eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
892 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
689 ویدیو
66 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 به یاد علمدار بی دست گردان امام حسن (ع) لشکر ۱۰ حضرت سید الشهدا (ع) سردار شهادت: مرداد ۱۳۶۷ جاده اهواز-خرمشهر ✅ جانباز آزاده حاج مصطفی محمدی: 🔹روز اول مرداد سال ۶۷ به فرماندهی شهید حاج سعید تراب به سمت خرمشهر حرکت کردیم . بعد از کیلومتر ۴۰ جاده اهواز-خرمشهر در ضلع جنوبی جاده از ماشین پیاده شدیم و در آنجا مستقر شدیم که با حمله ی ناگهانی دشمن بعثی مواجه شدیم . در این عملیات که بعدها دفاع سراسری نام گرفت ، من و چند تن دیگر به اسارت بعثی ها در آمدیم . آخرین باری که را دیدم روی خاک ریز با تیربار به سمت دشمن شلیک میکرد. در همین عملیات ما اسیر شدیم و حاج سعید شهید شد. ما را اول به اردوگاه ۱۷ نهروان و ۱۸ بعقوبه بردند . بعد از ۲۶ ماه آزاد شدیم و به میهن بازگشتیم ما به زندگی برگشتیم و حاج سعید به معراج رفت... @alvaresinchanne;
بعد از 36 سال در کنار مزار همسنگران شهید 🔶 حماسه دفاع سراسری 1 مرداد ماه 1367 این ها جوون ها و نوجوون هایی بودند که به مصاف دشمن رفتند عده ای شهید شدند تعدادی اسیر شدن و جمعی هم سالم در رفتند که امروز راوی اون روزهای مردانگی باشند این ها بر عهدشون مانده اند و هنوز هم پای کار جانفشانی... امروز هم که سر آمده اند پشتشان به شهدا گرم است... جماعت یه دنیا فرقه بین دیدن و شنیدن برید از اونا بپرسید که شنیده ها رو دیدند.... 🔷 تصاویر از سید محمد جوزی برادر که در در تاریخ 1 مرداد 1367 در جاده اهواز خرمشهر آسمانی شد.. @alvaresinchannel
✅ بزرگداشت شهدای گردان ها و واحدهای لشگر10 سیدالشهداء(ع) روز دوشنبه 1 مرداد سومین شب اجلاسیه شهدای گردان ها و واحدهای لشگر10 در حسینیه فاطمه الزهراء(س) ستاد سپاه سیدالشهداء(ع) با حضور خانواده شهدا و رزمندگان گردان های حضرت قاسم(ع)،گردان زهیر،گردان حر،گردان عاشورا،توپخانه،زرهی،پدافنر،تعاون و پرسنلی با روایتگری سردار حاج عباس قهرودی و سخنرانی حجت الاسلام حسینی نوری امام جمعه محترم شهریار برگزار گردید.. در این مجلس یاد و خاطره فرماندهان گردان ها و واحدهای لشگر10 در سال های دفاع مقدس با روایت زندگینامه آنان گرامی داشته شد.. 🔷 لشگر 10 سیدالشهداء(ع) در دفاع مقدس 3800 شهید تقدیم نموده است. @alvaresinchannel
🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹 🌹 🍁🍃 شهادت 3 مرداد 67 جاده اهواز خرمشهر ✔️🔹 فشنگ اسلحه ام تموم شد و دیگه کاری از دستم بر نمیومد . فقط یک نارنجک تو جیب بغلم نگهداشته بودم تا اگر بحث اسارت پیش اومد ازش استفاده کنم. چند بار تلاش کرد بسته های ۱۰ تایی فشنگ برام پرت کنه که بهم نمیرسید . عراقیها هم که منو تنها دیده بودن با انواع مهمات (آرپی جی.تیربار ونارنجک) به سمت من شلیک میکردند. توی دو مرحله که نارنجک انداختن دوتا ترکش نارنجک خورد تو دست و پای چپم . خانی فرسنگی و بقیه بچه ها برای اینکه منو نجات بدهند دائم آتیش میریختن بسمت عراقیها و بمن میگفتن آتیش میریزیم رو سرشون تو برگرد عقب . شهید خانی فرسنگی چند بار سرشو از خاکریز آورد بالا و با کلاش آتیش میریخت و من هر بار میدیدم تک تیرانداز عراقی بسمتش شلیک میکرد. دفعه آخری که سرشو آورد بالا که آتیش بریزه من دیدم عراقیا تیری زدن تو گونه اش . راوی: 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 @alvaresinchannel
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🍃🌹 : سوم مرداد 67 محل شهادت : ✍️✍️✍️✍️ راوی روز دوم مرداد ۶۷ برای انجام عملیات دفاع سراسری رفتیم اهواز ، . نماز مغرب و عشا و که خواندیم یکی از مسئولین گردان برای توجیه عملیات و ماموریت های_تخریب آمد. اول صحبتش از نحوه شهادت ( معاون گردان حضرت زهرا) که روز قبل یه شهادت رسیده بودند و این که ظاهرا بعثی هاا بنزین ریخته بودن روی پیکر مطهرش و آتیشش زده بودن گفت. بچه هایی که حاج سعید تراب رو میشناختن( منجمله من) با شنیدن نحوه شهادتش خونمون بجوش اومده بود. بچه ها توجیه و به گردانها مامورشدیم. بغیر از سیم چین ووسایا مورد نیاز ... به نفرات تخریب اسلحه کلاشینکف هم تحویل داده شد که ضمن معبر زدن با سایر رزمندگان به دفاع و عقب راندن عراقیها بپردازیم . من و به یکی از گروهانهای (ع) مامور شدیم . شب تا صبح درحرکت بودیم تا به خط تعیین شده(پاسگاه زید) برسیم. نماز صبح را که خواندیم زدیم به خط . در حین کاربرادر رضا کاشی هم بما ملحق شد . دشمن هرچقدر در توانشون بود تانک و زرهی آورده بودن اما نیروی ایمان رزمندگان خاکریز به خاکریز عراقیها رو عقب میراند. باید درحین پیشروی سنگرهای عراقیها رو پاکسازی هم میکردیم وچون عراقیها خیلی سریع عقب نشینی میکردن ماهم فقط با انداختن نارنجک توسنگرهاشون پاکسازی رو انجام میدادیم . من و شهید خانی فرسنگی و سایر رزمندگان دیگه رسیده بودیم به آخرین خاکریز عراقیها . فقط یک خاکریز کوتاه یک متری مابین ما و عراقیها بود فاصلمون حدود ۱۵ متر بود. اولش بچه ها به اشتباه فکر کردن عراقیها، بچه های هستن ولی بعداز اینکه دو سه تا از بچه ها رو زدن فهمیدیم عراقین . یکی از بچه ها در حین تیراندازی گلوله ای خورد به بازوش و مجروح شد. بچه ها تقریبا با آتیش عراقیها همونجا زمین گیر شدن. من توی یک لحظه از خاکریز خودمون عبور کردم و خودمو رسوندم به اون خاکریز یک متری. بچه های دیگه کپ کردن و نیومدن و من تنهایی پشت همون خاکریز بودم . با عراقیها حدود ۵ متر فاصله داشتم. فشنگ کلاشم تموم شد و دیگه کاری از دستم بر نمیومد . فقط یک نارنجک تو جیب بغلم نگهداشته بودم تا اگر بحث اسارت پیش اومد ازش استفاده کنم. چند بار تلاش کرد بسته های ۱۰ تایی فشنگ برام پرت کنه که بهم نمیرسید . عراقیها هم که منو تنها دیده بودن با انواع مهمات (آرپی جی.تیربار ونارنجک) به سمت من شلیک میکردند. توی دو مرحله که نارنجک انداختن دوتا ترکش نارنجک خورد تو دست و پای چپم . خانی فرسنگی و بقیه بچه ها برای اینکه منو نجات بدهند دائم آتیش میریختن بسمت عراقیها و بمن میگفتن آتیش میریزیم رو سرشون تو برگرد عقب . شهید خانی فرسنگی چند بار سرشو از خاکریز آورد بالا و با کلاش آتیش میریخت و من هر بار میدیدم تک تیرانداز عراقی بسمتش شلیک میکرد. دفعه آخری که سرشو آورد بالا که آتیش بریزه من دیدم عراقیا تیری زدن تو گونه اش .چند لحظه بعد با رسیدن نیروهای کمکی شرایط عوض شد و آتیش بچه ها بیشتر شد و من تونستم خودمو بکشم عقب. امداد گر دست و پای منو پانسمان کرد و گفت اگه میتونی خودتو بکش عقب . من قبل از رفتن چون هنوز باورم نشده بود که خانی فرسنگی شهید شده باشه رفتم که چفیه رو از روی صورتش بردارم ببینمش ولی امدادگر نگذاشت و گفت خودتو بکش عقب. لنگ لنگان میومدم که رضا کاشی رو دیدم تیر خورده تو رانش و یکی از بچه ها داشت روی زمین میکشیدش عقب . منم که رسیدم بهشون دوتایی دستای کاشی رو گرفتیم و میکشیدیمش درحالیکه خودمم لنگ میزدم. تا اینکه وانتی رسید و سوارش شدیم و اومدیم . سالها بعد که رفته بودم سر قبر شهید خانی فرسنگی تو قطعه ۴۰ بهشت زهرا ، مادرشهید رو اونجا دیدم و چون هنوز باورم نمیشد اون شهید بزرگوار بخاطر نجات من شهید شده از مادرش نحوه شهادتشو پرسیدم که مادرش گفت من خودم ندیدم ولی دوستاش گفتن تیر خورده زیر چشمش که اونموقع برام مسجل شد اشتباه ندیدم نحوه شهادت اون بزرگوارو تاریخ شهادتش صبح سوم مرداد ۶۷ بود . روحش شاد 🍃🌹 🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 🌹🔹 شهادت 3 مرداد 1367 جاده اهواز- خرمشهر بعد از در بهار سال 66 اومد . قبلا گردان رزمی بود. زود خودش رو پیدا کرد و از نیروهای عملیاتی بود فرمانده ما نگاه ویژه ای بهش داشت. تیر اندازیش حرف نداشت. حتی گلوله آرپی جی رو خیلی دقیق به هدف میزد. توی رزم های شبانه کمک بچه ها میکرد. یک شب در رزم شبانه از بالای اونقدر دقیق گلوله آرپی جی رو بین دو تا چادر بچه ها زد که من با همه ی وجودم بهش گفتم . دمت گرم توی کارهای سخت همیشه پیش قدم بود. شهید زعفری وقتی میخواست صداش کنه نمیتونست اسم فامیلش رو صدا کنه... یه خورده فکر میکرد و صداش میکرد.. برادر بیلولی اون هم قهقه میخندید. بعد از شهادت که خیلی با هم صمیمی بودند خیلی به هم ریخت. هوای رفتن به سرش زده بود. تا آخر سال 66 توی تخریب موند. میگفت مثل اینکه ما اینجا شهید نمیشبم سال 67 رفت السلام و شهیددقایق آخر جنگ شد و سوم مرداد 67 در نبردی عاشورایی با لب تشنه به لقاءحق شتافت. @alvaresinchel