جسمی که ذوب شد 😓
__ بسیجی 16 ساله لشکر 41 ثارالله
که در عملیات کربلای یک
ذره ذره در آتش سوخت تا عملیات لو نرود
#شهید_علی_عرب...🌷🕊
✍ کوله پشتی اش پر از گلوله آتیش گرفت
نتونستند کوله رو ازش جدا کنند
از بچه هاخواست به راه خودشون ادامه
دهند و با چفیه دهان خودش رو بست
تا عملیات لو نرود...
تنها کف پوتینهاش که نسوز بود باقی ماند ...😭💔
استاد #شهید_مرتضی_مطهری:
چه معنی کنم شهید را؟!
اگر شور یک عارفِ عاشقِ پروردگار را با
منطق یک نفر مصلح با همدیگر ترکیب کنید از آنها "منطق شهید" در می آید...
چطور می توان این فداکاری ها را ندید و...
📸#گزارش_تصویری
🔹|جلسه تعامل و همدلی با بانوان شهرستان دهاقان|
📝به گزارش روابط عمومی فرمانداری شهرستان دهاقان؛ جلسه تعامل و همدلی با بانوان شهرستان دهاقان به ریاست #علی_جمشیدیان فرماندار شهرستان و بانوان شهرستان در سالن کنفرانس فرمانداری برگزار شد.
🔸در این جلسه فرماندار شهرستان دهاقان گفت: به قصه عفاف و حجاب با دیدگاه ایجابی و سپس دیدگاه سلبی باید نگاه کرد.
وی افزود: در حوزه عفاف و حجاب و ورزش بانوان باید تلاش شود و مطالبه گری بانوان اتفاق بیفتد.
💥خبر خوبی که فرماندار شهرستان دهاقان به بانوان دادند این بود که: فضای نمایشگاهی برای دستاوردهای بانوان در حال دایر شدن است و مکانی را برای نمایشگاه اختصاص خواهیم داد.
نبود موزه، نداشتن یک نمایشگاه دائمی، و همچنین دغدغه های بسیار دیگری داریم در مورد عفاف و حجاب که با کمک همدیگر سعی در برطرف کردن آن خواهیم داشت.
🔸در پایان جلسه انتخابات هیأت اندیشه ورز بانوان شهرستان دهاقان صورت گرفت.
🔻
🗓۱۴۰۲/۰۷/۱۵
http://dehaghan.gov.ir/
🌐 روابط عمومی فرمانداری شهرستان دهاقان
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄
🔆سفارش مؤكّد امام زمان (عج ) به خواندن زيارت عاشورا
سيّد احمد رشتى مى گويد:
تاريخ 1280 هجرى قمرى به عزم زيارت بيت اللّه از رشت به تبريز رفتم و از آنجا مركبى كرايه كرده و روانه شدم ، در منزل اوّل سه نفر ديگر با من رفيق شدند.
در يكى از منازل بين راه خبر دادند كه قدرى زودتر روانه شويم كه منزل آينده خطرناك و مخوف است كوشش كنيد كه از كاروان عقب نمانيد.
از اين جهت دو سه ساعت به صبح مانده راه افتاديم هنوز يك فرسخ نرفته بوديم كه هوا منقلب شد و برف باريدن گرفت به طورى كه رفقا هر كدام سرهاى خود را به پارچه پيچيدند و تند رفتند من هم هر چه كردم كه بتوانم با آنها بروم ممكن نبود سرانجام از آنها عقب ماندم و ناچار از اسب پياده شده و در كنار راه نشسته و متحير بودم مخصوصاً به خاطر ششصد تومان پولى كه براى هزينه سفر همراه داشتم نگرانى بيشترى داشتم .
با خود گفتم : همين جا تا صبح مى مانم و به منزل قبلى بر مى گردم و از آنجا چند نفر مستحفظ به همراه داشته خود را به قافله مى رسانم .
در اين انديشه بودم كه در برابر خود باغى ديدم كه باغبانى با بيلش برف درختان را مى ريخت تا مرا ديد جلو آمد و گفت : كيستى ؟
گفتم : رفقايم رفتند و من مانده ام و راه را نمى دانم .
به زبان فارسى فرمود: نافله بخوان تا راه را پيدا كنى . من مشغول نافله شدم نماز شب تمام شد باز آمد و فرمود: نرفتى ؟
گفتم : واللّه راه را نمى دانم .
فرمود: جامعه بخوان .
من زيارت جامعه را از حفظ نداشتم و اكنون هم از حفظ ندارم از جا بلند شدم و زيارت جامعه را تماماً از حفظ خواندم .
باز آمد و فرمود: نرفتى و هنوز اينجايى ؟
بى اختيار گريه ام گرفت ، گفتم : آرى راه را نمى دانم .
فرمود: عاشورا بخوان .
زيارت عاشورا را نيز از حفظ نداشتم و اكنون هم از حفظ ندارم از جا بلند شدم و مشغول زيارت عاشورا شدم و همه اش را حتى لعن و سلام و دعاى علقمه را از حفظ خواندم .
بار سوم آمد و فرمود: نرفتى و هستى ؟
گفتم : آرى نرفتم هستم تا صبح .
فرمود: من هم اكنون تو را به قافله مى رسانم . سپس رفت و بر الاغى سوار شد و بيل خود را به دوش گرفت و آمد.
فرمود: رديف من بر الاغ سوار شو. من هم پشت سر او سوار شدم و افسار اسبم را كشيدم ، اسب اطاعت نكرد.
فرمود: جلو اسب را به من بده . عنان اسب را به دست راست گرفت و راه افتاد. اسب در نهايت تمكين پيروى كرد.
سپس دست مباركش را بر زانوى من گذاشت و فرمود: شما چرا نافله نمى خوانيد؟
نافله ، نافله ، نافله ، سه بار تكرار كرد.
آنگاه فرمود: شما چرا عاشورا نمى خوانيد؟
عاشورا، عاشورا، عاشورا.
سپس فرمود: شما چرا جامعه نمى خوانيد؟
جامعه ، جامعه ، جامعه .
دقت كردم ديدم در وقت پيمودن راه به نحو دايره راه طى مى كرد يك مرتبه برگشت و فرمود:
اينها رفقاى شمايند كه كنار نهر آبى فرود آمده و براى نماز صبح وضو مى گيرند.
پس من از الاغ پياده شدم و خواستم سوار اسبم شوم نتوانستم آن آقا پياده شد و بيل را در برف فرو كرد و به من كمك كرد تا سوار شدم و سر اسب را به طرف رفقايم بر گردانيد من در اين هنگام با خود گفتم اين شخص كى بود كه به زبان فارسى حرف مى زد و حال آنكه زبانى جز تركى و مذهبى جز عيسوى در آن نواحى نبود و چگونه با اين سرعت مرا به قافله رساند؟
برگشتم پشت سر خود را نگاه كردم ديدم كسى نيست .
📚يكصد داستان درباره نماز اول وقت ، رجائى خراسانى . داستانهاى مفاتيح الجنان ، اسماعيل محمدى : ص 78.
🔆تو نيز بخواب
سعدى (690 606 ه.ق) در كتاب گلستان، خاطرات زيبايى از دوران جوانى و كودكى خود نقل مىكند كه گاه بسيار نكتهآموز و دلانگيز است . در يكى از اين خاطرات مىگويد:
ياد دارم كه در ايام كودكى، اهل عبادت بودم و شبها بر مىخاستم و نماز مىگزاردم و به زهد و تقوا، رغبت بسيار داشتم .شبى در خدمت پدر رحمة الله عليه نشسته بودم و تمام شب چشم بر هم نگذاشتم و قرآن گرامى را بر كنار گرفته، مىخواندم . در آن حال ديدم كه همه آنان كه گرد ما هستند، خوابيدهاند . پدر را گفتم: از اينان كسى سر بر نمىدارد كه نمازى بخواند. خواب غفلت، چنان اينان را برده است كه گويى نخفتهاند، بلكه مردهاند . پدر گفت:
تو نيز اگر مىخفتى، بهتر از آن بود كه در پوستين خلق افتى و عيب آنان گويى و برخود ببالى.
📚حكايت پارسايان، رضا بابايى
4.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌏✨چرا چادر مشکی!
🔻پاسخ های مستدل یکی از اساتید حوزه درباره استفاده از رنگ های متنوع در لباس های مختلف
🔹رنگ اول اسلام در حریم خصوصی 1-سفید 2-سبز 3-زرد و ...
🔷✨رنگ حضور اجتماعی درجه یک آن رنگ مشکی است.
معانی رنگ مشکی دراجتماع:
✨رنگ مشگی رنگ اقتدار و بزرگی
✨رنگ مشگی رنگ دانایی
✨رنگ مشگی رنگ تقدس
✨رنگ مشگی رنگ نه گفتن به غریزه جنسی
✨رنگ مشگی رنگ هیبت و عظمت
✨رنگ مشگی رنگ نجابت و شرافت
#حجاب
golpush-1.pdf
حجم:
14.75M
🌺کتاب گلپوش🌺
نگاهی نو به حجاب
کتاب زیبا و جذاب گلپوش را از دست ندهید.
👌پیشنهاد دانلود برای قشر نوجوان و جوان
3.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آمستردام، صف خانم های هلندی پشت در یک فروشگاه لباس های پوشیده و مزون حجاب!
#hijab
#اسلام_در_حال_گسترش