🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#هیات_الوارثین (رزمندگان تخریب لشگر10)
#یادبود_شهدای_تخریبچی
یادبود تخریبچی شهید #حسین_شعبانی
🔸 مکان : #بیت_الزهرا_سلام_الله_علیها
🔶زمان : جمعه 27 خرداد1401 ساعت 20.30
بلوارابوذربین پل 5و6خیابان وحدت بوستان ۱۲(شهید تابش)
با رعایت کامل دستور العمل های بهداشتی
🌟🌷 @alvaresinchannel
هدایت شده از خبرگزاری دفاع مقدس
روایت یک برادر شهید از شهادت برادر؛
💢وقتی خودسازی برای شهادت جواب میدهد + فیلم
🔶شهید سلطانعلی معصومی رستمی در عملیات کربلای ۸ در ام الرصاص به شهادت رسید و پیکرش چند سال بعد به آغوش خانواده بازگشت.
https://dnws.ir/529425
@defapress_ir
#رونمایی
در سی و ششمین سالگرد شهادت طلبه شهید و رزمنده تخریبچی #شهید_حسین_شعبانی
از کتاب #امانت_خدا شرحی بر زندگی این شهید که به همت مجموعه فرهنگی فانوس تهییه شده رونمایی شد.
تخریبجی شهید حسین شعبانی در 27 خرداد سال 65 در جزیره مجنون جنوبی در دفع پاتک دشمن بعثی به شهادت رسید.
@alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حماسه ساز روز های سرد ، شهید عبدالعلی روشنی
به روایت حبیب ستوده
#حبیب_ستوده #گردان_تخریب #لشگر_ده_سید_الشهدا #شهید_عبدالعلی_روشنی
@khaledin_com
@alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای شیمیایی شدن شهید حاج عبدالله نوریان
به روایت حاج ابراهیم قاسمی
#شهید_حاج_عبدالله_نوریان #گردان_تخریب #لشگر_سید_الشهداء #ابراهیم_قاسمی
@khaledin_com
@alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای اعزام شهید سلطان علی معصومی به گردان تخریب
به روایت برادر شهید و رزمنده گردان تخریب ، حاج اصغر معصومی
#اصغر_معصومی #شهید_سلطانعلی_معصومی #مرحوم_حاج_پرویز_معصومی #شهید_حاج_عبدالله_نوریان #گردان_تخریب #لشگر_ده_سید_الشهدا
@khaledin_com
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#حکایت_آمدن_شهید_محمد_کاشیها_به_لشگر_10_به_روایت_خودش
#چی_شد_که_شدم_معاون_گردان_المهدی
قبلا در لشگر 27 گردان مالک بودم
شهید صمد یکتا به من گفت اگر میشه شما انتقالی بگیرید و به لشگر10 بیایید
فکر کنم 10 خرداد ماه 65 بود که اومدم لشگر10 گردان المهدی
قرار شد با برادر صمد بریم گردان رو تحویل بگیریم
10 خرداد برادر صمد به عنوان فرمانده گردان معرفی شد
اون موقع گردان کادر نداشت . یا به مرخصی رفته بودند یا تسویه حساب کرده بودند
گردان با توان یگ گروهان جهاد به مسولیت مهدی حاج حسن فعال بود
قرار شد من هم به عنوان معاون گردان و هم مسوول گروهان ایثار باشم
و برادر رضا حسن هم مسوول گروهان شهادت شد
@alvaresinchannel
🌺🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿
#عملیات_کربلای_یک
به روایت معاون گردان المهدی(ع) لشگر10
#شهید_محمد_کاشیها
برای #اولین_بار از #کانال_الوارثین منتشر میشود
🔶🌾🌾 زمانی که به ما ابلاغ عملیات شد 20 خرداد بود که ما رفتیم برای شناسایی حوالی #باغ_کشاورزی_مهران.
هنوز خط حد گردان ها مشخص نشده بود
اواخر خرداد ماه بود که جلسه ای برگزار شد و قرار بر این شد که گردان قمربنی هاشم(ع) گردان حضرت قاسم (ع) و زهیر عملیات کنند و سایر گردان ها در احتیاط باشند که فردای اون روز آماده باش لغو شود و گردان ها رفتند مرخصی که 15 روز مرخصی داشتند که 4 روز قبل از عملیات گفتند محدوده عملیات لشگر10 عوض شده و ماموریت عملیات گردان ها به سمت راست کمربندی دهلران ، پل شکسته و تپه های 177 تغییر پیدا کرده است.
سه شب #بچه های_اطلاعات کار کردند و یک شناسایی ضعیف و سطحی انجام دادند
فرمانده لشگر10 اصرار داشت که گردان المهدی باید محدوده عملیات داشته باشد
کادر گردان ضعیف بود و ساعات آخر یه تعداد از بچه های آموزش نظامی و تخریب به ما مامور شدند که خوب هم کمک کردند.
دقایق آخر هم یه چند تا از کادر #گردان_حر را به ما دادند.
وقتی بچه ها فهمیدند گردان المهدی(ع) خط شکن است خیلی شاد شدند و این خبر خیلی کمک کرد و روحیه ی معنوی بچه ها بالا رفت
قرار شد گردان المهدی(ع) اولین گردان لشگر باشد که به خط بزند ، حد فاصل چپ شیار گاوی تا لب جاده آسفالته و تا پل شکسته و از پل شکسته تا تپه 177 گردان علی اصغر(ع) عملیات کند و گردان حمزه هم در شیار گاوی دشمن رو مشغول تا گردان المهدی(ع) بتواند با دشمن درگیر شود .
شب عملیات از موقعیت #عشق_حسین با اتوبوس بچه های گردان را تا ایستگاه صلواتی آوردیم و از آنجا با وانت تا راه کار سیدالشهداء (ع) و قرارگاه تاکتیکی آمدیم. هوا داشت تاریک میشد که یه تعداد آمبولانس آمد و بچه ها رو تا شیار گاوی انتقال دادند و از اونجا هم تا خاکریز #دسته_عصایی پیاده آمدیم.
ساعت 9.30 دقیقه پشت خاکریز آماده دستور بودیم
نزدیک ساعت 10 بود که گروهان جهاد با همراهی برادر صمد فرمانده گردان المهدی(ع) به سمت کمین دشمن حرکت کردند.
و نزدیک ساعت 11 بود که برادر صمد رمز رو اعلام کرد و درگیری شروع شد.
وقتی ما رسیدیم معبر را #بچه_های_تخریب باز کرده بودند و گروهان قبل با دشمن درگیر بودند و یک تعداد از نیروهای کمین دشمن جلو آمده بودند و به سمت ما نارنجک می انداختند.
یکی از بچه های تخریب با ما بود
ازش خواستیم یک معبر برای ما باز کند تا آرپی جی زن ها بتوانند دشمن رو دور بزنند و تیربارها را خاموش کنند.
اولین سنگر دوشکای دشمن که با شلیک آرپی جی زن ها خاموش شد یه تعداد از نیروهای مستقر در کمین ها فرار کردند و ما نیروهای خودمان را داخلش مستقر کردیم.
هنوز یک دوشکا داخل #شیار_گاوی شلیک میکرد و مزاحم پیشروی بچه ها بود.
ساعت 3 نیمه شب بود که تقریبا کمین های محدوده ما سرکوب شدند و فقط یک دوشکا بود که از سمت گردان حمزه هنوز خاموش نشده بود و این امکان الحاق دو گردان را دچار مشکل کرده بود.
قبل از اینکه هوا روشن شود بلدوزر ها به خط رسیدند و مشغول زدن خاکریز شدند و بچه ها پشت خاکریزها جانپناه گرفتند.
در شیار گاوی موانع زیادی اعم از سیم خاردار و خورشیدی و مین بود و اجازه نمیداد که ما به سمت کمین ها حمله کنیم و دوشکا رو خاموش کنیم.
100 متر بیشتر خاکریز نبود و دشمن هم از این استفاده میکرد تا به سمت نیروهای ما نفوذ کند.
نزدیک صبح بود که خبر دارشدیم برادر صمد فرمانده گردان المهدی(ع) به شهادت رسیده.
نزدیک 6 صبح بود که یه تعداد از بچه های #گردان_علی_اکبر(ع) آمدند و به ما کمک کردند و خط تقویت شد و دشمن عقب کشید و یکمقدار فشار دشمن کم شد.
مهمات همراه ما تموم شده بود و تا مهمات رسید بعد از ظهر شده بود
گردان المهدی(ع) تا ساعت 6 بعد از ظهر روز 10 تیرماه پشت خاکریز بود و بچه های#گردان _علی_اکبر(ع) آمدند و ما عقب اومدیم.
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#آخرین_عکسها_با_فرمانده
چند روز قبل از سقوط #جزیره_مجنون
اواخر خردادماه سال 67
#سردار_شهید_حاج ناصر_اربابیان
شهادت 22 تیرماه 67 #فکه
@alvaresinchannel
#آخرین_ماموریت_در_جزیره_مجنون
#خردادماه_67
#جزیره_مجنون_شمالی
#جاده_خندق
سردار شهید #حاج_ناصر_اربابیان
معاون گردان تخریب لشگر10
روزهای آخر خرداد ماه 67 بود که #شهید_حاج_ناصر_اربابیان گفت: گفتند از غرب بیایید جنوب..
ما هم یاد گرفته بودیم که در جواب حرف فرمانده چرا نگیم..
من هم وسایلم رو جمع کردم و با تعدادی از بچه ها روانه جنوب شدیم.
رفتیم #مقر_الوارثین و اونجا گفت باید بریم #جزیره_مجنون و چند دست لباس غواصی برداشتیم و همراه برادر وحید بهاری و چند نفر دیگه عازم جزیره شدیم.
خط پدافندی لشگر10 در #جزیره_مجنون_شمالی در کنار جاده خندق بود.
ساعت 10 شب به سنگر مسوول محور رسیدیم. هوا خیلی گرم بود و به شدت هم دم داشت.
شام رو خوردیم و برای استراحت به سنگربچه های تخریب رفتیم...
سنگر بچه های تخریب خیلی گرم بود شهید ناصر یه پتو زیر سرش لوله کرد و خوابید و من هم از ترس موش های جزیره که گربه رو فراری میدادند توی اون گرما رفتم توی کیسه خواب و زیپش رو تا خرخره بالا کشیدم.. هنوز چشممون گرم نشده بود که سرفه های حاج ناصر شروع شد. من هم سرفه میکردم . سرفه هام خیلی خفیف بود اما حاج ناصر با سرو صدا و خلط سرفه میکرد.
اون شب تا صبح خواب نرفتیم و بعد از نماز صبح که یک مقدار هوا روشن شد با قایق رفتیم برای سرکشی به موانع مقابل دشمن..
در مسیر که میرفتیم به حاج ناصر گفتم : حاج ناصرغلط نکنم یه خبرهایی هست.
نگاه کن آب خیلی بالا اومده. دفعه قبل که اینجا اومدیم پاسگاه های شناور، داخل نیزارها کاملا استتار شده بود اما الان قشنگ با بالا اومدن آب در تیر رس دشمن هستند.
به یکی از پاسگاهها که از همه به خط دشمن نزدیک بود رسیدیم. قایق پهلو گرفت و پیاده شدیم.
فرمانده پاسگاه منتظرمون بود. بلا فاصله رفتیم سراغ موانع...
سیم خاردار و مین هایی که چند ماه قبل کار گذاشته بودیم بیش از یک متر زیر آب رفته بود و براحتی با قایق میشد از روی اون عبور کرد.
فرمانده پاسگاه نگران بود. میگفت شبها از سمت دشمن سر و صدا زیاد میاد.
حاج ناصر یه خورده دلداریش داد و رو به من کرد و گفت : جعفرلباس غواصی بپوش و یه سری به مین ها و موانع بزن.
من هم با اکراه لباس پوشیدم.. چون تازه طاول ها ی روی بدنم رو چرب کرده بودم و مضافا میدونستم آب جزیره خیلی شوره و به محض رسیدن به زخم ها اذیتم میکنه.
پریدم توی آب و یه مقدار بدنم خیس شد و از آب بالا اومدم و لباس غواصی رو تنم کردم و وارد آب شدم.
با احتیاط بالای سر موانع رفتم و از داخل عینک غواصی اطراف مین های کار گذاشته شده داخل آب رو چک کردم. سیم تله ها تکون نخورده بود و آماده انفجار بود اما سطح آب روی همه ی موانع رو پوشونده بود.
چند تا پاسگاه دیگه رو هم رفتیم و نتیجه این شد که بایستی دوردیف سیم خاردارتوپی به موانع اضافه بشه و یک ردیف مین جهنده M16 هم با ارتفاع آب، روی دستک های بلند کار بگذاریم.
برای مهار مین ها روی آب باید از نبشی استفاده میکردیم .
حالا نه نبشی به اندازه مورد نیاز داشتیم و نه سیم خاردار توپی در دسترس بود.
سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت مهندسی رزمی قرارگاه داخل جزیره و سراغ نبشی و سیم خاردار گرفتیم .. متاسفانه دست خالی برگشتیم. در مسیر برگشت به قرارگاه بچه های جهاد تهران توی جزیره سر زدیم اون ها سیم خاردار داشتند و در اختیار ما گذاشتن اما نبشی پیدا نکردیم و قرار شد حاج ناصر به اهواز بره و از اردوگاه کوثر بیاره...
راستش موقع رفتن حاج ناصر به اهواز من خیلی نگران بودم و احتمال میدادم امشب و فردا شب عراق حمله کنه...هر چی اصرار کردم من رو هم ببرید قبول نکردن.
من به اتفاق چند تا از بچه های تخریب در جزیره موندیم تا اونها رفتند و برگشتند.
با هر مشکلی بود دور و اطراف پاسگاههای شناور در آب رو با مین هایی که روی دستک ها نصب شده بود با سیم تله ها مسلح کردیم وسیم خاردارها رو هم جلوش داخل آب کشیدیم و موانع آبراهه هایی که احتمال نفوذ دشمن ازش بود با مین وسیم خاردار مسدود کردیم و چند تا عکس یادگاری گرفتیم و از جزیره بیرون اومدیم....
وقت بیرون اومدن از جزیره مجنون این شعر رو زمزمه میکردیم
این شعری بود که شهید غلامحسین رضایی توی سختی های کار درجزیره مجنون زمزمه میکرد
بار الها جزیره مجنون ... شده گلگون
ایخدا برسون.... امام زمون..
ما از جزیره رفتیم اهواز و بعدش هم #مقر_الوارثین و از اونجا با #شهید_حاج_ناصر_اربابیان رفتیم سردشت وبه جمع بچه های تخریب درمنطقه عملیاتی ماووت پیوستیم..
و اونجا خبر دار شدیم عراق جزیره مجنون رو با بمباران وسیع شیمیایی تصرف کرده...
4 تیرماه جزیره مجنون به دست دشمن افتاد و روز 22 تیرماه سردار #شهید_تخریب_حاج_ناصر_اربابیان از#منطقه_عملیاتی_فکه آسمانی شد
یاد اون روزهای خوب بخیر
راوی: جعفر طهماسبی
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
1️⃣ #حرف_های_مادرانه
#مصاحبه_با_والده_شهید_حاج_ناصر_اربابیان
معاون گردان تخریب لشگر10
✅ناصر اولین فرزند من بود و من بسیار روی او حساس بودم.
یک بار او را به دکتر بردم و گفتم آقای دکتر فکر کنم پسرم مشکلی دارد چون وقتی گریه میکند اشکش در نمیآید!
دکتر خندید و گفت نه مشکلی نیست
باز با نگرانی گفتم نکند مجرای اشکش بسته باشد
دکتر باز هم خندید و گفت مشکلی نیست. گریههایش واقعی نیست.
این موضوع تبدیل شده بود به عاملی برای خندهی دیگران.!!!!
میگفتند بچهاش را برده دکتر گفته بچهام گریه میکند ولی اشکش در نمیآید…
همیشه فکر میکنم نان حلالی که سر سفره پدرم خوردم و بعدها نان حلالی که همسرم سر سفره گذاشت باعث همه خیرها و برکت هایی است که شامل حالمان شده است.
✅آنقدر بچه هایم را دوست داشتم که شب ها بلند میشدم وقتی که خواب بودند نگاهشان میکردم تا مطمئن شوم زنده هستند و نفس میکشند. نفسم به نفسشان بند بود.
اما اجازه ندادم کسی گریه و بیتابیام را ببیند.
همیشه خدا را شکر میکنم که سعادت داشتم امانتش را به بهترین نحو تقدیمش کنم اما غم دوری فرزند، هیچ وقت سرد نمیشود.
برگرفته از سایت لشگر10 با آدرس https://www.l-10.ir
@alvaresinchannel
گلزارشهداى بهشت زهرای تهران
دعای ندبه
جمعه 3 تیرماه 1401
یادبود سالگرد #جانباز_شهید_مهران_عبدالمناف
مهدیه شهدای بهشت زهرای تهران ساعت 7/30 صبح
با مداحی حاج جعفر طهماسبی
@alvaresinchannel
#گزارش_تصویری
دعای ندبه در جوار شهدا
گلزار شهدای تهران
3 تیرماه 1401
یادبود جانباز شهید مهران عبدالمناف
@alvaresinchannel