوم میرزا فرمود: اگر من حکمی بکنم آیا لازم است انجام شود یا نه؟ همه اهل مجلس پاسخ دادند: بلی . فرمود: من حکم می کنم که شیعیان سامرا از امروز تا ده روز همه مشغول خواندن زیارت عاشورا شوند و ثواب آن را به روح نرجس خاتون، والده ماجده حضرت حجة بن الحسن (علیه السلام) هدیه نمایند تا این بلا از آنان دور شود . اهل مجلس این حکم را به تمام شیعیان رساندند و همه مشغول خواندن زیارت عاشورا شدند . از فردای آن روز تلف شدن شیعه متوقف شد و همه روزه تنها عده ای از سنی ها می مردند به طوری که بر همه آشکار گردید . برخی از سنی ها از آشنایان شیعه خود پرسیدند: سبب این که دیگر از شما کسی تلف نمی شود چیست؟ آنان گفتند: زیارت عاشورا . آنها هم مشغول شدند و بلا از آنها بر طرف گردید. 📚 داستانهای شگفت، ص ۳۹۹ و ۴۰
"طالبان در برخی مناطق از مردم خواسته‌اند به نشانه‌ی اینکه دختر جوانی در خانه دارند، روی در خانه‌‌ی خود علامت گذارند." باید زن باشی تاحتی فرسنگ‌ها دور از آن خاک، از تصور این وحشت، لرز را بر انگشتانت، خفگی را در گلویت و مرگ را در قلبت احساس کنی. 🤲 پ.ن :بی‌تفاوت‌ نباشیم‌ و براشون‌ در این شب‌های عزیز دعاکنیم😔
فَاَبکت کلِّ عَدُوٍ و صَدِیقٍ بریم کربلا ، کنار قبر مطهر سید الشهدا ، خدا را قسم بدهیم به آن بدن پاره پاره ای که روی زمین افتاده بود . عمه سادات آمد نیزه شکسته ها و شمشیر شکسته ها را از روی بدن کنار زد . نا زنین بدن برادر را دید . از روی تعجب صدا زد : ءَاَنت اَخی یعنی آیا تو برادر منی . اولین کسی که بعد از شهادت امام حسین در قتلگاه روضه خواند زینب بود آنقدر سوز ناک روضه خواند نوشته اند : «فَاَبکت کلِّ عَدُوٍ و صَدِیقٍ » طوری گریه می کرد که دوست و دشمن به حالش گریه می کردند اما دشمنا ن نگذاشتند عقده دلش را باز کند تازیانه ها به دست گرفتند با تازیانه زینب را از کنار بدن برادر دور کردندچ
رضایی ق: 🏴 | اوج مصیبت در کربلا شهادت طفل شش ماهه است ‌‌ ▪️رهبر انقلاب: به نظر من اوج مصیبت در کربلا، شهادت علی اصغر علیه السلام و این طفل شش ماهه در آغوش پدر است. معمولاً از روز هفتم محرّم تشنگی اصحاب سیّدالشّهدا علیه السلام و خاندان پیغمبر را مطرح میکنند اما عطش آدم بزرگ با عطش بچّه‌ی کوچک، آن هم بچّه‌ی شیرخوار، قابل مقایسه نیست. من وقتی در ذهن خودم ترسیم میکنم آن حالتی را که در خیمه‌های حسین بن علی علیه السلام در حدود عصر عاشورا بود، که این بچّه‌ی شش ماهه به شهادت رسید؛ آن هیجان را، آن نگرانی را، آن ناراحتی را که به خاطر عطش این بچّه پیش آمده بود، واقعاً برایم قابل تحمّل نیست و طاقت نمی‌آورم. 📥 مجموعه روایت کربلا
فرزند ناخلف شهید شیخ فضل الله نوری شيخ پـسري داشت و بيش از بقيه اصرار داشت كه پدرش را اعدام كنند. يكي از بزرگان گفته بـود, مـن بـه زندان رفتم و علت را از شيخ فضل اللّه نوري سؤال كردم . ايشان فرمود:خود من هم انتظارش را داشتم كه پسرم چنين از كار درآيد. چـون شـيخ شهيد, اثر تعجب را در چهره آن مرد ديد, اضافه كرد:اين بچه در نجف متولد شد. در آن هـنگام مادرش بيمار بود, لذا شير نداشت .مجبور شديم يك دايه شيرده براي او بگيريم . پس از مـدتي كه آن زن به پسرم شير مي داد, ناگهان متوجه شديم كه وي زن آلوده اي است , علاوه بر آن از دشمنان اميرالمومنين (ع ) نيز بود.... كـار ايـن پـسـر به جايي رسيد كه در هنگام اعدام پدرش كف زد. آن پسر فاسد, پسري ديگر تحويل جامعه داد به نام كيانوري كه رئيس حزب توده شد(تربيت فرزند در اسلام ص 89 )
سربازولایت✌دلتنگتم سردار دلها😢: *🏴تعبیر عجیب و عاشقانه مجری‌ تلویزیون‌ ملی‌ عراق* ، *در وصف سردار شهید حاج قاسم سلیمانی نمیدانم در کدام روز از محرم تو را یاد کنم؟ 🏴 روز مسلم بن عقیل ، چون تو فرستادهٔ (رهبر) و میهمان ما بودی !؟ 🏴 یا روز حبیب بن مظاهر ، چون تو بهترین دوست قدیمی ما بودی!؟ 🏴یا روز قاسم چون اسمت قاسم بود!؟ 🏴یا روز علی اکبر چون قطعه قطعه شدی!؟ 🏴یا روز عباس چون حامل علم و پرچم بودی و دو دستت قطع شد!؟ 👌🏼چیزی که واضح است اینست که گریه بر تو تمامی ندارد و از غیبت تو حیران و دلتنگ هستیم 👌🏼سردار دلها بعد از شهادتت، هر وقت به عبارت "سلام بر حسین(ع) و اصحاب حسین(ع)" می‌رسیم تو را یاد می کنیم... 🏴🚩🏴علمدار_ولايت❤️ * *🏴ما_ملت*_*امام*_*حسينيم*.🏴
هوالمحبوب: فرنگی روضه خوانی می کند جناب شیخ محمد حسن مولوی قندهاری که داستانهایی از ایشان ذکر شد نقل می فرماید که : پنجاه سال قبل 14 محرم منزل آقای ضابط آستانه مقدس رضوی علیه السّلام در عیدگاه مشهد ، مرحوم مغفور شیخ محمد باقر واعظ حکایت نمود که در ماه محرمی از جانب تاجرهای ایرانی مقیم پاریس برای خواندن روضه و اقامه عزاداری دعوت شدم و رفتم . شب اول محرم یک نفر جواهرفروش فرانسوی با زوجه و پسر خود در مرکز ایرانی ها که من آنجا بودم آمد و از آنها تمنّا کرد که من نذری دارم ! شیخ روضه خوان خود را به این آدرس ، ده شب بیاورید که برای من روضه بخواند . حاضرین از من اجازه گرفتند قبول نمودم چون از روضه ایرانیها فارغ بودم حاضرین مرا برداشته با فرانسوی به خانه اش بردند ، یک مجلس روضه خواندم هموطنان استفاده نموده و گریه کردند . فرانسوی و فامیلش مغموم و مهموم گوش می دادند ، فارسی نمی فهمیدند و تقاضای ترجمه را نمی نمودند تا شب تاسوعا به همین منوال بود . شب عاشورا به واسطه اعمال مستحبه و خواندن دعاهای وارده و زیارت ناحیه مقدسه ، منزل فرانسوی نرفتیم فردا آمد وملول بود عذر آوردیم که ما در شب عاشورا اعمال ویژه مذهبی داشتیم قانع شد و تقاضا کرد پس برای شب یازدهم به جای شب گذشته بیایید تا ده شب نذر من کامل شود . روضه که تمام شد یکصد لیره طلا برایم آورد ، گفتم قبول نمی کنم تا سبب نذر خود را نگویید . گفت : محرم سال گذشته در بمبئی صندوقچه جواهراتم را که تمام سرمایه ام بود دزد برد ، از غصه به حد مرگ رسیدم ، بیم سکته داشتم ، در زیر غرفه من جاده وسیع بود و مسلمانان ذوالجناح بیرون کرده سر و پای برهنه سینه و زنجیر زده عبور می کردند ، من هم از پله فرود آمده بین عزاداران مشغول عزاداری شدم ، با صاحب عزا نذر کردم که اگر به کرامت خود جواهرات سرقت شده ام را به من برساند سال آینده هرجا باشم صد لیره طلا نذر روضه خوانی را می پردازم . چند قدمی پیمودم شخصی پهلویم آمد با نفس تنگ و رنگ پریده ، صندوقچه را به دستم داد و گریخت حالم خوش شد ، مقداری راه رفتن را ادامه دادم و به خانه ام وارد شدم ، صندوقچه را باز کردم و شمردم یک دانه راهم دزد تصرف نکرده بود بابی انت وامی یا اباعبداللّه ! (داستانهای شگفت ص: 309)