آل یاسین
گفتم : چی بگم .... و سکوت.... 💔😔😭
#وصالباحضرتجانان 🕊❤️
هرکه دارد هوس کرب و بلا
گریه کند
هرکه شد عاشق آن صحن و سرا
گریه کند
هر که جا مانده از آن قافلهٔ
عشق حسین
زِ غَمَش نُدبه ڪند در همه جا
گریه کند
هرڪه را نیست مُیَسَّر
به زیارت برود😭
هرڪجا میشنود صوت عزا
گریه کند
#ماجاماندهایمشمانایبالزیارهماباشید
😭💔
🐬
در زندگی
لحظه های خیسی هستند
که حس می کنی
همراه هوا شسته می شوی
- سبک و زلال –
در حوالی هوشت
اتفاقهایی دارد می افتد ،
شادی خاک را می بینی ،
لبخند سنگ را .
می رقصی به همسرائی باد
همپای شاخه ها و علفها،
لحن گیاه را می فهمی ،
لهجه ی ماه را
و همراه پرندگان،
پرواز می کنی بر فراز تنت.
**
در زندگی
لحظه های خیسی هستند
که عموما لابلای آهن و سیمان گمشده اند.
اما همین که قلبت فشرده شود
-به لبخند قشنگی ، تلفن ناخواسته ای ، نم نم بارانی حتی –
از قوطی آهنیت بیرون می آیی،
هوای بلور
چکه چکه می لغزد روی لبت ،
مزمزه می کنی:
شوری شان شیرین،
درست مثل حس دوست داشته شدن،
نوبت ما سهل و آسان میرسد...
میدانم باور نمیکنید ولی همه ما میمیریم...
همه ما. عالیجنابها، صاحبان ژنهای خوب، زباله جمعکنها، حضرات، تجاوزکنندگان، رهبران عالی مقدار، اربابان تحریم، کاسبان تحریم ... همه! بدون استثنا. کمی دیرتر. کمی زودتر. یک دفعه. ناگهانی.
تمام می شویم. یک روز همین خانهای که سقف دارد خانه عنکبوتها و لانه خفاشها میشود؛ همین ماشینی که دوستش داریم، زیر باران در یک گورستان ماشین زنگ میزند، همین بچههایی که نفسمان به نفسشان بند است، میروند پی زندگیشان. حتی نمیآیند آبی بریزند روی سنگمان.
قبل از ما میلیاردها انسان روی این کره خاکی راه رفتهاند. مغرورانه گفتهاند: مگه من اجازه بدم! مگه از روی جنازه من رد بشید...
و حالا کسی حتی نمیتواند استخوانهای جنازهشان را پیدا کند که از روی آن رد بشود یا نشود!
قبل از ما کسانی زیستهاند که زیبا بودهاند، دلفریب، مثل آهو خرامان راه رفتهاند. زمین زیر پای تکان خوردن جواهراتشان لرزیده. سیبها از سرخی گونههایشان رنگ باختهاند و حالا کسی حتی نامشان را به خاطر نمیآورد.
قبل از ما کسانی بودهاند که در جمجمه دشمنانشان شراب ریختهاند و خوردهاند. سردارانی که گرزهای گران داشتهاند، پنجه در پنجه شیر انداختهاند، از گلوله نترسیدهاند و حالا کسی نمیداند در کجای تاریخ گم شدهاند!
همه این کینهها، همه این تلخیها، همه این زخمزبان زدنها، همه این کوفت کردن دقیقهها به جان هم، همه این زهر ریختنها، تهمت زدنها، توهین کردنها به هم... تمام میشود. از یاد میرود و هیچ سودی ندارد جز اینکه زندگی را به جان خودمان و همدیگر زهر کنیم.
اگر میتوانیم به هم حس خوب بدهیم کنار هم بمانیم، اگر نه، راهمان را کج کنیم. دورتر بایستیم و یادمان نرود که همه ما میمیریم. همه ما. بدون استثنا. کمی دیرتر. کمی زودتر. یک دفعه. ناگهانی...
زندگی کنید و بگذارید دیگران هم زندگی کنند!
🌸
#حکمت_۶۴
غفلت دنیا پرستان
اهل دنیا سوارانی در خواب مانده اند که آنان رامیرانند .
#امام_علی_ع
🌸
زیباترین شعر مولانا :👌
عاقبت خاک شود حسن جمال من و تو
خوب و بد می گذرد وای به حال من و تو
قرعه امروز به نام من و فردا دگری
می خورد تیر اجل بر پر و بال من و تو
مال دنیا نشود سد ره مرگ کسی
گیرم که کل جهان باشد از آن من و تو....
هر مرد شتربان اویس قرنی نیست
هر شیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیست
هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد
هر احمد و محمود رسول مدنی نیست
بر مرده دلان پند مده خویش میازار
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست
جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادر شدنی نییست
آنقد، درانتظارِ
امـضامانــدم
تاعاقبتم این شدو
تــنهامانــدم
شدروضه ے اربعینــِ
من مَڪشوفہ
چون مثل رقیہ
دخترتــ جا ماندم
#باز_هم_جا_موندم😭♥️
آل یاسین
همانطور كه داشتن یک پیانو شما را به يک پیانیست قابل تبديل نمیکند خواندن هزاران جمله موفقيت هم، شما
توانایی زندگی در لحظه اکنون و داشتن رضایت خاطر در لحظه ی حال را بسیاری از مردم ندارند.
وقتی در حال خوردن سوپ هستید، به دسر فکر نکنید.
وقتی در حال خواندن کتاب هستید، دقت کنید، ببینید افکار شما کجا هستند.
هنگام مسافرت به جای اینکه فکر کنید هنگام برگشتن به خانه چه کارهایی باید انجام شود، در همان مسافرت باشید.
اجازه ندهید لحظه اکنون که غیر قابل وصف است از دست برود
همه دارایی شما لحظه حال است ...
📕 لحظه ى حال
✍🏻 #وين_داير
[دانشگاه]
لیلا میگفت؛
/توی کلاس چادرت را دربیاور،راحت باش...
بعد از کلاس سر میگذاریم../
|من مات می ماندم از اینکه نامحرم داخل کلاس با نامحرم بیرون از کلاس چه فرقی دارد..!مثلا نکند کور بود بدبخت؟!|
[مرکز خرید]
/توی پاساژ دیگر چادرت را در بیاور...همه دارند نگاهمان میکنند دختر ...سمت خانه که رسیدیم سر میکنیم!/
|نامحرم بالای شهر با پایین شهر چه فرقی دارد؟!نکند خونش رنگین تر بود و من بیخبر؟|
[مسافرت]
/آخه کی لب دریا چادر سر میکند که ما دومی باشیم!چادرت را در بیاور،رفتنی باز سر میکنیم../
|نامحرم لب دریا با نامحرم ویلا چه فرقی دارد!؟ته ته فرقشان یک کرم ضد آفتاب بود!|
[عروسی]
/دم هتل و تالار...چادرت را بگذار توی کیف
برگشتنی سر میکنیم../
|نامحرم توی تالار با نامحرم کوچه بازار چه فرقی دارد؟!فوقش یک کروات بیشتر داشت؟!|
لیلا میگفت؛انقدر نامحرم نامحرم نکن...
خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو!
و من هاج و واج میماندم؛ بشوم همرنگ!نشوم همرنگ؟!
گاهی "من و من ها"،
میان این دو راهی های سخت،هاج و واج میمانیم..
خوشبحال "من هایی" که..
پیش از آنکه بال مشکی رنگشان بشکند و سقوط کنند..
راه را از بیراهه تشخیص میدهند!
آری!
بعضی چادری ها؛
گرچه رسوای "یک" جماعتند..
درعوض..
"یک" پا برای خودشان، فرشته اند!
#فاطمه
#نامحرم_نامحرم_است
#حجاب_و_حیا_مکان_ندارد