#سلام‌اربـابم•°•🌱🕊♥️•°• الـسَّــلامُ عَــلــَی الْــحُـســَیـنِ وعــَلــی عــَلِـیِّ بْـنِ الْـحُـسَـیْـن وعـَلـی اَوْلادِ الْـحُـسـَیــْن و عـَلـی اَصـْحـابِ الْـحُـسـَیْـن #صلۍ‌الله‌علیڪ‌یا‌اباعبدالله‌الحسین •┈┈••✾•🌸•✾••┈┈• @alzahra14 •┈┈••✾•🌸•✾••┈┈• #پایگاه_معصومیه

#روزتون‌بخیر•°•🌤☁️☕️•°• یہ‌روزی‌اگر‌حس‌کردی‌ڪہ آرزوهات‌دوره😔 یادت‌بیار‌خدانزدیڪہ..ツ •┈┈••✾•🌸•✾••┈┈• @alzahra14 •┈┈••✾•🌸•✾••┈┈• #پایگاه_معصومیه

🌤ذکـرامروز↯🌤 💛یا‌ ذَالجَلالِ ولاِکرام💛 🌻اے‌صاحب‌جلال وبزرگوارے🌻 ✨۱۰۰مرتبہ✨ •┈┈••✾•🌸•✾••┈┈• @alzahra14 •┈┈••✾•🌸•✾••┈┈• #پایگاه_معصومیه

#جـان‌کلام•°•💎🌱💕•°• وخدایی‌کہ‌دراین‌نزدیکی‌ میزن‌لبخندےツ بہ‌تمام‌ِ‌گره‌هاے‌کہ تصور‌دارم‌همگی‌کور‌شدند🔗🌿 •┈┈••✾•🌸•✾••┈┈• @alzahra14 •┈┈••✾•🌸•✾••┈┈• #پایگاه_معصومیه

#بیوگرافے‌•°•📝🌱🎀•°• ماراهِ‌خروج‌اضطراری‌ازغم‌هاروبلدیم↻ ^^ •┈┈••✾•🌸•✾••┈┈• @alzahra14 •┈┈••✾•🌸•✾••┈┈• #پایگاه_معصومیه

#دلتنگے•°•🕊🥀🧡•°• این‌چای‌روضه‌ها ☕️ که‌مرازیروروکند،‌ عطرش‌زدور، کارهزاران‌سبوکند :)🌱 •┈┈••✾•🌸•✾••┈┈• @alzahra14 •┈┈••✾•🌸•✾••┈┈• #پایگاه_معصومیه

#استورے‌‌•°•🎼🌻🌱•°• #پنـدانہ خوش‌قلب‌ترین‌ادمااونایی‌اند‌که🍓😇 •┈┈••✾•🌸•✾••┈┈• @alzahra14 •┈┈••✾•🌸•✾••┈┈• #پایگاه_معصومیه

#آیہ‌گرافے‌‌•°•📿🌸🌱•°• ‌○انَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَریبٌ مِنَ الْمُحْسِنینَ○ یقینا رحمتـ خدا به نیکـوکاران نزدیک است‌ツ [اعراف‌آیہ۵۶‌‌]🌱 •┈┈••✾•🌸•✾••┈┈• @alzahra14 •┈┈••✾•🌸•✾••┈┈• #پایگاه_معصومیه

#گزارش مراسم هفتگی هیات محبان الزهرا (س) با سخنرانی خانم اشرفی با موضوع امر به معروف ومدیحه سرایی خانم قائمی شنبه ۲۷\۶\۱۴۰۰ تعداد افراد شرکت کننده:حدود پنجاه نفر •┈┈••✾•🌸•✾••┈┈• @alzahra14 •┈┈••✾•🌸•✾••┈┈• #پایگاه_معصومیه

باید به این بلوغ برسیم که.... #مکتب_سلیمانی •┈┈••✾•🌸•✾••┈┈• @alzahra14 •┈┈••✾•🌸•✾••┈┈• #پایگاه_معصومیه

📒🌱📒🌱📒 📒🌱📒 #کافہ‌ڪتاب•°•📚🌸🕶•°• 📝نام‌ڪتاب⇦بہ‌شرط‌عاشقی 📑ناشر⇦شهیدڪاظمی 🤔موضوع⇦شهید مدافع حرم سعید سیاح طاهری به روایت همسر 🖋نویسنده: رضیه غبیشی ــــــــــــــــــــ 🌱در این‌کتاب داستان زندگی و رشادت و شهادت شهید مدافع حرم سعید سیاح طاهری را به روایت همسرش می‌خوانید. 📚بخشی ازکتاب به شرط عاشقی⇩ روز بعد از رفتنش، برای دیدن بابام به شیراز رفتم. زندگی در جریان بود، اما من خوب نبودم. نمی‌توانستم خوب باشم. دوشنبه شب خانهٔ بابام تماس گرفت و من با شنیدن صدایش آرامش گرفتم. رفتم تو حیاط تا صدایش را واضح‌تر بشنوم. گفت: «سلام خوبی، بابات اینا حالشون خوبه، خودت چطوری، راحت رسیدی؟ من ساعت دو دیشب رسیدم.» به صورت رمزی پرسیدم: «همون جای قبلی هستی؟» گفت: «آره.» با خودم گفتم: ای وای این بارم رفته حلب، همون جایی که ترکش خمپاره تو سرش خورده بود. - فعلاً اینجام تا ببینم چی می‌شه، حلالم کن. - حلال زنده و سلامتی. - کاری نداری؟ - نه قربانت، مواظب خودت باش، خداحافظ. یک‌باره دلم گرفت و به‌شدت دلتنگش شدم. نفسی عمیق کشیدم. هوای سرد و درخت‌های خرمالوی توی حیاط بی‌برگ و ساکت چون من سکوت کرده بودند. به آسمان سیاه شب نگاه کردم. انگار همه‌چیز مرا زیر نظر داشت: ستاره‌ها، آسمان و حتی درخت‌های خرمالوی منزل بابا. •┈┈••✾•🌸•✾••┈┈• @alzahra14 •┈┈••✾•🌸•✾••┈┈• #پایگاه_معصومیه

#والیپر•°•🕊📱🌱•°• #ڪتاب کانال‌خودتون‌روبہ‌دوستانتون‌معرفی کنید..♡ツ •┈┈••✾•🌸•✾••┈┈• @alzahra14 •┈┈••✾•🌸•✾••┈┈• #پایگاه_معصومیه

#یهـ‌حرفِ‌خوب•°•💜☁️🖇•°• تڪیہ‌دادم‌بہ‌آسمانی‌ڪہ خداروابرهایش‌نشستہ...ツ •┈┈••✾•🌸•✾••┈┈• @alzahra14 •┈┈••✾•🌸•✾••┈┈• #پایگاه_معصومیه

#حرفِ‌حساب•°•🥇🕊🎨•°• زیبایۍ‌درست‌از‌لحظھ‌ای‌آغازمیشھ🏃🏻‍♂ کھ‌تصمیم میگیری خودت‌باشۍ ‌‌‌ツ💪🏻 •┈┈••✾•🌸•✾••┈┈• @alzahra14 •┈┈••✾•🌸•✾••┈┈• #پایگاه_معصومیه