◻️❤️◻️
حسین ع ❤️ جان
من دلم پیش کسی نیست ،تو را میخواهم!
آسمان دلم ابریست ، تو را میخواهم
انا مجنون الحسین ع ❤️
اگر اوضاع زندگی خوب است
از آن لذت ببرید چون همیشگی نیست.
اگر اوضاع بد است،
نگران نباشید
چون این شرایط هم همیشه نمیماند.
راز زندگی مؤفق و عمر طولانی اینه که
نصف بخوریم
دو برابر راه بریم
سه برابر بخندیم
و بیاندازه نیکی کنیم و عشق بورزیم💞
🍂سه شنبه شب سکوتم ناگهانی می شود
🍃دلم لبریز عطر مهربانی می شود
✨همین که قطره اشکی چکید از دیده عشق
🍁هوای سینه من جمکرانی می شود
⛅️ #السلام_علیک_یا_بقیة_الله⛅️
🌹
بعضی مواقع خداوند متعال میخواهد کسی را در مراتب بندگی زود بالا برود. به همین خاطر درهای زندگی او را مثل دیگ زودپز محکم میبندد و او را در سختی قرار میدهد.
خود ما نمیدانیم که آیا ما در سختی ها بهتر خداوند را بندگی میکنیم یا در خوشی هایمان... اکثر کسانی که به مراتب بالای بندگی رسیدند، زندگی سختی داشته اند.
#امشبــ 🌙
از تمام شبــ✯ها آرامترم ✨
نگران فردا نیستم✿
همہ چیز را بہ #خدا سپرده ام ✨
او بزرگــ و مهربان استـــ✨
#شبتون_آروم
✾★
برای رویا پردازی وقت بگذارید،
زیرا سرچشمه شادیست
برای زندگی کردن وقت بگذارید
زیرا زمان به سرعت میگذرد
و هرگز باز نمیگردد
ماموریت ما در زندگی
بدون مشکل زیستن نیست
با انگیزه زیستن است🍃🌸🌷🍃
💕
ز عشقت سوختم ای جان کجایی
بماندم بی سر و سامان کجایی
نه جانی و نه غیر از جان چه چیزی
نه در جان نه برون از جان کجایی
ز پیدایی خود پنهان بماندی
چنین پیدا چنین پنهان کجایی
هزاران درد دارم لیک بی تو
ندارد درد من درمان کجایی
چو تو حیران خود را دست گیری
ز پا افتادهام حیران کجایی
ز بس کز عشق تو در خون بگشتم
نه کفرم ماند و نه ایمان کجایی
بیا تا در غم خویشم ببینی
چو گویی در خم چوگان کجایی
ز شوق آفتاب طلعت تو
شدم چون ذره سرگردان کجایی
شد از طوفان چشمم غرقه کشتی
ندانم تا درین طوفان کجایی
چنان دلتنگ شد عطار بی تو
که شد بر وی جهان زندان کجایی
خواهرم میدانۍ شیرینۍچـــاڋر
در چیست؟
اینڪه تو لباس سربازےحجت ابن
الحسن را بر تن میڪنۍ😍
این ڪه مولا با دیدنت لبخند
رضایت بر لب هایش مۍآید☺️
و تو دو✌️گوهر گرانبهاے خویش
را ڪه حیاوعفتت میباشد را
حفظ مۍڪنۍ
با همین یڬ چــاڋر ساده میدانۍ
به استحڪام چندخانوادڪمڪ
ڪرده اے؟
میدانۍ جلوے چه میزان گناه را
گرفته اے؟
به خدا قسم اینها با دنیایۍ قابل
تعویض نمۍباشن♥️
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
💎 وقتى داشتم روى کاپوچينوى دخترکى کف مى ريختم که رفته بود توى نخ على که داشت آن گوشه براى خودش نماز مى خواند و پاک توى اين دنيا نبود،
و طرف مثل اينکه برد پيت را توى لباس احرام ديده باشد ،چشمهايش از حدقه بيرون زده بود.
داشتم به اين فکر مى کردم
که چقدر اين ناجور بودن هاى ظاهرى و اين غير مترقبه بودن ها قشنگ است.
اين که يک اسپرسو خور حرفه ای مثل على را ببينى که گوشه ى يک کافه ى پر از خرت و پرت هاى دنياى مدرن ، يک جانماز پر نقش نگار دست دوزى شده پهن کرده زمين و داره نماز سر وقتش را مى خونه .
يعنى من مى ميرم براى کسى که ،
حالا هر کجا که هست ، عين خودش باشه و خودش رو از ترس اينکه ديگران چه قضاوتى در باره اش مى کنند ،يک طورى که نيست جلوه نده ...
.
✍#فرهاد_جعفرى
📚کافه پيانو