eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
908 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
712 ویدیو
66 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌸🌿 ✍️✍️ راوی: شهید سال 1345 در کرج به دنیا آمد و در گلشهر زندگی کرد. از وقتی خودش را شناخت دیگر بندگی کرد و خوب هم بندگی کرد. جوانهای خیلی‌هایشان رسول را نمی‌شناسند. آهای نوجوان‌های 16 ساله، او هم سن شما بود رفت جبهه و در جبهه ماندگار شد. در میان گردان‌های گوناگون حاضر در ، شاید با جرات بتوان گفت که بیشتر از همه به شهادت نزدیک بودند. آنها هر لحظه باید خود را برای رفتن به معراج آماده می‌کردند. رسول مثل بعضی‌ها برای جبهه نرفت بلکه برای جبهه رفت. او در جبهه دنبال کمال بود و سعی می‌کرد در جبهه جایی که نوک پیکان سختی‌هاست باشد. پس رسول «تخریب‌چی» شد. همه وجودش در سوز و گداز بود و اگر خنده و شوخی هم می‌کرد دنبال رد گم کردن بود. بخشی از دل نوشته شهید «فیروزبخت»: معلوم نیست که چه کسی از برادرانی که با ما هستند تا آخر جنگ زنده بمانند. شاید من جزو یکی از آنها باشم که توفیق شهادت را نداشته باشم و زنده بمانم نمی‌دانم آن موقع چه حالتی به من دست می‌دهد. الان که دارم فکر آن موقع را می‌کنم سینه‌ام درد می‌گیرد و از خدا می‌خواهم .... خوشا آنانکه جانـان می‌شناسند طریق عشق و ایمان می‌شناسند بسی گفتیم و گفتند از شهیدان شهیدان را شهیدان می‌شناسند یک هفته قبل از شهادتش، من و رسول توی چادر لشکر 10 توی ، تنها شدیم او با خودش خلوت کرده بود دیدم صورتش خیسه، انگار گریه کرده تا منو دید با آستین لباسش اشک هاشو پاک کرد. دیدم حال و حوصله شوخی رو نداره، یه خورده با هم درد دل کردیم. رسول بدون مقدمه با نگرانی گفت: نمی‌دونم چرا کار ما درست نمیشه. همه رفقای ما یکی یکی رفتند و داره جنگ تموم میشه و ما هنوز زنده‌ایم. تورو خدا بیاییم یه کاری کنیم. یک عده هنوز تو گردان نیومده پرواز می‌کنند. دیدم حال خوبی داره گفتم بذار تو حال خودش باشه و بدون خداحافظی ازش جدا شدم. بخت در پاک‌سازی به همراه همرزم شهیدش در 10 آبان 66 بر اثر انفجار آسمان پر کشید. 🌿🌸 🌸🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 @alvaresinchannel
🌸🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌸🌿 ✍️✍️ راوی: شهید سال 1345 در کرج به دنیا آمد و در گلشهر زندگی کرد. از وقتی خودش را شناخت دیگر بندگی کرد و خوب هم بندگی کرد. جوانهای خیلی‌هایشان رسول را نمی‌شناسند. آهای نوجوان‌های 16 ساله، او هم سن شما بود رفت جبهه و در جبهه ماندگار شد. در میان گردان‌های گوناگون حاضر در ، شاید با جرات بتوان گفت که بیشتر از همه به شهادت نزدیک بودند. آنها هر لحظه باید خود را برای رفتن به معراج آماده می‌کردند. رسول مثل بعضی‌ها برای جبهه نرفت بلکه برای جبهه رفت. او در جبهه دنبال کمال بود و سعی می‌کرد در جبهه جایی که نوک پیکان سختی‌هاست باشد. پس رسول «تخریب‌چی» شد. همه وجودش در سوز و گداز بود و اگر خنده و شوخی هم می‌کرد دنبال رد گم کردن بود. بخشی از دل نوشته شهید «فیروزبخت»: معلوم نیست که چه کسی از برادرانی که با ما هستند تا آخر جنگ زنده بمانند. شاید من جزو یکی از آنها باشم که توفیق شهادت را نداشته باشم و زنده بمانم نمی‌دانم آن موقع چه حالتی به من دست می‌دهد. الان که دارم فکر آن موقع را می‌کنم سینه‌ام درد می‌گیرد و از خدا می‌خواهم .... خوشا آنانکه جانـان می‌شناسند طریق عشق و ایمان می‌شناسند بسی گفتیم و گفتند از شهیدان شهیدان را شهیدان می‌شناسند یک هفته قبل از شهادتش، من و رسول توی چادر لشکر 10 توی ، تنها شدیم او با خودش خلوت کرده بود دیدم صورتش خیسه، انگار گریه کرده تا منو دید با آستین لباسش اشک هاشو پاک کرد. دیدم حال و حوصله شوخی رو نداره، یه خورده با هم درد دل کردیم. رسول بدون مقدمه با نگرانی گفت: نمی‌دونم چرا کار ما درست نمیشه. همه رفقای ما یکی یکی رفتند و داره جنگ تموم میشه و ما هنوز زنده‌ایم. تورو خدا بیاییم یه کاری کنیم. یک عده هنوز تو گردان نیومده پرواز می‌کنند. دیدم حال خوبی داره گفتم بذار تو حال خودش باشه و بدون خداحافظی ازش جدا شدم. بخت در پاک‌سازی به همراه همرزم شهیدش در 10 آبان 66 بر اثر انفجار آسمان پر کشید. 🌿🌸 🌸🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹 🌹 نیم ساعت از نیمه شب 12 ماه رمضان گذشته بود که مشرف شدم به امام زاده عبدالله(ع) شهرری. ساعت یک نیمه شب مناجات حاج محمدرضا غلامرضازاده شروع شد وسط مناجات ابوحمزه افتادم 🔴 اهل مناجات بودوخیلی هم بدگریه میکرد و چشم های پرخون و ورم کرده اش زود اون رو لو میداد.یک هفته قبل از شهادتش، من و رسول توی چادر لشکر10توی ، تنها شدیم او با خودش خلوت کرده بود دیدم صورتش خیسه،انگارگریه کرده تا منو دید با آستین لباسش اشک هاشو پاک کرد. دیدم حال وحوصله شوخی رو نداره،یه خورده باهم درد دل کردیم.رسول بدون مقدمه با نگرانی گفت:نمی‌دونم چرا کار ما درست نمیشه. همه رفقای ما یکی یکی رفتند و داره جنگ تموم میشه و ما هنوز زنده‌ایم. تورو خدا بیاییم یه کاری کنیم. یک عده هنوز تو گردان نیومده پرواز می‌کنند. دیدم حال خوبی داره گفتم بذار تو حال خودش باشه و بدون خداحافظی ازش جدا شدم. بخت در پاک‌سازی به همراه همرزم شهیدش در10 آبان 66بر اثر انفجار آسمان پر کشید.(جعفرطهماسبی) 🌿🌸 🌸🌿🌿🌿 @alvaresinchannel
🌸🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌸🌿 ✍️✍️ راوی: شهید سال 1345 در کرج به دنیا آمد و در گلشهر زندگی کرد. از وقتی خودش را شناخت دیگر بندگی کرد و خوب هم بندگی کرد. جوانهای خیلی‌هایشان رسول را نمی‌شناسند. آهای نوجوان‌های 16 ساله، او هم سن شما بود رفت جبهه و در جبهه ماندگار شد. در میان گردان‌های گوناگون حاضر در ، شاید با جرات بتوان گفت که بیشتر از همه به شهادت نزدیک بودند. آنها هر لحظه باید خود را برای رفتن به معراج آماده می‌کردند. رسول مثل بعضی‌ها برای جبهه نرفت بلکه برای جبهه رفت. او در جبهه دنبال کمال بود و سعی می‌کرد در جبهه جایی که نوک پیکان سختی‌هاست باشد. پس رسول «تخریب‌چی» شد. همه وجودش در سوز و گداز بود و اگر خنده و شوخی هم می‌کرد دنبال رد گم کردن بود. بخشی از دل نوشته شهید «فیروزبخت»: معلوم نیست که چه کسی از برادرانی که با ما هستند تا آخر جنگ زنده بمانند. شاید من جزو یکی از آنها باشم که توفیق شهادت را نداشته باشم و زنده بمانم نمی‌دانم آن موقع چه حالتی به من دست می‌دهد. الان که دارم فکر آن موقع را می‌کنم سینه‌ام درد می‌گیرد و از خدا می‌خواهم .... خوشا آنانکه جانـان می‌شناسند طریق عشق و ایمان می‌شناسند بسی گفتیم و گفتند از شهیدان شهیدان را شهیدان می‌شناسند یک هفته قبل از شهادتش، من و رسول توی چادر لشکر 10 توی ، تنها شدیم او با خودش خلوت کرده بود دیدم صورتش خیسه، انگار گریه کرده تا منو دید با آستین لباسش اشک هاشو پاک کرد. دیدم حال و حوصله شوخی رو نداره، یه خورده با هم درد دل کردیم. رسول بدون مقدمه با نگرانی گفت: نمی‌دونم چرا کار ما درست نمیشه. همه رفقای ما یکی یکی رفتند و داره جنگ تموم میشه و ما هنوز زنده‌ایم. تورو خدا بیاییم یه کاری کنیم. یک عده هنوز تو گردان نیومده پرواز می‌کنند. دیدم حال خوبی داره گفتم بذار تو حال خودش باشه و بدون خداحافظی ازش جدا شدم. بخت در پاک‌سازی به همراه همرزم شهیدش در 10 آبان 66 بر اثر انفجار آسمان پر کشید. 🌿🌸 🌸🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 🔸روایت شهید زعفری از عملیات خیبر: بود وبا توی درگیری های کنار هم بودیم..توی محاصره تانکها نزدیک دهکده داخل جزیره گیر افتاده بودیم.خاکریزی که پشتش بودیم باگلوله های مستقیم تانک هر لحظه داشت کوتاه تر میشد.با شهادت و مفدود شدن فاصله مون کم شده بود.دیدم سرصدامیاد نگاه کردم دیدم یکی از به چندمتری ما رسیده.به حاج قاسم اشاره کردم. دیدم تند تند داره حمدوسوره میخونه..بهش گفتم داری فاتحه ی خودت رو میخونی. . دیدم داره با پیم نارنجک ور میره. گفتم: میخواهی چیکار کنی گفت مواظب من باش میرم سراغ تانک.. اگر تانک به خاکریز برسه دخل همه رو میاره در یک آن ، با همه ی توانش دوید سمت تانک واز شنی ها بالا رفت و برجک رو باز کرد و نارنجک رو داخلش انداخت. و تانک رو منفجر کرد. غلام میگفت : وقتی اومد پشت خاکریز تلو تلو میخورد. بهش گفتم برادر اصغری داشت قلبم میومد توی جورابم. گفت خدا بهم رحم کرد. یاد هر دوشون بخیر 10آبانماه سال 66 با انفجار مین والمر از منطقه عملیاتی سردشت پرکشید و هم در 19 اسفند ماه 66 از جبهه جنوب میهمان آسمانیان شد. @alvaresinchnnel
🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 سردار شهید تخریب حاج رسول فیروزبخت 🟢 اهل مناجات بودوخیلی هم بدگریه میکرد و چشم های پرخون و ورم کرده اش زود اون رو لو میداد.یک هفته قبل از شهادتش، من و رسول توی چادر لشکر10توی ، تنها شدیم او با خودش خلوت کرده بود دیدم صورتش خیسه،انگارگریه کرده تا منو دید با آستین لباسش اشک هاشو پاک کرد. دیدم حال وحوصله شوخی رو نداره،یه خورده باهم درد دل کردیم.رسول بدون مقدمه با نگرانی گفت:نمی‌دونم چرا کار ما درست نمیشه. همه رفقای ما یکی یکی رفتند و داره جنگ تموم میشه و ما هنوز زنده‌ایم. تورو خدا بیاییم یه کاری کنیم. یک عده هنوز تو گردان نیومده پرواز می‌کنند. دیدم حال خوبی داره گفتم بذار تو حال خودش باشه و بدون خداحافظی ازش جدا شدم. 🔸 بخت در پاک‌سازی به همراه همرزم شهیدش در10 آبان 66بر اثر انفجار آسمان پر کشید.(جعفرطهماسبی) 🌿🌸 🌸🌿🌿🌿 @alvaresinchannel